قیمت در بازار چین و ازجمله در مرکز فروش سیلک؛ هرگز نرخ ثابتی ندارد و شما باید برای تهیهی کالایی به قیمت موردنظر به اصطلاح حسابی چانه بزنید تا درنهایت با فروشنده به توافق برسید. این کاهش قیمت یا تخفیف گاه به ۵۰۰ یوآن چین معادل ۳۰۰هزار تومان خودمان و شاید بیشتر هم برسد. بسته به قدرت شما در چانهزنی و انعطافپذیری فروشنده میتوانید شانس خود را برای هرچه ارزان خریدن کالای موردنظرتان آزمایش کنید.
جالب آنکه تعداد توریستهایی ایرانی که به فروشگاههای پکن مدام سر میزنند، آنقدر قابل توجه هست که چینیها را ترغیب به یاد گرفتن زبان فارسی کرده است به گونهای که باوجود آنکه چشمبادامیها تلاش میکنند تا تنها از زبان چینی در برخورد با گردشگران حتی اروپایی و آمریکایی استفاده کنند و تمایلی به یادگیری زبان انگلیسی ندارند اما بخش قابل توجهی از پایتختنشیننان کلمات فارسی را با لهجه عجیب چینی به خوبی در مکالمات خود مورد استفاده قرار میدهند. که این امر به ایرانیانی که روز به روز بر شمارشان در بازارهای چین افزوده میشود، کمک بسیاری میکند تا در هنگام خرید بتوانند با فروشندگان چینی به فارسی صحبت کنند. عباراتی مثل «تو چند میگی»، «خیلی کم کردی» و ... نقل زبان فروشندههای چینیست.
یکی از عادتهای خوب چینیها کتابخوانیست. پکن چند کتابفروشی و کافه کتاب چند طبقه دارد که معمولا بسیار شلوغ هستند، چون خواندن کتاب در این کتابفروشیها رایگان است و افراد بعضا با فلاسک چای در کنار خود روی زمین نشسته و مشغول خواندن کتابهایی میشوند که از قفسهها برداشتهاند.
کافه کتاب مهم پکن؛ «کرم کتاب» نام دارد که تا دیروقت میزبان جوانان و نوجوانانی است که بر خلاف دیگر هموطنان خود، گاردی در مقابل خواندن و نوشتن و صحبت کردن به انگلیسی ندارند. هر هفته چندین و چند نشست تخصصی ادبی و فرهنگی و هنری در این کافه؛ عمدتا توسط یک زن و مرد آمریکایی؛ برگزار میشود و جوانان چینی برای دو تا سه ساعت به دقت و بدون اینکه مشغول بازی با گوشیهای همراه خود بوده یا در رفت و آمد مدام به سالن یا خارج از آن باشند، در نشست شرکت کرده و به سخنرانیها گوش میکنند.
احتمالا زیاد این جمله را شنیدهاید که چینیها هر چیزی را که حرکت کند به جز اتومبیل، کشتی و هواپیما میخورند. این حرف تا چند دهه پیش درست هم بود تا آنجا که خوراک چینیها را انواع جانواران و حشرات و قورباغه و ... تشکیل میداده اما امروز دستکم دیگر در پکن از این سبک غذایی در میان مردم خبری نیست. آنها تنها برای حفظ جنبهی توریستی ماجرا در پکن؛ خیابانی را به تعدادی مغازه برای فروش و عرضهی خوراکیهای عجیب و بعضا چندشآور اختصاص دادهاند که اتفاقا تقریبا تمامی توریستها به هر سختی شده با پرسوجو آدرس این خیابان را پیدا میکنند تا خوراکیهای عجیب و غریبش را با چشم خود ببینند، هرچند جرات امتحان کردن آنها را نداشته باشند.شما در کمتر شهری در جهان میتوانید آن میزان از شهروند که روزانه و شبانه در خیابانها در حرکت هستند را شاهد باشید. شمار جمعیت در پکن به حدی است که هرگز اتومبیلها، دوچرخهها و اتوبوسها نمیتوانند آن را جابجا کنند پس بار عمدهای از جابجایی جمعیت بر دوش متروهاست.
متروی پکن با وجود داشتن تعداد بالای مسافر؛ یکی از منظمترین خطوط مترو است که البته برای ورود به آن باید مانند بسیاری دیگر از مکانهای عمومی چین از گیتهای امنیتی عبور کرد و وسایل و کیفها را ازیر گیت گذراند. جالب آنکه آمار خودکشی در متروی پکن تقریبا صفر است. در این راههای زیرزمینی که بیست و چهار ساعته قطارها در آمد و شد هستند، تقریبا امکان خودکشی به واسطه پرت کردن خودتان جلوی قطار وجود ندارد چراکه سرتاسر مسیر ریل با شیشهای بسیار مستحکم بسته شده و تنها جلوی دربها؛ آنهم وقتی مترو وارد ایستگاه میشود؛ یک دیوار شیشهای اجازه عبور و پیاده یا سوار شدن از قطار را به مسافران میدهد.
معبدهای مهم پکن مانند لاما، کنفسیوس و ... جزو مکانهای همیشه شلوغ و پرازدحام پکن هستند که نشان از اعتقادات سفت و سخت چینیها به مسایل مذهبی دارد. چشمبادامیها تقریبا هر روز به معابد سرمیزنند و دقایقی را با خدایان خود راز و نیاز میکنند و بسته به آنکه چه خواسته یا حاجتی دارند، در طبقات مختلف عود روشن میکنند.پکنی که امروز ماوای مگامالها، مکدونالدها، فروشگاهها، سینماها، تئاترها، سالنهای موسیقی و رقص و ورزشگاهها و ساختمانهای عظیم اداری و آپارتمانهای کوچک و بزرگ متعلق به ثروتمندان یا فقراست، قدمتی نهایتا ۳۰ ساله دارد. بسیاری از جلوههای مدرن شهری بعد از المپیک ۲۰۰۸ در این شهر بنا شده و به گفته خودشان تا ۳۰ سال پیش پکن بیشتر شبیه محلههای قدیمی چینی بوده که در فیلمهای بروسلی آنها را دیدهایم. محلههایی با خیابانهای تنگ و تو در تو و خانههایی که در هر اتاق آن؛ یک فرزند از یک خانواده اجازه و فرصت زندگی دارند و جنگ جیرجیرکها و نهایتا شطرنج چینی؛ تنها سرگرمی آنها محسوب میشده تا شاید سختی و فقر دوران قطحی را کمتر احساس کنند.
دوستی میگفت چینیها تاریخ دارند اما فرهنگ ندارند، هرچه هست به نظر میرسد زندگی در پکن در پارادوکسی میان سنت و مدرنیته و همچین دنیای پر زرق و برق سرمایهداری و ارزشهای مائو جریان دارد. باید دید نسل جدید چین برای این تاریخ کهن چه فرهنگی خواهد ساخت؟