به گزارش خبر آنلاین دومین فیلم سینمایی محمدی حال و هوایی کمدی دارد و امیر جعفری، جواد عزتی، شبنم مقدمی و رضا بهبودی بازیگران اصلی آن هستند. آنچه به عنوان خلاصه داستان فیلم منتشر شده به این شرح است: «اصلان اگر ميدانست گرفتن ويزا اين همه دردسر دارد، اصلا عاشق نميشد.»
محمدی برای اکران دومین ساخته سینماییاش با موانعی چون تحریم حوزه هنری از یک سو و ممنوعیت پخش تیزرهای فیلمش از تلویزیون روبهرو شد؛ عواملی که قطعا روی شرایط فروش فیلم تاثیر داشتند، اما با این وجود تاکنون «اکسیدان» بیش از 10 میلیارد تومان فروخته است.
در ادامه پاسخهای محمدی را به پرسشهایی درباره حال و هوای فیلم، شرایط ساخت آن، دشواریهای ساخت یک کمدی با ویژگیهای «اکسیدان»، همکاری با منوچهر محمدی و تاثیر تحریمهای حوزه هنری میخوانید.
میخواهم ابتدا از این بحث شروع کنیم که اساسا «اکسیدان» را باید یک فیلم کمدی بدانیم یا یک درام اجتماعی -دینی که میخواهد با زبانی کمدی میخواهد مخاطب را بخنداند؟
من خیلی این تعاریف را بلد نیستم، اما اگر منظورتان تعریف ژانری این فیلم است، باید بگویم سینمای ما خیلی مقید به ژانر نیست و این را نه تنها من بلکه بسیاری از منتقدانمان هم میگویند. اما به نظر من «اکسیدان» سینماست و قواعد و قواره یك اثر سینمایی كه مردم آن را در سالن سینما و در کنار یکدیگر تماشا کنند را دارد. حالا اینکه این فیلم در کدامیک از این ژانر و گونهها میگنجد را به نظرم منتقدان باید جواب بدهند. من تلاش کردم فیلمی بسازم که مردم را بخنداند، یک حرفهایی هم داشتم که میخواستم در کنارش بزنم. آن حرفها حرفهایی بود که اگر میخواستم آنها را در گونه دیگری بگویم امکان ساختش در ایران سال 96 یا چند سال قبل و بعدش به دلیل شرایط اجتماعی و فرهنگی مهیا نبود.
با این ذهنیت و پیشفرض که خنداندن مردم ایران خیلی کار سختی است، و سالهاست که مردم از فیلمساز جلوتر هستند و دست فیلمساز را به راحتی میتوانند بخوانند، سراغ ساخت این فیلم رفتم. در قصه کمدی وقتی خنده یا جرقه آن لو برود، دست فیلسماز رو میشود و دیگر تماشاگر خندهاش نمیگیرد. در کمدی اینکه مخاطب نتواند جلوتر را حدس بزند، اینکه نتواند موقعیت و دیالوگ را حدس بزند کار را سخت میکند و با این پیش فرض هم می دانستم ساختن کمدی و خنداندن مخاطب خیلی سخت میشود. تقریبا از روی کاغذ کم کم خودم و متن را باور کردم که میخنداند. مثلا وقتی متن را به دوستانم میدادم که بخوانند از روی کاغذ خندهشان میگرفت. معمولا اینطور است که اگر اتفاقات روی کاغذ خوب باشد، انتخاب بازیگر هم همینطور و هدایت هم درست باشد به نظرم می تواند مسیر فیلم را کاملتر کند. چیزی که من در سالنها دیدم حکایت از خنده مردم داشت،حرفهای فیلم هم خیلیها را عصبانی کرد و بهم ریخت. اصلا به نظرم آن حرفها باعث شد این حاشیهها و مسائل را داشته باشد.
در «اکسیدان» ما هم کمدی موقعیت میبینیم، هم کمدی کلامی و گاهی هم فانتزی. از ابتدا قرار بود روی کدامیک از این کمدیها تمرکز بیشتری شود و کدام وجه در طول کار پررنگ تر باشد؟
به نظرم همهمان میدانیم که مردم ما به کمدی کلامی بیشتر واکنش نشان میدهند و بیشتر به آن علاقهمندند. مثلا ما به جوک راحتتر میخندیم. ادبیات کهنمان هم همین است، بیشتر مبنای نگارش ادبیات کهن ما بر اساس طنز کلامی مستتر در یك موقعیت ویژه و خاص است. از عبید زاکانی بگیرید تا ایرج میرزا که طنزشان بر روی طنز کلامی استوار شده است تا طنزهای موقعیت. به نظر من مردم ایران هم این جنس کمدی را بیشتر میپسندند، البته من باز هم سعی کردم این دو بخش را ترکیب کنم و بخشی از آن طنز موقعیت شود و بخش دیگر هم طنز گفتاری. در نهایت هم برایم مهم بود صدای خنده و قهقهه در سالن بند نیاید و دائم شنیده شود. كل گروه پشت دوربین و بازیگران به این قانع نبودیم که در طول فیلم لبخندی روی لب مخاطب نقش ببندد، میخواستم از مخاطب قهقهه بگیرم.
اصلا چطور شد که فضای فیلمسازیتان تغییر کرد؟ فیلم قبلیتان «فرشتهها با هم میآیند» رگههای کمدی شیرینی داشت اما به این معنا طنز و کمدی نبود. چه شد که از آن فضا به «اکسیدان» که کاملا کمدی است رسیدید؟
من تغییر نکردم و همان آدمی هستم که فکر میکنم 18 سالگیام هم بودم. فکر میکنم در چند سال اخیر بخصوص بعد از آن 8 سال تلخ مردم آنقدر حالشان خوب نشد، به یک چیزهایی امید بستند اما انگار آن امید هم به طور کامل محقق نشده است. من در این جامعه زندگی میکنم و خیلی چیزها را میبینم، حس میکنم حال مردم حال خوبی نیست. حالا اینكه عده ای بگویند سیاه نمایی یا هر برچسب دیگری اما به نظرم مردم این روزها خیلی سرحال نیستند. قطعا من هم عضوی از این جامعه هستم و حال من هم خوب نبود. اما سر صحنه این فیلم اینقدر میخندیدم که خودم سر درد میگرفتم. اصلا فکر نمی کردم که چنین اتفاقی بیفتد. دوستان بازیگر هم خیلی خوشحال بودند، فیلمبردارمان هم همینطور، اصلا جالب است برایتان بگویم ما خیلی از سکانسها را قطع میکردیم چون شدت خندههای فیلمبردار آنقدر زیاد بود که دوربین مدام تکان می خورد. اما در نهایت فکر میکردم به عنوان کسی که کار فیلمسازی میکند وظیفه دارم دو ساعت حال مردم را خوب کنم. یکسری کمدیهای میدیدم که نه اینکه کمدیهای خوبی نبودند، اتفاقا برخیشان خوب هم بودند اما سلیقه من نبود. گفتم من هم تلاش میکنم کمدی را با این هدف که حال مردم خوب شود و آنها را بخندانم بسازم. کمدی که در آن دو ساعت از تلخی، مریضی، غم، مشکلات اقتصادی و... بتوانم مردم را فارغ كنم.
لازمه ساختن چنین فیلمی این بود که فیلم باید خوش ساخت و قصه گو باشد. در کمدیهایی که من قبلا میدیدم بار اصلی قصه بیشتر روی دوش بازیگر و ستارهای بود که بار كمدی فیلم را با خودش میکشید. شاید در این کارها قصه را فراموش میکردند و میگفتند بازیگر خود همه کار را میکند. شاید من هم به این دلیل سراغ بازیگرانی رفتم كه سابقه فیلمهای كمدی و جدی شان تقریبا برابر بود.
خیلی از فیمسازها در آثار کمدی که میسازند دوست ندارند تمام بار فیلم بر عهده کمدین فیلم باشد چون شاید به این فکر کنند که آنوقت فیلم به نام کمدین تمام میشود و در واقع اوست که فیلم را مطرح می کند. شما هم به همین دلیل دو بازیگر اصلی قصه را از میان شناختهشدههای عرصه کمدی انتخاب نکردید؟
شاید خیلی از بازیگران بودند که در این نوع کمدی شاخصاند و تضمین فروش، گیشه خوب و اکران خوب هم هستند. اما من فکر میکردم اگر باز هم سراغ بازیگر خاصی بروم فیلم به سمت دیگری برود.
حتما خودتان هم مقایسههای بین «اکسیدان» و «مارمولک» را شنیدهاید. اشتراکاتی که هم در برخی موقعیتهای کمدی قصه و هم برخی جزئیات دیگر به چشم میخورد به چه دلیل اتفاق افتاده است؟
یک بخش از این اتفاقات به نظرم فرامتنی است و شاید این ذهنیت مثلا به دلیل حضور منوچهر محمدی به عنوان تهیهکننده هر دو کار به وجود آمده باشد.
یک بخش دیگر مربوط به تم کلی قصه است که کمدی اشتباه است و اصلا مختص «مارمولک» نیست و خیلی آثار دیگر در ایران و جهان هم شامل این موضوع میشوند. به نظرم اگر ما «مارمولک» را تکرار میکردیم و گونه دیگری از آن میساختیم کار خوبی نبود، با اینکه تهیهکننده هر دو کار یک نفر بود و کسی نمیتوانست بگوید کار من را کپی کردهاند اما باز هم این اتفاق خواسته منوچهر محمدی نبود كه كپی مارمولك را بسازد. «مارمولک» خودش نویسنده، کارگردان، تهیهکننده و تیم خاص خودش را دارد ولی تلاش نکردم کاری شبیه به آن بسازم.
بخشی از حواشی «اکسیدان» مثل تعلل در صدور پروانه نمایش و گرفتاری های پیش از اكران، گرفتاریهای سانسور و حذف دیالوگ و سكانس واضافه و كم كردن فیلم، بعضی اعتراض ها و مخالفت ها شبیه به فضای پیرامون «مارمولک» بود. و البته از اینكه در مورد فیلم حرف زده می شود و حتی نقدهای منفی تندی نوشته می شود به شدت خوشحالم چرا كه به نظرم فیلم خنثی و بی خاصیتی از كار درنیامده است.
ضمن اینکه این شبیهسازی و مقایسه امروز خیلی مد شده است. مثلا خیلی از فیلمهایی که ساخته میشوند را میگویند شبیه فیلمهای اصغر فرهادی است، اما من خیلی از آنها رادیدهام و به نظرم ربطی به فیلمهای فرهادی ندارد. حالا نمیدانم خودشان میخواهند بگویند شبیه فیلمهای فرهادی است یا واقعا نظر مخاطبان است. اما «مارمولک» نمونه شاخصی از کمدی است که حواشیاش زیادی بوده، در آن مدت زمان محدود اکران خوب فروخته است، بارها و بارها دیده شده است و مردم را خندانده، سر و صدا کرده و به همین دلیل هم گل کرده و شاخص شده است. بعضی وقتها این شباهت کمک میکند و گاهی اوقات هم به ضرر فیلم میشود. اما اینکه بگویند این فلیم شبیه «مارمولک» هست یا نیست برای من مسئله نگران کنندهای نیست، چون این فیلم اگر نزدیک به «مارمولک» هم شده باشد موفق بوده است.
پیمان قاسمخانی زمانی که «مارمولک» ساخته شد در یکی از مصاحبههایش گفته بود خیلی از شوخیها و موقعیتهای کمدی قصه این فیلم پیشنهاد یا نظر منوچهر محمدی تهیهکننده فیلم بوده است. میدانیم که منوچهر محمدی به دلیل اشرافی که روی همه مسائل حوزه فیلمسازی دارند در یک اثر صرفا به عنوان تهیهکننده حضور ندارند. در این فیلم که کارگردانش خودتان بودید سهم ایشان در ایدههای کمدی فیلم و اساسا ضریب نفوذشان در کیلت فیلم چه اندازه بود؟
آقای محمدی در مرحله فیلمنامه به شكل دقیقی ورود میکنند، نظرتشان را میگویند، البته هیچ وقت چیزی را تحمیل نمیکنند، راجع به موضوعی که مدنظرشان است، آنقدر بحث میکنند که کارگردان یا نویسنده هر کاری و نه فقط من نبست به آن موضوع قانع شود. البته من فکر کنم باید کمی هم از ایشان گلایه داشته باشم، چون سر فیلمهایی که من کار میکنم هم کمتر سر صحنه میآیند هم کمتر دخالت و نظارت می کنند و هم کمتر برای اکران فیلم تلاش می کنند. ولی اساسا ایشان سبکشان اینطور است که با دوستان فیلمنامهنویس وارد چالش میشوند. با کارگردانها هم همینطور، سر انتخاب بازیگران هم نظرشان را به صراحت میگویند. البته حسنی که دارند این است که واقعا هیچ مسئلهای را تحمیل نمیکنند. من «اکسیدان» را در مرحله طرح و اجرا به اصطلاح خیلی بالا و پایین کردم تا اینکه به یک فیلمنامه خیلی کلی رسیدیم که خیلی مسئله دار بود. ایشان رسما به من گفت این فیلمنامه مجوز نمیگیرد. اما در همان مرحله نگارش اینقدر منظم و سختگیر به فیلمنامه نگاه میکردند که دو سه بار کار به جایی رسید که من گفتم اگر نمیخواهید من فیلم را نمیسازم چون من هر راهی که میروم شما میگویید هنوز نزدیک نشده است. این را خودشان باید بگویند اما بارها دیده ام که با خیلی از کارگردانهای دیگر هم این کار را میکنند و فیلمنامه نویس را به اصطلاح وادار می كند كه نهایت تلاشش را در نگارش انجام بدهد. در واقع سقف رضایتشان در فیلمنامه خیلی بالاست و به این راحتی کوتاه نمیآیند.
باورپذیری برخی از صحنهها در کلیت فیلم یک مقدار دچار مشکل است و برخی از سکانسها (مثلا سکانس رویارویی پلیس با اصلان و بهمن در کلیسا) واجد منطق درست و اصولی نیست. این قضیه به دلیل کمدی بودن فیلم است که اساسا نیازی نیست همه اتفاقات از یک منطق خاص پیروی کنند یا دلیل دیگری دارد؟
اتفاقا درباره همین سکانس خاص که گفتید یک بخشی از این قضیه به این برمیگردد که ما نمیتوانیم در این نوع قصهها خیلی وقت تماشاگر را بگیریم چون با پرداختن به یکسری از این منطقها فرصت خیلی از خندهها از دست میرود. از طرف دیگر لحظه کمدی زمانی شکل میگیرد که شما مقدمات منطق قصه را برداری و نه خود منطق را. اما ما در سینمایمان عادت کردیم خیلی چیزها را با مقدمه ببینیم و برای همین است که فیلمهایمان یا خیلی طولانی است یا خیلی دیر شروع میشوند.
در «مارمولک» موقعیتهای کمدی قصه در راستای رسیدن به مفهوم، بیان مفاهیم و پیام فیلم بود اما به نظر میرسد در این فیلم نه تنها این اتفاق نمیافتد بلکه شخصیتها هر کدام راه خودشان را میروند ولی دیالوگهایی را هم میگویند که کمدی است. در واقع موقعیتهای کمدی در مسیر بیان پیام قصه نیست. این مسئله به عمد از طرف خود شما به عنوان نویسنده و کارگردان اتفاق افتاده است؟
من ابتدای صحبتهایم هم گفتم هدف من خنداندن واقعی مخاطب و البته بیان حرفهایی که علت ساخت «اكسیدان» بوده است. اسم فیلم را را هم بر همین مبنا انتخاب کردیم، اینکه کاراکتر فیلم بی هویت میشود و حالا هر اتفاق دیگری هم میتواند برایش بیفتد. اینکه یک ایرانی اگر بخواهد پایش را از کشور بیرون بگذارد در درجه اول نمیتواند اگر هم بتواند باید انواع توهین ها و گرفتاری ها را تحمل کند.
این نکته را هم بگویم که مخاطب امروز با مخاطب 14 سال پیش فیلم «مارمولک» خیلی فرق دارد و حتی شاید حوصله یک بخشی از آرامش و طمانینه «مارمولک» را هم نداشته باشد. مخاطب امروز چشمش به دیدن فیلمهایی با ریتم تند عادت کرده است، گرچه من معتقدم «مارمولک» از آن فیلمهایی است که حالا حالا کهنه نمیشود. اما نقطهای که من را به ساخت «اکسیدان» رساند بحث هویت بود، اینکه چرا و چه اتفاقی افتاده که هویت ایرانی اینقدر دچار مسئله شده است. دغدغه من از اینجا شروع شد که مقصر این اتفاق کیست؟ چرا پاسپورت ایرانی این همه بی ارزش شده است؟ اما اگر میخواستم همین موضوع را در قالب یک فیلم جدی اجتماعی بگویم از همان اول مجوز نمیگرفتم. مردم هم حوصله نمیکردند فیلم را ببینند، خودم هم حوصله نداشتم که بخواهم با آن زبان حرف بزنم. ترجیح دادم که همان حرفم را با زبانی شیرین بیان کنم که مردم هم آن را راحتتر بپذیرند. حالا اینکه چقدر توانسته پیامش را برساند و پذیرفته شده را مخاطبان باید قضاوت کنند.
به عنوان جمعبندیمان درباره فیلم درباره تصویر کردن شخصیت زن در فیلمهای کمدی برایمان بگویید که خیلی سخت است. اما ابزار و راهکار شما برای اینکه بتوانید مثلا زنی با ویژگیهای شهره در «اکسیدان» را به تصویر بکشید چیست؟
بعضی وقتها کار خیلی سخت میشود، حتی در آوردن این لحظات روی کاغذ هم دشوار میشود که تو میگویی اصلا ولش کن و شخصیت زن نداشته باشیم. اگر هم باشد که مثل شیر بی یال و کوپال میشود و کاراکتر به نوعی عقیم میماند. اما درباره شخصیت شهره حضور خود خانم مقدمی خیلی کمک کرد. چون این کاراکتر به شدت لب مرز حرکت میکرد و اگر ذرهای این طرفتر بود ممیزیهایش بیشتر میشد و یک مقدار آنطرفتر هم میتوانست شخصیت را لوس کند. تلاش اینکه این شخصیت روی این مرز حرکت کند به نظرم هنر خود خانم مقدمی بود که توانست با درایت شخصیت را روی لبه مرز نگه دارد. اما به طور کلی کمدیهایی که با محور خانمها باشند خیلی کار در آنها سخت میشود و فکر کنم علت اینکه فیلمسازها کمتر سراغ این موضوع میروند به دلیل همان بحث ممیزی است. اما به نظرم نباید اینطور باشد که صورت مسئله را پاک کنیم یا کوتاه بیاییم. همانطور که الان برای حضور خانمها در ورزشگاهها اینقدر تلاش میشود، در سینما هم باید این تلاش صورت بگیرد.
منوچهر محمدی طوری در سینما حرکت کرده که در هر کدام از فیلمهایش یا آمدند و از فرودگاه بردنشان، یا جایزهشان را ندادند یا زمان اکران فیلمشان را توقیف کردند و ... یعنی همیشه چه در روند تولید فیلم و چه بعد از آن درگیری داشتند. این مسئله هم به دلیل حرف نو و تازهای بوده که در فیلمهایشان زدند. شما هم در اول بحثمان اشاره کردید که فیلمسازهای ما از مردممان عقب هستند. اما اگر به کارنامه منوچهر محمدی نگاه کنیم این مورد دیده نمیشود و نوعی نگاه پیشرو در آثارشان به چشم میخورد. در نتیجه روندی که ایشان طی کردند شما هم در فیلمهایتان چه آثاری که نوشتید چه دو فیلمی که کارگردانی کردید، این نگاه پیشرو را دنبال کردید؟ با وجود اینکه تبعات این نوع نگاه را دیدید که چه اتفاقهایی برای منوچهر محمدی افتاد،این دغدغهها چقدر در خود شما هم وجود دارد؟
اینکه آقای محمدی و کارهایشان به چه دلیل این ویژگیها را دارند قطعا خودشان باید باشند و راجع به آنها حرف بزنند. اما منوچهر محمدی و سابقهاش در سینما کاملا مشخص است و نیازی نیست که من بخواهم دربارهاش حرف بزنم و یا دفاع یا نقد کنم. اما در کارهایی که من با ایشان همکاری داشتم و نقش کوچکی در آن فیلمها داشتم متوجه بعضی موارد شدم. حسن بزرگی که آقای محمدی دارند این است که پشت فیلمسازشان میایستند، حالا چه من باشم چه کارگردان یا نویسنده دیگری. از صفر تا صد فیلم هم پشت او میایستند. برای اینکه چه زمانی فیلم را اکران کنند هم کاملا برنامهریزی میکنند، کاری که کمتر تهیهکنندهای آن را انجام میدهد. در بخش مفمومی، محتوایی و مالی تا جایی که بتوانند حمایت خودشان را دریغ نمی کنند. به نظر من همه این موارد به فیلمساز جسارت میدهد. یعنی در خانهای که پدرش، سقف چارچوباش چنین شخصیتی دارد من هم به عنوان فیلمساز برای گفتن خیلی از حرفها جسارت پیدا میکنم. من یادم میآید سر «اکسیدان» یا حتی سر برخی کارهای قبلی به من می گفتند خودت را سانسور کردی اینها را نوشتی؟ برای چه خودت سانسور میکنی؟ خودت را رها کن، بنویس. این برخورد را نه تنها با من بلکه با همه دوستانی که با هم همکاری دارند میکنند. اما اشرافی که ایشان به سینما دارند و اینکه خیلی دور از مردم حرکت نمیکنند و به روز هستند، همچنان خیلی جدی روزنامه و کتاب میخوانند و اخبار را هم دقیق دنبال میکنند، باعث شده در فیلمهایشان هم همین مواردی که شما اشاره کردید به چشم بخورد.
اینکه ما دغدغه های مشابه ایشان را در شما و فیلمهایتان میبینیم به این دلیل است که با ایشان کار میکنید یا نه همه این موارد از درون خودتان میآید؟ در واقع این دغدغهها اینقدر در خانوادهتان هم نهادینه شده که این شباهت اگر وجود دارد به این دلیل است؟
به هر حال یک بخشی از این مسئله هم ژنتیک است. برای بعضیها میشود ژن خوب برای ما هم اینطوری از آب در می آید. اما به نظرم دغدغههای خانوادگی هم در این بحث مهم است، من در خانوادهای بزرگ شدم که مسائل مذهبی، مسائل اجتماعی و فرهنگی در آن مهم بوده است. برای مثال در بچگی کتابهایی میخواندم كه پدرم به من میداد. من در فرهنگی بزرگ شدم که سلیقه فیلمسازیام، کتابخواندنم، لباس پوشیدنم، درس خواندنم شکل خاصی داشته، قطعا در خانوادهای بزرگ نشدم که من را تشویق کنند که بروم و مسابقه ورزشی بدهم یا بیزنس اقتصادی داشته باشم که روحیاتم در آن فضا شکل بگیرد. بنابراین این علائق در حوزه فیلمسازی هم علائق از آسمان آمدهای نیست.
زیر سایه منوچهر محمدی بودن هم به نظر مشکلات خاص خودش را دارد، اولا اینکه به سختی میشود از زیر آن بیرون آمد. اصلا تلاشی بابت این قضیه دارید یا خیر؟ اما وقتی اسم منوچهر محمدی پشت شما هست از آنجاییکه خود ایشان هیچ وقت آدم ساکتی در سینما نبودند و فیلمهایشان فیلمهای موضع داری بوده است نمیتوانید از تبعات آن ماجرا فاصله بگیرید. درست است؟
چند وقت پیش یک تهیه کننده خیلی شناخته شده که کارهای شاخصی هم انجام داده به آقای محمدی زنگ زدند و اجازه گرفتند که من می توانم با حامد کار کنم؟ آقای محمدی گفتند اول اینکه حامد پسر 18 ساله نیست دوم اینکه دختر که نمیخواهید از من خواستگاری کنید. می توانید به خودش زنگ بزنید ببینید وقت و حالش چطور است و اگر خودش خواست با هم کار کنید. اما میخواهم بگویم این نگاه تا این حد وجود دارد. شاید یک بخشی از این موضوع هم این باشد که تا وقتی منوچهر محمدی هست حامد نمیآید با تهیه كننده دیگری کار کند. ضمن اینکه من فیلمساز پرکاری به معنای اینکه سالی یك فیلم بسازم نیستم، خیلی هم رغبتی به این مسئه ندارم که پشت هم و تند و تند فیلم بسازم. بنابراین هر وقت هم خواستم فیلم بسازم آنقدر تلاش میکنم که همین تهیهکننده را برای همکاری راضی کنم. همانطور که در این سالها خیلی فیلمنامهها و موضوعات بودند که آقای محمدی آنها را نپسندیدند و آنها را کنار گذاشتم. ما زبانمان برای گفتن موضوعی که مدنظر هست زبان مشترکی است، پس دیگر بحث کردن و رسیدن به نتیجه مشترک بینمان خیلی سخت نیست.
فکر می کنید چقدر از اتفاقهایی که برای «اکسیدان» افتاد حاصل پیشینه منوچهر محمدی بود؟
نمیدانم باید اسمش را چه بگذارم، حسادت، تنگنظری، رقابت یا هر چیز دیگر...اما کار کردن با ایشان حتما اتفاقهایی را هم در پی دارد. نه من، بلکه خیلی از دوستان دیگر هم با ایشان فیلم ساختند شاید اگر با تهیهکننده دیگری کار میکردند اتفاق دیگری برایشان میافتاد، جایزه فلان و بهمان را میگرفتند و .... اما به خاطر حضور منوچهر محمدی مسیر فیلم یک شکل دیگر شد. اما همانطور که محاسن کار کردن با آقای محمدی زیاد است، صدماتی هم دارد. یک بخش زیادی از نقدهایی که درباره فیلم نوشته شده، نقد فیلم نیست، نقد منوچهر محمدی است. اما باز هم میگویم کار کردن با ایشان با وجود گرفتاریهای زیادی که دارد، آنقدر لذتبخش است که دوست دارم باز هم افتخار دهند و تهیهکننده کار من باشند. البته من هیچ وقت از اینکه با دوستان دیگر هم کار کنم در نرفتم، واقعا فکر کنم چون من آدم پرکاری نیستم قسمت نشده است.
اتفاقی که برای «اکسیدان» افتاد یک مقدار بعد زیادی پیدا کرد، مثلا پایش به مجلس شورای اسلامی باز شد، یک طیفی در مطبوعات شروع به زدن فیلم کردند و مسئله به گونهای شخصی شد. شما به عنوان یک فیلمساز جوان میتوانید خیلی تحت تاثیر این قضیه قرار بگیرید. این تهمت زدنها، مورد قضاوتهای یک طرف قرارگرفتن و... دقیقا روی شما چه تاثیری میگذارد؟
واقعیتش این است که خیلی برایم مهم نیست. یادم می آید در مصاحبهای که سر فیلم قبلیمان همینجا با خبرآنلاین داشتم و بحث منقدان شده بود من گفته بودم بعضی از منتقدان فیلمهایی را دوست دارند که اصلا خیلی از آنها اکران نشده است. ما در نظر بگیریم 1000 منتقد داریم، در نهایت از یک فیلم ممکن است 1000 نفر خوششان بیاید اما ما میتوانیم فیلمی بسازیم که تعداد زیادتری از این تعداد ان را دوست داشته باشند و با آن خاطره سازی کند. من فیلم را برای عموم مردم میسازم و البته اگر عزیزان منتقد هم دوستش داشته باشند خوشحال تر می شوم. تنها چیزی که من را در نقد اذیت میکند بی ادبی در کلام و ادبیاتی است كه به اسم نقد نوشته می شود وگرنه همه نقدها را هم میخوانم و تمام منتقدان برایم محترم و عزیز هستند.
البته منظور من بیشتر از نقد نوشتههای مغرضانه است، وگرنه نقد که جای خود دارد.
دقیقا، نقد که اسمش نقد است. اما تنها بخشی که من را آزار میدهد بخش بی ادبانه نوشته هاست. شخصا فراستی را به دلیل صراحت در لهجه و گفتارش دوست دارم. فقط وقتی کلماتش از روی عصبانیت به یک بی ادبی تبدیل میشود دلخور میشوم. من برخی اتفاقات را در این سینما به چشم خودم دیدم، اینکه سیمرغ شب جشنواره در لحظات آخر عوض شده است، فکر کنید کسی که قرار بوده برنده باشد چه حالی دارد، حالا اینکه دو تا مطلب منفی نوشته شود چه تاثیری دارد، اصلا این مطلبها قرار است چقدر جریان ساز و ماندگار شوند؟
غیر از جریان نقدی که در مطبوعات علیه فیلم به راه افتاد، نهادی مثل حوزه هنری که سرمایهگذار فیلم قبلی شما بود طوری جلوی فیلم میایستد که نه فقط سالن سینمایش را از فیلم میگیرد، بلکه جریانی را هم علیه فیلم راه میاندازد که شاید بشود سرشاخههایش را در مطبوعات هم پیدا کرد. این نوع برخورد چه واکنشی از سمت شما دارد؟ از کنار این موضعگیریهاهم میتوانید به سادگی و با صبر بگذرید؟
قطعا بیتفاوت نیستم. اما کاش آقای محمدی اینجا بودند و خودشان درباره ضرر و زیانهایی که تحریم حوزه به فیلم وارد کرد مستدلتر و دقیقتر حرف میزدند. اما از نظر من به عنوان نویسنده و كارگردان کاری که حوزه هنری در مورد تحریم فیلم ها انجام می دهد دست كمی از تندروی های داعش ندارد. داعش به اسم اسلام و حكومت اسلامی هر كاری می كند و حوزه هم با همین شعار ودفاع از ارزش های اسلامی فیلم ها را تحریم می كند. هردو هم به ظاهر زور و قدرت دارند و هر كاری دلشان بخواهد می كنند و قرار نیست به جایی پاسخگو باشند. اینکه حوزه بخشی از سرمایه فیلم قلبی من را داده و این فیلم را کلا تحریم کرده است هم اتفاق عجیبی نیست. مدیران حوزه تغییری نکردهاند ولی ظاهرا ارمان های انقلابی حوزه هنری تغییر كرده است و این چند وقت می شنویم كه كارشناسان حوزه هنری متقاضی اكران فیلم های خارجی شده اند كه تا دیروز معتقد بودند این فیلم ها اشاعه فحشا می كند و مردم را از انقلاب و ارزش ها دور می كند.
البته جالب است که در بحث تحریمهای حوزه هنری در چند سال گذشته خود آقای محمدی از طرف بعضی اهالی سینما در مظان اتهام بودند که ایشان خودشان خیلی از فیلمها را تحریم میکنند و این ماجرا از طرف مدیران حوزه هنری همیشه با سكوت مواجه شده است. به نظرم باز هم نجابت آقای محمدی بود که نخواستند متنی که حوزه هنری در ده صفحه خطابه و موعظه و سه صفحه جداگانه ه عنوان اصلاحیههای فیلم به من داده بود را منتشر کنم. اما خیلی دوست دارم حوزه هنری مردانگی کند و آن اصلاحیه ها را منتشر کند تا ادبیات كارشناسانی كه این سالها فیلم ها را تحریم می كردند و در نتیجه این خدمت ها تهیه كننده شده اند هم مشخص شود.
با وجود همه این كارشكنی ها فیلم بدون آن تعداد اصلاحیه اكران شد و هیچ خانواده ای به دلیل اكران «اكسیدان» از هم نپاشید و هیچ فتنه ای با نمایش «اكسیدان» در كشور رخ نداد.
از آن طرف هم آن مسیری که در مطبوعات اشاره کردید به نظرم هدایت شده بود. به هر حال حوزه رسانه دارد، رسانههایی که هزینهشان از بیتالمال تامین میشود، همانطور که سینماهای حوزه هم برای بیتالمال است و نه متعلق به فلان مدیر و كارشناس. اینکه من علاوه بر سینماها از رسانههای حوزه هم محروم شوم هم یک حقخوری است. این اتفاق درباره هر فیلمی که حوزه تحریمش میکند میافتد و نه فقط «اکسیدان». از آن طرف هم حق مردم خورده میشود، مردمی که حقشان است در فلان سالن فیلم دلخواهشان را ببینند. این نابرابری ممکن است دل من را به عنوان فیلمساز بشکند. ولی باز هم سعی میکنم خیلی جدیاش نگیرم و با صبر و ارامش فراموشش كنم.
به جز همه این موارد تبلیغات صدا و سیما را هم نداشتید. درست است؟
صدا و سیما هم تبلیغات مصوبی را كه برای همه فیلم ها اختصاص میدهد به اكسیدان نداد. نه تیزر پخش كرد و نه در جنگ های شبانه كه معمولا عوامل فیلم های روی پرده را دعوت می كنند تا برای فیلم تبلیغی باشد اجازه حضور و حرف زدن از اكسیدان را نداد. بخش بامزه ماجرا اینجاست كه در همین مدت چند مدیر گروه و یك مدیر بخشی از تلویزیون كه كار سریال و فیلم سینمایی انجام می دهند مرا به عنوان كارگردان «اكسیدان» دعوت به كار می كنند. باور این همه تضاد بین مدیران یك مجموعه كمی سخت است. یك مدیر توی یك طبقه مثل مدیران سوییس فكر می كند و مدیر دیگری مثل مدیران عربستان. هر دو هم زیر مجموعه یك نهاد هستند. البته قطعا برای صدا و سیما باز هم سریال می سازم اما در شرایط بهتر و با قصه ای كه مخاطب داشته باشد.
اینكه نابرابری در اكران فیلم ها وجود دارد و برخی فیلم ها سهم ویژه ای از صدا و سیما دارند و چپ و راست برایشان تبلیغ مستقیم و غیرمستقیم می شود مساله ای است كه در مدت اكران برایم سخت بود . البته همان دو گزارش پر از توهینی كه اخبار ٢٠/٣٠ علیه اكسیدان پخش كرد بازخورد خوبی داشت و از همین جا از تمام عوامل زحمتكش اخبار ٢٠/٣٠ تشكر می كنم كه با دستوراتی كه برای مخالفت با فیلم گرفته بودند سنگ تمام گذاشتند و حسابی پنبه فیلم را زدند. توی همان گزارش ٢٠/٣٠ مجری توی سینما ازادی با مردمی كه از سالن بیرون می آمدند گفتگو می كرد و همه می گفتند فیلم توهین امیزی بوده در صورتیكه «اكسیدان» اصلا در سبنما ازادی اكران نشده بود.
«اکسیدان» با وجود همه تحریمها فروش خوبی داشت، فکر میکنید مثلا تبلیغات در رسانهای مثل تلویزیون که مثل قبل هم دیگر مخاطب ندارد میتوانست به فروش بیشتر فیلم کمک کند؟
اینكه اگر شرایط اكران عادلانه بود و اكسیدان اجازه تبلیغات داشت می توانست مخاطب بیشتری داشته باشد هم برای خودم روشن است و شاید به همین دلیل خیلی از فضای موجود دلخور نیستم. دلخوری البته وقتی بیشتر می شود كه ارزش های دینی برای عده ای منفعت و كاسبی می شود و پشت این شعارها خودشان را پنهان می كنند. مثلا مدیر یك سینمای دولتی از شب قبل از شروع ماه محرم اكران «اكسیدان» را با این توجیه كه فیلم كمدی در ایام عزا داری نباید اكران بشود قطع می كند اما برنامه همین سینما در همین هفته اول محرم پر از اكران مردمی و سوت و كف و ما خیلی باحالیم می شود، جای سوال باقی میماند. مشت نمونه خروار است و این بازی ها در سینما مخصوص دیروز و امروز نبوده است.
وقتی می بینم فیلمی با وجود تعداد زیادی بیلبورد و تیزر تلویزیونی بازهم فروش نمی كند و مخاطب اقبالی به تماشایش ندارد به این نظر قدیمی های سینما می رسم كه فیلم خوب راه خودش را پیدا می كند و در اكران موفق است و خیلی با مخالفت چند سایت و یك روزنامه دولتی اتفاق بدی برایش نمی افتد. امروز مطلب بامزه ای یكی از همین سایت های بیخودی دلواپس در مورد اكران های خارج از كشور «اكسیدان» نوشته بود و نگران خراب شدن رابطه ایران و غرب به دلیل اكران «اكسیدان» بود. همین سایت كه دوتا مطلب بالاتر مدعی شده بود مقصرهمه گرفتاری های ما غربیها هستند و شاكی بود كه چرا ظریف با غربی ها سر یك میز می نشیند و تمام غرب باید نابود شوند، وقتی تصمیم می گیرد با چیزی مخالفت كند حتی حرف خودش را هم نفی می كند و نگران است اكران «اكسیدان» غربی ها را دلخور می كند. همین الان شك ندارم رسانه ای از همین چندجمله تیتر درست می كند با عنوان «سیاه نمایی» و «توهین به ...» و ... اما خیلی این حرف ها را نباید جدی گرفت.چون قطعا نه مدیران حوزه هنری میتوانند مسیر فیلمسازی من را عوض کند و نه تلویزیون و نه این رسانه ها.