صراط: سیدباقر مصطفایی، استاد جامعه شناسی در خبرگزاری فارس نوشت: ارزش ذاتیِ «رأی»- چه رأی فردی یا رأی جمعی و اجتماعی-به نسبتی است که «رأی» با تعقل، تفکر و مطابقت با واقعیتهای سیاسی اجتماعی، فرهنگی یا اقتصادی و نیز فراروی از احساسات کاذب، ارتباط پیدا میکند.
لذا هیچ رأیی -از نوع سلبی و یا ایجابی آن- بیارزش نیست اما ارزش واقعی رأی، ارزشِ برخاسته از تعقل و خردورزی است که فرد و جامعه را قادر میسازد فراتر از روزمرگی و تبلیغات، تصمیم بگیرد.
منظور از رأی روحانی در اینجا، آراء «تعیینکننده» است که او را امروز، پیروز انتخابات معرفی میکند. این رأی، برغم ارزش اما به معنی واقعی و دقیق، ارزش ایجابی ندارد.
یعنی رأی روحانی، فرودی در روند طبیعی فرهنگ فاخر و تاریخ مدنیت آن و استثنایی در روح و روحیه دینی است و در مصادیق و صغرویات نیز ناشی از عملکرد مثبت و شهادت وجدان عمومی جامعه مبنی بر عملکرد مثبت او در حوزه های مختلف، بخصوص در حوزه اقتصادی که به کانون متراکم مشکلات جامعه تبدیل شده، نیست.
حتی وجدان عمومی پایگاه اجتماعی او یا رأیدهندگان تعیینکنندة او، مطمئن نیستند که با انتخاب مجدّد روحانی، وضع، بهتر از گذشته شده و بساط فساد اقتصادی از دولت و اطرافیان رئیس آن برچیده خواهد شد.
همین رای دهندگان، بعید است که معتقد باشند انتخاب مجدد روحانی، نقطه پایانی برای فشارهای بینالمللی علیه ایران و تحریم های جدید آمریکا خواهد بود یا پایبندی به برجام با انتخاب مجدد روحانی، دو طرفه خواهد شد.
جامعه رأی روحانی، بعید است که مدعیات تکرار شدة او را باور کرده و معتقد باشد او به وعدههای خود در گذشته، عمل کرده و یا به وعدههای تازه اعلام شدة خود، دقیقاً یا به معنی واقعی خود، عمل خواهد کرد.
رای دهندگان روحانی اینقدر واقعبین هستند که باور نکنند «رانتخواری دستکم در حلقه اول و دوم دولت دوم روحانی برچیده خواهد شد».
بلی، این، وجدان عمومی ملت ایران است که فراتر از رأیدهندگان روحانی، در عین اعتقاد به توانمندی و ظرفیت نظام و کشور، واقعاً نگران است؛ نگران از خیلی مسائل، حتی نگران اینکه مبادا کشور در مسیر مطلوبی قرار نگرفته و مشکلاتش تشدید شود؛ حتی نگران از اعتقاد روحانی به آزادی و نگران از اینکه مبارزه با فساد در دوره بعدیِ هم «صوری، کاذب، تبلیغاتی و سرکاری» شده و حقوقهای نجومی، پایانی نیافته و دلالها و کاسبان جدیدی، وارد دولت شوند.
اگر گوش شنوایی باشد حتماً از وجدان عمومی رای دهندگان،مسائلی بیش از این خواهد شنید که صلاح در طرح آنها نیست. با نفی جنبه ایجابی و مثبت رأی روحانی، مسأله بسیار مهم، این است که چگونه رای روحانی، قابل توضیح است. بیتردید از منظر جامعهشناسی، «رأی مجدد به روحانی» رأیی است سلبی؛ ناشی از تمرکز بر نقاط ضعف طرف مقابل، و یا رأیی است ناشی از رقیبهراسی و ترساندن مردم از رقیب.
بدین معنی، یک وجه سلبیبودن رای، آن است که رقیب روحانی، نقش تعیینکنندهای و غیرقابل انکاری در رأی مجدّد به او داشت.؛ بطوری که منهای حضور چنین رقیبی، سرنوشت انتخابات، حتماً به شکل دیگری، رقم میخورد و یا با فرض عدم شرکت چنین رقیبی، خیلی از تعیینکنندهترین آراء او در صحنه رای روحانی حضور نداشتند و یا ممکن بود که در نقطه مقابل او حضور داشتند.
وجه مهمترِ سلبیبودن رأی روحانی، این است که فارغ از حقیقت و چیستی رقیب، سازمان تبلیغات داخلی و خارجیِ طرفدار روحانی، موفق شدند گفتمان رقیب را گفتمان خشونت و ضد آزادی نشان دهند؛ تقریباً موفق شدند که برنامه رقیب را «توخالی و شعاری» و البته «با فرجامی مبهم و احتمالاً پرهزینه» نشان دهند؛ موفق شدند که بخش مهمی از بدنه اجتماعی را متقاعد سازند: اگر رئیسی بیاید اوضاع، بدتر خواهد شد.
لذا بدنة رأیدهنده روحانی با ملاحظات مختلف و نه یکسان و یکدست، از خوف اینکه مبادا وضع آنها به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و یا فشارها و تحریمهای بینالمللی،بدتر شده و یا بر کشور، جنگ تحمیل شود، روحانی را انتخاب کردند.
وجه ذاتاً سلبیِ رأی روحانی، نه تنها جامعه شناسیِ «رای روحانی» را توضیح میدهد، بلکه نشان میدهد «گفتمان قدرت» تا چه حد بر سیاستمداران کنونی، جناحها و دولت در ایران، حاکم شده است؛ بخصوص بر وضعیت فکری و روند تحول فکری نخبگان سیاسی طرفدار روحانی-چه مذهبی و چه غیرمذهبی- دلالت دارد که چه درکی از جامعه،
روندهای جهانی و نیز جایگاه ایران، محدویتها و مطلوبیتهای آن در نظامِ بینالملل دارند و همچنین نشان میدهد که آنها چگونه عاجزند و یا نتوانستند یا نخواستند فراتر از سیاستورزی سطحی و غریزی، ظرفیتهای ملی و مذهبی را به شکل ایجابی و همافزاینده و مثبت، تجمیع کنند. اکنون با بازسازی و تولید رأی سلبی، موانع راهبردی زیادی برای همافزایی ظرفیتهای داخلی و یکپارچه سازی ایران به لحاظ معرفتی ایجاد شده که رفع این موانع، «مسالهای جدید» بر مسائل انباشته کشور ارزیابی میشود.
رأیدهی با ارزش سلبی و یا تلاش برای تداوم و تبدیل آن به یک فرهنگ سیاسی، از جانب هر طرفی که باشد، کمکی به ملت ایران نخواهد کرد.
«رأی سلبی» با انگیزه «کسب قدرت» باشد یا نفی «قومی باشد دون قوم دیگر»، یا «مقابله و نفی مذهبی باشد دون مذهب دیگر»-هر ارزشی که داشته باشد-ارزش «رأی» ندارد؛ رأی به همان معنای برآمده از عقل و تعقل، مورد نظر است و نه مطلق نظر و یا تصمیم. وآنگهی، وظیفه نخبگان سیاسی، فکری، فرهنگی جامعه، تلطیف فضای عمومی است و نه برساختن گفتمانهای کاذب و غیرواقعی که اقشار مختلف جامعه و طیفهای موثر را نسبت به هم آنقدر فاصله انداخته و یا بدبین کند که نخواهند «وجوه مثبت و احتمالیِ طرف مقابل» را ببینند بلکه نهایتاً بر اساس سلب یا نفی مزیتهای طرف مقابل، رأی بدهند.
این سبک رأی و تولید ادبیات سیاسی برای کشوری که رو به آرمانهای با ارزشی دارد و به واسطه آن آرمانها، با انواع جدیدی از تهدیدات امنیتی و نظامی،اقتصادی، فرهنگی مواجه است، چه توجیه عقلانی دارد؟
به لحاظ واقع، دولتِ برآمده از «رأی سلبی» نه تنها در ایران بلکه در هر جای دنیا، ذاتاً دولت ضعیفی است. اساساً دولت برآمده از رأی سلبی، بنابر تعریف در ادبیات سیاسی، دولتی ضعیف است و هیچ دولتی را در نقشه جغرافیای سیاسیِ معاصر نمیتوان نشان داد که بر اساس رأی سلبی و تضعیف عوامل اقتدار خود، دولت مقتدری در معادلات بینالمللی بشمار آید. حتماً تداوم چنین دولتی بر مبنای سلب عوامل اقتدار خود و بدبینسازی قشری بر قشر دیگر، موجب «خود تضعیفیِ» بیشتر و حتی تضعیف پایگاه رأیِ خود یا رأیدهندگان در جامعه میشود و در شرایط کنونی هرگز نمیتواند از ملت در مقابل زورگویی یا زیادهخواهی قدرتهای خارجی، احقاق حق نماید. لذا علاوه بر اینکه چنین دولتی، مطابق با واقعیتهای جامعه ایران نیست، اصرارش بر اجرایی شدنِ «سلبها و نفیهای درونخانوادة ملّی»- به شکل حاضر در فضای انتخاباتی»- موجب تشدید گسستهای عاطفی، طبقاتی، قومی، مذهبی، و ملی،و در یک روند تشدیدشونده،عامل تبدیل آنها به«شکافهای سیاسی»و احیاناً«شکافهای امنیتی»خواهد شد.
اکنون فقط با آسیبشناسیِ رأی سلبی و التزام به لوازم آن از جمله «وحدت ملی» است که امکان «اصلاح» و «تلطیف فضای عمومی» یا «تقریب دلها نسبت به یکدیگر» بدست آمده و میتوان بر مشکلات ناشی از شکلگیری یک دولت ضعیفِ برآمده از رأی سلبی، فائق آمد.
لذا هیچ رأیی -از نوع سلبی و یا ایجابی آن- بیارزش نیست اما ارزش واقعی رأی، ارزشِ برخاسته از تعقل و خردورزی است که فرد و جامعه را قادر میسازد فراتر از روزمرگی و تبلیغات، تصمیم بگیرد.
منظور از رأی روحانی در اینجا، آراء «تعیینکننده» است که او را امروز، پیروز انتخابات معرفی میکند. این رأی، برغم ارزش اما به معنی واقعی و دقیق، ارزش ایجابی ندارد.
یعنی رأی روحانی، فرودی در روند طبیعی فرهنگ فاخر و تاریخ مدنیت آن و استثنایی در روح و روحیه دینی است و در مصادیق و صغرویات نیز ناشی از عملکرد مثبت و شهادت وجدان عمومی جامعه مبنی بر عملکرد مثبت او در حوزه های مختلف، بخصوص در حوزه اقتصادی که به کانون متراکم مشکلات جامعه تبدیل شده، نیست.
حتی وجدان عمومی پایگاه اجتماعی او یا رأیدهندگان تعیینکنندة او، مطمئن نیستند که با انتخاب مجدّد روحانی، وضع، بهتر از گذشته شده و بساط فساد اقتصادی از دولت و اطرافیان رئیس آن برچیده خواهد شد.
همین رای دهندگان، بعید است که معتقد باشند انتخاب مجدد روحانی، نقطه پایانی برای فشارهای بینالمللی علیه ایران و تحریم های جدید آمریکا خواهد بود یا پایبندی به برجام با انتخاب مجدد روحانی، دو طرفه خواهد شد.
جامعه رأی روحانی، بعید است که مدعیات تکرار شدة او را باور کرده و معتقد باشد او به وعدههای خود در گذشته، عمل کرده و یا به وعدههای تازه اعلام شدة خود، دقیقاً یا به معنی واقعی خود، عمل خواهد کرد.
رای دهندگان روحانی اینقدر واقعبین هستند که باور نکنند «رانتخواری دستکم در حلقه اول و دوم دولت دوم روحانی برچیده خواهد شد».
بلی، این، وجدان عمومی ملت ایران است که فراتر از رأیدهندگان روحانی، در عین اعتقاد به توانمندی و ظرفیت نظام و کشور، واقعاً نگران است؛ نگران از خیلی مسائل، حتی نگران اینکه مبادا کشور در مسیر مطلوبی قرار نگرفته و مشکلاتش تشدید شود؛ حتی نگران از اعتقاد روحانی به آزادی و نگران از اینکه مبارزه با فساد در دوره بعدیِ هم «صوری، کاذب، تبلیغاتی و سرکاری» شده و حقوقهای نجومی، پایانی نیافته و دلالها و کاسبان جدیدی، وارد دولت شوند.
اگر گوش شنوایی باشد حتماً از وجدان عمومی رای دهندگان،مسائلی بیش از این خواهد شنید که صلاح در طرح آنها نیست. با نفی جنبه ایجابی و مثبت رأی روحانی، مسأله بسیار مهم، این است که چگونه رای روحانی، قابل توضیح است. بیتردید از منظر جامعهشناسی، «رأی مجدد به روحانی» رأیی است سلبی؛ ناشی از تمرکز بر نقاط ضعف طرف مقابل، و یا رأیی است ناشی از رقیبهراسی و ترساندن مردم از رقیب.
بدین معنی، یک وجه سلبیبودن رای، آن است که رقیب روحانی، نقش تعیینکنندهای و غیرقابل انکاری در رأی مجدّد به او داشت.؛ بطوری که منهای حضور چنین رقیبی، سرنوشت انتخابات، حتماً به شکل دیگری، رقم میخورد و یا با فرض عدم شرکت چنین رقیبی، خیلی از تعیینکنندهترین آراء او در صحنه رای روحانی حضور نداشتند و یا ممکن بود که در نقطه مقابل او حضور داشتند.
وجه مهمترِ سلبیبودن رأی روحانی، این است که فارغ از حقیقت و چیستی رقیب، سازمان تبلیغات داخلی و خارجیِ طرفدار روحانی، موفق شدند گفتمان رقیب را گفتمان خشونت و ضد آزادی نشان دهند؛ تقریباً موفق شدند که برنامه رقیب را «توخالی و شعاری» و البته «با فرجامی مبهم و احتمالاً پرهزینه» نشان دهند؛ موفق شدند که بخش مهمی از بدنه اجتماعی را متقاعد سازند: اگر رئیسی بیاید اوضاع، بدتر خواهد شد.
لذا بدنة رأیدهنده روحانی با ملاحظات مختلف و نه یکسان و یکدست، از خوف اینکه مبادا وضع آنها به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و یا فشارها و تحریمهای بینالمللی،بدتر شده و یا بر کشور، جنگ تحمیل شود، روحانی را انتخاب کردند.
وجه ذاتاً سلبیِ رأی روحانی، نه تنها جامعه شناسیِ «رای روحانی» را توضیح میدهد، بلکه نشان میدهد «گفتمان قدرت» تا چه حد بر سیاستمداران کنونی، جناحها و دولت در ایران، حاکم شده است؛ بخصوص بر وضعیت فکری و روند تحول فکری نخبگان سیاسی طرفدار روحانی-چه مذهبی و چه غیرمذهبی- دلالت دارد که چه درکی از جامعه،
روندهای جهانی و نیز جایگاه ایران، محدویتها و مطلوبیتهای آن در نظامِ بینالملل دارند و همچنین نشان میدهد که آنها چگونه عاجزند و یا نتوانستند یا نخواستند فراتر از سیاستورزی سطحی و غریزی، ظرفیتهای ملی و مذهبی را به شکل ایجابی و همافزاینده و مثبت، تجمیع کنند. اکنون با بازسازی و تولید رأی سلبی، موانع راهبردی زیادی برای همافزایی ظرفیتهای داخلی و یکپارچه سازی ایران به لحاظ معرفتی ایجاد شده که رفع این موانع، «مسالهای جدید» بر مسائل انباشته کشور ارزیابی میشود.
رأیدهی با ارزش سلبی و یا تلاش برای تداوم و تبدیل آن به یک فرهنگ سیاسی، از جانب هر طرفی که باشد، کمکی به ملت ایران نخواهد کرد.
«رأی سلبی» با انگیزه «کسب قدرت» باشد یا نفی «قومی باشد دون قوم دیگر»، یا «مقابله و نفی مذهبی باشد دون مذهب دیگر»-هر ارزشی که داشته باشد-ارزش «رأی» ندارد؛ رأی به همان معنای برآمده از عقل و تعقل، مورد نظر است و نه مطلق نظر و یا تصمیم. وآنگهی، وظیفه نخبگان سیاسی، فکری، فرهنگی جامعه، تلطیف فضای عمومی است و نه برساختن گفتمانهای کاذب و غیرواقعی که اقشار مختلف جامعه و طیفهای موثر را نسبت به هم آنقدر فاصله انداخته و یا بدبین کند که نخواهند «وجوه مثبت و احتمالیِ طرف مقابل» را ببینند بلکه نهایتاً بر اساس سلب یا نفی مزیتهای طرف مقابل، رأی بدهند.
این سبک رأی و تولید ادبیات سیاسی برای کشوری که رو به آرمانهای با ارزشی دارد و به واسطه آن آرمانها، با انواع جدیدی از تهدیدات امنیتی و نظامی،اقتصادی، فرهنگی مواجه است، چه توجیه عقلانی دارد؟
به لحاظ واقع، دولتِ برآمده از «رأی سلبی» نه تنها در ایران بلکه در هر جای دنیا، ذاتاً دولت ضعیفی است. اساساً دولت برآمده از رأی سلبی، بنابر تعریف در ادبیات سیاسی، دولتی ضعیف است و هیچ دولتی را در نقشه جغرافیای سیاسیِ معاصر نمیتوان نشان داد که بر اساس رأی سلبی و تضعیف عوامل اقتدار خود، دولت مقتدری در معادلات بینالمللی بشمار آید. حتماً تداوم چنین دولتی بر مبنای سلب عوامل اقتدار خود و بدبینسازی قشری بر قشر دیگر، موجب «خود تضعیفیِ» بیشتر و حتی تضعیف پایگاه رأیِ خود یا رأیدهندگان در جامعه میشود و در شرایط کنونی هرگز نمیتواند از ملت در مقابل زورگویی یا زیادهخواهی قدرتهای خارجی، احقاق حق نماید. لذا علاوه بر اینکه چنین دولتی، مطابق با واقعیتهای جامعه ایران نیست، اصرارش بر اجرایی شدنِ «سلبها و نفیهای درونخانوادة ملّی»- به شکل حاضر در فضای انتخاباتی»- موجب تشدید گسستهای عاطفی، طبقاتی، قومی، مذهبی، و ملی،و در یک روند تشدیدشونده،عامل تبدیل آنها به«شکافهای سیاسی»و احیاناً«شکافهای امنیتی»خواهد شد.
اکنون فقط با آسیبشناسیِ رأی سلبی و التزام به لوازم آن از جمله «وحدت ملی» است که امکان «اصلاح» و «تلطیف فضای عمومی» یا «تقریب دلها نسبت به یکدیگر» بدست آمده و میتوان بر مشکلات ناشی از شکلگیری یک دولت ضعیفِ برآمده از رأی سلبی، فائق آمد.