صراط: پس از شهادت برادر بزرگتر راهی جبهه شد، گفت میخواهم مثل محمود با شهادت خوشبخت شوم، دوست دارم مانند مولایم حسین(ع) بیسر شهید شوم، منتظر بازگشت پیکرم نباشید.
به گزارش فارس، جامعه قرآنی کشور در بیستمین دیدار خود با خانوادههای معظم شهدا در سال ۱۳۹۶ به دیدار خانواده برادران شهید محمود و داود عبداللهی رفتند.
شهید داود عبداللهی شهیدی است که پس از شهادت پیکرش در میان شکاف سخرهای جاماند و چندی پیش نرگس آبیار فیلم شیار ۱۴۳ را با الهام از زندگی و نحوه شهادت این شهید ساخت.
در این دیدار مادر این دو شهید عزیز درباره فرزندانش، گفت: محمود فرزند بزرگ من بود. وی در مسجد محل فعالیتهای مختلفی داشت و در درس هم موفق بود. محمود مهندس برق بود و در جبهه هم در همین زمینه فعالیتهای مختلفی داشت. محمود درست یکسال قبل از شهادت ازدواج کرد و به دامغان رفت. ۲۲ فروردین ۱۳۶۰ ازدواج کرد و درست یکسال بعد ۲۲ فروردین ۱۳۶۱ به خاک سپرده شد. خدا به محمود یک فرزند عنایت کرد که هنگام شهادت فرزندش تنها پنج روز داشت.
داود فرزند دومم حافظ کل قرآن بود و باوجود سن کم فعالیتهای مختلفی داشت. از کودکی به قرآن علاقه داشت و نوارهای عبدالباسط را گوش میداد و در همان کودکی با استعداد و پشتکاری که داشت کل قرآن کریم را آن هم در دوران قبل از انقلاب حفظ کرد.
بعد از پیروزی انقلاب فعالیتهای داود بیشتر شد و در مسجد انصارالحسین، مسجدالجلیل، مسجد اراکیها و مسجد شهرستانکیها فعالیتهای مختلفی را دنبال کرد. آموزش قرآن به کودکان و نوجوانان از برنامههای ثابت او بود و در روزهای دوشنبه و پنجشنبه هرهفته در منزل جلسه قرآن برگزار میکرد.
پس از شهادت محمود، داود هم عزمش را برای رفتن به منطقه جزم کرد و به منطقه رفت، پیش از آخرین اعزام به نزد من آمد و گفت: مادر از شما یک خواهش دارم آن هم اینکه میخواهم مانند محمود و مهدی با شهادت خوشبخت شوم (مهدی برادرزادهام بود که به شهادت رسید) برایم دعا کن. گفتم: مادر جان پدرت تنها است، ما هم به جز تو کسی را نداریم. خیلی اصرار کرد و من هم گفتم: ان شا الله که به آرزویت یعنی شهادت برسی. از خوشحالی سر تا پای مرا بوسید.
پیش از رفتن گفت: دوست دارم مانند مولایم امام حسین(ع) بیسر شهید شوم و پیکرم هم برنگردد. دوست دارم برروی کوهها به شهادت برسم و پیکرم در کوه خوراک عقابها شود. اگر هم پیکرم بازگشت آن را تحویل نگیر و بگو هدیهای که در راه خدا و امام حسین(ع) دادهام را پس نمیگیرم.
همین هم شد، داود رفت و دیگر خبری از او نشد و این آغازی بود بر انتظاری سخت برای من. سال ۱۳۶۴ به حج مشرف شدم آنجا متوسل به حضرت زهرا(س) شدم و حضرت را قسم دادم که مرا از چشمانتظاری بیرون بیاورد و از داود خبری به من برسد. همان شب خواب دیدم که از حرم پیامبر(ص) تا قبرستان بقیع با گل رز سفید پوشیده شده و در میان گلهای پیکر شهدای ایرانی قرار دارد. ناگهان از میان شهدا محمود، مهدی و داود از جای خود برخواستند و داود به من گفت: مادر من جای خوبی دارم و دیگر باز نمیگردم. همین خواب آرامش عجیبی به من داد و توانستم دوری فرزندم را تحمل کنم.
چند سال بعد یکی از همرزمانش پیدا شد و گفت: در یکی از عملیاتها خمپاره سراز تن داود جدا کرد و من هم مجروح شدم. به دلیل جراحت نتوانستم پیکر داود را به پایین بیاورم به ناچار او را در شیار صخرهای در کوه گذاشتم و سرش را هم برروی سینهاش قرار دادم و داود همانجا ماند.
جوانان بسیار با ادب و مهربانی بودند و هیچگاه ذرهای ناراحتی و بیاحترامی حتی به اندازه اخم از آنها ندیدیم. خیلی پدرشان را دوست داشتند و هرشب دست و پای من و پدرشان را میبوسیدند. داود میگفت: با این کار میخواهم بهشت را برای خودم بخرم.
هرشب در سکوت آرامش برای اینکه ما بیدار نشویم بلند میشدند و با نور شمع به عبادت و نماز شب مشغول میشدند. محمود سال ۶۱ و داود سال ۶۲ در سن ۲۰ و ۲۳ سالگی به شهادت رسیدند.
پس از شهادت بچهها این افتخار نصیبمان شد که به همراه خانواده ۱۵ شهید دیگر به دیدار امام خمینی(ره) رفتیم، چند سال بعد هم مقام معظم رهبری به منزلمان آمدند. البته به ما نگفتند که قرار است ایشان بیایند، گفتند تعدادی پاسدار میخواهند به منزل شما بیایند ما هم وسایل پذیرایی را آماده کردیم، بعد از ظهر چند پاسدار به منزل ما آمادند و مشغول خواندن زیارت عاشورا و مداحی شدند که ناگهان حضرت آقا به منزل ما آمدند و غافلگیر شدیم.
سرانجام پس از ۱۴ سال انتظار به خبر دادند که پیکر داود بازگشته به معراج شهدا رفتیم و استخوانهایش را تحویل گرفتیم. پدرش با بازگشت پیکر داود خوشحال شد و گفت: خدا را شکر که همانطور که دوست داشتی شهید شدی.
نحوه شهادت داود و باقیماندن پیکرش در شیاری در کوه و سالهای چشمانتظاری من موضوعی شد که خانم نرگس آبیار به فکر ساخت فیلمی بیفتد و چند نوبت به دیدار من آمد و نهایتاً فیلم شیار ۱۴۳ را برهمین اساس ساخت. خانم آبیار بسیار محبت دارد و مرتب به من سرمیزند.
به گزارش فارس، جامعه قرآنی کشور در بیستمین دیدار خود با خانوادههای معظم شهدا در سال ۱۳۹۶ به دیدار خانواده برادران شهید محمود و داود عبداللهی رفتند.
شهید داود عبداللهی شهیدی است که پس از شهادت پیکرش در میان شکاف سخرهای جاماند و چندی پیش نرگس آبیار فیلم شیار ۱۴۳ را با الهام از زندگی و نحوه شهادت این شهید ساخت.
در این دیدار مادر این دو شهید عزیز درباره فرزندانش، گفت: محمود فرزند بزرگ من بود. وی در مسجد محل فعالیتهای مختلفی داشت و در درس هم موفق بود. محمود مهندس برق بود و در جبهه هم در همین زمینه فعالیتهای مختلفی داشت. محمود درست یکسال قبل از شهادت ازدواج کرد و به دامغان رفت. ۲۲ فروردین ۱۳۶۰ ازدواج کرد و درست یکسال بعد ۲۲ فروردین ۱۳۶۱ به خاک سپرده شد. خدا به محمود یک فرزند عنایت کرد که هنگام شهادت فرزندش تنها پنج روز داشت.
داود فرزند دومم حافظ کل قرآن بود و باوجود سن کم فعالیتهای مختلفی داشت. از کودکی به قرآن علاقه داشت و نوارهای عبدالباسط را گوش میداد و در همان کودکی با استعداد و پشتکاری که داشت کل قرآن کریم را آن هم در دوران قبل از انقلاب حفظ کرد.
بعد از پیروزی انقلاب فعالیتهای داود بیشتر شد و در مسجد انصارالحسین، مسجدالجلیل، مسجد اراکیها و مسجد شهرستانکیها فعالیتهای مختلفی را دنبال کرد. آموزش قرآن به کودکان و نوجوانان از برنامههای ثابت او بود و در روزهای دوشنبه و پنجشنبه هرهفته در منزل جلسه قرآن برگزار میکرد.
پس از شهادت محمود، داود هم عزمش را برای رفتن به منطقه جزم کرد و به منطقه رفت، پیش از آخرین اعزام به نزد من آمد و گفت: مادر از شما یک خواهش دارم آن هم اینکه میخواهم مانند محمود و مهدی با شهادت خوشبخت شوم (مهدی برادرزادهام بود که به شهادت رسید) برایم دعا کن. گفتم: مادر جان پدرت تنها است، ما هم به جز تو کسی را نداریم. خیلی اصرار کرد و من هم گفتم: ان شا الله که به آرزویت یعنی شهادت برسی. از خوشحالی سر تا پای مرا بوسید.
پیش از رفتن گفت: دوست دارم مانند مولایم امام حسین(ع) بیسر شهید شوم و پیکرم هم برنگردد. دوست دارم برروی کوهها به شهادت برسم و پیکرم در کوه خوراک عقابها شود. اگر هم پیکرم بازگشت آن را تحویل نگیر و بگو هدیهای که در راه خدا و امام حسین(ع) دادهام را پس نمیگیرم.
همین هم شد، داود رفت و دیگر خبری از او نشد و این آغازی بود بر انتظاری سخت برای من. سال ۱۳۶۴ به حج مشرف شدم آنجا متوسل به حضرت زهرا(س) شدم و حضرت را قسم دادم که مرا از چشمانتظاری بیرون بیاورد و از داود خبری به من برسد. همان شب خواب دیدم که از حرم پیامبر(ص) تا قبرستان بقیع با گل رز سفید پوشیده شده و در میان گلهای پیکر شهدای ایرانی قرار دارد. ناگهان از میان شهدا محمود، مهدی و داود از جای خود برخواستند و داود به من گفت: مادر من جای خوبی دارم و دیگر باز نمیگردم. همین خواب آرامش عجیبی به من داد و توانستم دوری فرزندم را تحمل کنم.
چند سال بعد یکی از همرزمانش پیدا شد و گفت: در یکی از عملیاتها خمپاره سراز تن داود جدا کرد و من هم مجروح شدم. به دلیل جراحت نتوانستم پیکر داود را به پایین بیاورم به ناچار او را در شیار صخرهای در کوه گذاشتم و سرش را هم برروی سینهاش قرار دادم و داود همانجا ماند.
جوانان بسیار با ادب و مهربانی بودند و هیچگاه ذرهای ناراحتی و بیاحترامی حتی به اندازه اخم از آنها ندیدیم. خیلی پدرشان را دوست داشتند و هرشب دست و پای من و پدرشان را میبوسیدند. داود میگفت: با این کار میخواهم بهشت را برای خودم بخرم.
هرشب در سکوت آرامش برای اینکه ما بیدار نشویم بلند میشدند و با نور شمع به عبادت و نماز شب مشغول میشدند. محمود سال ۶۱ و داود سال ۶۲ در سن ۲۰ و ۲۳ سالگی به شهادت رسیدند.
پس از شهادت بچهها این افتخار نصیبمان شد که به همراه خانواده ۱۵ شهید دیگر به دیدار امام خمینی(ره) رفتیم، چند سال بعد هم مقام معظم رهبری به منزلمان آمدند. البته به ما نگفتند که قرار است ایشان بیایند، گفتند تعدادی پاسدار میخواهند به منزل شما بیایند ما هم وسایل پذیرایی را آماده کردیم، بعد از ظهر چند پاسدار به منزل ما آمادند و مشغول خواندن زیارت عاشورا و مداحی شدند که ناگهان حضرت آقا به منزل ما آمدند و غافلگیر شدیم.
سرانجام پس از ۱۴ سال انتظار به خبر دادند که پیکر داود بازگشته به معراج شهدا رفتیم و استخوانهایش را تحویل گرفتیم. پدرش با بازگشت پیکر داود خوشحال شد و گفت: خدا را شکر که همانطور که دوست داشتی شهید شدی.
نحوه شهادت داود و باقیماندن پیکرش در شیاری در کوه و سالهای چشمانتظاری من موضوعی شد که خانم نرگس آبیار به فکر ساخت فیلمی بیفتد و چند نوبت به دیدار من آمد و نهایتاً فیلم شیار ۱۴۳ را برهمین اساس ساخت. خانم آبیار بسیار محبت دارد و مرتب به من سرمیزند.