صراط: استقرار یگانهایی از ارتش عراق و ارتش سوریه در نوار مرزی دو کشور آنقدر اهمیت داشت که توجه ویژه مقامات آمریکایی و رژیم صهیونیستی و بعضی از دولتهای مرتبط با آمریکادر منطقه را به خود جلب کرد. این در حالی است که استقرار یگان ارتش در مرز کشور خود یک موضوع ساده است به خصوص در شرایطی که مرز یک کشور از سوی گروههای شبهنظامی نظیر داعش در معرض تهدید قرار داشته باشد. اما چرا استقرار ارتشهای عراق و سوریه در مرز میان دو کشور تا این اندازه اهمیت پیدا کرده است که رژیم صهیونیستی آن را یک تهدید راهبردی علیه خود ارزیابی کرده و آمریکا از این موضوع به عنوان یک «تحول مهم منفی» یاد نموده است؛ در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- وقتی ارتش سوریه و ارتش عراق در نقطه مرزی که مدتها درگیر پدیده تروریستی به هم میرسند و در تعبیر نظامی «الحاق» صورت میدهند به این معناست که هماینک از بغداد تا دمشق «امتداد امنیتی» وجود دارد و دو پایتخت مهم عربی اراده خود را برای ایجاد یک وضع جدید امنیتی به گونهای که در آن امکان خلل وجود نداشته باشد، نشان دادهاند. این موضوع حداقل در طول 40 سال گذشته بیسابقه بوده است. در طول این دوران دولتهای عراق و سوریه یا دو دشمن یکدیگر بودهاند و یا در شرایط عدم همکاری قرار داشتهاند. تا جایی که تخاصم دو حزب بعث سوریه و عراق حتی در زمانی که یکی با تهدید حیاتی از سوی دشمن مشترک مواجه بود، کاهش نیافت. جدایی عراق و سوریه که دو کشور قدرتمند تاریخی با جمعیت قابل توجه و منابع فراوان به حساب میآیند برای غرب و رژیم صهیونیستی و وابستگان منطقهای آنان یک هدف راهبردی به حساب میآمد. هم اینک نشانههایی مشاهده میشود که دو کشور بزرگ عرب به هم نزدیک شده و حول محور تهدیدات مشترک به همپوشانی رسیدهاند. این میتواند یک فرصت بسیار مهم برای منطقه باشد و نیز میتواند برای دولتهای دیگر هم جنبه الهامبخشی داشته باشد. دستهای دو ملت سوریه و عراق که هماینک بهم رسیدهاند میتواند برادرانه در حل مسایل و مشکلات منطقهای به کار گرفته شود.
2- رژیم صهیونیستی با شروع بحران سوریه و سپس با تسری آن به کشور عراق گمان کرد که دو دشمن مهم جبهه شرقی یعنی عراق و سوریه از سر راه توسعهطلبی رژیم صهیونیستی برداشته میشوند. اسرائیل با نگاه به روابط تهران با بغداد و دمشق این نگرانی را داشت که این روابط به یک خط ممتد سیاسی-امنیتی از تهران تا دمشق تبدیل شود از این رو تلآویو از سمت جبهه شرقی بشدت احساس تهدید میکرد. بحرانی که ابتدا توسط داعش در سوریه پدید آمد و سپس به عراق سرایت کرد توسط گروههای تروریستی دیگری نظیر النصره تشدید شد. این روند در سوریه تا سال 2014 شتاب گرفت و رژیم صهیونیستی را به این جمعبندی رسانید که کار سوریه تمام است. در سال 2014 و درست در گرمای پیشرویهای داعش در سوریه، عراق هم درگیر بحران تروریستی گردید. رژیم صهیونیستی گمان نمیکرد این دو کشور در یک دوره کوتاه به وضع عادی خود برگردند و لذا تلآویو مرزهای شرقی خود تا مرزهای غربی ایران را برای خود سفید میدید و تئوریسینهای این رژیم، این دوره را دورهای طلایی برای بازسازی اقتدار و قدرت اسرائیل ارزیابی میکردند. اما الان در اواسط 2017 وضعیت عراق از حالت بحرانی خارج شده و نیروهای داعش در سوریه در حالی که ارتباطات خارجی خود را از دست دادهاند در همه جا به محاصره نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت درآمدهاند. این در حالی است که عراق و سوریه از دو کشور متخاصم به دو کشور دوست تبدیل شدهاند. از حدود یک سال پیش که وضعیت امروز قابل پیشبینی بود، مقامات رژیم صهیونیستی تلاش زیادی کردند تا مانع شکلگیری وضعیتی شوند که امروز آن را یک خطر استراتژیک میخوانند. حدود ششماه پیش نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در سفری که به مسکو داشت تلاش کرد تا خطرات چنین شرایطی را به مقامات روسیه گوشزد نماید. وی با اشاره به حضور بیش از یک میلیون یهودی که در دهههای گذشته از روسیه رهسپار سرزمینهای اشغالی فلسطین شدهاند، تصویری وحشتناک از آینده یهودیان را برای پوتین ترسیم کرد. روسیه به نخستوزیر رژیم صهیونیستی قول داد که برای رفع دغدغههای امنیتی اسرائیل به تلآویو کمک کند و مانع شکلگیری تهدید امنیتی جدید برای اسرائیل شوند. البته خود روسها هم میدانستند که این تهدید امنیتی شکل میگیرد و روسیه هم در عمل قادر به متوقف کردن آن نیست، از این رو روسیه با آنچه بعدها برای بهم زدن اتصال عراق و سوریه شکل گرفت همکاری کرد ولی خود سیاست مستقلی را برای برهم زدن آرایش جبهه مقاومت انجام نداد.
3- آمریکا با درک شرایط جدید در عراق و سوریه طرحی را در نوار مرزی این دو کشور به مرحله اجرا گذاشت که مسئولان و کارشناسان رژیم صهیونیستی آن را طراحی کرده بودند. طرح این بود که در طول مرز مشترک میان عراق و سوریه یک «منطقه امن» به عمق حدود 80 کیلومتر به وجود آورند به گونهای که نیروهای جبهه مقاومت در عراق و سوریه اجازه ورود به این محدوده را نداشته و هواپیماهای نظامی و غیرنظامی جبهه مقاومت هم اجازه عبور از آسمان این منطقه را نداشته باشند. در این طرح قطع ارتباط یالهای شرقی و غربی مقاومت در دستور کار قرار گرفت و آمریکاییها فعالانه و بدون فوت وقت وارد کار شدند آنان در گام اول حدود 100 کیلومتر از مرز مشترک سوریه و عراق را به عمق حدود 60 کیلومتر بعنوان «منطقه غیرفعال» علامتگذاری کردند و از طریق ارتش روسیه، به مقامات کشور سوریه و ایران پیغام دادند که این منطقه تحت فرمان آمریکاست و لذا کسی حق ورود به آن را ندارد. از آن سو ماجرا کاملاً معلوم بود که اگر جبهه مقاومت به چنین چیزی تن میداد، چند مشکل بزرگ برای مقاومت و کشور عراق پدید میآمد؛ اولین مشکل این بود که پشتیبانی از سوریه لاجرم قطع میشد یعنی وقتی زمین بسته باشد و نیروی پروازی اجازه عبور از آسمان را نداشته و طبعاً با توجه به حضور ناوگانهای مختلف آمریکا در دریای مدیترانه ارتباط دریایی هم قطع میشد و آمریکا میتوانست کمی پس از آن، دولت سوریه را ساقط نماید. دومین پیامد این موضوع فراهم شدن مجدد زمینه برای رشد گروههای تروریستی تکفیری بود آنهم در شرایطی که داعش در وضعیت اضمحلال قرار داشت. سومین پیامد صحنه اخیر منطقه این بود که دولتهای ترکیه و سعودی فرصت مییافتند سیاستهای شکست خورده خود در سوریه را از سر بگیرند. در نهایت آنچه در این فرایند اتفاق میافتاد، موقعیت مطلوب امنیتی برای رژیم صهیونیستی بود.
4- جبهه مقاومت به فرماندهی میدانی سردار سلیمانی در این میانه و با درک حساسیت شرایط عزم خود را برای به شکست کشاندن سیاست شیطانی آمریکا جزم کرد. در این میان استدلال جبهه مقاومت برای بهم زدن طرح مداخلهگرانه آمریکا خدشهناپذیر است. ارتش آمریکا حق ندارد قطعهای از سرزمین یک ملت را به روی افراد آن ملت ببندد و برای خود در سرزمین دیگری قرق درست کند براین اساس این پیغام از طریق روسیه به فرماندهان آمریکایی داده شد که نیروهای سوریه حق دارند تا مرز خود با عراق پیش بروند و دلیلی ندارد از این اقدام- در صورتی که ضروری بدانند- چشم بپوشند. آمریکاییها در این بین مثل همیشه زبان به تهدید گشودند و برای آنکه طرف مقابل، جدی بودن تهدید را باور کند بطور محدود به واحدهایی از ارتش سوریه حمله کردند اما جبهه مقاومت چنین تهدیدی را بر نتافت و سر جای خود ایستاد. از آن طرف نیروهای عراقی که پیروزیهای درخشانی در جنگ واقعی با داعش بدست آورده بودند با دستور حیدرالعبادی نخستوزیر عراق به سمت مرزهای غربی عراق به حرکت درآمدند و بخش زیادی از مناطق مرزی را به تسخیر خود درآوردند و به تهدیدات آمریکا برای بازگشت به عقب توجه نکردند و در عمل این الحاق اتفاق افتاد. آمریکاییها در این صحنه، باخت امنیتی خود را پذیرفتند و این را نشان دادند که نمیتوانند ریسک یک درگیری جدی با جبهه مقاومت را بپذیرند و تا آنجا که بتوانند از آن پرهیز میکنند. این در حالی است که- مانند آنچه در پرونده برجام شاهد بودیم- اندک عقبنشینی، پیشروی بیحد و حصر آمریکا را در پی میآورد و خطایی استراتژیک شکل میگرفت.
5- آنچه این روزها در مرزهای عراق و سوریه روی داد، دارای اهمیتی فوق راهبردی بود. بعضی از تحلیلگران نظامی که آزادسازی حلب توسط جبهه مقاومت با محوریت ارتش سوریه را یک رویداد بسیار مهم و استراتژیک ارزیابی میکردند و ارزیابیشان هم درست بود، این روزها بهم خوردن طرح امنیتی نظامی آمریکا در مرزهای شرقی سوریه را رخدادی مهمتر از آزادسازی حلب دانستهاند. در واقع در این صحنه به موازات غلبه جبهه مقاومت بر تروریزم تحتالحمایه غرب، مخاطرات جدی حیاتی برای رژیم صهیونیستی شکل گرفته است.
1- وقتی ارتش سوریه و ارتش عراق در نقطه مرزی که مدتها درگیر پدیده تروریستی به هم میرسند و در تعبیر نظامی «الحاق» صورت میدهند به این معناست که هماینک از بغداد تا دمشق «امتداد امنیتی» وجود دارد و دو پایتخت مهم عربی اراده خود را برای ایجاد یک وضع جدید امنیتی به گونهای که در آن امکان خلل وجود نداشته باشد، نشان دادهاند. این موضوع حداقل در طول 40 سال گذشته بیسابقه بوده است. در طول این دوران دولتهای عراق و سوریه یا دو دشمن یکدیگر بودهاند و یا در شرایط عدم همکاری قرار داشتهاند. تا جایی که تخاصم دو حزب بعث سوریه و عراق حتی در زمانی که یکی با تهدید حیاتی از سوی دشمن مشترک مواجه بود، کاهش نیافت. جدایی عراق و سوریه که دو کشور قدرتمند تاریخی با جمعیت قابل توجه و منابع فراوان به حساب میآیند برای غرب و رژیم صهیونیستی و وابستگان منطقهای آنان یک هدف راهبردی به حساب میآمد. هم اینک نشانههایی مشاهده میشود که دو کشور بزرگ عرب به هم نزدیک شده و حول محور تهدیدات مشترک به همپوشانی رسیدهاند. این میتواند یک فرصت بسیار مهم برای منطقه باشد و نیز میتواند برای دولتهای دیگر هم جنبه الهامبخشی داشته باشد. دستهای دو ملت سوریه و عراق که هماینک بهم رسیدهاند میتواند برادرانه در حل مسایل و مشکلات منطقهای به کار گرفته شود.
2- رژیم صهیونیستی با شروع بحران سوریه و سپس با تسری آن به کشور عراق گمان کرد که دو دشمن مهم جبهه شرقی یعنی عراق و سوریه از سر راه توسعهطلبی رژیم صهیونیستی برداشته میشوند. اسرائیل با نگاه به روابط تهران با بغداد و دمشق این نگرانی را داشت که این روابط به یک خط ممتد سیاسی-امنیتی از تهران تا دمشق تبدیل شود از این رو تلآویو از سمت جبهه شرقی بشدت احساس تهدید میکرد. بحرانی که ابتدا توسط داعش در سوریه پدید آمد و سپس به عراق سرایت کرد توسط گروههای تروریستی دیگری نظیر النصره تشدید شد. این روند در سوریه تا سال 2014 شتاب گرفت و رژیم صهیونیستی را به این جمعبندی رسانید که کار سوریه تمام است. در سال 2014 و درست در گرمای پیشرویهای داعش در سوریه، عراق هم درگیر بحران تروریستی گردید. رژیم صهیونیستی گمان نمیکرد این دو کشور در یک دوره کوتاه به وضع عادی خود برگردند و لذا تلآویو مرزهای شرقی خود تا مرزهای غربی ایران را برای خود سفید میدید و تئوریسینهای این رژیم، این دوره را دورهای طلایی برای بازسازی اقتدار و قدرت اسرائیل ارزیابی میکردند. اما الان در اواسط 2017 وضعیت عراق از حالت بحرانی خارج شده و نیروهای داعش در سوریه در حالی که ارتباطات خارجی خود را از دست دادهاند در همه جا به محاصره نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت درآمدهاند. این در حالی است که عراق و سوریه از دو کشور متخاصم به دو کشور دوست تبدیل شدهاند. از حدود یک سال پیش که وضعیت امروز قابل پیشبینی بود، مقامات رژیم صهیونیستی تلاش زیادی کردند تا مانع شکلگیری وضعیتی شوند که امروز آن را یک خطر استراتژیک میخوانند. حدود ششماه پیش نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در سفری که به مسکو داشت تلاش کرد تا خطرات چنین شرایطی را به مقامات روسیه گوشزد نماید. وی با اشاره به حضور بیش از یک میلیون یهودی که در دهههای گذشته از روسیه رهسپار سرزمینهای اشغالی فلسطین شدهاند، تصویری وحشتناک از آینده یهودیان را برای پوتین ترسیم کرد. روسیه به نخستوزیر رژیم صهیونیستی قول داد که برای رفع دغدغههای امنیتی اسرائیل به تلآویو کمک کند و مانع شکلگیری تهدید امنیتی جدید برای اسرائیل شوند. البته خود روسها هم میدانستند که این تهدید امنیتی شکل میگیرد و روسیه هم در عمل قادر به متوقف کردن آن نیست، از این رو روسیه با آنچه بعدها برای بهم زدن اتصال عراق و سوریه شکل گرفت همکاری کرد ولی خود سیاست مستقلی را برای برهم زدن آرایش جبهه مقاومت انجام نداد.
3- آمریکا با درک شرایط جدید در عراق و سوریه طرحی را در نوار مرزی این دو کشور به مرحله اجرا گذاشت که مسئولان و کارشناسان رژیم صهیونیستی آن را طراحی کرده بودند. طرح این بود که در طول مرز مشترک میان عراق و سوریه یک «منطقه امن» به عمق حدود 80 کیلومتر به وجود آورند به گونهای که نیروهای جبهه مقاومت در عراق و سوریه اجازه ورود به این محدوده را نداشته و هواپیماهای نظامی و غیرنظامی جبهه مقاومت هم اجازه عبور از آسمان این منطقه را نداشته باشند. در این طرح قطع ارتباط یالهای شرقی و غربی مقاومت در دستور کار قرار گرفت و آمریکاییها فعالانه و بدون فوت وقت وارد کار شدند آنان در گام اول حدود 100 کیلومتر از مرز مشترک سوریه و عراق را به عمق حدود 60 کیلومتر بعنوان «منطقه غیرفعال» علامتگذاری کردند و از طریق ارتش روسیه، به مقامات کشور سوریه و ایران پیغام دادند که این منطقه تحت فرمان آمریکاست و لذا کسی حق ورود به آن را ندارد. از آن سو ماجرا کاملاً معلوم بود که اگر جبهه مقاومت به چنین چیزی تن میداد، چند مشکل بزرگ برای مقاومت و کشور عراق پدید میآمد؛ اولین مشکل این بود که پشتیبانی از سوریه لاجرم قطع میشد یعنی وقتی زمین بسته باشد و نیروی پروازی اجازه عبور از آسمان را نداشته و طبعاً با توجه به حضور ناوگانهای مختلف آمریکا در دریای مدیترانه ارتباط دریایی هم قطع میشد و آمریکا میتوانست کمی پس از آن، دولت سوریه را ساقط نماید. دومین پیامد این موضوع فراهم شدن مجدد زمینه برای رشد گروههای تروریستی تکفیری بود آنهم در شرایطی که داعش در وضعیت اضمحلال قرار داشت. سومین پیامد صحنه اخیر منطقه این بود که دولتهای ترکیه و سعودی فرصت مییافتند سیاستهای شکست خورده خود در سوریه را از سر بگیرند. در نهایت آنچه در این فرایند اتفاق میافتاد، موقعیت مطلوب امنیتی برای رژیم صهیونیستی بود.
4- جبهه مقاومت به فرماندهی میدانی سردار سلیمانی در این میانه و با درک حساسیت شرایط عزم خود را برای به شکست کشاندن سیاست شیطانی آمریکا جزم کرد. در این میان استدلال جبهه مقاومت برای بهم زدن طرح مداخلهگرانه آمریکا خدشهناپذیر است. ارتش آمریکا حق ندارد قطعهای از سرزمین یک ملت را به روی افراد آن ملت ببندد و برای خود در سرزمین دیگری قرق درست کند براین اساس این پیغام از طریق روسیه به فرماندهان آمریکایی داده شد که نیروهای سوریه حق دارند تا مرز خود با عراق پیش بروند و دلیلی ندارد از این اقدام- در صورتی که ضروری بدانند- چشم بپوشند. آمریکاییها در این بین مثل همیشه زبان به تهدید گشودند و برای آنکه طرف مقابل، جدی بودن تهدید را باور کند بطور محدود به واحدهایی از ارتش سوریه حمله کردند اما جبهه مقاومت چنین تهدیدی را بر نتافت و سر جای خود ایستاد. از آن طرف نیروهای عراقی که پیروزیهای درخشانی در جنگ واقعی با داعش بدست آورده بودند با دستور حیدرالعبادی نخستوزیر عراق به سمت مرزهای غربی عراق به حرکت درآمدند و بخش زیادی از مناطق مرزی را به تسخیر خود درآوردند و به تهدیدات آمریکا برای بازگشت به عقب توجه نکردند و در عمل این الحاق اتفاق افتاد. آمریکاییها در این صحنه، باخت امنیتی خود را پذیرفتند و این را نشان دادند که نمیتوانند ریسک یک درگیری جدی با جبهه مقاومت را بپذیرند و تا آنجا که بتوانند از آن پرهیز میکنند. این در حالی است که- مانند آنچه در پرونده برجام شاهد بودیم- اندک عقبنشینی، پیشروی بیحد و حصر آمریکا را در پی میآورد و خطایی استراتژیک شکل میگرفت.
5- آنچه این روزها در مرزهای عراق و سوریه روی داد، دارای اهمیتی فوق راهبردی بود. بعضی از تحلیلگران نظامی که آزادسازی حلب توسط جبهه مقاومت با محوریت ارتش سوریه را یک رویداد بسیار مهم و استراتژیک ارزیابی میکردند و ارزیابیشان هم درست بود، این روزها بهم خوردن طرح امنیتی نظامی آمریکا در مرزهای شرقی سوریه را رخدادی مهمتر از آزادسازی حلب دانستهاند. در واقع در این صحنه به موازات غلبه جبهه مقاومت بر تروریزم تحتالحمایه غرب، مخاطرات جدی حیاتی برای رژیم صهیونیستی شکل گرفته است.