صراط: مجید افلاکی قهرمان پیشین تکواندوی دنیا در کافه خبر حرف های انتقادیاش را مطرح کرد.
علی کیانی موحد :یکی از بزرگترین منتقدان این روزهای فدراسیون تکواندو فردی است که همراه رضا مهماندوست روزهای طلایی را برای تکواندوی ایران رقم زدند. کاپیتان اسبق و مربی سابق تیم ملی تکواندو که جز افتخارات این رشته هست اما چند سالی است به کل از تکواندو دور شده و برای گذران زندگی قهوه خانه تاسیس کرده! حرف از مجید افلاکی است که دلش برای تکواندو می سوزد و معتقد است با این روند، دیگر امیدی به مدال آوری نباید داشت. سه ساعت در کافه خبر میزبانش بودیم و حرفهای تازه ای از زبانش شنیدیم که برای شما علاقمندان این رشته رزمی بسیار جالب و تامل برانگیز است.
*از اینجا شروع کنیم که چه شد تیم ملی دچار حواشی مختلف و عدم نتیجه گیری شد؟!
ترجیح می دهم گفت وگو را مدل دیگری شروع کنم. بیایم از این صحبت کنیم که چه شد تکواندوی ایران موفق شد و چه شد به این روز افتاد؟
*این هم نکته خوبی است. شما از شانزده هفده سالگی و اواخر دهه شصت در تیم ملی بودید تا همین چند سال پیش. با هم دلایل موفقیت و عدم موفقیت را مرور کنیم.
تا سال 64 جایگاه خاصی در تکواندوی جهان نداشتیم. تک مدالهایی کسب می کردیم اما موفقیت دنباله دار نبود. سال 68 که آقای صفوی از تکواندو رفت، محمد قمی به ریاست فدراسیون رسید. نماینده مردم در مجلس بودند و به او گفتند سرپرستی را قبول کن. او از تکواندو اطلاعات زیادی نداشت. تیم ملی هم در اختیار آقای کانگ کره ای بود که به واسطه همکاری اش با آقای صفوی در ایران مشغول فعالیت شده بود. آقای قمی به دنبال مربی می گشت و توسط یکی از آشناهایی که داشت با آقای ذوالقدر آشنا شد و به این ترتیب آقای ذوالقدر بدون هیچ رزومه ای مربی تیم ملی شد. مسابقات جام جهانی یوگسلاوی 90 تیم تحت هدایت او به یک نقره و دو برنز رسید.
*آن موقع خبری از پولادگر نبود؟
خیر، بزرگترین رزومه او آن زمان داوری دسته سوم اصفهان یا کمک داور کشوری بود.
*پس از مدتی آقای قمی رفت. درست است؟
زمان بازیهای آسیایی هیروشیما آقای صفوی دوباره به ریاست فدراسیون برگشت و کانگ را با خود به ایران برگرداند و پس از حدود چهارسال ذوالقدر از سمت خود کنار رفت. در زمان صفوی، پولادگرد به عنوان روابط عمومی وارد فدراسیون شد. پولادگر یکی از شاگردهای آقای صفوی بود و به این ترتیب توانست در فدراسیون ورود کند. امروز هم آقای صفوی در اتاق بازرگانی ریاست جمهوری مشغول به فعالیت است که یکی از حمایت کنندگان اصلی پولادگر هم محسوب می شود. آقای صفوی که برادر سردار رحیم صفوی هم هستند، مدت زمان کوتاهی یعنی حدود یکسال و نیم در فدراسیون بود و پس از بازگشت به ایران از مسابقات جهانی در فرودگاه آقای صفوی استعفا دادند.
*فکر کنم پس از آن بود که مختار کلانتری رییس فدراسیون شد و دوران شکوفایی تکواندو آغاز شد...
کاملا درست است. سال 1375 پولادگر نایب رییس فدراسیون شد و حاج مختار برنامه های زیادی برای فدراسیون داشت. اولین دوره مسابقاتی که تیم با مدیریت حاج مختار شرکت کرد، قهرمانی آسیا در ملبورن استرالیا بود. از کل تیم فقط یک نفر مدال نگرفت و تیم شگفتی ساز مسابقات شد. پس از این مسابقات تیم به مزایده گذاشته شد. یعنی حاج مختار با سه مربی جلسه می گذارد و می گوید در مسابقات جهانی مصر چندتا مدال می گیرید؟ هرکدام یک عددی گفتند و حسن ملکی گفت من اگر سرمربی شوم چهار مدال کسب می کنم! قرعه به نام ملکی افتاد که با حواشی و دردسر زیاد و قرعه نامناسب مسابقات تیم سه مدال کسب کرد که یکی از آنها طلا بود. پس از آن تیم به آقای ذوالقدر رسید.
*یعنی ذوالقدر سه چهار سال نبود و از سال 97 به تیم بازگشت؟
بله! ایشان یک دهه سرمربی تیم ملی شد. اوایل ورود پولادگر به فدراسیون رابطه خوبی نداشتند اما به تدریج این ارتباط خوب شد و وی یک دهه سرمربیگری تیم ملی را تجربه کرد. از حق نباید گذشت ذوالقدر آن اوایل آدم عاشقی بود و تشنه موفقیت. همین عشق و تشنگی در کنار نسل فوق العاده ای که داشتیم، باعث موفقیت تکواندوی ایران شد. روز به روز که بیشتر نتیجه کسب شد، از عشق ذوالقدر کاسته شد و غروری او را گرفت. او با منتقدان هم رابطه خوبی نداشت و به سرعت منتقدان را کنار می گذاشت. پس ازالمپیک سیدنی در سال 2000 حاج مختار از فدراسیون رفت.
*با این حساب باید گفت بسیاری از اولین ها زمان حاج مختار بود، نه پولادگر...
حرف شما درست است. بسیاری از عناوینی که امروز فدراسیون به آن افتخار می کند در زمان مدیریت حاج مختار به دست آمد. اولین مدال در المپیک، اولین نایب قهرمانی آسیا، اولین ایستادن روی سکوی جهانی و اولین اولی جام جهانی جز افتخاراتی بود که با حاج مختار به دست آمد. فکر کنم به این نتیجه رسیدید که حتما نباید برای مدیریت فدراسیون یک تکواندوکار در راس قرار گیرد. حاج مختار مهره های خوبی چید و نتایج عالی گرفت.
*حرف از سیدنی زدید. در آن المپیک خودتان حضور داشتید و اتفاقا حواشی کم نداشت. بیاییم برای اولین بار به اتفاقات سیدنی بپردازیم.
در سیدنی به نظر می رسید برنز هادی ساعی کافی بود! ما جزو بخت های اولیه کسب مدال طلا در سیدنی بودیم. هادی حقش در مسابقات خورده شد و مدال برنز کسب کرد. آن زمان داوری ها به اینگونه نبود و هرگونه می خواستند امتیاز می دادند! هادی که مدال گرفت مسوولان محترم به کل من را فراموش کرد و همه دنبال عکس و یادگاری و مصاحبه رفتند و من ماندن و خودم! به کل روحیه ام برای مسابقه دادن از بین رفت و به همین دلیل عملکرد خوبی نداشتم. جالب آنکه در آتن و لندن هم همین اتفاق برای تکواندو افتاد و تیم پس از کسب مدال رها شد! در ریو که از همان روز اول تیم روی هوا رها بود و قبل از اعزام تیم از داخل متلاشی شد.
*مدیریت پولادگر پس از سیدنی آغاز شد و به نظر می رسد از آن اوایل آدم موفقی بوده.
من هیچ وقت نگفتم پولادگر آدم بدی بوده. پولادگر هم مانند ذوالقدر در ابتدا علاقه فراوان به موفقیت داشت اما به تدریج اشباع شد و جز تیم ملی چیزهای دیگری برایش اهمیت پیدا کرد. به تدریج یکپارچگی تیم ملی ایران که برای همه تکواندوکاران جهانی مثال زدنی بود، از بین رفت. یکدستی ما دچار مشکل شد.
*خود شما چه زمانی از مسابقات کنار رفتید؟
مسابقات قهرمانی جهان 2003 در آلمان قرار بود برگزار شود. کاپیتان تیم ملی بودم و در تمام مسابقات انتخابی هم شرکت می کردم. اگر هم انتخابی نمی زدم چون رقیبی نداشتم. وی آن زمان گفت هرفردی مدال جهانی یا آسیایی داشته باشید در تیم اعزامی به قهرمانی جهان فیکس می شود. آن سال در جام جهانی توکیو طلا و در بازی های بوسان هم برنز گرفتم. در اردوی کره حضور داشتیم که ذوالقدر اعلام کرد باید با علی تاجیک انتخابی برگزار کنم! علی تاجیک در مسابقات دانشجویان جهان در کره شرکت کرده بود. گفتم پس به تاجیک بگویید در همین کره انتخابی برگزار کنیم. ذوالقدر گفت الان خسته است، به تهران بازگردیم و دو روز بعد انتخابی شرکت کنیم. من هم گفتم هرچه مربی بگوید. به تهران بازگشتیم و خبری از انتخابی نشد. امروز حرفی می زنم که تا به حال نگفته ام. ذوالقدر از روز اول به دنبال حذف مجید افلاکی از تیم ملی بود! سال 97 پیش از اعزام به مسابقات در هواپیما به من گفت اگر مدال نگیری از تیم ملی کنار می گذارمت! به کمک خدا از آن زمان همیشه مدال آور تیم ملی بودم. به هرحال مسابقه انتخابی برگزار شد و در یک بازی یکطرفه به برتری دست یافتم اما من دیگر مجید افلاکی باروحیه نبودم!
*فکر کنم همان مسابقه نتیجه نگرفتی و کناره گیری کردید...
بله، واقعا به عنوان کاپیتان تیم ملی توقع نداشتم این بازی را با من راه بیندازند. به همین دلیل هم در مسابقات آلمان در دور دوم حذف شدم. از لحاظ بدنی در آماده ترین شرایط تمرین به سر می بردم اما واقعا بدون انگیزه در مسابقه شرکت کرده و همان روز از دنیای حرفه ای تکواندو خداحافظی کردم. در هتل همه تیم جمع شده بودند که صحبت کنند. به عنوان آخرین نفر من حرف زدم و گفتم نزدیک به سیزده سال با تیم ملی بودم و الان می بینم دیگر به حضور من نیازی نیست. آنجا پولادگر گفتند درباره مجید بعدا تصمیم گیری خواهیم کرد اما ذوالقدر گفت اگر مجید خداحافظی کند او را به عنوان مربی در تیم نگه می دارم! یعنی هیچ کدام نگفتند یکسال به المپیک مانده و بمان و نرو! گویا دنبال رفتن من بودند.
*شما در کنار تیم ماندید؟
بله، دوستان گفت و گو کردند و گفتند من میت گیر بودم فقط! من به میت گیری تیم ملی هم افتخار می کنم اما باید بگویم ذوالقدر عمل جراحی داشت و ماهها تیم در اختیار من بود. هفت ماه در تمام اردوها حضور داشتم و با بچه ها تمرین می کردم. حتی برای اینکه بدانند من به درد مربیگری می خورم یا خیر در اولین دوره مسابقات آزاد کره یک تیم چهارنفره را به من سپردند و در مسابقات شرکت کردیم. پسر آقای ذوالقدر هم به عضویت تیم ملی درآمدند! در آن مسابقه یک طلا و یک نقره و یک برنز کسب کردیم. به آقایان اثبات شد که برای مربیگری آماده ام و خودم را اثبات کردم. نکته جالب اینکه قبل المپیک گفتند کاروان جا ندارد و شما نیستید! من هم گفتم دست شما درد نکند و خداحافظ! نکته جالبی بگویم. در اردو من در حال تمرین با بچه ها بودم و ذوالقدر و پولادگر و برخی دیگر در طبقه بالای محل تمرین مشغول بیلیارد شدند.
*گفتید در آتن بلایی که سر شما آمد، سر یوسف هم آمد؟
بله، همسر یوسف به من زنگ زد که یوسف به او گفته نمی خواهد مسابقه دهد! گفتم چرا؟ گفت به دلیل اینکه او را در آتن رها کرده و هیچ فردی سراغش را نگرفته است! با یوسف تماس گرفتم و با او صحبت کردم و وی را قانع کردم که باید مسابقه بدهد و مدال بگیرد. خدا را هم شاکرم که او حرف من را گوش کرد و در آتن توانست مدال برنز بگیرد.
*پس از بازگشت تیم به ایران، شما به اردوها به عنوان مربی برگشتید یا خیر؟
بله. هزینه نداشتن و من را نبردن زیاد اتفاق افتاده است! من می خواستم در تکواندو باشم و به تیم ملی کمک کنم. در مسابقات آسیایی دوحه قطر بازهم همین نبردن شد و با پولادگر دعوایم شد. در دوحه همه حضور داشتند به جز من! یک دوره مسابقه جهانی هم باز همه بودند به جز من! واقعا این حرکات باعث ناامیدی من نمی شد چون حس می کردم وظیفه من است به بقیه کمک کنم و اصلا به برخوردهای ناشایست و زشتشان فکر نمی کردم.
*چرا مشکل به وجود آمد؟
چون زبان تلخی دارم و رک هستم. من در روی طرفم انتقاد می کنم و به دلیل همین انتقادها پولادگر رابطه اش با من به تدریج بد شد. در زمانی که تیم به بازیهای آسیایی قطر اعزام شد، به واسطه اهدای مدالهایم به حرم عبدالعظیم، سفر حج از طرف تولیت نصیبم شد و من به جای دوحه عازم خانه خدا شدم. نکته ای هم بگویم که پس از دعوا و اینکه مطمئن بودم به مسابقات اعزام نمی شوم، قهر نکرده و تا روز آخر کنار تیم حضور داشتم. من متعلق به تکواندو هستم نه این آقایان! اینها خودشان را به زور به تکواندو تزریق کردند. به همین دلیل هیچ وقت دوست نداشتم عرصه را برای آنها خالی کنم.
*فکر کنم پس از آسیایی بود که مهماندوست جایگزین ذوالقدر شد.
رضا مدتها به عنوان مربی بدنساز در کنار تیم حضور داشت اما برای مدتی به تایپه رفت و آنجا هم موفق بود. تیم در مسابقات انتخابی المپیک پکن در منچستر خیلی ضعیف عمل کرد و هم یوسف کرمی و هم هادی ساعی باختند و سهمیه نگرفتیم. بازخورد بسیار بدی در رسانه و بین اهالی تکواندو به وجود آمد و پولادگر، ذوالقدر را برکنار و رضا سرمربی تیم شد. البته ذوالقدر به عنوان مدیرفنی کنار تیم حضور داشت. به هرحال رضا خودش قهرمان بوده و رزومه خوبی داشت. من نیز به عنوان دستیار کنار رضا حضور داشتم.
*حاشیه زیادی هم در مسابقات انتخابی داشتید.
درست است. رضا به نتیجه رسید -58 و -80 اعزام شوند. در وزن -58 چهار رقیب داشتیم و هادی وزنش -68 بود. او تصمیم گرفت به وزن یوسف کرمی برود و اعلام کرد در وزن یوسف مبارزه می کنم! جدولی درست کرده بودیم که آیتمهای مختلف از جمله بدنسازی و وزن و مسابقات مختلف و... روی آن نوشته شده.
*پس جدول مندلیف رضا درست بوده؟
بله، در خانه من موجود است! یوسف گفت در انتخابی ویتنام نمی تواند شرکت کند چرا که خسته و آسیب دیده هستم و در مسابقات درون اردویی انتخابی برگزار کنیم. رضا گفت اگر هادی امتیاز بیاورد از دید من او نمره بهتری گرفته است. یوسف قبول کرد. هادی در انتخابی های درون اردویی بی باک و روح الله طالبی را شکست داد و در مسابقات ویتنام هم با از دست دادن یک پوئن کسب سهمیه کردیم.
*چرا جای -68 که هادی بود، -58 را انتخاب کردید.
آن زمان کره نفوذ زیادی داشت و مسابقات با هوگوی الکترونیکی نبود. رضا رقبای جهانی را آنالیز کرد و به این نتیجه رسید رقبای -68 جز بهترین های جهان هستند و نتیجه گرفتن در آن سخت است و در -58 افرادی حضور دارند که به ایرانی ها باختند.
*در آن زمان حاشیه ای هم با بهزاد خداداد به وجود آمد...
در مسابقات آذربایجان اختلاف لفظی بین بهزاد و رضا پیش آمد و در فرودگاه باهم آشتی کردند. رضا در تهران به همه اعلام کرد پس فردا همه در اردو باشند. بهزاد پانزده روز بعد به اردو بازگشت و رضا لجبازی کرد، یعنی گاف اصلی را بهزاد داد. یک جلسه که در فدراسیون برگزار شد پولادگر به صراحت اعلام کرد من اگر بدانم طلای خداداد در آنجا گارانتی شده باشد هم او را نمی برم. گفتم برای چه؟ گفت مشکل منکراتی دارد! گفتم جوان است و جوانی کرده و کار خلافی در اردو نداشته، پس دلیل نمی شود اتفاقات خارج از اردو را به داخل نباید ربط داد. من به تنهایی از بهزاد دفاع کردم اما سمپاشی شده و نظر اکثریت به نبود بهزاد تغییر پیدا کرده بود. یک روز استاد کریمی و مربی بهزاد با من صحبت کردند که چه کنیم؟! گفتم در روز انتخابی یوسف و هادی به بهزاد بگو با دسته و گل و شیرینی وارد سالن شود، شاید بتوان کاری کرد. این اتفاق افتاد و رضا گفت این کار تو بوده، فکر نکن متوجه نشدم! بهزاد به اردو بازگشت و بنا به اتفاقاتی که افتاد بهزاد روحیه نداشت و رضا نادریان به مسابقات المپیک اعزام شد.
*در این المپیک حضور داشتید؟
جالب است بگویم باز گفتند که جا نیست و تو را نمی بریم! بازهم بحث و حرف البته این بار من را اعزام کردند اما اسمم در لیست کاروان نبود و خارج دهکده بودم. در مسابقات حضور داشتم و روز مسابقه فینال هادی، کنارش بودم. در مسابقه فینال همراه دکتر فرهادی هادی را برای مسابقه آماده می کردیم و ذوالقدر در استخر مشغول ریلکسیشن بودند!
*در این سالها که شما بودید ذوالقدر یا پولادگر در اعزامها دخالتی داشتند؟
خیر، تا زمانی که من بودم به هیچ وجه در ترکیب تیم و یا اعزام نفرات اجازه دخالت نداشتند. یوسف کرمی پیش از همان المپیک به خیلی افراد متوسل شد که هادی اعزام نشود و من باید بروم اما نتوانست اعمال نفوذ کند. داستان واقعی انتخابی هادی و یوسف را برای شما بازگو می کنم. رضا به یوسف گفته بود اولویت با فردی است که سهمیه کسب می کند. در یک روز مسابقه انتخابی برگزار شد که یکی را هادی برد و دیگری را یوسف. تست بدنسازی هادی نزدیک به هفده هجده امتیاز از یوسف بهتر بود و هادی هم سهمیه را کسب کرده بود. قرار شد انتخابی سوم برگزار شود. یکی دو شب قبل انتخابی گفتند یکی از اقوام یوسف فوت کرده. یوسف هم از اردو رفت و گفت برای انتخابی بازمی گردم. به هادی گفتم نظر تو چیست؟ گفت هیچ اشکالی ندارد، برود و هر وقت بازگشت انتخابی می زنیم. هادی می توانست مخالفت کند اما این کار را نکرد. یک بار در اوایل اردو، یک تمرین شکل مسابقه ای داشتیم و هادی در اردو به یوسف باخت. یوسف هم همه جا گفته بود هادی را بردم. هادی هم گفت چرا این مدل برخورد می کنند؟ آرامش کردیم و گفتیم شما حرفه ای برخورد کن. روز قبل انتخابی دست هادی آسیب دید و همراه دکتر تیم سراغ دکتر رازی رفتیم. باید اسامی را رد می کردیم و از دکتر رازی پرسیدیم چه کنیم؟! گفت اگر الان دست هادی را عمل کنم به المپیک می رسد اما اگر الان عمل کنم و انتخابی شرکت کند تضمین نمی کنم در المپیک بتواند حضور داشته باشد. جلسه ای با رضا و ذوالقدر گذاشتیم. قرار شد رای گیری کنیم و من و رضا به ساعی رای دادیم و ذوالقدر به یوسف رای داد. حتی پولادگر گفت جرات نمی کنم پای این رای بایستم و شما باید پاسخگو باشید. در المپیک فشار سختی داشتیم. در تمام رشته ها ضعیف عمل کرده و فکر کنم فقط یک برنز داشتیم. تمام مردم منتظر بودند هادی هم ببازد تا این ناکامی تکمیل شود! خدا را شکر روسفید شدیم و هادی بسیار عالی عمل کرد. جالب آنکه پس از کسب مدال هادی، ذوالقدر از کنار هادی دیگر تکان نخورد.
*فکر کنم بعد وارد فاز جوانگرایی شدید و نتایج درخشان کسب شد تا المپیک لندن و جریان رفتن رضا مهماندوست...
بله، در آن سه سال هیچ حاشیه و حرف و حدیثی نبود و همه چیز به بهترین نحو پیش می رفت که یک روز آقای افشارزاده که در کمیته ملی المپیک بود، برای بازدید وارد اردو شد. وی در جریان بازدید اعلام کرد که کمیته ملی المپیک تصمیم گرفته به چهار مربی رشته های مدال آور حقوقی مجزا از فدراسیون بدهد. یعنی قرار شد مربیان تکواندو، وزنه برداری، کشتی آزاد و فرنگی حقوقی جداگانه از کمیته دریافت کنند. این خبر را در اردوی تیم ملی و در حضور پولادگر و ذوالقدر اعلام کرد. رضا از افشارزاده پرسید یعنی حقوقی که قرار است پرداخت شود هیچ ربطی به حقوق دریافتی ما از فدراسیون ندارد؟ او هم به صراحت عنوان کرد، خیر و این حقوق هیچ ارتباطی به فدراسیون نداشته و حق دخالت در آن ندارد. ماه مرداد یا شهریور این اتفاق افتاد. آن زمان حقوق رضا در ماه دومیلیون دویست هزار تومان بود و حقوق من یک میلیون و دویست هزارتومان. قرار شد کمیته ملی المپیک نفری پنج میلیون به سرمربی و سه میلیون به مربی برای هر ماه بدهد. افشارزاده گفت حقوق این شش ماه هم برای شما به حساب فدراسیون ریخته شده و می توانید همین امروز آن را از فدراسیون دریافت کنید. به افشارزاده گفتم این پول را مستقیم به حساب خودمان بریزید، یکباره پولادگر گفت ما خودمان این پول را حسابرسی کرده و برایتان می ریزیم، اصلا نگران نباشید. در راه بازگشت از مسابقات منچستر، کنار رضا در هواپیما نشسته بودم. گفت با توجه به بیماری بچه ها و اینکه خانه من در طبقه سوم است و آسانسور ندارد، این 30 میلیون را روی پول خانه گذاشته و یک خانه در طبقه اول می خرم که همسرم کمتر اذیت شود. به تهران رسیدیم و رضا به فدراسیون مراجعه کرد تا حقوقش را دریافت کند. مبلغ واریزی 17 میلیون بود! یعنی سیزده میلیون از حقوق رضا کم شد. رضا پرسید چرا حقوق کم است؟! فدراسیون گفت این شش ماه حقوقی که به شما دادیم را کم کردیم! من گفتم مگر افشارزاده آن روز اعلام نکرد این پول به شما ربطی ندارد؟! گفتند ما پولها را یک کاسه کردیم که باهم بخوریم، تک خوری که معنی ندارد! اینگونه شد که رضا با پولادگر دچار مشکل شد و رضا وارد بازی فدراسیون شد. آنها مدتها بود دنبال تعویض رضا بودند اما آنقدر خوب عمل کرده بود که بهانه ای برای تعویض او نداشتند.
*فکر کنم رضا استعفای کتبی هم نداد...
دقیقا، رضا شفاهی استعفا داد و دوستان به سرعت قبول کردند. در این مدت سردار مشایخی و هادی ساعی خیلی سعی کردند اختلافات برطرف شود اما رضا دیگر علاقه ای به همکاری نداشت. متاسفانه آن زمان خبرنگارها هم خیلی به موضوع دامن زدند و جو اصلا خوب نبود.
*به نظر می رسید دوستان فکر می کردند تیم آنقدر خوب است که بدون رضا نتیجه می گیرد.
بزرگترین حسن رضا، نظم در کارها بود. امروز هم موفقیتش به خاطر این نظمی است که در اردو دارد. از سوی دیگر رضا یک بدنساز فوق العاده در تکواندو هست و از لحاظ روحی هم و روانی هم بسیار عالی است. یک مربی کامل که می تواند باعث موفقیت هر تیمی باشد. البته باید بگویم پولادگر بدش نمی آمد رضا بماند اما اتفاقاتی افتاد که همه فدراسیون علیه اش شدند. رضا هم حرف حق می زد و می خواست حقش پایمال نشود.
*آن زمان بیژن مقانلو هم کنار شما بود؟
قبل مسابقات جهانی 2009 بیژن توسط ذوالقدر به کادر فنی اضافه شد. رضا مهماندوست اعلام کرد به یک کمک دیگر نیاز دارد و ذوالقدر، بیژن را معرفی کرد. رضا روبروی بیژن گفت که من او را قبول نداره و نمی توانم با او کار کنم. پولادگر میانه را گرفت و گفت کار کنید. من هم به رضا گفتم بیژن جز دوستان قدیم خودمان هست، باهم کار می کنیم.
*دلیل مخالفت رضا چه بود؟
اخلاق! اخلاقشان خیلی به هم نمی خورد وگرنه هیچ مشکلی دیگری در میان نبود. هردو بچه محل و همدوره و دوست بودند و واقعا مشکل خاصی نبود. وقتی در یک سال کامل در اردو باشید، این خصوصیات اخلاقی بسیار مهم است. به هرحال بیژن کنار تیم حضور داشت. خیلی اتفاقها افتاد که پولادگر و ذوالقدر با بیژن دچار مشکل شدند و بارها اعلام کردند باید اردو را ترک کند و فدراسیون علاقه ای به همکاری با او ندارد اما رضا پشت مربی تیمش درآمد و گفت تا من هستم، بیژن هم خواهد بود. یکبار حقوق من را دویست یا سیصد هزارتومان اضافه کردند اما حقوق بیژن اضافه نشد. بیژن گفت برای من صرف نمی کند باشم و اردو را ترک می کنم. پیش پولادگر رفته و گفتم خواهش می کنم حقوق من را نصف کن و نصفش را به بیژن بده که اردو را ترک نکند.پولادگر با خنده گفت نه، این که سر خیلی از اردوها نمیاد، شبها هم که پیش شما نمی مونه، چرا باید اینقدر پول بگیره و از دید من بود و نبودش فرقی ندارد!
*پس از رفتن رضا تیم باید به المپیک اعزام می شد و فریبرز عسگری جانشین رضا شد.
باز به عقب بازگردیم. سال 76 به بهانه جوانگرایی من و فریبرز را از تیم ملی کنار گذاشتند. آن زمان فریبرز مصاحبه تندی علیه فدراسیون کرد و جنجال بزرگی به راه افتاد. در حین اختلاف رضا و فدراسیون، قرار شد تیم با رییس جمهور وقت دیدار کند. رضا نیامد و سوار ماشین که شدم، فریبرز عسگری را دیدم. تعجب کردم که اینجا چه می کند؟! چند دقیقه ای فکر کردم و فهمیدم داستان چیست. به ذوالقدر نگاه کرده و خندیدم. از ماشین که پیاده شدیم، ذوالقدر را صدا کردم و گفتم آزموده را دوباره آزمودن خطاست. گفت یعنی چی؟! گفتم خودت خوب متوجه شدی! گفت من فریبرز را نیاوردم. گفتم خداحافظ. آن روز رسما تیم را رها کرده و عسگری سرمربی تیم شد. البته باید بگویم که قبلتر من تمرین را رها کردم اما در روز دیدار با رییس جمهور به طور رسمی تیم را ول کردم. چرا عسگری سرمربی تیم ملی شد؟! دلیلش بیشتر روابط کاری دوستان بود.
*اینها را ننویسیم، ممکن است بار حقوقی داشته باشد.
بنویسید، چرا ننویسید؟! تمام تکواندوکاران می دانند چه خبر است. به هرحال آقای عسگری در المپیک لندن آن شاهکار را درست کرد و سپس آقای کریمی به عنوان سرمربیگری رسید. درست است آقای کریمی رفاقتی با ذوالقدر داشت اما پولادگر مخالف صددرصد بود. کریمی هم خوب عمل کرد و نسل عوض کرد اما به نظرم افراد توانمندی به عنوان دستیار کنارش نبودند. به هرحال کریمی هم به مشکل برخورد و به یکباره بیژن مقانلو که چشم دیدنش را نداشتند، سرمربی تیم ملی شد!
*گفتند همه کاره تیم رضا، بیژن بوده و رضا فنی بلد نبوده و اگر بیژن آمده انگار رضا آمده است.
به نوعی می خواستند رضا را در اذهان عمومی کوچک کنند و بگویند یک نفر بالاتر و بهتر از رضا برای تیم آورده ایم. می گفتند رضا یک سروگردن از رضا بهتر است. تیم جوانی توسط کریمی به بیژن رسید. البته اکثر این نفرات زمان ما در اردو حضور داشتند. آن زمان من هشدار دادم تکواندوی ایران روزگار خوبی را سپری نخواهد کرد اما حرف من را جدی نگرفتند.
*رضا نخواست شما را آذربایجان ببرد؟
خیر، دنبال این نبودم بخواهم از ایران بروم. امروز هم رابطه صمیمی با رضا ندارم که فکر کنید به خاطر رفاقت تعریف کردم. خود من بعد از استعفا از تیم ملی پیشنهاد از خارج ایران داشتم اما واقعا دلزده شدم. آنقدر دلزده که حتی وقتی از نزدیک خانه تکواند رد می شود، حالم بد می شود! ترجیح دادم به طور کلی مربیگری را کنار بگذارم. برای المپیک پکن 14 ماه خانه نرفتم و دست آخر، اینگونه از من تشکر کردند.
*سیر نتیجه نگرفتن تکواندو از المپیک ریو آغاز شد.
پیش از المپیک ریو بنابه دلایلی بازرسی ریاست جمهوری از من خواست به آنجا بروم و درباره تکواندو صحبت کنم. از من پرسیدند چه نتیجه ای پیش بینی می کنی؟ گفتم با توجه به رده بندی جهانی و رنکی که دارند، به طور حتم روی کاغذ حداقل باید دو طلا و یک نقره و یک برنز بگیریم. گفت روی کاغذ نباشد چی؟ گفتم یعنی دیدگاه من، یعنی یک برنز اگر دریافت کنیم! آنهم فکر نمی کردم کیمیا باشد و نتیجه کیمیا من را شگفت زده کرد. فکر می کردم فرزاد با قرعه مناسب بتواند یک برنز بگیرد.
*چه اتفاقی می افتد که قهرمانهای ما به این روز می افتد؟
وقتی یک بازیکن را بسیار بزرگ کنید و به قول معروف بادش کنید، توقع هرچیزی باید داشت. استیون لوپز پرافتخارترین تکواندوی دنیاست و بعد او هادی ساعی. هیچکدام اینها القاب نداشته و ندارند، هیچ وقت به هادی تندر و سونامی و گردباد نگفتیم! قبل المپیک این القاب داده شد و دیدیم چه کردند، باز هم قبل جهانی همین روند تکرار شد! سونامی دارد می آید، گفتم نکنید این کار را! این لقبها کمکی به تکواندو نمی کند. ایران پتانسیل فوق العاده خوبی از لحاظ مربیگری و ورزشکارها دارد. مهم این است که چه فردی بتواند این پتانسیل را استفاده کند. به عنوان منتقد تکواندو صریح صحبت کنم. باید به مسوولان فدراسیون بگویم شما خوب بودید، شما کم خدمت نکردید اما چه اتفاقی افتاد که در این چند سال اخیر 180 درجه عوض شدید؟! ذوالقدر عاشق تکواندو چرا اینگونه شد؟! چرایی این قضیه را باید در خودشان جستجو کنند.
*شما به سوال خودتان جواب دهید. چه اتفاقی می افتد که تکواندو وارد سراشیبی می شود؟!
پدربزرگ من همیشه می گفت از گرده خودت نان بخور! بعضی شغلها در کشور ما به رسمیت شناخته نشده و جرم محسوب می شود. حال باید بپرسم شغلی که صنف رسمی دارد و برای کسبش جواز می دهد، جرم است؟! به طور حتم خیر. پس از آنکه دیدم جایی در تکواندو ندارم بارها به شهرداری و وزارت ورزش رجوع کردم که به من مجموعه ورزشی یا حداقل یک سالن بدهید که تکواندو آموزش دهم اما هیچ همکاری با من نشد. به اجبار و برای آنکه بتوانم رزق حلال سر سفره خانواده ببرم، یک قهوه خانه زدم! همه هم تعجب کردند که چرا مجید افلاکی باید قهوه خانه بزند. مگر فریبرز عسگری پس از تکواندو با تاکسی مسافرکشی می کرد، مگر کار خلافی انجام داد؟ این مقدمه را گفتم تا جواب شما را دهم. من مجید افلاکی عاشق تکواندو ممکن است اگر روزی در ورزش به درآمد بالایی از راههای مختلف برسم، دچار تغییر شوم. دوستان باید درباره بیزینس با هوگوی لاجاست که پرونده مهمی هم بود چرا حرف نمی زنند؟ وقتی تمرکز شما از ورزش به بیزینس برود، همین اتفاق هم می افتد. البته برخی می گویند من منفی نگر هستم و این واردات فقط برای رشد و تعالی تکواندوی ایران است! سراشیبی تکواندو از روزی شروع شد که آقایان بیزینس را به ورزش ترجیح دادند. امروز به جایی رسیدیم که قبل از سال 1995 بودیم. سوال این است که هنوز داورزنی به رفاقت با پولادگر می خواهد ادامه دهد و یا باز بگوید ما مخالف تغییراتیم؟!
*البته انتخابات فدراسیون نزدیک است و شاید دنبال تغییر در آنجا هستند...
پس اجازه دهید رک بگویم که آقای پولادگر در حال چیدمان رای دهنده هاست. وی در این یک سال تمام روسای هیات ها را عوض کرده و تمام افرادی که به او قرار است رای دهند را چیده و اتفاقا منتظر انتخابات است که بازهم رای بیاورد! آیا وزیر ورزش و معاونینش دنبال بهبود تکواندو هستند و یا دنبال ساکت کردن مخالفین هستند؟! اگر دنبال ساکت کردن مخالفین هستید رسما اعلام کنید ما این آقا را می خواهیم و به فردی ربط ندارد و من می گویم چه کسی باشد! آن زمان است که اهالی تکواندو روبروی مجلس شورای اسلامی تحصن می کنند. شما نگاهی به منتقدین بیندازید: هادی ساعی، بهزاد خداداد،بیژن خراسانی، رضا نادریان، کشاورز، جمشید سهرابی، باقری معتمد و... مگر می شود همه بزرگهای تکواندو بدون دلیل مخالف باشند؟! خب حتما دردی در تکواندو هست که همه بزرگان تبدیل به منتقد می شوند. چرا وزیر و معاونهای وی به این اسامی توجه نمی کنند و چشم بسته در حال حمایت از پولادگر هستند؟!
*و حرف آخر مجید افلاکی...
خانواده بزرگ تکواندو، در حال زنگ تفریح شدن هستیم. روزی نشود تاسف این را بخوریم که چرا تکواندویمان را حفظ نکردیم؟! چرا حرف نزدیم؟! کلمه «ای کاش» یک روزهایی بسیار تاسف برانگیز است. به امید خدا یک روز این کلمه را به کار نبریم. امروز موقع این است که حرف بزنیم. آقای داورزنی، رفاقت خودتان را برای زمین گلفی که می روید بگذارید، رفاقتتان را در زمین تنیس خود ادامه دهید. آقای وزیر رفاقت خود را برای بیرون بگذارید، تکواندو در حال فنا شدن است. روزی نشود که از شما بپرسند چند رشته مدال آور دارید و با تاسف بگویید یکی از آنها از قلم افتاد!
علی کیانی موحد :یکی از بزرگترین منتقدان این روزهای فدراسیون تکواندو فردی است که همراه رضا مهماندوست روزهای طلایی را برای تکواندوی ایران رقم زدند. کاپیتان اسبق و مربی سابق تیم ملی تکواندو که جز افتخارات این رشته هست اما چند سالی است به کل از تکواندو دور شده و برای گذران زندگی قهوه خانه تاسیس کرده! حرف از مجید افلاکی است که دلش برای تکواندو می سوزد و معتقد است با این روند، دیگر امیدی به مدال آوری نباید داشت. سه ساعت در کافه خبر میزبانش بودیم و حرفهای تازه ای از زبانش شنیدیم که برای شما علاقمندان این رشته رزمی بسیار جالب و تامل برانگیز است.
*از اینجا شروع کنیم که چه شد تیم ملی دچار حواشی مختلف و عدم نتیجه گیری شد؟!
ترجیح می دهم گفت وگو را مدل دیگری شروع کنم. بیایم از این صحبت کنیم که چه شد تکواندوی ایران موفق شد و چه شد به این روز افتاد؟
*این هم نکته خوبی است. شما از شانزده هفده سالگی و اواخر دهه شصت در تیم ملی بودید تا همین چند سال پیش. با هم دلایل موفقیت و عدم موفقیت را مرور کنیم.
تا سال 64 جایگاه خاصی در تکواندوی جهان نداشتیم. تک مدالهایی کسب می کردیم اما موفقیت دنباله دار نبود. سال 68 که آقای صفوی از تکواندو رفت، محمد قمی به ریاست فدراسیون رسید. نماینده مردم در مجلس بودند و به او گفتند سرپرستی را قبول کن. او از تکواندو اطلاعات زیادی نداشت. تیم ملی هم در اختیار آقای کانگ کره ای بود که به واسطه همکاری اش با آقای صفوی در ایران مشغول فعالیت شده بود. آقای قمی به دنبال مربی می گشت و توسط یکی از آشناهایی که داشت با آقای ذوالقدر آشنا شد و به این ترتیب آقای ذوالقدر بدون هیچ رزومه ای مربی تیم ملی شد. مسابقات جام جهانی یوگسلاوی 90 تیم تحت هدایت او به یک نقره و دو برنز رسید.
*آن موقع خبری از پولادگر نبود؟
خیر، بزرگترین رزومه او آن زمان داوری دسته سوم اصفهان یا کمک داور کشوری بود.
*پس از مدتی آقای قمی رفت. درست است؟
زمان بازیهای آسیایی هیروشیما آقای صفوی دوباره به ریاست فدراسیون برگشت و کانگ را با خود به ایران برگرداند و پس از حدود چهارسال ذوالقدر از سمت خود کنار رفت. در زمان صفوی، پولادگرد به عنوان روابط عمومی وارد فدراسیون شد. پولادگر یکی از شاگردهای آقای صفوی بود و به این ترتیب توانست در فدراسیون ورود کند. امروز هم آقای صفوی در اتاق بازرگانی ریاست جمهوری مشغول به فعالیت است که یکی از حمایت کنندگان اصلی پولادگر هم محسوب می شود. آقای صفوی که برادر سردار رحیم صفوی هم هستند، مدت زمان کوتاهی یعنی حدود یکسال و نیم در فدراسیون بود و پس از بازگشت به ایران از مسابقات جهانی در فرودگاه آقای صفوی استعفا دادند.
*فکر کنم پس از آن بود که مختار کلانتری رییس فدراسیون شد و دوران شکوفایی تکواندو آغاز شد...
کاملا درست است. سال 1375 پولادگر نایب رییس فدراسیون شد و حاج مختار برنامه های زیادی برای فدراسیون داشت. اولین دوره مسابقاتی که تیم با مدیریت حاج مختار شرکت کرد، قهرمانی آسیا در ملبورن استرالیا بود. از کل تیم فقط یک نفر مدال نگرفت و تیم شگفتی ساز مسابقات شد. پس از این مسابقات تیم به مزایده گذاشته شد. یعنی حاج مختار با سه مربی جلسه می گذارد و می گوید در مسابقات جهانی مصر چندتا مدال می گیرید؟ هرکدام یک عددی گفتند و حسن ملکی گفت من اگر سرمربی شوم چهار مدال کسب می کنم! قرعه به نام ملکی افتاد که با حواشی و دردسر زیاد و قرعه نامناسب مسابقات تیم سه مدال کسب کرد که یکی از آنها طلا بود. پس از آن تیم به آقای ذوالقدر رسید.
*یعنی ذوالقدر سه چهار سال نبود و از سال 97 به تیم بازگشت؟
بله! ایشان یک دهه سرمربی تیم ملی شد. اوایل ورود پولادگر به فدراسیون رابطه خوبی نداشتند اما به تدریج این ارتباط خوب شد و وی یک دهه سرمربیگری تیم ملی را تجربه کرد. از حق نباید گذشت ذوالقدر آن اوایل آدم عاشقی بود و تشنه موفقیت. همین عشق و تشنگی در کنار نسل فوق العاده ای که داشتیم، باعث موفقیت تکواندوی ایران شد. روز به روز که بیشتر نتیجه کسب شد، از عشق ذوالقدر کاسته شد و غروری او را گرفت. او با منتقدان هم رابطه خوبی نداشت و به سرعت منتقدان را کنار می گذاشت. پس ازالمپیک سیدنی در سال 2000 حاج مختار از فدراسیون رفت.
*با این حساب باید گفت بسیاری از اولین ها زمان حاج مختار بود، نه پولادگر...
حرف شما درست است. بسیاری از عناوینی که امروز فدراسیون به آن افتخار می کند در زمان مدیریت حاج مختار به دست آمد. اولین مدال در المپیک، اولین نایب قهرمانی آسیا، اولین ایستادن روی سکوی جهانی و اولین اولی جام جهانی جز افتخاراتی بود که با حاج مختار به دست آمد. فکر کنم به این نتیجه رسیدید که حتما نباید برای مدیریت فدراسیون یک تکواندوکار در راس قرار گیرد. حاج مختار مهره های خوبی چید و نتایج عالی گرفت.
*حرف از سیدنی زدید. در آن المپیک خودتان حضور داشتید و اتفاقا حواشی کم نداشت. بیاییم برای اولین بار به اتفاقات سیدنی بپردازیم.
در سیدنی به نظر می رسید برنز هادی ساعی کافی بود! ما جزو بخت های اولیه کسب مدال طلا در سیدنی بودیم. هادی حقش در مسابقات خورده شد و مدال برنز کسب کرد. آن زمان داوری ها به اینگونه نبود و هرگونه می خواستند امتیاز می دادند! هادی که مدال گرفت مسوولان محترم به کل من را فراموش کرد و همه دنبال عکس و یادگاری و مصاحبه رفتند و من ماندن و خودم! به کل روحیه ام برای مسابقه دادن از بین رفت و به همین دلیل عملکرد خوبی نداشتم. جالب آنکه در آتن و لندن هم همین اتفاق برای تکواندو افتاد و تیم پس از کسب مدال رها شد! در ریو که از همان روز اول تیم روی هوا رها بود و قبل از اعزام تیم از داخل متلاشی شد.
*مدیریت پولادگر پس از سیدنی آغاز شد و به نظر می رسد از آن اوایل آدم موفقی بوده.
من هیچ وقت نگفتم پولادگر آدم بدی بوده. پولادگر هم مانند ذوالقدر در ابتدا علاقه فراوان به موفقیت داشت اما به تدریج اشباع شد و جز تیم ملی چیزهای دیگری برایش اهمیت پیدا کرد. به تدریج یکپارچگی تیم ملی ایران که برای همه تکواندوکاران جهانی مثال زدنی بود، از بین رفت. یکدستی ما دچار مشکل شد.
*خود شما چه زمانی از مسابقات کنار رفتید؟
مسابقات قهرمانی جهان 2003 در آلمان قرار بود برگزار شود. کاپیتان تیم ملی بودم و در تمام مسابقات انتخابی هم شرکت می کردم. اگر هم انتخابی نمی زدم چون رقیبی نداشتم. وی آن زمان گفت هرفردی مدال جهانی یا آسیایی داشته باشید در تیم اعزامی به قهرمانی جهان فیکس می شود. آن سال در جام جهانی توکیو طلا و در بازی های بوسان هم برنز گرفتم. در اردوی کره حضور داشتیم که ذوالقدر اعلام کرد باید با علی تاجیک انتخابی برگزار کنم! علی تاجیک در مسابقات دانشجویان جهان در کره شرکت کرده بود. گفتم پس به تاجیک بگویید در همین کره انتخابی برگزار کنیم. ذوالقدر گفت الان خسته است، به تهران بازگردیم و دو روز بعد انتخابی شرکت کنیم. من هم گفتم هرچه مربی بگوید. به تهران بازگشتیم و خبری از انتخابی نشد. امروز حرفی می زنم که تا به حال نگفته ام. ذوالقدر از روز اول به دنبال حذف مجید افلاکی از تیم ملی بود! سال 97 پیش از اعزام به مسابقات در هواپیما به من گفت اگر مدال نگیری از تیم ملی کنار می گذارمت! به کمک خدا از آن زمان همیشه مدال آور تیم ملی بودم. به هرحال مسابقه انتخابی برگزار شد و در یک بازی یکطرفه به برتری دست یافتم اما من دیگر مجید افلاکی باروحیه نبودم!
*فکر کنم همان مسابقه نتیجه نگرفتی و کناره گیری کردید...
بله، واقعا به عنوان کاپیتان تیم ملی توقع نداشتم این بازی را با من راه بیندازند. به همین دلیل هم در مسابقات آلمان در دور دوم حذف شدم. از لحاظ بدنی در آماده ترین شرایط تمرین به سر می بردم اما واقعا بدون انگیزه در مسابقه شرکت کرده و همان روز از دنیای حرفه ای تکواندو خداحافظی کردم. در هتل همه تیم جمع شده بودند که صحبت کنند. به عنوان آخرین نفر من حرف زدم و گفتم نزدیک به سیزده سال با تیم ملی بودم و الان می بینم دیگر به حضور من نیازی نیست. آنجا پولادگر گفتند درباره مجید بعدا تصمیم گیری خواهیم کرد اما ذوالقدر گفت اگر مجید خداحافظی کند او را به عنوان مربی در تیم نگه می دارم! یعنی هیچ کدام نگفتند یکسال به المپیک مانده و بمان و نرو! گویا دنبال رفتن من بودند.
*شما در کنار تیم ماندید؟
بله، دوستان گفت و گو کردند و گفتند من میت گیر بودم فقط! من به میت گیری تیم ملی هم افتخار می کنم اما باید بگویم ذوالقدر عمل جراحی داشت و ماهها تیم در اختیار من بود. هفت ماه در تمام اردوها حضور داشتم و با بچه ها تمرین می کردم. حتی برای اینکه بدانند من به درد مربیگری می خورم یا خیر در اولین دوره مسابقات آزاد کره یک تیم چهارنفره را به من سپردند و در مسابقات شرکت کردیم. پسر آقای ذوالقدر هم به عضویت تیم ملی درآمدند! در آن مسابقه یک طلا و یک نقره و یک برنز کسب کردیم. به آقایان اثبات شد که برای مربیگری آماده ام و خودم را اثبات کردم. نکته جالب اینکه قبل المپیک گفتند کاروان جا ندارد و شما نیستید! من هم گفتم دست شما درد نکند و خداحافظ! نکته جالبی بگویم. در اردو من در حال تمرین با بچه ها بودم و ذوالقدر و پولادگر و برخی دیگر در طبقه بالای محل تمرین مشغول بیلیارد شدند.
*گفتید در آتن بلایی که سر شما آمد، سر یوسف هم آمد؟
بله، همسر یوسف به من زنگ زد که یوسف به او گفته نمی خواهد مسابقه دهد! گفتم چرا؟ گفت به دلیل اینکه او را در آتن رها کرده و هیچ فردی سراغش را نگرفته است! با یوسف تماس گرفتم و با او صحبت کردم و وی را قانع کردم که باید مسابقه بدهد و مدال بگیرد. خدا را هم شاکرم که او حرف من را گوش کرد و در آتن توانست مدال برنز بگیرد.
*پس از بازگشت تیم به ایران، شما به اردوها به عنوان مربی برگشتید یا خیر؟
بله. هزینه نداشتن و من را نبردن زیاد اتفاق افتاده است! من می خواستم در تکواندو باشم و به تیم ملی کمک کنم. در مسابقات آسیایی دوحه قطر بازهم همین نبردن شد و با پولادگر دعوایم شد. در دوحه همه حضور داشتند به جز من! یک دوره مسابقه جهانی هم باز همه بودند به جز من! واقعا این حرکات باعث ناامیدی من نمی شد چون حس می کردم وظیفه من است به بقیه کمک کنم و اصلا به برخوردهای ناشایست و زشتشان فکر نمی کردم.
*چرا مشکل به وجود آمد؟
چون زبان تلخی دارم و رک هستم. من در روی طرفم انتقاد می کنم و به دلیل همین انتقادها پولادگر رابطه اش با من به تدریج بد شد. در زمانی که تیم به بازیهای آسیایی قطر اعزام شد، به واسطه اهدای مدالهایم به حرم عبدالعظیم، سفر حج از طرف تولیت نصیبم شد و من به جای دوحه عازم خانه خدا شدم. نکته ای هم بگویم که پس از دعوا و اینکه مطمئن بودم به مسابقات اعزام نمی شوم، قهر نکرده و تا روز آخر کنار تیم حضور داشتم. من متعلق به تکواندو هستم نه این آقایان! اینها خودشان را به زور به تکواندو تزریق کردند. به همین دلیل هیچ وقت دوست نداشتم عرصه را برای آنها خالی کنم.
*فکر کنم پس از آسیایی بود که مهماندوست جایگزین ذوالقدر شد.
رضا مدتها به عنوان مربی بدنساز در کنار تیم حضور داشت اما برای مدتی به تایپه رفت و آنجا هم موفق بود. تیم در مسابقات انتخابی المپیک پکن در منچستر خیلی ضعیف عمل کرد و هم یوسف کرمی و هم هادی ساعی باختند و سهمیه نگرفتیم. بازخورد بسیار بدی در رسانه و بین اهالی تکواندو به وجود آمد و پولادگر، ذوالقدر را برکنار و رضا سرمربی تیم شد. البته ذوالقدر به عنوان مدیرفنی کنار تیم حضور داشت. به هرحال رضا خودش قهرمان بوده و رزومه خوبی داشت. من نیز به عنوان دستیار کنار رضا حضور داشتم.
*حاشیه زیادی هم در مسابقات انتخابی داشتید.
درست است. رضا به نتیجه رسید -58 و -80 اعزام شوند. در وزن -58 چهار رقیب داشتیم و هادی وزنش -68 بود. او تصمیم گرفت به وزن یوسف کرمی برود و اعلام کرد در وزن یوسف مبارزه می کنم! جدولی درست کرده بودیم که آیتمهای مختلف از جمله بدنسازی و وزن و مسابقات مختلف و... روی آن نوشته شده.
*پس جدول مندلیف رضا درست بوده؟
بله، در خانه من موجود است! یوسف گفت در انتخابی ویتنام نمی تواند شرکت کند چرا که خسته و آسیب دیده هستم و در مسابقات درون اردویی انتخابی برگزار کنیم. رضا گفت اگر هادی امتیاز بیاورد از دید من او نمره بهتری گرفته است. یوسف قبول کرد. هادی در انتخابی های درون اردویی بی باک و روح الله طالبی را شکست داد و در مسابقات ویتنام هم با از دست دادن یک پوئن کسب سهمیه کردیم.
*چرا جای -68 که هادی بود، -58 را انتخاب کردید.
آن زمان کره نفوذ زیادی داشت و مسابقات با هوگوی الکترونیکی نبود. رضا رقبای جهانی را آنالیز کرد و به این نتیجه رسید رقبای -68 جز بهترین های جهان هستند و نتیجه گرفتن در آن سخت است و در -58 افرادی حضور دارند که به ایرانی ها باختند.
*در آن زمان حاشیه ای هم با بهزاد خداداد به وجود آمد...
در مسابقات آذربایجان اختلاف لفظی بین بهزاد و رضا پیش آمد و در فرودگاه باهم آشتی کردند. رضا در تهران به همه اعلام کرد پس فردا همه در اردو باشند. بهزاد پانزده روز بعد به اردو بازگشت و رضا لجبازی کرد، یعنی گاف اصلی را بهزاد داد. یک جلسه که در فدراسیون برگزار شد پولادگر به صراحت اعلام کرد من اگر بدانم طلای خداداد در آنجا گارانتی شده باشد هم او را نمی برم. گفتم برای چه؟ گفت مشکل منکراتی دارد! گفتم جوان است و جوانی کرده و کار خلافی در اردو نداشته، پس دلیل نمی شود اتفاقات خارج از اردو را به داخل نباید ربط داد. من به تنهایی از بهزاد دفاع کردم اما سمپاشی شده و نظر اکثریت به نبود بهزاد تغییر پیدا کرده بود. یک روز استاد کریمی و مربی بهزاد با من صحبت کردند که چه کنیم؟! گفتم در روز انتخابی یوسف و هادی به بهزاد بگو با دسته و گل و شیرینی وارد سالن شود، شاید بتوان کاری کرد. این اتفاق افتاد و رضا گفت این کار تو بوده، فکر نکن متوجه نشدم! بهزاد به اردو بازگشت و بنا به اتفاقاتی که افتاد بهزاد روحیه نداشت و رضا نادریان به مسابقات المپیک اعزام شد.
*در این المپیک حضور داشتید؟
جالب است بگویم باز گفتند که جا نیست و تو را نمی بریم! بازهم بحث و حرف البته این بار من را اعزام کردند اما اسمم در لیست کاروان نبود و خارج دهکده بودم. در مسابقات حضور داشتم و روز مسابقه فینال هادی، کنارش بودم. در مسابقه فینال همراه دکتر فرهادی هادی را برای مسابقه آماده می کردیم و ذوالقدر در استخر مشغول ریلکسیشن بودند!
*در این سالها که شما بودید ذوالقدر یا پولادگر در اعزامها دخالتی داشتند؟
خیر، تا زمانی که من بودم به هیچ وجه در ترکیب تیم و یا اعزام نفرات اجازه دخالت نداشتند. یوسف کرمی پیش از همان المپیک به خیلی افراد متوسل شد که هادی اعزام نشود و من باید بروم اما نتوانست اعمال نفوذ کند. داستان واقعی انتخابی هادی و یوسف را برای شما بازگو می کنم. رضا به یوسف گفته بود اولویت با فردی است که سهمیه کسب می کند. در یک روز مسابقه انتخابی برگزار شد که یکی را هادی برد و دیگری را یوسف. تست بدنسازی هادی نزدیک به هفده هجده امتیاز از یوسف بهتر بود و هادی هم سهمیه را کسب کرده بود. قرار شد انتخابی سوم برگزار شود. یکی دو شب قبل انتخابی گفتند یکی از اقوام یوسف فوت کرده. یوسف هم از اردو رفت و گفت برای انتخابی بازمی گردم. به هادی گفتم نظر تو چیست؟ گفت هیچ اشکالی ندارد، برود و هر وقت بازگشت انتخابی می زنیم. هادی می توانست مخالفت کند اما این کار را نکرد. یک بار در اوایل اردو، یک تمرین شکل مسابقه ای داشتیم و هادی در اردو به یوسف باخت. یوسف هم همه جا گفته بود هادی را بردم. هادی هم گفت چرا این مدل برخورد می کنند؟ آرامش کردیم و گفتیم شما حرفه ای برخورد کن. روز قبل انتخابی دست هادی آسیب دید و همراه دکتر تیم سراغ دکتر رازی رفتیم. باید اسامی را رد می کردیم و از دکتر رازی پرسیدیم چه کنیم؟! گفت اگر الان دست هادی را عمل کنم به المپیک می رسد اما اگر الان عمل کنم و انتخابی شرکت کند تضمین نمی کنم در المپیک بتواند حضور داشته باشد. جلسه ای با رضا و ذوالقدر گذاشتیم. قرار شد رای گیری کنیم و من و رضا به ساعی رای دادیم و ذوالقدر به یوسف رای داد. حتی پولادگر گفت جرات نمی کنم پای این رای بایستم و شما باید پاسخگو باشید. در المپیک فشار سختی داشتیم. در تمام رشته ها ضعیف عمل کرده و فکر کنم فقط یک برنز داشتیم. تمام مردم منتظر بودند هادی هم ببازد تا این ناکامی تکمیل شود! خدا را شکر روسفید شدیم و هادی بسیار عالی عمل کرد. جالب آنکه پس از کسب مدال هادی، ذوالقدر از کنار هادی دیگر تکان نخورد.
*فکر کنم بعد وارد فاز جوانگرایی شدید و نتایج درخشان کسب شد تا المپیک لندن و جریان رفتن رضا مهماندوست...
بله، در آن سه سال هیچ حاشیه و حرف و حدیثی نبود و همه چیز به بهترین نحو پیش می رفت که یک روز آقای افشارزاده که در کمیته ملی المپیک بود، برای بازدید وارد اردو شد. وی در جریان بازدید اعلام کرد که کمیته ملی المپیک تصمیم گرفته به چهار مربی رشته های مدال آور حقوقی مجزا از فدراسیون بدهد. یعنی قرار شد مربیان تکواندو، وزنه برداری، کشتی آزاد و فرنگی حقوقی جداگانه از کمیته دریافت کنند. این خبر را در اردوی تیم ملی و در حضور پولادگر و ذوالقدر اعلام کرد. رضا از افشارزاده پرسید یعنی حقوقی که قرار است پرداخت شود هیچ ربطی به حقوق دریافتی ما از فدراسیون ندارد؟ او هم به صراحت عنوان کرد، خیر و این حقوق هیچ ارتباطی به فدراسیون نداشته و حق دخالت در آن ندارد. ماه مرداد یا شهریور این اتفاق افتاد. آن زمان حقوق رضا در ماه دومیلیون دویست هزار تومان بود و حقوق من یک میلیون و دویست هزارتومان. قرار شد کمیته ملی المپیک نفری پنج میلیون به سرمربی و سه میلیون به مربی برای هر ماه بدهد. افشارزاده گفت حقوق این شش ماه هم برای شما به حساب فدراسیون ریخته شده و می توانید همین امروز آن را از فدراسیون دریافت کنید. به افشارزاده گفتم این پول را مستقیم به حساب خودمان بریزید، یکباره پولادگر گفت ما خودمان این پول را حسابرسی کرده و برایتان می ریزیم، اصلا نگران نباشید. در راه بازگشت از مسابقات منچستر، کنار رضا در هواپیما نشسته بودم. گفت با توجه به بیماری بچه ها و اینکه خانه من در طبقه سوم است و آسانسور ندارد، این 30 میلیون را روی پول خانه گذاشته و یک خانه در طبقه اول می خرم که همسرم کمتر اذیت شود. به تهران رسیدیم و رضا به فدراسیون مراجعه کرد تا حقوقش را دریافت کند. مبلغ واریزی 17 میلیون بود! یعنی سیزده میلیون از حقوق رضا کم شد. رضا پرسید چرا حقوق کم است؟! فدراسیون گفت این شش ماه حقوقی که به شما دادیم را کم کردیم! من گفتم مگر افشارزاده آن روز اعلام نکرد این پول به شما ربطی ندارد؟! گفتند ما پولها را یک کاسه کردیم که باهم بخوریم، تک خوری که معنی ندارد! اینگونه شد که رضا با پولادگر دچار مشکل شد و رضا وارد بازی فدراسیون شد. آنها مدتها بود دنبال تعویض رضا بودند اما آنقدر خوب عمل کرده بود که بهانه ای برای تعویض او نداشتند.
*فکر کنم رضا استعفای کتبی هم نداد...
دقیقا، رضا شفاهی استعفا داد و دوستان به سرعت قبول کردند. در این مدت سردار مشایخی و هادی ساعی خیلی سعی کردند اختلافات برطرف شود اما رضا دیگر علاقه ای به همکاری نداشت. متاسفانه آن زمان خبرنگارها هم خیلی به موضوع دامن زدند و جو اصلا خوب نبود.
*به نظر می رسید دوستان فکر می کردند تیم آنقدر خوب است که بدون رضا نتیجه می گیرد.
بزرگترین حسن رضا، نظم در کارها بود. امروز هم موفقیتش به خاطر این نظمی است که در اردو دارد. از سوی دیگر رضا یک بدنساز فوق العاده در تکواندو هست و از لحاظ روحی هم و روانی هم بسیار عالی است. یک مربی کامل که می تواند باعث موفقیت هر تیمی باشد. البته باید بگویم پولادگر بدش نمی آمد رضا بماند اما اتفاقاتی افتاد که همه فدراسیون علیه اش شدند. رضا هم حرف حق می زد و می خواست حقش پایمال نشود.
*آن زمان بیژن مقانلو هم کنار شما بود؟
قبل مسابقات جهانی 2009 بیژن توسط ذوالقدر به کادر فنی اضافه شد. رضا مهماندوست اعلام کرد به یک کمک دیگر نیاز دارد و ذوالقدر، بیژن را معرفی کرد. رضا روبروی بیژن گفت که من او را قبول نداره و نمی توانم با او کار کنم. پولادگر میانه را گرفت و گفت کار کنید. من هم به رضا گفتم بیژن جز دوستان قدیم خودمان هست، باهم کار می کنیم.
*دلیل مخالفت رضا چه بود؟
اخلاق! اخلاقشان خیلی به هم نمی خورد وگرنه هیچ مشکلی دیگری در میان نبود. هردو بچه محل و همدوره و دوست بودند و واقعا مشکل خاصی نبود. وقتی در یک سال کامل در اردو باشید، این خصوصیات اخلاقی بسیار مهم است. به هرحال بیژن کنار تیم حضور داشت. خیلی اتفاقها افتاد که پولادگر و ذوالقدر با بیژن دچار مشکل شدند و بارها اعلام کردند باید اردو را ترک کند و فدراسیون علاقه ای به همکاری با او ندارد اما رضا پشت مربی تیمش درآمد و گفت تا من هستم، بیژن هم خواهد بود. یکبار حقوق من را دویست یا سیصد هزارتومان اضافه کردند اما حقوق بیژن اضافه نشد. بیژن گفت برای من صرف نمی کند باشم و اردو را ترک می کنم. پیش پولادگر رفته و گفتم خواهش می کنم حقوق من را نصف کن و نصفش را به بیژن بده که اردو را ترک نکند.پولادگر با خنده گفت نه، این که سر خیلی از اردوها نمیاد، شبها هم که پیش شما نمی مونه، چرا باید اینقدر پول بگیره و از دید من بود و نبودش فرقی ندارد!
*پس از رفتن رضا تیم باید به المپیک اعزام می شد و فریبرز عسگری جانشین رضا شد.
باز به عقب بازگردیم. سال 76 به بهانه جوانگرایی من و فریبرز را از تیم ملی کنار گذاشتند. آن زمان فریبرز مصاحبه تندی علیه فدراسیون کرد و جنجال بزرگی به راه افتاد. در حین اختلاف رضا و فدراسیون، قرار شد تیم با رییس جمهور وقت دیدار کند. رضا نیامد و سوار ماشین که شدم، فریبرز عسگری را دیدم. تعجب کردم که اینجا چه می کند؟! چند دقیقه ای فکر کردم و فهمیدم داستان چیست. به ذوالقدر نگاه کرده و خندیدم. از ماشین که پیاده شدیم، ذوالقدر را صدا کردم و گفتم آزموده را دوباره آزمودن خطاست. گفت یعنی چی؟! گفتم خودت خوب متوجه شدی! گفت من فریبرز را نیاوردم. گفتم خداحافظ. آن روز رسما تیم را رها کرده و عسگری سرمربی تیم شد. البته باید بگویم که قبلتر من تمرین را رها کردم اما در روز دیدار با رییس جمهور به طور رسمی تیم را ول کردم. چرا عسگری سرمربی تیم ملی شد؟! دلیلش بیشتر روابط کاری دوستان بود.
*اینها را ننویسیم، ممکن است بار حقوقی داشته باشد.
بنویسید، چرا ننویسید؟! تمام تکواندوکاران می دانند چه خبر است. به هرحال آقای عسگری در المپیک لندن آن شاهکار را درست کرد و سپس آقای کریمی به عنوان سرمربیگری رسید. درست است آقای کریمی رفاقتی با ذوالقدر داشت اما پولادگر مخالف صددرصد بود. کریمی هم خوب عمل کرد و نسل عوض کرد اما به نظرم افراد توانمندی به عنوان دستیار کنارش نبودند. به هرحال کریمی هم به مشکل برخورد و به یکباره بیژن مقانلو که چشم دیدنش را نداشتند، سرمربی تیم ملی شد!
*گفتند همه کاره تیم رضا، بیژن بوده و رضا فنی بلد نبوده و اگر بیژن آمده انگار رضا آمده است.
به نوعی می خواستند رضا را در اذهان عمومی کوچک کنند و بگویند یک نفر بالاتر و بهتر از رضا برای تیم آورده ایم. می گفتند رضا یک سروگردن از رضا بهتر است. تیم جوانی توسط کریمی به بیژن رسید. البته اکثر این نفرات زمان ما در اردو حضور داشتند. آن زمان من هشدار دادم تکواندوی ایران روزگار خوبی را سپری نخواهد کرد اما حرف من را جدی نگرفتند.
*رضا نخواست شما را آذربایجان ببرد؟
خیر، دنبال این نبودم بخواهم از ایران بروم. امروز هم رابطه صمیمی با رضا ندارم که فکر کنید به خاطر رفاقت تعریف کردم. خود من بعد از استعفا از تیم ملی پیشنهاد از خارج ایران داشتم اما واقعا دلزده شدم. آنقدر دلزده که حتی وقتی از نزدیک خانه تکواند رد می شود، حالم بد می شود! ترجیح دادم به طور کلی مربیگری را کنار بگذارم. برای المپیک پکن 14 ماه خانه نرفتم و دست آخر، اینگونه از من تشکر کردند.
*سیر نتیجه نگرفتن تکواندو از المپیک ریو آغاز شد.
پیش از المپیک ریو بنابه دلایلی بازرسی ریاست جمهوری از من خواست به آنجا بروم و درباره تکواندو صحبت کنم. از من پرسیدند چه نتیجه ای پیش بینی می کنی؟ گفتم با توجه به رده بندی جهانی و رنکی که دارند، به طور حتم روی کاغذ حداقل باید دو طلا و یک نقره و یک برنز بگیریم. گفت روی کاغذ نباشد چی؟ گفتم یعنی دیدگاه من، یعنی یک برنز اگر دریافت کنیم! آنهم فکر نمی کردم کیمیا باشد و نتیجه کیمیا من را شگفت زده کرد. فکر می کردم فرزاد با قرعه مناسب بتواند یک برنز بگیرد.
*چه اتفاقی می افتد که قهرمانهای ما به این روز می افتد؟
وقتی یک بازیکن را بسیار بزرگ کنید و به قول معروف بادش کنید، توقع هرچیزی باید داشت. استیون لوپز پرافتخارترین تکواندوی دنیاست و بعد او هادی ساعی. هیچکدام اینها القاب نداشته و ندارند، هیچ وقت به هادی تندر و سونامی و گردباد نگفتیم! قبل المپیک این القاب داده شد و دیدیم چه کردند، باز هم قبل جهانی همین روند تکرار شد! سونامی دارد می آید، گفتم نکنید این کار را! این لقبها کمکی به تکواندو نمی کند. ایران پتانسیل فوق العاده خوبی از لحاظ مربیگری و ورزشکارها دارد. مهم این است که چه فردی بتواند این پتانسیل را استفاده کند. به عنوان منتقد تکواندو صریح صحبت کنم. باید به مسوولان فدراسیون بگویم شما خوب بودید، شما کم خدمت نکردید اما چه اتفاقی افتاد که در این چند سال اخیر 180 درجه عوض شدید؟! ذوالقدر عاشق تکواندو چرا اینگونه شد؟! چرایی این قضیه را باید در خودشان جستجو کنند.
*شما به سوال خودتان جواب دهید. چه اتفاقی می افتد که تکواندو وارد سراشیبی می شود؟!
پدربزرگ من همیشه می گفت از گرده خودت نان بخور! بعضی شغلها در کشور ما به رسمیت شناخته نشده و جرم محسوب می شود. حال باید بپرسم شغلی که صنف رسمی دارد و برای کسبش جواز می دهد، جرم است؟! به طور حتم خیر. پس از آنکه دیدم جایی در تکواندو ندارم بارها به شهرداری و وزارت ورزش رجوع کردم که به من مجموعه ورزشی یا حداقل یک سالن بدهید که تکواندو آموزش دهم اما هیچ همکاری با من نشد. به اجبار و برای آنکه بتوانم رزق حلال سر سفره خانواده ببرم، یک قهوه خانه زدم! همه هم تعجب کردند که چرا مجید افلاکی باید قهوه خانه بزند. مگر فریبرز عسگری پس از تکواندو با تاکسی مسافرکشی می کرد، مگر کار خلافی انجام داد؟ این مقدمه را گفتم تا جواب شما را دهم. من مجید افلاکی عاشق تکواندو ممکن است اگر روزی در ورزش به درآمد بالایی از راههای مختلف برسم، دچار تغییر شوم. دوستان باید درباره بیزینس با هوگوی لاجاست که پرونده مهمی هم بود چرا حرف نمی زنند؟ وقتی تمرکز شما از ورزش به بیزینس برود، همین اتفاق هم می افتد. البته برخی می گویند من منفی نگر هستم و این واردات فقط برای رشد و تعالی تکواندوی ایران است! سراشیبی تکواندو از روزی شروع شد که آقایان بیزینس را به ورزش ترجیح دادند. امروز به جایی رسیدیم که قبل از سال 1995 بودیم. سوال این است که هنوز داورزنی به رفاقت با پولادگر می خواهد ادامه دهد و یا باز بگوید ما مخالف تغییراتیم؟!
*البته انتخابات فدراسیون نزدیک است و شاید دنبال تغییر در آنجا هستند...
پس اجازه دهید رک بگویم که آقای پولادگر در حال چیدمان رای دهنده هاست. وی در این یک سال تمام روسای هیات ها را عوض کرده و تمام افرادی که به او قرار است رای دهند را چیده و اتفاقا منتظر انتخابات است که بازهم رای بیاورد! آیا وزیر ورزش و معاونینش دنبال بهبود تکواندو هستند و یا دنبال ساکت کردن مخالفین هستند؟! اگر دنبال ساکت کردن مخالفین هستید رسما اعلام کنید ما این آقا را می خواهیم و به فردی ربط ندارد و من می گویم چه کسی باشد! آن زمان است که اهالی تکواندو روبروی مجلس شورای اسلامی تحصن می کنند. شما نگاهی به منتقدین بیندازید: هادی ساعی، بهزاد خداداد،بیژن خراسانی، رضا نادریان، کشاورز، جمشید سهرابی، باقری معتمد و... مگر می شود همه بزرگهای تکواندو بدون دلیل مخالف باشند؟! خب حتما دردی در تکواندو هست که همه بزرگان تبدیل به منتقد می شوند. چرا وزیر و معاونهای وی به این اسامی توجه نمی کنند و چشم بسته در حال حمایت از پولادگر هستند؟!
*و حرف آخر مجید افلاکی...
خانواده بزرگ تکواندو، در حال زنگ تفریح شدن هستیم. روزی نشود تاسف این را بخوریم که چرا تکواندویمان را حفظ نکردیم؟! چرا حرف نزدیم؟! کلمه «ای کاش» یک روزهایی بسیار تاسف برانگیز است. به امید خدا یک روز این کلمه را به کار نبریم. امروز موقع این است که حرف بزنیم. آقای داورزنی، رفاقت خودتان را برای زمین گلفی که می روید بگذارید، رفاقتتان را در زمین تنیس خود ادامه دهید. آقای وزیر رفاقت خود را برای بیرون بگذارید، تکواندو در حال فنا شدن است. روزی نشود که از شما بپرسند چند رشته مدال آور دارید و با تاسف بگویید یکی از آنها از قلم افتاد!