به گزارش تسنیم گزیده ای از اظهارات سردار حسین نجات را در ادامه می خوانید؛
*امام هم سال 60 در پیامی فرمودند افرادی که عضو احزاب و سازمانهای سیاسی هستند نباید در عضویت نیروهای مسلح باشند و یکی از این دو را باید انتخاب کنند. بعضی از افراد مانند آقایان ذوالقدر، بروجردی، حمیدزاده، محسن رضایی و بنده که برخیهایمان از اعضای اصلی سازمان بودیم از سازمان استعفا دادیم. پس از این اتفاق آقای راستی از بین قدیمیهای باقیمانده 7 نفر را به عنوان اعضای شورای اجرایی جدید انتخاب کردند که عناصر مهم آنها آقایان بصیرزاده، فدایی، روح الامینی، علیعسگری، فیاض مجتهدی، اللهوردی به عنوان اعضای هیئت اجرایی انتخاب شدند.
*بعدها تعدادی از آنها مانند آقایان فدایی و صراف پور به جبهه رفته و قرارگاه صراط را راه انداختند که وظیفه حمل و نقل لجستیکی در بخشهای مهندسی بود. سال 65 نیز خود سازمان به این نتیجه رسید که جنگ اولویت دارد و آقای راستی خدمت امام رسیدند و گفتند که اعضا اعتقاد دارند که در این برهه جنگ اولویت دارد و خودشان استعفاء داده و درخواست انحلال سازمان را دادند که امام نیز با این درخواستها موافقت کردند.
*بهزاد نبوی جزو کسانی بود که مارکسیستها را نجس میدانست؛ حالا ممکن است شخص بهزاد یک رگههای از گرایش به گروههای مارکسیستی قبل از انقلاب داشته باشد ولی افرادی چون صادق نوروزی و پرویز قدیانی که در زندان بودند، اینگونه نبودند.
*آقای راستی چند خصوصیت بارز داشته است. یکی از خصوصیات این بود که ایشان مجتهد مسلم بود. مجتهدی که تمام علمای حوزه او را قبول دارند. از آیتالله سبحانی گرفته تا آیتالله گلپایگانی و آیتالله مکارم ایشان را قبول داشتند. دوم این که ایشان عضو شورای استفتا حضرت امام بود. یعنی اگر کسی میخواست درباره فتوای امام سوال کند باید به ایشان مراجعه میکرد. آقای منتظری هنگامی که میخواست کتاب ولایت فقیه را بنویسد 3،4 نفر از علمای حوزه را طرف مشورت خود قرار داد که یکی از آنها آقای راستی بود و نفرات دیگر حضرات آیات سید جعفر کریمی، امامی و آیتالله احمدی میانجی بودند.
*ایشان همچنین مدتی رئیس مدیریت حوزه علمیه قم بود. یعنی همه مراجع اجتهاد و خبرویت ایشان را قبول داشتند. خصویت بارز دیگری که ایشان داشت این بود که پیرو صدیق امام بود.
*افرادی چون "صادق نوروزی" اذعان میکرد که از نظر بینش سیاسی آقای راستی به نسبت مرحوم منتظری برتری دارد.
*تا آخرین لحظه که آقای راستی با جریانات انحرافی برخورد داشتند، با آقای راستی مخالفت میکردند. ایشان با جریان میرحسین موسوی از ابتدا مخالف بود. در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی با برخی از تصمیمات او که منجر به تساهل فرهنگی میشد، مخالف بود. با دولت آقای خاتمی به خاطر اینکه اینها در مباحث فرهنگی مشی لیبرال دموکراسی را رواج میدادند، مخالف بودند. بنابراین معلوم میشود که ایشان صاحب بصیرتی است که این انحرافات را به خوبی درک میکرده و در برابر آنها موضعگیری میکرده است.
ایشان همان زمان هم اعلام کردند که به آقای محسن رضایی رای میدهد. ایشان به شدت به ولایت فقیه و رهبری اعتقاد داشتند. در همین مقطع (انتخابات 88) ایشان همه اطرافیان را دور خود جمع کرد و گفتند که کسی از اطرافیان من حق صحبت علیه آقای احمدینژاد را از جانب من ندارد و درباره او از جانب من چیزی نگویید و صرفاً بگویید رای بنده آقای محسن رضایی است.
*ایشان معتقد بودند که حرام است که ما کاری انجام دهیم که با نظر رهبری فاصله داشته باشد لذا شما اگر چیزی به نقل از آقای راستی شنیدید که با سخنان رهبری فاصله دارد یا سخنان رهبر معظم انقلاب به درستی به ایشان نرسیده بود یا نقل این اختلاف نظر از پایه کذب است.
*مقام معظم رهبری نیز به ایشان احترام ویژهای قائل بود. ایشان وقتی منزل آقا روضه برگزار میشد، حتما سعی میکرد که حتی با ویلچر حضور پیدا کنند ولی این اواخر که با ویلچر هم توان حرکت نداشت، دیگر موفق به حضور در منزل آقا نشدند.
*به اعتقاد بنده مانند آقای راستی کمتر شخصیتی را داریم که به این شکل ولایت فقیه را درک کرده باشد. ایشان از نظر سنی از آقا بزرگتر بودند و شاید از آقا زودتر مجتهد شده باشند ولی تبعیت از آقا را به خودشان واجب میدانستند.
*کدام یک از آقایانی که می گویند آقای راستی به ما نزدیک شده بود، خود را ملزم به اطاعت از فرامین رهبری میدانند؟ اگر واقعا به دنبال مشی رهبری بودند چرا در قضیه فتنه 88 با فتنهگران همراهی کردند؟ لذا اگر اینها حرفی دارند چرا در زمان حیات ایشان حرفی نزدند؟
*شما اگر آقای راستی را با برخی فقهای حوزه مقایسه کنید، متوجه میشوید که ایشان در عین حال که از نظر علمی از جایگاه والایی برخوردار هستند، بینش و بصیرت سیاسی فوقالعادهای نیز داشتند.
* { در خصوص منکر شدن آرمین در باره حضورش در بازجویی از گروهک فرقان و بند 209 اوین} کسی که در بند 209 بوده افتخار است چراکه با گروهکیها و تروریستها برخورد کرده است. اگر کسی امروز آن را انکار میکند میخواهد بگوید من مخالف برخورد با منافقین بودم!
*البته ما خوشحال میشویم که امثال ایشان که کمکی به انقلاب نکردند، صف خود را از انقلابیون جدا کنند لیکن بر خلاف ادعای ایشان اتفاقا ایشان جزو بازجوهای بند 209 بودند حالا اگر پشیمان شدهاند مربوط به خودشان است.
*من و آقای ذوالقدر عضو کمیته ایدئولوژی سازمان بودیم. اصل این کتاب را آقای ذوالقدر براساس مباحثی که بخش عمدهاش در خدمت آیتالله منیرالدین حسینی داشتیم و درباره ولایتفقیه صحبت کرده بودند با روش جدید و بحثهای شهید مطهری تدوین کرد.حالا اینکه به زعم آقایان فکری نبودیم یعنی فکر آنها را قبول نداشتیم(باخنده) و گرنه حداقل سه چهار نفر از ما جزو کمیته ایدئولوژی و کمیته اقتصادی و دفتر سیاسی سازمان بودیم.