صراط: فوت هر شخصیتی که نقشی مثبت ولو صرفاً در یک مقطع خاص ایفا کرده باشد قطعاً موجب تألم و تأثر است. مرحوم ابراهیم یزدی در جنبش دانشجویی سلیقهای را در اتحادیه انجمنهای اسلامی آمریکا نمایندگی میکرد. بعد از انقلاب اسلامی نیز مسئولیتهای خطیری در دولت موقت داشت.
"نهضتآزادی" هرچند برخلاف عهدش مواضع حزبی را در امور دخالت دادند و این امر اعتراض همه جریانات سیاسی(حتی جبهه ملی) و همه اقشار جامعه را برانگیخت، اما آن چه این جریان را بیشتر به حاشیه راند اسناد سفارت آمریکا بود که به دست دانشجویان افتاد. ضمن آرزوی مغفرت برای این مرحوم و عرض تسلیت به بازماندگان ایشان به منظور جلوگیری از سوءاستفاده برخی گروهها از فضای ناشی از فوت این تازه درگذشته، با هدف جعل واقعیتها و حتی مقصر قلمداد کردن بنیانگذار انقلاب اسلامی در حمله صدام به ایران، مناظره قلمی زیر را تقدیم خوانندگان عزیز مینماییم تا میزان وثوق روایتهای تاریخی مرحوم ابراهیم یزدی بر اهل نظر روشن گردد:
سردبیر محترم روزنامه شرق
با سلام، از آنجا که جناب آقای ابراهیم یزدی طی مصاحبهای با یادنامه شرق ویژه امام خمینی (ره) مورخ 10 خرداد 1385 به تکرار مطالبی پرداخته اند که در یادداشتی تحت عنوان «فانتزی انقلابی» در ویژه نامه نوروز آن جریده محترم نیز مطرح شده بود، ارائه توضیحات جدیدی را ضروری میبینم.
1- متأسفانه آقای یزدی در مصاحبه اخیر به مستنداتی که در مورد خلاف واقع بودن مصادیق عرضه شده برای اثبات نظریه خود مبنی بر اینکه در انقلاب اسالمی ایران، روحانیون نقش بسیج مردم را داشتند اما روشنفکران، بخصوص روشنفکران دینی که به شرایط پیچیده جامعه کنونی و روابط جهانی آشنایی دارند، نقش مهندسی انقلاب را بر عهده داشتند.(سالنامه شرق، شماره 2 ،سال 1384 ،ص 19 )ارائه گردید، نپرداختهاند و به طور کلی ترجیح دادهاند نسبت به پاسخ اینجانب در این زمینه که در روزنامه شرق شماره 740 ،مورخ دوم اردیبهشت 1385،ص 6 منتشر شد سکوت پیشه کنند.
البته تکرار همین ادعا و یا نظریه! در مصاحبه اخیر همراه است با بیان مصادیق جدید و در صحت و سقم آنها نیز همان بس که مدیریت محترم روزنامه ناگزیر از حذف بخش هایی از آن در آخرین دقایق انتشار در «لی اوت» صفحه شده است. اصلاحات صورت گرفته علاوه بر مخدوش کردن آرایش حروفچینی و صفحه بندی، متن را نیز بهم ریخته و بعضا مخاطب آن نامشخص شده است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
نظریه آقای یزدی در مصاحبه اخیر اینگونه تکرار شده است: «روحانیون قدرت بسیج توده مردم را داشتند اما بسیاری از آنها در آن مقطع مقتضیات زمان و مکان را نمیشناختند. از شرایط و مناسبات جهانی بی اطلاع بودند. اما روشنفکران به طور عام و روشنفکران دینی به طور خاص با این مسئله بیشتر آشنایی و سر و کار داشتند. به تعبیری که من به کار بردم مهندسی انقلاب را روشنفکران بر عهده داشتند. ولی روحانیون بودند که مردم را بسیج میکردند ... بعضی از آقایانی که هوادار روحانیون هستند برداشت منفی از این گفته دارند. فکر میکنند برای آقای خمینی کسر شأن بوده است که بعضی چیزها را دیگران به ایشان بگویند. در حالی که آقای خمینی معصوم نبود و طبیعی است از خیلی از مسائل اطلاعاتی نداشته باشد. بنابراین ما احساس وظیفه میکردیم این اطلاعات را در اختیار ایشان قرار بدهیم.»(یادنامه شرق، مورخ 10 خرداد 1385 ،ص15)
بخش اول این سؤال در مورد رشد خطر آفرین نیروهای ملیون برای حاکمیت آمریکا بر ایران علاوه بر اینکه براساس خاطرات همه شخصیتهای تراز اول جبهه ملی همچون آقای دکتر سنجابی کامل خلاف واقع است و معلوم نیست مصاحبهکننده به کدام سند اشاره دارد؟ آقای یزدی نیز با این جمله این ادعا را نفی میکند «گروه مک نامارا و کندی آمدند علاوه بر اینکه بازسازی ارتشهای مختلف از جمله ارتش ایران و آموزش مقابله با جنگهای پارتیزانی را داشتند، پیشنهادهایی هم برای تغییر وضع اقتصادی به حاکمیت ایران دادند. آنها به اشاره گفتند با توجه به اینکه ... دیگر هیچ نیروی مخالف بالفعلی در برابر دولت وجود ندارد ....(همان) بنابراین صغرا و کبرای صورت گرفته برای ایجاد رابطه منطقی بین بخش اول و دوم سؤال از آنجا که با هیچ یک از روایات تاریخی تطبیق ندارد و حتی مصاحبه شونده نیز تهدید بودن نیروهای ملی را برای استبداد منتفی میداند ما را از پرداختن به آن بینیاز میسازد.
در مورد بخش دوم سؤال، یزدی میگوید، نکته دومی که شما فرمودید چرا مهندس بازرگان و دوستانش رفتند سراغ روحانیون به ساختار اجتماعی جامعه باز میگردد ... شورش جنبش تنباکو در اینجا یک نقطه عطفی شد. یعنی قدرت عمیق روحانیت را در جامعه سنتی ایران نشان داد. به تعبیر یکی از مورخان و تحلیلگران تاریخ، در شورش تنباکو سه قدرت از وجود یک قدرت عمیق سیاسی اجتماعی آگاه شدند که تا آن تاریخ از آن بی خبر بودند. این قدرت کشف شده نفوذ روحانیون در میان تودههای مردم بود. آن سه قوه قدرتهای خارجی، دربار و مبارزین راه آزادی بودند. بنابراین آزادیخواهان ایران، مشروطه طلبان ایران و بعدها ملیون ایران نمیتوانستند از چنین قدرتی که در جامعه وجود دارد صرف نظر کنند. یک پتانسیل عظیمی داشت که قادر بود در مناسبات سیاسی اثر گذار باشد(همان)
این که روشنفکران ما در تاریخ معاصر ازاین واقعنگری و روشن بینی برخوردار بودند که از چنین پتانسیلی بهره گیرند یا خیر، همچنین ترکیب عناصر آزادیخواه به ویژه در سطح رهبریت جنبشهای معاصر در تبریز، رشت، تهران و ... چگونه بوده است میتواند موضوع تحقیق مستقلی باشد تا صحت و سقم اظهارات آقای یزدی را در این بخش محک زند اما ایشان دستکم در مورد نهضت اخیر ملت ایران به رهبری امام میپذیرد که این نهضت زمانی حرکت مردمی خود را آغاز کرده که «هیچ نیروی مخالف بالفعلی در برابر دولت» وجود نداشت. بنابراین حتی اگر به سوابق مبارزات استقلال طلبانه امام قبل از دهه چهل توجهی نکنیم، از آنجا که پیش از آغاز مبارزات علنی امام از دهه چهل، یأس و ناامیدی همه نیروهای ملیون را فرا گرفته بود، آنان به هیچ وجه نمیتوانستند مشوق روحانیت برای ورود به صحنه مبارزه بوده باشند.
یکی از نکات قابل توجه در این مصاحبه مصادیق عرضه شده برای اثبات نقش آقای یزدی در کشاندن روحانیون به صحنه مبارزه است. اما براستی ایشان با شرح شش هفت جلسه ملاقات با آقای خویی چه چیزی را میخواهد ثابت کند؟ مگر قبل از آقای یزدی روحانیون آگاه و مبارز تلاش نکرده بودند نظر شخصیتهای چون آقای خویی را به ضرورت مبارزه با سلطه بیگانه و استبداد داخلی در ایران جلب کنند؟ در ثانی آقای یزدی برای اثبات تأثیرگذاری خود بر روحانیت دستکم میبایست به ذکر مصادیقی میپرداخت که تماس وی با آنها توانسته باشد افراد روحانی را وارد جرگه مبارزان کرده باشد. بطور قطع در مورد مبارزات امام و نقش پیشتازی ایشان از آنجا که این نظریه نمیتواند به هیچ وجه صادق باشد، در مورد ایشان تلاش میشود رویه دیگری در پیش گرفته شود و آن داشتن نقش جدی در مسیر مبارزات امام است:«نظرشان این بود که برود کویت و بعد از چند روز برود به سوریه. سفر به پاریس را مطرح کردم. بعد از وقایع مرز کویت – عراق بود که ایشان پذیرفت... من به ایشان گفتم آقا فایده ندارد. تأکید کردم ایشان هم راضی نبود اما بعد از آن حوادثی که در مرز کویت اتفاق افتاد که ما را شب گرفتند و صبح بردند بصره پیش ایشان، اولین حرفی که به من زد این بود که من پیشنهاد تو را پذیرفتم و میروم به پاریس(همان) در این بخش بعد از صفحه بندی، قسمتهایی توسط دست اندرکاران روزنامه حذف شده که کمی مطلب را گنگ ساخته است.
امام خمینی در این زمینه علاوه بر تکذیبی حضوری بعد از اظهارات مهندس بازرگان در اوائل پیروزی انقالب، در پایان وصیتنامه خویش به ذکر چهار نکته میپردازند که سومین آن این گونه است: «از قرار مذکور، بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود، آنان تحت نفوذ شاه بودند ولی پاریس این احتمال نبود». (صحیفه امام، بیانات، پیام ها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی و نامه ها، جلد بیست و یکم، چاپ سوم، ص 42)
اما ادعای قابل تأملتر به گونهای طرح شده که گویا امام در صدد نوعی مصالحه با شورای سلطنت بوده است: «اما آن پیشنهاد شورای سلطنت که از قم فرستاده شده بود که چون شورای سلطنت جانشین شاه است و همه اختیارات شاه را دارد. بنابراین آقای خمینی هرکس را میخواهد نخست وزیر شود معرفی کند، شورای سلطنت بختیار را عزل میکند. آن کس را که آقای خمینی معرفی میکند از مجلس رأی اعتماد میگیرد، سپس شورای سلطنت مجلس را منحل میکند. بنابراین آقای خمینی میماند با نخست وزیرش و شورای نیابت سلطنت هم خودش استعفا میدهد و قضیه تمام میشود. در آن نامه عین این پیشنهاد نوشته شده بود. گفتم 80 سال است داریم میگوییم شاه حق انحلال مجلس و عزل و نصب نخست وزیر را ندارد، حال اگر شما این را بپذیرید آیا تضمینی دارید که انقلاب پیروز شود و شاه برنگردد؟ گفتم انقلاب خودش قانون مندی دارد، دارای بار حقوقی است. بعد از آن بود که من یک برنامه سیاسی نوشتم به ایشان دادم. نوشتم باید شورای انقلاب داشته باشیم، دولت موقت معرفی کنیم، بعد رفراندوم کنیم. گفتم با همین وزیر کشوری که بختیار دارد اعلام میکنیم زیر نظر نظارت سازمان ملل رفراندوم میکنیم. مردم! سلطنت را میخواهید یا جمهوری؟(یادنامه شرق، مورخ 10/3/1358 ،ص 15) (این قسمت نیز به دلیل تغییرات اعمال شده توسط دست اندرکاران روزنامه بر روی «لی آوت» صفحه تا حدودی مخدوش است)
آقای یزدی در این فراز خود را به مراتب انقالبیتر از امام عرضه داشته و اینگونه وانمود میسازد که گویا امام قصد به رسمیت شناختن شورای سلطنت را داشته اما با مخالفت وی مواجه شده است. حال آنکه واقعیت دقیقا عکس آن است که یزدی سعی در تحریف آن دارد. البته ایشان تصور میکنند محققین حتی مطالب مکتوب شده ایشان را در مورد مواضع ملیون و نهضت آزادی مطالعه نخواهند کرد: «... امام پذیرفتن ایشان (رهبر جبهه ملی) را مشروط به اعلام صریح مواضعشان در مورد سلطنت و شاه نمودند. یکی از علل تعیین چنین شرایطی آن بود که دکتر سنجابی طی مصاحبهای قبل از سفر به پاریس در تهران انجام داده بودند و در مطبوعات یومیه چاپ شده بود، اعلام کرده بودند که برای ایشان مسأله عمده و اساسی، دمکراسی و آزادی است نه رژیم سلطنتی یا جمهوری.« (آخرین تالشها در آخرین روزها، ابراهیم یزدی، انتشارات نهضت آزادی، سال 1363 ، ص 31 )
شاید برای جلوگیری از ادامه این گونه ذکر مصداقها به منظور اثبات نقش مهندسی یزدی در انقالب بهترین توصیه این باشد که ایشان یکبار دیگر دستکم مکتوبات سالهای اخیر خودشان )نهضت آزادی( را که برای توجیه مواضع اتخاذ شده در قبل از انقالب به نگارش در آمده است، مطالعه بفرمایند. برای نمونه مهندس بازرگان در انتقاد از مواضع قاطع امام در برابر اقداماتی که شریف امامی برای فرونشاندن نهضت سراسری مردم صورت داد، مینویسد:«شریف امامی، روحانی زاده مردمدار، اعلام آزادی برای مطبوعات نمود، حقوق کارکنان دولت را بدون توجه به کسر بودجه هنگفت و ورشکستگی بیشتر مملکت ، بالا برد و برای کم کردن فشار مسکن روی طبقات ضعیف و متوسط، محدوده پنج ساله تهران را تا محدوده 25 ساله توسعه داد و مهمتر آنکه سال شاهنشاهی را که از مظاهر تسلط فرهنگ باستانی استبدادی علیه روح اسلامی بود القاء (الغاء) نموده تقویمها را به سال هجری شمسی بازگردانید. احزاب ملی و انقلابی و روحانیون مبارز بجای آنکه این اقدامات را بحساب پیشروی خود و شکست خصم گرفته با استقبال از آنها، عقب نشینی دشمن و پیروزی ملت را تعقیب و تسریع نمایند حمل بر فریبکاری و دام اندازی کرده ...» (انقلاب ایران در دو حرکت، مهندس مهدی بازرگان، چاپ سوم ، سال 63 ، ص 31)
صرفنظر از برخورد مثبت بازرگان با بالاترین مقام فراماسونری (استاد اعظم) ایران که علاوه بر فساد سیاسی در زمینه تخلفات اقتصادی به وی لقب «آقای پنج درصدی» داده بودند، ایشان چند سال بعد از انقالب که بر همه روشن شد تغییر نخست وزیران و دستگیری برخی از عناصر فاسد دست چندم صرفا برای فریب جامعه بود تا به نوعی مردم دست از شعار نفی سلطنت بردارند، از اینکه امام طی اطلاعیهای مردم را به ادامه خواستههای خود و نخوردن فریب از دشمن دعوت کرده بودند به شدت انتقاد میکند. با مرور این فراز از اطلاعیه امام تعارض آن با شعار محوری نهضت آْزادی (شاه باید سلطنت کند نه حکومت) که تا نزدیکیهای پیروزی انقلاب به آن پایبند بود روشن میشود: «خواست ملت را باید از تظاهراتی که در این چند ماهه میشود بدست آورد. عموم ملت در تظاهرات خود میگویند ما شاه و سلطه پهلوی را نمیخواهیم. خوست ملت این است نه وعده پوچ احترام بعلما و بستن موقت نمازخانهها ... و به کار بردن تاریخ اسالمی بطور فریبکارانه و موقت... الزام است نهضت شریف اسلامی خود را تا برچیده شدن رژیم ظالمانه و قلدری ادامه دهید ... و از اختلاف در این موقع حساس احتراز کنید و عدم پیوستگی خود را به رژیم ثابت کنید.»
انتقاد ازاین موضع بحق امام حتی چند سال بعد از پیروزی انقالب به وضوح نشان از تعلقات سیاسی آقایان به روحانی زادههای مردمدار !؟ دارد و مشخص می سازد که آقایان مدعی نقش مهندسی انقلاب اسلامی در همان زمان با بزرگنمایی فریبکاری های دشمن سعی در خوشبین کردن مردم به رفرمها داشتند و خطاب امام نیز دقیقا به عملکرد همین جریانات باز میگشته لذا بعد از انقلاب فرصت را برای پاسخگویی از دست ندادهاند. همچنین این قبیل اعضای محترم نهضت آزادی که خود را معمار و مهندس انقلاب اسلامی معرفی میکنند )جهت اطلاع آقای یزدی، مهندس سحابی که در همین ویژه نامه مصاحبهای از ایشان به چاپ رسیده و دارای سابقه مبارزاتی با رژیم پهلوی نیز میباشد، هرگز چنین ادعاهایی را مطرح نمیسازد( البته فراموش نمودهاند که زمانی تحت عنوان «جمعیت ایرانی دفاع از حقوق بشر» نامهای به کارتر رییس جمهور وقت آمریکا نگاشتند و به صراحت از حفظ منافع آمریکا به شرط پذیرش کاهش فشار استبداد سخن گفتند«اما مسأله منافع اقتصادی و سیاسی منطقهای دولت آمریکا و احتراز از سقوط ایران در دام بلوک مخالف، آیا حتما و صرفا در سایه حکومت استبدادی دشمن حقوق بشر تأمین میشود؟» (اسناد نهضت آزادی، تاریخ معاصر ایران، جلد 9 ، دفتر دوم، صص 8-205)
آقای بازرگان همچنین از اینکه امام حاضر نبوده است وزن شاه و آمریکا را در معادلات سیاسی بپذیرد و تن به طرحی توافقی مبتنی با این واقعیتها؟! بدهد به شدت انتقاد میکند: «گفتم (به امام) یک فاکتور فرض کنیم ملت، ملت و روحانیت، راجع به اینها حرف نمیزنم خودتان بهتر میدانید و مردم هم دنبال شما هستند و از این حرفها، فاکتور دوم شاه و دربار است. فاکتور سوم آمریکا و غرب است. ایشان طوری حرف میزند که یعنی اصال اینها را کان لم یکن می دانست دیگر من بقیه حرفهایم را نزدم، وقتی ایشان اصلا نمیخواست. حتی تا اینجا جلو رفتیم که گفتیم بالاخره آمریکا خوب، بد، ولی اینها یک نوع واقعیتی است ... دیدم ایشان اصلا وزنی برای خودی و شاه قائل نیست .... ایشان نه برای آمریکا ارزش و اثری قائل است و نه حاضر است متدیکال کار بشود...»(مواضع نهضت آزادی ، مصاحبه با حامد الگار ، ص 133) بنابراین آنچه آقای بازرگان با صداقت مطرح میسازد آن است که نهضت آزادی در مقابله با استبداد (یعنی پیروزی از همان تز شاه باید سلطنت کند و نه حکومت) به دنبال لحاظ کردن وزن شاه و آمریکا و تلاش داشت تا متناسب با وزن آنها به توافقی نائل آیند.
اکنون چگونه است با چنین سوابق مکتوبی که دیگر نمیتوان همچون اسناد لانه جاسوسی آنها را به زیر سؤال برد آقای یزدی ادعای ایفای نقش مهندسی در این انقلاب را مینماید؟ البته خواننده این مصاحبه خود به تناقضات مدعی تا حدی در چارچوب همین مصاحبه واقف می شود: «گفتم با همین وزیر کشوری که بختیار دارد اعالم میکنیم زیر نظر نظارت سازمان ملل رفراندوم میکنیم مردم ! سلطنت را میخواهید یا جمهوری؟» (یادنامه شرق ، 10 خرداد 1358 ، ص 15 ) این جمله مصاحبه شونده با جمله قبلی آن که مدعی است به امام گفتم«80 سال است داریم میگوییم شاه حق انحلال مجلس و عزب و نصب نخست وزیر را ندارد ، حال اگر شما این را بپذیرید آیا تضمینی وجود دارد که انقلاب پیروز شود و شاه برنگردد؟» کامل در تناقض است.
به رسمیت شناختن نخست وزیری بختیار و تن 7 دادن به رفراندومی که دولت وی برگزار میکند آیا جز به رسمیت شناختن حق عزل و نصب نخست وزیر توسط شاه بود؟ آقای یزدی در همین عبارت آخر نه تنها ثابت میکند آنچه به امام نسبت میدهد کامل خلاف واقع است بلکه این خود وی بوده است که تلاش داشته به نوعی نظر امام را نسبت به رفرمهای شاه جلب کند. پاسخ امام نیز همان است که به بازرگان داد. همچنین آیا خواننده مصاحبه نخواهد پرسید فردی که اینچنین مدعی هدایت همه امور در انقلاب بوده است چرا حتی خود در شورای انقلاب عضویت نداشته است؟ یا اینکه چرا تدوین قانون اساسی به آقای حسن حبیبی محول شد؟ البد از همان ابتدا حق چنین تأثیرگذارانی در روند انقالب نادیده گرفته می شده است!»
برای احتراز از مطول شدن سخن نگاهی به معنی مهندسی انقلاب اسلامی شاید بتواند به تبیین بحث ما کمک کند. مهندسی بک حرکت و اقدام، علی القاعده بدین معنی است که مسیر آن حرکت طراحی شود. خیزشی که به رهبری امام از خرداد 42 آغاز شد به اعتراف همگان دو ویژگی بارز داشت : 1 -بعد مقابله با سلطه بیگانه «ضد امپریالیستی» . 2 -ضدیت با سلطنت (براندازی استبداد)
اکنون مواضع مکتوب روشنفکران دینی و ملیون در دسترش محققان و پژوهشگران قرار دارد و به سهولت غیر همسنخ بودن مواضع آنان با مواضع انقالب قابل احصاء است. اصولا دوستان نهضت آزادی نه داعیه مبارزه ضد امپریالیستی داشتند و نه قائل به براندازی رژیم سلطنتی بودند. شواهد فراوان تاریخی و در رأس همه ، گفتههای صریح مرحوم مهندس بازرگان حکایت از آن دارد که شعار محوری نهضت آزادی "شاه سلطنت کند و نه حکومت" بوده است. هر چند این خط مشی سیاسی در دو دهه بیست و سی شعاری مترقی به حساب میآمده است اما دستکم پایبندی این جریان روشنفکری مشی سیاسی در دو دهه بیست و سی شعاری مترقی به حساب میآمده است اما دستکم پایبندی این جریان روشنفکری دینی به این شعار حتی تا ماههای پایانی سرنگونی رژیم شاهنشاهی نشان از آن دارد که این عزیزان در دهههای چهل و پنجاه هیچ نقشی به لحاظ مهندسی در شکل گیری نهضت اسلامی به رهبری امام نداشتهاند.
به عنوان نکته پایانی باید عرض شود بدون شک مراقبتهای گلخانهای روزنامه محترم شرق از برخی از مدعیان، به نفع این قبیل روشنفکران نخواهد بود. آیا جا نداشت خبرنگار محترم روزنامه در مصاحبه اخیر دستکم در مورد برخی از خلاف واقع گوییهای مسلم که اینجانب مستندا ارائه کرده و در آن روزنامه چاپ شده بود ، سؤالی مطرح میکرد؟ این که تصور شود با حمایتهای ویژه قادر خواهیم بود منزلت و جایگاه فردی را رفیع سازیم، به خطا رفتهایم. مصاحبه اخیر که در ادامه همان مطلب «فانتزی انقلابی» صورت گرفته بود میتوانست آقای یزدی را وادار به مستند سخن گفتن نماید. عزیزان رسانه خود بیش از دیگران بر این امر واقفند که تبلیغاتی ظاهر شدن، بردی کوتاه داشته و بیشتر از اینکه ظلمی به جامعه باشد، جفایی در حق خویش خواهد بود.
"نهضتآزادی" هرچند برخلاف عهدش مواضع حزبی را در امور دخالت دادند و این امر اعتراض همه جریانات سیاسی(حتی جبهه ملی) و همه اقشار جامعه را برانگیخت، اما آن چه این جریان را بیشتر به حاشیه راند اسناد سفارت آمریکا بود که به دست دانشجویان افتاد. ضمن آرزوی مغفرت برای این مرحوم و عرض تسلیت به بازماندگان ایشان به منظور جلوگیری از سوءاستفاده برخی گروهها از فضای ناشی از فوت این تازه درگذشته، با هدف جعل واقعیتها و حتی مقصر قلمداد کردن بنیانگذار انقلاب اسلامی در حمله صدام به ایران، مناظره قلمی زیر را تقدیم خوانندگان عزیز مینماییم تا میزان وثوق روایتهای تاریخی مرحوم ابراهیم یزدی بر اهل نظر روشن گردد:
سردبیر محترم روزنامه شرق
با سلام، از آنجا که جناب آقای ابراهیم یزدی طی مصاحبهای با یادنامه شرق ویژه امام خمینی (ره) مورخ 10 خرداد 1385 به تکرار مطالبی پرداخته اند که در یادداشتی تحت عنوان «فانتزی انقلابی» در ویژه نامه نوروز آن جریده محترم نیز مطرح شده بود، ارائه توضیحات جدیدی را ضروری میبینم.
1- متأسفانه آقای یزدی در مصاحبه اخیر به مستنداتی که در مورد خلاف واقع بودن مصادیق عرضه شده برای اثبات نظریه خود مبنی بر اینکه در انقلاب اسالمی ایران، روحانیون نقش بسیج مردم را داشتند اما روشنفکران، بخصوص روشنفکران دینی که به شرایط پیچیده جامعه کنونی و روابط جهانی آشنایی دارند، نقش مهندسی انقلاب را بر عهده داشتند.(سالنامه شرق، شماره 2 ،سال 1384 ،ص 19 )ارائه گردید، نپرداختهاند و به طور کلی ترجیح دادهاند نسبت به پاسخ اینجانب در این زمینه که در روزنامه شرق شماره 740 ،مورخ دوم اردیبهشت 1385،ص 6 منتشر شد سکوت پیشه کنند.
البته تکرار همین ادعا و یا نظریه! در مصاحبه اخیر همراه است با بیان مصادیق جدید و در صحت و سقم آنها نیز همان بس که مدیریت محترم روزنامه ناگزیر از حذف بخش هایی از آن در آخرین دقایق انتشار در «لی اوت» صفحه شده است. اصلاحات صورت گرفته علاوه بر مخدوش کردن آرایش حروفچینی و صفحه بندی، متن را نیز بهم ریخته و بعضا مخاطب آن نامشخص شده است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
نظریه آقای یزدی در مصاحبه اخیر اینگونه تکرار شده است: «روحانیون قدرت بسیج توده مردم را داشتند اما بسیاری از آنها در آن مقطع مقتضیات زمان و مکان را نمیشناختند. از شرایط و مناسبات جهانی بی اطلاع بودند. اما روشنفکران به طور عام و روشنفکران دینی به طور خاص با این مسئله بیشتر آشنایی و سر و کار داشتند. به تعبیری که من به کار بردم مهندسی انقلاب را روشنفکران بر عهده داشتند. ولی روحانیون بودند که مردم را بسیج میکردند ... بعضی از آقایانی که هوادار روحانیون هستند برداشت منفی از این گفته دارند. فکر میکنند برای آقای خمینی کسر شأن بوده است که بعضی چیزها را دیگران به ایشان بگویند. در حالی که آقای خمینی معصوم نبود و طبیعی است از خیلی از مسائل اطلاعاتی نداشته باشد. بنابراین ما احساس وظیفه میکردیم این اطلاعات را در اختیار ایشان قرار بدهیم.»(یادنامه شرق، مورخ 10 خرداد 1385 ،ص15)
بخش اول این سؤال در مورد رشد خطر آفرین نیروهای ملیون برای حاکمیت آمریکا بر ایران علاوه بر اینکه براساس خاطرات همه شخصیتهای تراز اول جبهه ملی همچون آقای دکتر سنجابی کامل خلاف واقع است و معلوم نیست مصاحبهکننده به کدام سند اشاره دارد؟ آقای یزدی نیز با این جمله این ادعا را نفی میکند «گروه مک نامارا و کندی آمدند علاوه بر اینکه بازسازی ارتشهای مختلف از جمله ارتش ایران و آموزش مقابله با جنگهای پارتیزانی را داشتند، پیشنهادهایی هم برای تغییر وضع اقتصادی به حاکمیت ایران دادند. آنها به اشاره گفتند با توجه به اینکه ... دیگر هیچ نیروی مخالف بالفعلی در برابر دولت وجود ندارد ....(همان) بنابراین صغرا و کبرای صورت گرفته برای ایجاد رابطه منطقی بین بخش اول و دوم سؤال از آنجا که با هیچ یک از روایات تاریخی تطبیق ندارد و حتی مصاحبه شونده نیز تهدید بودن نیروهای ملی را برای استبداد منتفی میداند ما را از پرداختن به آن بینیاز میسازد.
در مورد بخش دوم سؤال، یزدی میگوید، نکته دومی که شما فرمودید چرا مهندس بازرگان و دوستانش رفتند سراغ روحانیون به ساختار اجتماعی جامعه باز میگردد ... شورش جنبش تنباکو در اینجا یک نقطه عطفی شد. یعنی قدرت عمیق روحانیت را در جامعه سنتی ایران نشان داد. به تعبیر یکی از مورخان و تحلیلگران تاریخ، در شورش تنباکو سه قدرت از وجود یک قدرت عمیق سیاسی اجتماعی آگاه شدند که تا آن تاریخ از آن بی خبر بودند. این قدرت کشف شده نفوذ روحانیون در میان تودههای مردم بود. آن سه قوه قدرتهای خارجی، دربار و مبارزین راه آزادی بودند. بنابراین آزادیخواهان ایران، مشروطه طلبان ایران و بعدها ملیون ایران نمیتوانستند از چنین قدرتی که در جامعه وجود دارد صرف نظر کنند. یک پتانسیل عظیمی داشت که قادر بود در مناسبات سیاسی اثر گذار باشد(همان)
این که روشنفکران ما در تاریخ معاصر ازاین واقعنگری و روشن بینی برخوردار بودند که از چنین پتانسیلی بهره گیرند یا خیر، همچنین ترکیب عناصر آزادیخواه به ویژه در سطح رهبریت جنبشهای معاصر در تبریز، رشت، تهران و ... چگونه بوده است میتواند موضوع تحقیق مستقلی باشد تا صحت و سقم اظهارات آقای یزدی را در این بخش محک زند اما ایشان دستکم در مورد نهضت اخیر ملت ایران به رهبری امام میپذیرد که این نهضت زمانی حرکت مردمی خود را آغاز کرده که «هیچ نیروی مخالف بالفعلی در برابر دولت» وجود نداشت. بنابراین حتی اگر به سوابق مبارزات استقلال طلبانه امام قبل از دهه چهل توجهی نکنیم، از آنجا که پیش از آغاز مبارزات علنی امام از دهه چهل، یأس و ناامیدی همه نیروهای ملیون را فرا گرفته بود، آنان به هیچ وجه نمیتوانستند مشوق روحانیت برای ورود به صحنه مبارزه بوده باشند.
یکی از نکات قابل توجه در این مصاحبه مصادیق عرضه شده برای اثبات نقش آقای یزدی در کشاندن روحانیون به صحنه مبارزه است. اما براستی ایشان با شرح شش هفت جلسه ملاقات با آقای خویی چه چیزی را میخواهد ثابت کند؟ مگر قبل از آقای یزدی روحانیون آگاه و مبارز تلاش نکرده بودند نظر شخصیتهای چون آقای خویی را به ضرورت مبارزه با سلطه بیگانه و استبداد داخلی در ایران جلب کنند؟ در ثانی آقای یزدی برای اثبات تأثیرگذاری خود بر روحانیت دستکم میبایست به ذکر مصادیقی میپرداخت که تماس وی با آنها توانسته باشد افراد روحانی را وارد جرگه مبارزان کرده باشد. بطور قطع در مورد مبارزات امام و نقش پیشتازی ایشان از آنجا که این نظریه نمیتواند به هیچ وجه صادق باشد، در مورد ایشان تلاش میشود رویه دیگری در پیش گرفته شود و آن داشتن نقش جدی در مسیر مبارزات امام است:«نظرشان این بود که برود کویت و بعد از چند روز برود به سوریه. سفر به پاریس را مطرح کردم. بعد از وقایع مرز کویت – عراق بود که ایشان پذیرفت... من به ایشان گفتم آقا فایده ندارد. تأکید کردم ایشان هم راضی نبود اما بعد از آن حوادثی که در مرز کویت اتفاق افتاد که ما را شب گرفتند و صبح بردند بصره پیش ایشان، اولین حرفی که به من زد این بود که من پیشنهاد تو را پذیرفتم و میروم به پاریس(همان) در این بخش بعد از صفحه بندی، قسمتهایی توسط دست اندرکاران روزنامه حذف شده که کمی مطلب را گنگ ساخته است.
امام خمینی در این زمینه علاوه بر تکذیبی حضوری بعد از اظهارات مهندس بازرگان در اوائل پیروزی انقالب، در پایان وصیتنامه خویش به ذکر چهار نکته میپردازند که سومین آن این گونه است: «از قرار مذکور، بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود، آنان تحت نفوذ شاه بودند ولی پاریس این احتمال نبود». (صحیفه امام، بیانات، پیام ها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی و نامه ها، جلد بیست و یکم، چاپ سوم، ص 42)
اما ادعای قابل تأملتر به گونهای طرح شده که گویا امام در صدد نوعی مصالحه با شورای سلطنت بوده است: «اما آن پیشنهاد شورای سلطنت که از قم فرستاده شده بود که چون شورای سلطنت جانشین شاه است و همه اختیارات شاه را دارد. بنابراین آقای خمینی هرکس را میخواهد نخست وزیر شود معرفی کند، شورای سلطنت بختیار را عزل میکند. آن کس را که آقای خمینی معرفی میکند از مجلس رأی اعتماد میگیرد، سپس شورای سلطنت مجلس را منحل میکند. بنابراین آقای خمینی میماند با نخست وزیرش و شورای نیابت سلطنت هم خودش استعفا میدهد و قضیه تمام میشود. در آن نامه عین این پیشنهاد نوشته شده بود. گفتم 80 سال است داریم میگوییم شاه حق انحلال مجلس و عزل و نصب نخست وزیر را ندارد، حال اگر شما این را بپذیرید آیا تضمینی دارید که انقلاب پیروز شود و شاه برنگردد؟ گفتم انقلاب خودش قانون مندی دارد، دارای بار حقوقی است. بعد از آن بود که من یک برنامه سیاسی نوشتم به ایشان دادم. نوشتم باید شورای انقلاب داشته باشیم، دولت موقت معرفی کنیم، بعد رفراندوم کنیم. گفتم با همین وزیر کشوری که بختیار دارد اعلام میکنیم زیر نظر نظارت سازمان ملل رفراندوم میکنیم. مردم! سلطنت را میخواهید یا جمهوری؟(یادنامه شرق، مورخ 10/3/1358 ،ص 15) (این قسمت نیز به دلیل تغییرات اعمال شده توسط دست اندرکاران روزنامه بر روی «لی آوت» صفحه تا حدودی مخدوش است)
آقای یزدی در این فراز خود را به مراتب انقالبیتر از امام عرضه داشته و اینگونه وانمود میسازد که گویا امام قصد به رسمیت شناختن شورای سلطنت را داشته اما با مخالفت وی مواجه شده است. حال آنکه واقعیت دقیقا عکس آن است که یزدی سعی در تحریف آن دارد. البته ایشان تصور میکنند محققین حتی مطالب مکتوب شده ایشان را در مورد مواضع ملیون و نهضت آزادی مطالعه نخواهند کرد: «... امام پذیرفتن ایشان (رهبر جبهه ملی) را مشروط به اعلام صریح مواضعشان در مورد سلطنت و شاه نمودند. یکی از علل تعیین چنین شرایطی آن بود که دکتر سنجابی طی مصاحبهای قبل از سفر به پاریس در تهران انجام داده بودند و در مطبوعات یومیه چاپ شده بود، اعلام کرده بودند که برای ایشان مسأله عمده و اساسی، دمکراسی و آزادی است نه رژیم سلطنتی یا جمهوری.« (آخرین تالشها در آخرین روزها، ابراهیم یزدی، انتشارات نهضت آزادی، سال 1363 ، ص 31 )
شاید برای جلوگیری از ادامه این گونه ذکر مصداقها به منظور اثبات نقش مهندسی یزدی در انقالب بهترین توصیه این باشد که ایشان یکبار دیگر دستکم مکتوبات سالهای اخیر خودشان )نهضت آزادی( را که برای توجیه مواضع اتخاذ شده در قبل از انقالب به نگارش در آمده است، مطالعه بفرمایند. برای نمونه مهندس بازرگان در انتقاد از مواضع قاطع امام در برابر اقداماتی که شریف امامی برای فرونشاندن نهضت سراسری مردم صورت داد، مینویسد:«شریف امامی، روحانی زاده مردمدار، اعلام آزادی برای مطبوعات نمود، حقوق کارکنان دولت را بدون توجه به کسر بودجه هنگفت و ورشکستگی بیشتر مملکت ، بالا برد و برای کم کردن فشار مسکن روی طبقات ضعیف و متوسط، محدوده پنج ساله تهران را تا محدوده 25 ساله توسعه داد و مهمتر آنکه سال شاهنشاهی را که از مظاهر تسلط فرهنگ باستانی استبدادی علیه روح اسلامی بود القاء (الغاء) نموده تقویمها را به سال هجری شمسی بازگردانید. احزاب ملی و انقلابی و روحانیون مبارز بجای آنکه این اقدامات را بحساب پیشروی خود و شکست خصم گرفته با استقبال از آنها، عقب نشینی دشمن و پیروزی ملت را تعقیب و تسریع نمایند حمل بر فریبکاری و دام اندازی کرده ...» (انقلاب ایران در دو حرکت، مهندس مهدی بازرگان، چاپ سوم ، سال 63 ، ص 31)
صرفنظر از برخورد مثبت بازرگان با بالاترین مقام فراماسونری (استاد اعظم) ایران که علاوه بر فساد سیاسی در زمینه تخلفات اقتصادی به وی لقب «آقای پنج درصدی» داده بودند، ایشان چند سال بعد از انقالب که بر همه روشن شد تغییر نخست وزیران و دستگیری برخی از عناصر فاسد دست چندم صرفا برای فریب جامعه بود تا به نوعی مردم دست از شعار نفی سلطنت بردارند، از اینکه امام طی اطلاعیهای مردم را به ادامه خواستههای خود و نخوردن فریب از دشمن دعوت کرده بودند به شدت انتقاد میکند. با مرور این فراز از اطلاعیه امام تعارض آن با شعار محوری نهضت آْزادی (شاه باید سلطنت کند نه حکومت) که تا نزدیکیهای پیروزی انقلاب به آن پایبند بود روشن میشود: «خواست ملت را باید از تظاهراتی که در این چند ماهه میشود بدست آورد. عموم ملت در تظاهرات خود میگویند ما شاه و سلطه پهلوی را نمیخواهیم. خوست ملت این است نه وعده پوچ احترام بعلما و بستن موقت نمازخانهها ... و به کار بردن تاریخ اسالمی بطور فریبکارانه و موقت... الزام است نهضت شریف اسلامی خود را تا برچیده شدن رژیم ظالمانه و قلدری ادامه دهید ... و از اختلاف در این موقع حساس احتراز کنید و عدم پیوستگی خود را به رژیم ثابت کنید.»
انتقاد ازاین موضع بحق امام حتی چند سال بعد از پیروزی انقالب به وضوح نشان از تعلقات سیاسی آقایان به روحانی زادههای مردمدار !؟ دارد و مشخص می سازد که آقایان مدعی نقش مهندسی انقلاب اسلامی در همان زمان با بزرگنمایی فریبکاری های دشمن سعی در خوشبین کردن مردم به رفرمها داشتند و خطاب امام نیز دقیقا به عملکرد همین جریانات باز میگشته لذا بعد از انقلاب فرصت را برای پاسخگویی از دست ندادهاند. همچنین این قبیل اعضای محترم نهضت آزادی که خود را معمار و مهندس انقلاب اسلامی معرفی میکنند )جهت اطلاع آقای یزدی، مهندس سحابی که در همین ویژه نامه مصاحبهای از ایشان به چاپ رسیده و دارای سابقه مبارزاتی با رژیم پهلوی نیز میباشد، هرگز چنین ادعاهایی را مطرح نمیسازد( البته فراموش نمودهاند که زمانی تحت عنوان «جمعیت ایرانی دفاع از حقوق بشر» نامهای به کارتر رییس جمهور وقت آمریکا نگاشتند و به صراحت از حفظ منافع آمریکا به شرط پذیرش کاهش فشار استبداد سخن گفتند«اما مسأله منافع اقتصادی و سیاسی منطقهای دولت آمریکا و احتراز از سقوط ایران در دام بلوک مخالف، آیا حتما و صرفا در سایه حکومت استبدادی دشمن حقوق بشر تأمین میشود؟» (اسناد نهضت آزادی، تاریخ معاصر ایران، جلد 9 ، دفتر دوم، صص 8-205)
آقای بازرگان همچنین از اینکه امام حاضر نبوده است وزن شاه و آمریکا را در معادلات سیاسی بپذیرد و تن به طرحی توافقی مبتنی با این واقعیتها؟! بدهد به شدت انتقاد میکند: «گفتم (به امام) یک فاکتور فرض کنیم ملت، ملت و روحانیت، راجع به اینها حرف نمیزنم خودتان بهتر میدانید و مردم هم دنبال شما هستند و از این حرفها، فاکتور دوم شاه و دربار است. فاکتور سوم آمریکا و غرب است. ایشان طوری حرف میزند که یعنی اصال اینها را کان لم یکن می دانست دیگر من بقیه حرفهایم را نزدم، وقتی ایشان اصلا نمیخواست. حتی تا اینجا جلو رفتیم که گفتیم بالاخره آمریکا خوب، بد، ولی اینها یک نوع واقعیتی است ... دیدم ایشان اصلا وزنی برای خودی و شاه قائل نیست .... ایشان نه برای آمریکا ارزش و اثری قائل است و نه حاضر است متدیکال کار بشود...»(مواضع نهضت آزادی ، مصاحبه با حامد الگار ، ص 133) بنابراین آنچه آقای بازرگان با صداقت مطرح میسازد آن است که نهضت آزادی در مقابله با استبداد (یعنی پیروزی از همان تز شاه باید سلطنت کند و نه حکومت) به دنبال لحاظ کردن وزن شاه و آمریکا و تلاش داشت تا متناسب با وزن آنها به توافقی نائل آیند.
اکنون چگونه است با چنین سوابق مکتوبی که دیگر نمیتوان همچون اسناد لانه جاسوسی آنها را به زیر سؤال برد آقای یزدی ادعای ایفای نقش مهندسی در این انقلاب را مینماید؟ البته خواننده این مصاحبه خود به تناقضات مدعی تا حدی در چارچوب همین مصاحبه واقف می شود: «گفتم با همین وزیر کشوری که بختیار دارد اعالم میکنیم زیر نظر نظارت سازمان ملل رفراندوم میکنیم مردم ! سلطنت را میخواهید یا جمهوری؟» (یادنامه شرق ، 10 خرداد 1358 ، ص 15 ) این جمله مصاحبه شونده با جمله قبلی آن که مدعی است به امام گفتم«80 سال است داریم میگوییم شاه حق انحلال مجلس و عزب و نصب نخست وزیر را ندارد ، حال اگر شما این را بپذیرید آیا تضمینی وجود دارد که انقلاب پیروز شود و شاه برنگردد؟» کامل در تناقض است.
به رسمیت شناختن نخست وزیری بختیار و تن 7 دادن به رفراندومی که دولت وی برگزار میکند آیا جز به رسمیت شناختن حق عزل و نصب نخست وزیر توسط شاه بود؟ آقای یزدی در همین عبارت آخر نه تنها ثابت میکند آنچه به امام نسبت میدهد کامل خلاف واقع است بلکه این خود وی بوده است که تلاش داشته به نوعی نظر امام را نسبت به رفرمهای شاه جلب کند. پاسخ امام نیز همان است که به بازرگان داد. همچنین آیا خواننده مصاحبه نخواهد پرسید فردی که اینچنین مدعی هدایت همه امور در انقلاب بوده است چرا حتی خود در شورای انقلاب عضویت نداشته است؟ یا اینکه چرا تدوین قانون اساسی به آقای حسن حبیبی محول شد؟ البد از همان ابتدا حق چنین تأثیرگذارانی در روند انقالب نادیده گرفته می شده است!»
برای احتراز از مطول شدن سخن نگاهی به معنی مهندسی انقلاب اسلامی شاید بتواند به تبیین بحث ما کمک کند. مهندسی بک حرکت و اقدام، علی القاعده بدین معنی است که مسیر آن حرکت طراحی شود. خیزشی که به رهبری امام از خرداد 42 آغاز شد به اعتراف همگان دو ویژگی بارز داشت : 1 -بعد مقابله با سلطه بیگانه «ضد امپریالیستی» . 2 -ضدیت با سلطنت (براندازی استبداد)
اکنون مواضع مکتوب روشنفکران دینی و ملیون در دسترش محققان و پژوهشگران قرار دارد و به سهولت غیر همسنخ بودن مواضع آنان با مواضع انقالب قابل احصاء است. اصولا دوستان نهضت آزادی نه داعیه مبارزه ضد امپریالیستی داشتند و نه قائل به براندازی رژیم سلطنتی بودند. شواهد فراوان تاریخی و در رأس همه ، گفتههای صریح مرحوم مهندس بازرگان حکایت از آن دارد که شعار محوری نهضت آزادی "شاه سلطنت کند و نه حکومت" بوده است. هر چند این خط مشی سیاسی در دو دهه بیست و سی شعاری مترقی به حساب میآمده است اما دستکم پایبندی این جریان روشنفکری مشی سیاسی در دو دهه بیست و سی شعاری مترقی به حساب میآمده است اما دستکم پایبندی این جریان روشنفکری دینی به این شعار حتی تا ماههای پایانی سرنگونی رژیم شاهنشاهی نشان از آن دارد که این عزیزان در دهههای چهل و پنجاه هیچ نقشی به لحاظ مهندسی در شکل گیری نهضت اسلامی به رهبری امام نداشتهاند.
به عنوان نکته پایانی باید عرض شود بدون شک مراقبتهای گلخانهای روزنامه محترم شرق از برخی از مدعیان، به نفع این قبیل روشنفکران نخواهد بود. آیا جا نداشت خبرنگار محترم روزنامه در مصاحبه اخیر دستکم در مورد برخی از خلاف واقع گوییهای مسلم که اینجانب مستندا ارائه کرده و در آن روزنامه چاپ شده بود ، سؤالی مطرح میکرد؟ این که تصور شود با حمایتهای ویژه قادر خواهیم بود منزلت و جایگاه فردی را رفیع سازیم، به خطا رفتهایم. مصاحبه اخیر که در ادامه همان مطلب «فانتزی انقلابی» صورت گرفته بود میتوانست آقای یزدی را وادار به مستند سخن گفتن نماید. عزیزان رسانه خود بیش از دیگران بر این امر واقفند که تبلیغاتی ظاهر شدن، بردی کوتاه داشته و بیشتر از اینکه ظلمی به جامعه باشد، جفایی در حق خویش خواهد بود.