*آقای توکلی در گفتوگوهایی که پیش از این با شما داشتیم بسیار تاکید به سکوت کردن در عصر حاضر داشتید، دلیل این مسئله چه بود؟
توکلی: در این اوضاعِ آشفتۀ فرهنگی که ما در ایران داریم واقعاً یک زمانی ترجیح میدهم اصلاً حرفی نزنم. اوضاع آشفته از آن جهت که هیچ چیزی سر جای خودش نیست. من هر سالی که میگذرد بیشتر احساس میکنم این سکوت چقدر خوب است. به نظرم ما سال به سال رشد معکوسی در حوزه فرهنگ و هنر داریم.
*یعنی به جای پیشرفت، عقبگرد داریم؟
توکلی: در نظر هم نسلیهای من اینگونه است. بخشی از این رشد معکوس دست انسان و بخش دیگر آن به دست حوادثی است که در جامعه یا محیط پیرامون انسان رخ میدهد. انقلاب ایران به نظرم در دنیا نقطه عطفی و نگاهِ جدیدی را در دنیا تعریف میکند، در دهههای اخیر مثلاً از انقلاب به بعد دنیا وارد یک آشفتهبازار عجیبی شده است، یعنی عقلای حکومتها یا حاکمیتها کنار میروند و شرورها در راس قدرت قرار میگیرند، این تعریف جهانی آن است. یعنی مثلاً از 1980 میلادی به بعد مجموعه رئیس جمهورهایی که در آمریکا روی کار آمدند و یا مدیرانِ سیاسی که در اروپا میبینید، هیچ کدام از آن تعقل لازم برای ادارۀ جهان برخودار نیستند. به اصطلاح میگوییم که این افراد در راس قدرت قرار گرفتهاند جنگ طلب هستند و دنیا را به آتش میکشند. انقلاب اسلامی ما در این آشفته بازار جهان شکل میگیرد و شروع به خودسازی میکند. به نظرم انقلاب اسلامی ایران آخرین انقلاب جدی جهان بود.
یک تضادی بین انقلاب اسلامی ما و موقعیت جهانی که میخواهد باعث جنگ و نابودی در منطقۀ خاورمیانه شود، وجود داشت. همانطور که در حال حاضر میبینیم این موقعیت جهانی در همه جای خاورمیانه جنگ، خونریزی، خرابی، آتش و نابودی به وجود آورده است. ولی نسل ما درست برای قبل از این ماجراست. دهه 60 و 70 دورانی بود که انسانها امیدوار یا آرمانگرا بودند. بسیاری از ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نتوانستیم با این حوادثی که در پیرامون ما اتفاق میافتد، خودمان را وِفق دهیم.
حوادث اجتماعی ما اینگونه بود که کسانی که در حوزۀ مسئولیت قرار گرفتند - به غیر از رهبری که مسئله اش جداست – نگفتند دنیا در چه وضعیتی است، یا نخواستند بگویند یا نمیدانستند، به هر حال جامعه را در بیاطلاعی از نظر حوادثی که در دنیا رخ میدهد قرار دادند و حتی طرح و برنامههایی هم که برای ساخت و ساز آیندۀ ایران داشتند را یا نگفتند یا به صورت مبهم گفتند، این گونه است که امروز همه چیز در حالت تعارض است.
صحبتهای دولتمردان، مردم را گیج کرده است
*کمی واضعتر توضیح میدهید؟
توکلی: تا به اینجای صحبتهایم مباحث را کمی پیچیده گفتم، اما از این بعد ساده میگویم. در حال حاضر دولت آقای روحانی در طی این 4 سال معتقد است یک نگاهِ جدیدِ اقتصادی را وارد جامعه کرده است، شعارهایی هم داده است، گفته من تورم را به حداقل میرسانم، صنایع را رونق میدهم، ایجاد کار میکنم و مبانیاش را هم گذاشته بر مبانی چند کشور در دنیا که این موقعیت را تجربه کردهاند. اقتصاددانان و مشاوران آقای روحانی معتقدند تحصلیکردۀ آمریکا هستند و اقتصاد دنیا را هم خوب میشناسند، پس چرا در طی این 4 سال نارضایتیها و بیکاریها در همه امور کشورمان بیشتر شده است؟
صحبتهای دولتمردانمان، مردم را گیج کرده است. دولت اعلام میکند میخواهیم مالیات بگیریم، بعد میبینیم این مالیات در کوی و برزن به یک شکل دیگری تعریف میشود، یعنی همینطوری مردم راه میروند و نفرین میکنند که چرا شغلی و درآمدی ندارند؛ اما مالیات میدهند. اینها افراد اعتراض یا سؤال میکنند. وقتی مسئولین اجرایی میخواهند راجع به این سوالات صحبت کنند، صحبتهایی گنگ و مبهمی را مطرح میکنند. ای کاش رئیس جمهور یا مدیران اقتصادی یا مشاوران اقتصادیش میآمدند و میگفتند «مردم دنیا تغییر کرده، نظامهای جدیدِ اقتصادی در دنیا تعریف شده است و و این اقتصادِ جدید اینگونه عمل میکند، ما میخواهیم این الگو را بگذاریم و میخواهیم این کارها را انجام بدهیم» وقتی این را نمیگویند مردم در نا آگاهی به سر میبرند و طبیعی است انسانها براساس تجربیات گذشتهشان زندگی میکنند و جلو میآیند، یک شبه هیچ معجزهای رخ نمیدهد.
حال جامعه وارد بحران میشود و هنرمند یا اهل فرهنگ میخواهند اتفاقی را که در جامعه افتاده است را منعکس کند، اما اهل فرهنگ این موضوعات مطلع نیست، چرا که اطلاعات لازم در اختیارش قرار نگرفته است. براساس حدس و گمان نمیشود یک کشور، سرزمین و یا یک دنیایی را اداره کرد، دنیا حساب، کتاب و قانونهایی دارد، انسانها رفتارهایی دارند و براساس آنها دور هم جمع میشوند و کارهایی میکنند. یکی از نقشهای هنر این است که نقش فیلتر را بازی کند.
حساسیت هنر بالاست، وقتی حوادث مثبت یا منفی را میبیند از صافی خودش عبور میدهد و وارد تجزیه و تحلیلی میشود تا به موضوعات پاسخ بدهد. این وظیفۀ هنر است که یک عملِ انعکاسی انجام دهد؛ حال وقتی این همه بحران به وجود میآید که برمیگردد به عدمِ اطلاعِ یک مجموعه از افرادی که در یک جامعه، شهر و کشور زندگی میکنند، خودبخود این اعمال انعکاسی همه به در و دیوار میخورد و هیچکدام کارساز نمیشود.
اگر از امروز برگردیم به دوران قبل میبینیم که هر طرح و عمل و پیشنهادی که مثلاً در حوزۀ اقتصاد برای ساخت و ساز مملکت و رشد جامعه انجام داده شده، به شکلِ نیمهکاره رها شده است و تغییر نکرده است. مدیران بعدی هم که راس کار آمدند سعی کردند تعاریف دیگری از افتصاد را اذعان کنند؛ اما آنها نیز اقتصاد را از چاله به چاه انداختهاند. به نظرم تا زمانی که وضعیت اقتصادیِ کشورمان شفاف نشود، نمیتوانیم مسائل فرهنگیمان را حل کنیم.
مدیرانی در سازمانهای انقلابی پُستهایی در اختیار گرفتهاند که به ساختار جمهوری اسلامی اعتقادی ندارند
* بعد از پیروزی انقلاب هم اینطوری بوده است؟
توکلی: نه؛ بعد از پیروزی انقلاب علیرغم اینکه جریانات سیاسی، تضارب آراء، درگیریهای گروهی، جناحی، سیاسی و تشکیلاتی وجود داشت، همه در یک چیز متحد بودند و آن هم این بود که یک انقلابی شده و هر کسی براساس علم، تجربه و آگاهی خودش میتواند کمکی انجام دهد. در اوایل انقلاب و در دهه 60 همه امیدها، نگاهها و انرژیها به سمت و سوی ساخت و ساز رفته بود. در آن سالها بچههای انقلابی به این رسیده بودند که هر چقدر وابستگیشان به خارج از مرزهای جغرافیایی کمتر باشد، در انجام امور موفقترند. هر چقدر نیروهایی که از خارج میآیند با اسامی مختلف مانند انجمن اسلامی آمریکا، بچههای کنفدراسیون و غیره در ساخت و ساز اخلال به وجود میآوردند و در تعریفِ یک انقلاب جامع که در ایران رخ داده است، ایجاد تضاد میکنند. چون یک عقبهای هم از یک جریانات پنهانی دارند و از طریق آنها حمایت میشوند. متاسفانه بخشی از این افراد، گلوگاههای مهم را در اختیار میگیرند بخصوص در حوزۀ فرهنگ و هنر، گروهها و بچههایی که در دهۀ 50 و 60، از آمریکا وارد ایران شدند، زیر چتر انجمن اسلامی، اینها هنوز آن خط و خطوطی که پهن کرده بودند، به قول بچههای خودمان ریلگذاریهایی که شده بود، روی آن ریلگذاریها حرکت میکنند و از همان اوایل انقلاب ما که در حوزۀ فرهنگ و هنر کار میکردیم، احساس میکردیم یک تضادی بین ما و آنها وجود دارد.
صدا و سیما هیچ جذابیتی ندارد که از خودش دفاع کند
من هفتۀ گذشته با چند نفر از دوستان صحبت میکردم که جزء دلسوزان این انقلاب و مملکت هستند و سالها کار میکردند، گفتم صدا و سیما، جزء نهادهایی است که در زیرمجموعۀ مدیریتِ مقام معظم رهبری قرار دارد، این مدیریت باید مضاعف شود، مدیرانی که میآیند و در صدا و سیما کار میکنند دو مسئولیت دارند، یکی مسئولیت عمومی که باید برای اعتلای کشور کار کنند، دوم اینکه به حرمت اسم رهبری باید دو برابر تلاش کنند.امروز وقتی جریان یا طیفی میخواهد حمله کند به اقتدار یا به آن اتوریتۀ مقام معظم رهبری نیازی ندارد اسم به کار ببرد، به صدا و سیما حمله میکند و صدا و سیما هیچ جذابیتی ندارد که از خودش دفاع کند. اینکه ما در حال حاضر 40 سال است که به نتیجه نرسیدهایم به این علت است که مدیرانی در سازمانهای انقلابی ما پُستهای گلوگاهی را در اختیار گرفتهاند که به ساختار جمهوری اسلامی اعتقادی ندارند. این افراد نمیخواهند این کشور به اعتلا برسد؛ 40 سال فرصت داشتند که بیایند در پُستهای گلوگاهی قرار بگیرند و باعث بیخاصیتی نهادهای مهم شوند. به همین علت است که در حال حاضر نیروهای متخصص پشت درهای بسته نگه داشته شدهاند.
در دهه 60 من «مدرس» را کار کردم. در آن سالها صداوسیما به دلیل شرایط بحرانیِ انقلاب تولیدات کمی داشت. آقای حجت که قائممقام محمد هاشمی مدیرعامل سازمان صداوسیما یک گزارش محرمانهای تهیه کردند که این گزارش محرمانهدر حال حاضر در دفتر مدیریت صدا و سیما وجود دارد، تولیدِ مفیدِ صدا و سیما در آن سالها روزی 7 ثانیه بود، با «مدرس» این تولید تبدیل شد به روزی 17 دقیقه و این بزرگترین امتیاز بود، یعنی بالاخره صدا و سیما موفق شده بود بعد از 10 سال درها را باز کند و یک کارهایی انجام دهد، منظورم از تولید تلویزیون ساخت و ساز فیلمها نیست، آنچه که به آن تولید تلویزیونی میگویند و در داخلِ استودیوها انجام میشود، برای اینکه این تولید از 7 ثانیه به 17 دقیقه برسد، 10 سال شبانه روز کار کردیم تا این اتفاق افتاد، امروز با داشتن این همه امکانات، بودجه، ابزارآلات فنی و تکنولوژی چه داریم؟ تمام رویای ما در دهه 60 این بود که بتوانیم با آن نورپردازانِ بزرگی که در آن زمان در صدا و سیما حضور داشتند، یک رنگ سفید را در طیف رنگهایمان اضافه کنیم، اما نمیشد چون امکاناتش وجود نداشت. در حال حاضر ما به این نقطه رسیدهایم که همه امکانات در دسترسمان است؛ اما تولید نداریم! چرا چون افرادی نمیگذارند و به وسیله قدرتی که در دست دارند اهالی فرهنگ و هنر را تهدید میکنند و به انزوا میبرند.
* آقای توکلی فلش بکی بزنیم به سالهای اول انقلاب زمانی که شما تلفیلم را در باغ سپهسالار راه انداختید و آن مکان باب شد تا بسیاری از کارگردانان مطرح حال حاضر کشورمان وارد عرصه سینمای شوند.
توکلی: شما این موضوع را از کجا میدانید. چون به سنتان نمیخورد که آن دوران را درک کرده باشید.
*تسنیم: روی آثار و فعالیتهایتان مطالعه داشتهایم. راجع به آن سالها برایمان بگویید.
توکلی: اگر دقت کرده باشید ساختمان تئاتر شهر شبیه برج طغرل(در شهرری) است. از قدیم هم مردم لقب برج طغرل را به آن داده بودند و شاید در انگارههای ذهنیشان این بود که روزی بتوانند آن را فتح کنند. چون آنهایی که بیرون از این برج بودن فکر میکردند که میشود افراد بسیاری را در این مکان جمع کرد، بعد از پیروزی انقلاب درها باز شد و وقتی آنها آمدند داخل، دیدند اصلاً نمیتوانند آنجا راه بروند، چون تمام برج طغرل، یک سالن و یک عده تماشاچی هستند که مینشینند و یک صحنه است که بازیگران روی صحنه بازی میکنند و چند اتاق اداری و آن چیزی نبود که در تصور آنها بود ولی تصور جای خودش باقی بود. به هر حال انقلاب شده بود و بسیاری دوست داشتند در عرصۀ هنر ورود کرده و کار کنند، ما کلاسهایی را در تئاتر شهر دایر کردیم که در حال حاضر بهترین کارگردانان و بهترین بازیگران کشورمان که امروز حرف اول را میزنند، اکثراً بچههایی هستند که در آن دوره و کلاسهای تئاتر شهر حضور پیدا کردند.
* آقای کاسبی هم بودند؟
توکلی: نه آقای کاسبی بیشتر با بچههای دراماتیک بود، افرادی مثل آقای میرباقری که سریال «مختارنامه» را ساختند در آن کلاسها حضور داشتند. به هر حال آنچه که مقدمۀ حضور نسل جدید در حوزۀ فعالیتهای هنری از کلاسهایی شروع شد را ما در تئاتر شهر دایر کردیم.
* دقیقاً چه افرادی این کلاسها را راهاندازی کردند؟
توکلی: من بودم، آقای پورحسینی، آقای طهمورث و خانم سپاهمنصور. کلاسهای ما، کلاسهای مفیدی بود. از همان زمان هم پیش بینی میکردیم که چنین نسل درخشانی از آن کلاسها ظهور کند.
* کلاسهای شما تا چه زمانی طول کشید؟
توکلی: این کلاسها از اوایل سال 58 تا اواخر 58 ادامه داشت.مدیران فرهنگی آن سالها به نحوی میخواستند تئاتر شهر را برای طیف خودشان مصادره کنند.چون تنها مرکزی بود که به چشم دیده میشد و تهران آن زمان اینقدر شلوغ نبود، بیشتر جریانات سیاسی فکر میکردند که باید بیایند و در اینجا به حاکمیتی برسند، در واقع تالار سنگلج که مربوط میشد به اداره تئاتر و هنرمندان فرهنگ و هنر تعطیل شده بود و کارایی خودش را از دست داده بود و این تنها سالنی بود که روی پا بود و به نوعی در تفاهمهایی که در مدیریت کلان آنجا انجام شده بود قرار بود سازوکار تئاتر شهر را سازمان جشن و هنر به عهده بگیرد و کار کند. مدیریت تلویزیون یعنی آقای قطبزاده چند نیرو با خودش از آمریکا آورده بود که اینها عطش عجیبی داشتند در گرفتنِ این مراکز و از طریق قطبزاده و به نوعی نهضت آزادی، انجمن اسلامی آمریکا، آقای دکتر یزدی از جمله این افراد این مجموعه بودند و در راس آنها آقای فخرالدین انوار که اولین مدیر است که از قطبزاده حکم میگیرد، جای فرخ غفاری، معاونت فرهنگی و هنری صدا و سیما را به عهده میگیرد، یکی از معتبرترین معاونتهای تلویزیون در قبل از انقلاب معاونتی بود که آقای فرخ غفاری مسئولیت آن را داشت که این برمیگشت به حوزۀ فعالیتهای فرهنگی و هنری قرار داشت.
بیشتر پاکسازیهای تلویزیون کار کرباسچی بود
* آنها اکثراً نهضت آزادی بودند؟
توکلی: نه؛ آنها خودشان را شاگردان مرحوم شریعتی معرفی میکردند، شریعتی چند شاگرد بیشتر نداشت چون بیشتر آن چند نفر دیگر فرصتی نداشت که شاگرد تربیت کند. این افراد معمولاً در حسینه ارشاد بودند و یکی، دو کار هم انجام دادند. به هر حال آنها در یک مجموعههایی بودند که در رأس آن آقای انوار قرار داشت. آقای انوار وقتی که در دهم فروردین ماه از آقای قطبزاده حکم گرفت و مدیر فعالیتهای فرهنگی و هنری صدا و سیما شد، به مهندس مهدی حجت حکم داد و او نیز رئیس موقت تئاتر شهر شد، تا قبل از این تئاتر شهر مانند بقیه نهادها به شکل شورایی از طریق خود هنرمندانی که آنجا کار میکردند، اداره میشد. بعد از اینکه یک مقدار در ایران یارگیری کردند و قویتر شدند, حال بحرانهایی به وجود آمد و آن عدم پذیرش این افراد توسط جریانات سیاسی بود. این موضوع باعث درگیریهای بسیار در سازمان صداوسیما شد. مثلاً هر ماه گروهی را به نمایندگی خود معرفی میکردند و این گروه میآمد اسلحه میبست و به صداوسیما حمله میکرد و قسمتی را میگرفت. بعد دوباره میآمدند و آنان را بیرون میکردند، دوباره گروه دیگری میآمد. ولی آن گروهی که ثابت توانستند مقاومت کنند و بمانند گروهی بودند که زیر نظر آقای فخرالدین انوار وارد تلویزیون شدند. قطبزاده،محمد بهشتی، آقای کرباسچی(شهردار)، اینها کسانی هستند که بیشترین نقش و حضور را در آن دوره در تلویزیون داشتند.
*تسنیم: کرباسچی آن زمان چه کاره بود؟
توکلی: کرباسچی مسئول پخش بود.
* آن زمان معمم بود؟
نه؛ مثل حال حاضر کت و شلواری بود.او تلخ بود و بسیاری از پاکسازیهایی که در آن دوره در تلویزیون انجام شد از طریق همین فرد صورت گرفت که مبنای عقلی و فکری نداشت.
* محمد بهشتی هم در همین سطحی که در حال حاضر هست، بود یا نه در یک سطح بستهتر مانند آقای کرباسچی؟
توکلی: بهشتی از همان ابتدا بیشتر تلاش میکرد تا خودش را یک عنصر فرهنگی و لیبرال جا بزند، این است که در رفتارهای او چیزی تغییر نکرده است، یعنی امروز شما آقای بهشتی را میبینید همان بهشتیای است که در آن دوره بود منتها در حال حاضر مانند من پیر شده است ولی تفکراتش همان تفکرات است.
پشت صحنه دولت پنهانی در عرصه فرهنگ چه کسانی هستند
* چطور این تفکرات با یکسری بچههای حزباللهیتر، جمعپذیر میشد؟
توکلی: آنها بلد بودند که زیاد جلو نیایند. هیچ وقت با نیروهایی که درگیر مسائل فرهنگی بودند در خط اول قرار نمیگرفتند، پشت یکسری جریانات دیگر قرار میگیرند و چون منبع مالی در اختیار آنها بود و ایجاد اضطراب و ترس میکردند و به راحتی میتوانستند حقوق بسیاری از افراد را قطع کنند. کما اینکه قطع کردند و بسیار از افراد را بیکار کردند. انقلاب به آنها اعتماد کرده بود و آنها به وسیله اقتدار جایگاه قابل توجهی را برای خود به دست آورده بودند. بسیار آگاهانه کار میکردند و منابع مالی که در اختیار داشتند کمکشان میکرد. این موضوع باعث شد آن افراد دولت پنهانی در پشت صحنه عرصه فرهنگ تشکیل دهند و از عرصه فرهنگ بهره ببرند؛ کما این که هنوز که هنوز است از آن بهره میبرند.
* خانه سینما را هم آقای انوار راه انداخت؟
توکلی: بله من معتقدم آقای انوار هنوز هم دارد طرح و برنامه میدهد و این افراد اجرا میکنند، یعنی چیز تغییر نکرده فقط آدمها و هنرمندان و اهالی سینما را فرسوده کرده و نسلها تغییر کرده است و اینها به هر دلیلی که یک روزی اسنادش بیرون میآید و روزی بالاخره خودشان اعتراف میکنند و میگویند. مشخص میشود با نیت و هدفی آمدند نشستند و کجا قرار بود این قافله را ببرند و آیا موفق شدند یا موفق نشدند.
* در تئاتر هم این کار را کردند؟
توکلی: بله؛ اساساً با تئاتر شروع کردند، چون آن زمان سینما انقدر جدی نبود. طبیعاً اولین تابلوی نئونی که توجه آنها را جلب میکرد، تئاتر شهر بود. این بود که آمدند داخل تئاتر شهر مستقر شدند، بعد کم کم پوست انداختند و وضعیت خودشان را توسعه دادند و جذب نیرو کردند. این گروه به آن نتیجه رسیده بودند که باید مدیرانی را در تمام حوزهها تربیت کنند که سالها بعد مدیریت اجرایی بدنه نظام را برعهده بگیرند، در حال حاضر اگر نگاهی به ارگانها و نهادهای کشورمان بیندازید متوجه میشوید که در همه آنها ارگانها و نهادها نیروهای این گروه وجود دارند. البته من تصور میکنند پشتوانه این تفکرشان مرحوم هاشمی رفسنجانی بود.
تل فیلم زیرمجموعۀ تلویزیون بود، پس آقای انوار و تیمشان تصمیم گرفتند بخشی از این بچهها را جذب کنند و به آنها آموزش بدهند که اینها بعداً مدیرانِ هنری و سینمایی کشور شوند.به همین منظور 200، 300 نفر از بچههای فوقالعاده خوشفکر را گرد هم جمع کردند. حدوداً یکماه بعد از تشکیل سیمافیلم آقای انوار به من تماس گرفت و گفت که «بیا و به این هنرجویان آموزش بده». در آن روزها در تلفیلم یا سیما فیلم امروزی اکبر عالمی کارگردانی سینما، لابراتوآر و عکاسی درس میداد. بعد من هم از آقای کلهر که تخصص و تحصیلاتش هنرهای تجسمی بود و ذهن خلاقی داشت، خواهش کردم که در تلفیلم حضور پیدا کند؛ چرا که میتوانست مؤثر واقع شود. این بود که من و آقای کلهر با همدیگر وارد تلفیلم شده و با این بچهها آشنا شدیم. آقای کلهر خیلی جدیتر این کلاسها را دنبال کرد؛ اما من بعد از 3-4 جلسه از این کلاسها جدا شدم، چون احساس میکردم فاصله بسیاری بین اطلاعاتی که من دارم نسبت به این بچهها وجود دارد.
نهایتاً سیما فیلم به دو گروه تقسیم شد، گروهی از این بچهها که زیرمجموعۀ ذهنی و فکری آقای کلهر قرار گرفتند و گروهی که زیرمجموعۀ فکری آقای انوار و تیمش قرار گرفتند، گروه اول گروهی بودند که بیشتر جذب اندیشهها و افکار مقام معظم رهبری شدند و یک طوری آقای کلهر و من هم در چند نوبت، خط و خطوطی یا راهنماییها را از مقام معظم رهبری میگرفتیم و اجرا میکردیم.گروه آقای انوار هم به شاخۀ مقابل این گروه تبدیل شدند. تفاوت جدی گروه آقای انوار نسبت به بچههای کلهر، این بود که بچههای آقای انوار بخاطر دسترسی شخص آقای انوار، به راحتی بودجه دریافت میکردند؛ اما بچههای گروه آقای کلهر که آقای شورجه، شمقدری و آقای رحیمپور جزء آنها بودند بودجهای برای فیلم سازی نداشتند. این بچهها فقط مدت کودتاهی که ما وارد وزارت ارشاد شدیم توانستند فیلم بسازند که تولیدات سال 60 و 61 از جمله این آثار است.