صراط: نکتهای که در دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی و رئیسجمهور روسیه، بازتاب
رسانهای ویژهای پیدا کرد، تأکید بر اثر ضدتحریمی حذف دلار از مبادلات
تجاری بود. سؤال آن است که آیا این گزاره، جدای از بُعد سیاسی، به لحاظ فنی
صحیح است.
دلار از جنبههای مختلف در فضای بینالملل مؤثر و مهم است. از یکطرف بیش از ۸۰ درصد انتقال ارزی در بستر سوئیفت روی دلار است و از طرف دیگر بخش مهمی از انتقالهای غیردلاری هم در بخشی از چرخه انتقال خود، چرخه دلار را لمس میکنند.
از طرف دیگر سهم سرمایهگذاری با مبدأ دلاری نسبت به کل سرمایهگذاری، در مقایسه با سهم امریکا از جمع جی. دی. پی دنیا بهمراتب بیشتر است. از این بُعد اساساً هر مؤسسه معتبر مالی برای ادامه حیات خود تا حد زیادی «نیاز» به دسترسی به چرخه دلار دارد.
خزانهداری امریکا برای اعمال تحریمهای مالی از همین «نیاز» استفاده میکند. بهعنوان مثال درباره چارچوب تحریمی ایران، اگر مؤسسهای مالی با یکی از اعضای ایرانی فهرست تحریمی امریکا (SDN LIST) همکاری کند، بر خلاف تصور رایج، مجازات او ابتدائاً نه جریمه نقدی که در واقع قطع شدن از چرخه دلار است. به بیان دیگر در صورتی که یک مؤسسه غیرامریکایی هدف مجازات وزارت خزانهداری امریکا قرار گیرد، در مرحله اول دسترسیاش به اتاق پایاپای دلار دچار مشکل میشود.
در مرحله بعد اگر بخواهد مجدداً وصل شود، بعد از پرداخت جریمه تعیینشده، امکان وصل مجدد خواهد داشت. در واقع رؤیای جریمهکرد بانکهای غیرامریکایی از سوی امریکا ناشی از مثلاً توان قضایی امریکا نیست بلکه از هژمونی دلار آغاز میشود. زیرساخت و امکانات فنی و روایی قضایی چرخه دلار کاملاً در اختیار امریکاییهاست. طبعاً در صورتی که یک مؤسسه اروپایی یا روسی یا آسیای شرقی توسط خزانهداری از چرخه دلار قطع شود، دولت متبوع آن مؤسسه تنبیه میشود و هیچ کار فنیای برای وصل مجدد آن به چرخه دلار و دفاع از بانک واقعشده در خاک خود نمیتواند بکند. از این حقیقت در محافل مالی و سیاسی بهعنوان «اسلحهسازی دلار» یاد میشود.
کاهش سهم دلار از مبادلات جهانی امریکا را خلع سلاح میکند
هر نوع تلاش برای کاستن از سهم دلار در مراودات جهانی یک گام برای کاهش «نیاز» مؤسسات مالی به چرخه دلار است. به بیان بهتر اگر مثلاً سهم دلار از مبادلات روی سوئیفت زیر ۵۰ درصد بود، عملاً امکان استفاده فوق از دلار برای امریکاییها فراهم نبود و تحریمهای ثانویه مالی اساساً قابل اعمال نبود. از این نظر در بلندمدت، اثر ضدتحریمی حذف دلار از مبادلات دوجانبه امری واضح است.
آیا در کوتاهمدت، مثلاً در همین بسته تحریمی پیشِرو که اجرای آن از روز ۳۱ اکتبر برای روسیه، ایران و کرهشمالی آغاز شده است، حذف دلار از مبادلات یا ورود به استفاده از ارزهای محلی یا در نمونه کاملتر، پیمانهای پولی دوجانبه، اثر ضدتحریمی خواهد داشت؟
وقتی بین دو کشور مثلاً ایران و ترکیه، پیمان پولی دوجانبه یا بهصورت ناقصتر، تاخت ارزی لیر و ریال منعقد میشود، یک کانال ارزی جدید جدا از روشهای موجود ایجاد میشود که مسدود کردن آن، مستلزم اعمال تحریم از جانب امریکاییهاست. این کانال جدید از دو جنبه مهم است: اولاً، چون انتقال ارزی جدا از بسترهای رسمی موجود و خارج از ارزهای جهانرواست، پایش آن بهمراتب سختتر و پیدا کردن هدفهای تحریمی بسیار هزینهبرتر خواهد بود.
ثانیاً بخش مهم یک پیمان دوجانبه پولی، نقش بانکهای مرکزی طرفین برای برقراری فرایند است و به یک معنا امکان قطع این پیمان وجود ندارد، مگر آنکه امریکا هم بانک عامل این پیمان و هم در مقیاس بزرگتر، بانکهای مرکزی طرفین پیمان را تحت تنبیه (قطع از سیستم دلار) یا تحریم (ارسال به SDN LIST) قرار دهد که هزینه مالی و سیاسی چنین اقدامی برای طرف امریکایی بسیار بالاست.
درواقع حتی در پرونده هستهای که یک رژیم تحریمی مبتنی بر قطعنامههای سازمان ملل ایجاد شده بود هم امریکاییها برای تحریم بانک مرکزی ایران ناچار از زمینهچینی فراوان و هزینهکرد سیاسی بسیار بودند. حال وضعیتی را فرض کنید که امریکا برای بستن یک کانال انتقال ارز، ناچار از تنبیه بانک مرکزی ترکیه یا زراعت بانک ترکیه و نیز تحریم مجدد بانک مرکزی ایران برخلاف برجام باشد. هزینه سیاسی چنین مواردی، آن را عملاً غیرممکن میکند؛ بنابراین بهلحاظ فنی، حذف دلار از مبادلات و انتقال مراودات به ارزهای محلی در چارچوب پیمانهای دوجانبه، هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت به صورتی قابل اطمینان اثر ضد تحریمی خواهد داشت.
دلار از جنبههای مختلف در فضای بینالملل مؤثر و مهم است. از یکطرف بیش از ۸۰ درصد انتقال ارزی در بستر سوئیفت روی دلار است و از طرف دیگر بخش مهمی از انتقالهای غیردلاری هم در بخشی از چرخه انتقال خود، چرخه دلار را لمس میکنند.
از طرف دیگر سهم سرمایهگذاری با مبدأ دلاری نسبت به کل سرمایهگذاری، در مقایسه با سهم امریکا از جمع جی. دی. پی دنیا بهمراتب بیشتر است. از این بُعد اساساً هر مؤسسه معتبر مالی برای ادامه حیات خود تا حد زیادی «نیاز» به دسترسی به چرخه دلار دارد.
خزانهداری امریکا برای اعمال تحریمهای مالی از همین «نیاز» استفاده میکند. بهعنوان مثال درباره چارچوب تحریمی ایران، اگر مؤسسهای مالی با یکی از اعضای ایرانی فهرست تحریمی امریکا (SDN LIST) همکاری کند، بر خلاف تصور رایج، مجازات او ابتدائاً نه جریمه نقدی که در واقع قطع شدن از چرخه دلار است. به بیان دیگر در صورتی که یک مؤسسه غیرامریکایی هدف مجازات وزارت خزانهداری امریکا قرار گیرد، در مرحله اول دسترسیاش به اتاق پایاپای دلار دچار مشکل میشود.
در مرحله بعد اگر بخواهد مجدداً وصل شود، بعد از پرداخت جریمه تعیینشده، امکان وصل مجدد خواهد داشت. در واقع رؤیای جریمهکرد بانکهای غیرامریکایی از سوی امریکا ناشی از مثلاً توان قضایی امریکا نیست بلکه از هژمونی دلار آغاز میشود. زیرساخت و امکانات فنی و روایی قضایی چرخه دلار کاملاً در اختیار امریکاییهاست. طبعاً در صورتی که یک مؤسسه اروپایی یا روسی یا آسیای شرقی توسط خزانهداری از چرخه دلار قطع شود، دولت متبوع آن مؤسسه تنبیه میشود و هیچ کار فنیای برای وصل مجدد آن به چرخه دلار و دفاع از بانک واقعشده در خاک خود نمیتواند بکند. از این حقیقت در محافل مالی و سیاسی بهعنوان «اسلحهسازی دلار» یاد میشود.
کاهش سهم دلار از مبادلات جهانی امریکا را خلع سلاح میکند
هر نوع تلاش برای کاستن از سهم دلار در مراودات جهانی یک گام برای کاهش «نیاز» مؤسسات مالی به چرخه دلار است. به بیان بهتر اگر مثلاً سهم دلار از مبادلات روی سوئیفت زیر ۵۰ درصد بود، عملاً امکان استفاده فوق از دلار برای امریکاییها فراهم نبود و تحریمهای ثانویه مالی اساساً قابل اعمال نبود. از این نظر در بلندمدت، اثر ضدتحریمی حذف دلار از مبادلات دوجانبه امری واضح است.
آیا در کوتاهمدت، مثلاً در همین بسته تحریمی پیشِرو که اجرای آن از روز ۳۱ اکتبر برای روسیه، ایران و کرهشمالی آغاز شده است، حذف دلار از مبادلات یا ورود به استفاده از ارزهای محلی یا در نمونه کاملتر، پیمانهای پولی دوجانبه، اثر ضدتحریمی خواهد داشت؟
وقتی بین دو کشور مثلاً ایران و ترکیه، پیمان پولی دوجانبه یا بهصورت ناقصتر، تاخت ارزی لیر و ریال منعقد میشود، یک کانال ارزی جدید جدا از روشهای موجود ایجاد میشود که مسدود کردن آن، مستلزم اعمال تحریم از جانب امریکاییهاست. این کانال جدید از دو جنبه مهم است: اولاً، چون انتقال ارزی جدا از بسترهای رسمی موجود و خارج از ارزهای جهانرواست، پایش آن بهمراتب سختتر و پیدا کردن هدفهای تحریمی بسیار هزینهبرتر خواهد بود.
ثانیاً بخش مهم یک پیمان دوجانبه پولی، نقش بانکهای مرکزی طرفین برای برقراری فرایند است و به یک معنا امکان قطع این پیمان وجود ندارد، مگر آنکه امریکا هم بانک عامل این پیمان و هم در مقیاس بزرگتر، بانکهای مرکزی طرفین پیمان را تحت تنبیه (قطع از سیستم دلار) یا تحریم (ارسال به SDN LIST) قرار دهد که هزینه مالی و سیاسی چنین اقدامی برای طرف امریکایی بسیار بالاست.
درواقع حتی در پرونده هستهای که یک رژیم تحریمی مبتنی بر قطعنامههای سازمان ملل ایجاد شده بود هم امریکاییها برای تحریم بانک مرکزی ایران ناچار از زمینهچینی فراوان و هزینهکرد سیاسی بسیار بودند. حال وضعیتی را فرض کنید که امریکا برای بستن یک کانال انتقال ارز، ناچار از تنبیه بانک مرکزی ترکیه یا زراعت بانک ترکیه و نیز تحریم مجدد بانک مرکزی ایران برخلاف برجام باشد. هزینه سیاسی چنین مواردی، آن را عملاً غیرممکن میکند؛ بنابراین بهلحاظ فنی، حذف دلار از مبادلات و انتقال مراودات به ارزهای محلی در چارچوب پیمانهای دوجانبه، هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت به صورتی قابل اطمینان اثر ضد تحریمی خواهد داشت.
روزنامه جوان؛ مجید شاکری