به گزارش تسنیم از قم، از جاده کوه سفید که وارد اتوبان گرمسار شوید هفتاد کیلومتر باید در دل کویر رفته تا به میعادگاه فطرتهای پاک و دلهای سرشار از غرور و مهربانی عشایر کویرنشین قم برسید.در جاده که حرکت میکنی دو طرفش بیابان برهوت است، فقط همین خط سیاه ممتد جاده است که مثل ماری در دل کویر به سوی ناکجا آباد زمانه در خود پیچیده است.
کویر مختصات خودش را دارد، نبض زمین در کویر میزند و بغض زمین نیز در کویر باز میشود، زمین دردها و رنجهای خود را در کویر خالی میکند و بهخاطر همین است که دل کویر میسوزد، دل کویر قلب زمین است، اینجا نخستین جایی است که هر روز خورشید سلام میکند.
دیدن سراب در کویر امری عادی است و در اینجا هر قطره آب به معنی حیات است که پیدا کردنش در این برزخ بیآب و علف شبیه یک رؤیا و یک خواب شیرین است.
شاید شنیدن این جمله که مگر قم هم عشایر دارد؟ تعجبانگیز باشد، اما در منطقه کویر مظفرآباد مسیله قم که مقصد سفر ماست، ایل کلکو در آن ییلاق کرده و 120 خانوار کوچ رو در این منطقه گذران زندگی میکنند.
نخستین روستای عشایر نشین قم صیدآباد است که در نخستین نگاه فقر و محرومیت از آن ساتر میشود، اینجا اقتصاد را کشتهاند یا شاید هم مرده است، دامداری از نوع پرورش شتر تنها منبع درآمد اهالی این روستاست.
6500 نفر شتر در قم وجود دارد که بیشترین آن متعلق به ایل کلکو است که نسبت به وسعت 90 هزار هکتاری منطقه دشت مسیله که ظرفیت وسیعی برای چرای دام دارد، عملاً رقم قابلملاحظهای نیست، به دیگر سخن یعنی از کاربری و ظرفیتی که خدا در اختیار استان گذاشته استفاده نمیشود.
پای دردهای یکی از اهالی این روستا نشستهایم، حسین جعفری نیا مردی در هیبت یک کوه و پنجاه سال را رد کرده است، چهرهای مصمم دارد، آفتابسوخته است اما چشمانش خستگیناپذیر نشان میدهد به استقبال ما میآید دست میدهد، دستهایش زبر است اما عجیب بوی مهربانی بوی نان میدهد.
جعفری نیا میگوید: درست از زمانی که جریان آب رودخانه ساوه و قم به روی عشایر بسته شد شریان زندگی در کویر مظفرآباد از حرکت ایستاد و این سرآغاز تلخی بود بر ترک عشایر از منطقه و مهاجرت به شهر.
وی ادامه میدهد: تسلیم شدن در برابر جبر زمانه معنی ندارد و ما مجبور شدیم با دستخالی به مصاف رقیب سختی مانند سنگاندازیها و چوب لای چرخ گذاشتنهای ارگانهای غیرهمسو برویم و برای حفظ سنت پرورش شتر و جلوگیری از کوچ اهالی روستا به شهر برای 2 هزار و 600 نفر شتر شناسنامه و پروانه صادر کنیم و در همین شرایط سخت نیز تعاونی شترداران قم را ایجاد کردیم.
جعفری نیا عامل اصلی مشکلات روستا را بیآبی میداند و میگوید: از 12 روستای عشایر نشین منطقه 7 روستا عملاً متروکه شده و ساکنان آن به شهرهای اطراف مهاجرت کردهاند و 5 روستای دیگر نیز به خاطر نداشتن آب موردنیاز نیمه فعال هستند که در چنین شرایطی درخواست اصلی ما از مسئولان دادن مجوز لازم برای حفر یک حلقه چاه برای شرب شترها و جلوگیری از نابودی این 5 روستای باقیمانده است.
این کویرنشین خستگیناپذیر معتقد است: حرفهای مقام معظم رهبری در عرصه ایجاد اشتغال توسط مسئولان جدی گرفته نمیشود و در بین آنها ارادهای برای رونق تولیدات روستایی وجود ندارد، درحالیکه در سالهای گذشته در این روستاها بیش از 90 هزار رأس دام وجود داشت اما بیآبی حاصل از بسته شدن مسیر رودخانه ساوه به قم سبب شده امروز اثری حتی از یک دام نیز در منطقه وجود نداشته باشد.
وی ادامه میدهد: متأسفانه دامداران این منطقه هیچ حمایتی از مسئولان دریافت نمیکنند و برای گرفتن یک وام پنجمیلیونی که هیچ دردی را نیز دوا نمیکند، دام دار عشایر روستانشین باید 2 نفر ضامن کارمند همراه داشته باشد.
محمد نیز در ادامه مسیر به ما پیوسته است، او نزدیک به 40 سال سن دارد و تمام عمر خود را در صیدآباد سپری کرده است. از او تعداد روستاهای عشایر نشین استان را پرسیدم، گفت: درمجموع از 12 پارچه روستای عشایر نشینی که در قم وجود داشته تنها پنج روستای صیدآباد، علیآباد، جعفرآباد، چشمه شور و کوه سفید باقیمانده است.
وی درباره شغلش میگوید: از وقتی مسیر رودخانه ساوه به روی ما بستهشده نان از سفره ما نیز رفته است، و هماکنون تانکر تنها راه تأمین آب شرب خانواده و آب مصرفی شترها است که معلوم نیست اگر برف سنگین ببارد یا ماشین بین راه پنچر شود چه اتفاقی وسط این کویر برای ما میافتد.
محسن یک جوان 20 ساله است که کارش شترچرانی است، کمربند قهوهایرنگی که بر کمرش بسته را مادر بزرگش از پشم شتر دوخته است و میگوید: در این روستا کسی روحیه و نشاط ندارد و من هم اگر بزرگتر شوم راهی شهر میشوم چون اینجا هر روز شاهد رنج پدر و مادرم هستند که با محرومیت زندگی میکند.
خانم جعفری نیا 9 فرزند پسر دارد و گرم و سرد روزگار را چشیده است، او قدیمیترین فرد این روستا بوده و 70 سال سن دارد. کارش هنرآفرینی است از پشم شتر شال، سجاده، دستکش و سیاهچادر میدوزد، او از روزگار رفته بر کویر میگوید و اشکی که از گوشه چشمش میجهد و در زیرگونهاش متوقف میشود.
خانم جعفری آخرین فردی بود که در این سفر با او حرف زدم، در لحظه آخر گفت: قبل از شما هم از معاون رئیسجمهور گرفته تا نماینده مجلس اینجا آمدند عکس گرفته و رفتهاند اما خبری از امکانات نبوده و وضعیت ما از همیشه وخیمتر شده است.