صراط: علاءالدین غروی در روزنامه شرق نوشت: در اوایل دهه ۱۳۷۰ و همزمان با تلاشهای رئیسجمهور وقت، زندهیاد آیتالله هاشمیرفسنجانی، برای نزدیککردن ایران و عربستان، در فردای کشتار حجاج ایرانی در مکه، هادی نجفآبادی، از سیاسیون آن روزها و سفیر ایران در عربستان، جملهای گفت که ماندگار شد: «ایران و عربستان دو بال جهان اسلام هستند».
این گفته که تفسیر آن بر همگان بسیار روشن است، آن روز مخالفتهای زیادی را میان سیاسیون برانگیخت؛ ولی گذشت زمان و رویدادهای یک دهه اخیر، بار دیگر ایده اصلی نهفته در آن کلام را ملموستر از پیش کرد.
واقعیت تلخ این است که حکومت آلسعود به مدد دلارهای نفتی و با طرح ایده خادمالحرمینبودنش، بیشتر کشورهای اسلامی را با خود همداستان کرده؛ بهطوری که توانسته در سازمان همکاریهای اسلامی، بهعنوان بزرگترین تشکل جهان اسلام در یک سال گذشته، چندین قطعنامه علیه ایران به تصویب برساند.
شکی نیست که اینجا هم دلارهای نفتی کارساز بوده و تعداد درخور توجهی از کشورهای اسلامی فقیر، با شلشدن سر کیسه آلسعود، رأی مثبت خود را به طرح ضدایرانی سعودیها به صندوق انداختهاند. با این مقدمه، به این سؤال بنیادی میرسیم که چشمانداز روابط دو قطب جهان اسلام چگونه است؟
برخی تحلیلگران غربی بر این باورند که تلاشهای سعودیها در بهانزواکشاندن و تضعیف ایران، به شکست انجامیده و آنها در پی عادیسازی روابط هستند؛ هرچند این روند بسیار آهسته و محتاطانه است.
در زیر عوامل ناکامی دولت عربستان را که منجر به تغییر در سیاستهای کلی این کشور شده، مرور میکنیم: عوامل منطقهای و بینالمللی: شکاف در شورای همکاری خلیجفارس و گردنکشی دولت قطر در برابر قدرت انحصاری آلسعود در منطقه، حضور و نفوذ ایران در عراق و لبنان، پیروزی جبهه مقاومت در سوریه با محوریت ایران و اضمحلال تدریجی گروههای تروریستی وهابی- تکفیری، ناکامی سعودی در جنگ پرهزینه یمن و فشار افکار عمومی بینالمللی درباره کشتار مردم یمن و نقض حقوق بشر و در نهایت، وضعیت نامطلوب دونالد ترامپ بهعنوان حامی آلسعود در داخل آمریکا و نیز صحنه بینالمللی.
عوامل داخلی: وضعیت نامطلوب اقتصادی ناشی از کاهش بهای نفت، بحران جانشینی محمد بنسلمان و دعواهای داخل دربار، مقابله با مفتیها و روحانیهای پرقدرت که مخالف برنامههای ولیعهد در نوسازی و مدرنیزهکردن جامعه سعودی هستند و در نهایت، مقابله با تحرکات جامعه شیعه عربستان و تنظیم روابط بسیار حساس با آنان.
تحرکات جدید دیپلماتیک عربستان در منطقه، زنگ خطری است برای دستگاه دیپلماسی ایران تا سیاستهای خود را با آن تنظیم کند. سفر متقابل مقامات عراقی و سعودی به پایتختهای هم و مسئله سفر مقتدی صدر به ریاض و مذاکره با ولیعهد این کشور، برای دیپلماسی منطقهای ما چالشبرانگیز است.
این اتفاقات میطلبد تا به نوع رابطه با دولت شیعی عراق، مرجعیت و علمای بزرگ و نیز جامعه مدنی این کشور، با دقت و تیزبینی توجه شود. سعودیها چند سیاست را توأمان اجرا میکنند؛ از یکسو، تلاش میکنند با ارائه مشوقهایی، عراق، این «بره جداشده از گله» را به آغوش جهان عرب که شوربختانه (بهخاطر افول مصر) رهبری آن را در دست دارند، بازگردانند. کوبیدن بر طبل عروبت و ناسیونالیسم عربی، همراه با مشوقهای اقتصادی میتواند دولتمردان بغداد را اغوا کند.
از سوی دیگر، سیاست نرمش و مدارا با ایران که درون آن نوعی اذعان به قدرت منطقهای ایران نیز نهفته است، رخ مینماید. دستدادن عادل الجبیر، وزیر خارجه سعودی، با دکتر ظریف در استانبول را باید به فال نیک گرفت؛ چراکه دوستی و نزدیکی این دو کشور، نهتنها به نفع هر دو کشور است، بلکه برای صلح و امنیت منطقهای بسیار کارساز است.
سخن پایانی اینکه سیر حوادث و اتفاقات سیاسی منطقه در ماههای گذشته، تا حدود زیادی در راستای خواست و منافع ایران بوده و کشورمان را در کانون توجه دنیا قرار داده است. نگارنده قبلا حکومت عربستان سعودی را «مرد بیمار خاورمیانه» نامیده و اکنون بر این باور است که هنوز این بیمار به حالت عادی برنگشته و بر ماست که با او چنان کنیم که با بیماران کنند و بهره لازم را از این وضعیت ببریم.
این سؤال را که آیا این بیمار بهزودی به «احتضار» خواهد افتاد یا نه را تحولات آتی منطقه و هوشیاری ما پاسخ خواهد داد. پیگیری سیاست حسن همجواری با دولت سعودی و نیز سایر کشورهای حوزه خلیجفارس، از اهمیتی حیاتی برخوردار است. وضعیت منطقه بسیار حساس و شکننده است و ایجاب میکند تا در کسوت «بزرگ» منطقه و با درپیشگرفتن یک سیاست امنیتی مناسب، به دغدغههای امنیتی همسایگان کوچک و ثروتمندمان توجه کنیم و بتوانیم مسابقه تسلیحاتی را در منطقه پایان بخشیم.
این گفته که تفسیر آن بر همگان بسیار روشن است، آن روز مخالفتهای زیادی را میان سیاسیون برانگیخت؛ ولی گذشت زمان و رویدادهای یک دهه اخیر، بار دیگر ایده اصلی نهفته در آن کلام را ملموستر از پیش کرد.
واقعیت تلخ این است که حکومت آلسعود به مدد دلارهای نفتی و با طرح ایده خادمالحرمینبودنش، بیشتر کشورهای اسلامی را با خود همداستان کرده؛ بهطوری که توانسته در سازمان همکاریهای اسلامی، بهعنوان بزرگترین تشکل جهان اسلام در یک سال گذشته، چندین قطعنامه علیه ایران به تصویب برساند.
شکی نیست که اینجا هم دلارهای نفتی کارساز بوده و تعداد درخور توجهی از کشورهای اسلامی فقیر، با شلشدن سر کیسه آلسعود، رأی مثبت خود را به طرح ضدایرانی سعودیها به صندوق انداختهاند. با این مقدمه، به این سؤال بنیادی میرسیم که چشمانداز روابط دو قطب جهان اسلام چگونه است؟
برخی تحلیلگران غربی بر این باورند که تلاشهای سعودیها در بهانزواکشاندن و تضعیف ایران، به شکست انجامیده و آنها در پی عادیسازی روابط هستند؛ هرچند این روند بسیار آهسته و محتاطانه است.
در زیر عوامل ناکامی دولت عربستان را که منجر به تغییر در سیاستهای کلی این کشور شده، مرور میکنیم: عوامل منطقهای و بینالمللی: شکاف در شورای همکاری خلیجفارس و گردنکشی دولت قطر در برابر قدرت انحصاری آلسعود در منطقه، حضور و نفوذ ایران در عراق و لبنان، پیروزی جبهه مقاومت در سوریه با محوریت ایران و اضمحلال تدریجی گروههای تروریستی وهابی- تکفیری، ناکامی سعودی در جنگ پرهزینه یمن و فشار افکار عمومی بینالمللی درباره کشتار مردم یمن و نقض حقوق بشر و در نهایت، وضعیت نامطلوب دونالد ترامپ بهعنوان حامی آلسعود در داخل آمریکا و نیز صحنه بینالمللی.
عوامل داخلی: وضعیت نامطلوب اقتصادی ناشی از کاهش بهای نفت، بحران جانشینی محمد بنسلمان و دعواهای داخل دربار، مقابله با مفتیها و روحانیهای پرقدرت که مخالف برنامههای ولیعهد در نوسازی و مدرنیزهکردن جامعه سعودی هستند و در نهایت، مقابله با تحرکات جامعه شیعه عربستان و تنظیم روابط بسیار حساس با آنان.
تحرکات جدید دیپلماتیک عربستان در منطقه، زنگ خطری است برای دستگاه دیپلماسی ایران تا سیاستهای خود را با آن تنظیم کند. سفر متقابل مقامات عراقی و سعودی به پایتختهای هم و مسئله سفر مقتدی صدر به ریاض و مذاکره با ولیعهد این کشور، برای دیپلماسی منطقهای ما چالشبرانگیز است.
این اتفاقات میطلبد تا به نوع رابطه با دولت شیعی عراق، مرجعیت و علمای بزرگ و نیز جامعه مدنی این کشور، با دقت و تیزبینی توجه شود. سعودیها چند سیاست را توأمان اجرا میکنند؛ از یکسو، تلاش میکنند با ارائه مشوقهایی، عراق، این «بره جداشده از گله» را به آغوش جهان عرب که شوربختانه (بهخاطر افول مصر) رهبری آن را در دست دارند، بازگردانند. کوبیدن بر طبل عروبت و ناسیونالیسم عربی، همراه با مشوقهای اقتصادی میتواند دولتمردان بغداد را اغوا کند.
از سوی دیگر، سیاست نرمش و مدارا با ایران که درون آن نوعی اذعان به قدرت منطقهای ایران نیز نهفته است، رخ مینماید. دستدادن عادل الجبیر، وزیر خارجه سعودی، با دکتر ظریف در استانبول را باید به فال نیک گرفت؛ چراکه دوستی و نزدیکی این دو کشور، نهتنها به نفع هر دو کشور است، بلکه برای صلح و امنیت منطقهای بسیار کارساز است.
سخن پایانی اینکه سیر حوادث و اتفاقات سیاسی منطقه در ماههای گذشته، تا حدود زیادی در راستای خواست و منافع ایران بوده و کشورمان را در کانون توجه دنیا قرار داده است. نگارنده قبلا حکومت عربستان سعودی را «مرد بیمار خاورمیانه» نامیده و اکنون بر این باور است که هنوز این بیمار به حالت عادی برنگشته و بر ماست که با او چنان کنیم که با بیماران کنند و بهره لازم را از این وضعیت ببریم.
این سؤال را که آیا این بیمار بهزودی به «احتضار» خواهد افتاد یا نه را تحولات آتی منطقه و هوشیاری ما پاسخ خواهد داد. پیگیری سیاست حسن همجواری با دولت سعودی و نیز سایر کشورهای حوزه خلیجفارس، از اهمیتی حیاتی برخوردار است. وضعیت منطقه بسیار حساس و شکننده است و ایجاب میکند تا در کسوت «بزرگ» منطقه و با درپیشگرفتن یک سیاست امنیتی مناسب، به دغدغههای امنیتی همسایگان کوچک و ثروتمندمان توجه کنیم و بتوانیم مسابقه تسلیحاتی را در منطقه پایان بخشیم.