آیت الله مجتهدی در شرح این حدیث میگویند: امیرالمؤمنین علی (ع) به پسرشان «محمدبن حنفیه» فرمودند: «پسرم میترسم که تو فقیر شوی؛ فقر هم چیز بدی است، پس به خدا پناه ببر»، چرا؟ چون که فقر، 3 ضرر دارد. کسانی که به فساد و دزدی کشیده میشوند، غالبا بخاطر فقر است، همانطور که ثروت زیاد خوب نیست و انسان را یاغی و طاغی میکند و از خدا غافل میکند، مگر بعضی ها را، فقر انسان را به کفر میکشاند.»، خوب است که انسان یک خانه مختصر و یک نان و آب مختصر داشته باشد. امیرالمؤمنین فرمودند که فقر سه ضرر دارد:
ضرر اول: «فقر سبب میگردد که در دین انسان کمبود پیدا شود»، انسان وقتی فقیر میگردد، مجبور است که با دروغ و با زدوبند و کلاهبرداری و غش در معامله و دروغ به مشتری و دیگر راه های حرام، برای خودش یک لقمه نان پیدا کند، پس انسان فقیر ناچار به انجام گناه و معصیت خواهد شد و قهراً کاستی در دینش پیدا میگردد، اما اگر فقیر نباشد، اینجور نیست.
ضرر دوم: «فقر، عقل را سرگردان مینماید»، یعنی یک حالت دیوانگی و روانی در کسی که فقیر است، بهوجود میآید. شخص فقیر میخواهد خانه برود، پول ندارد که نان بخرد، یواش یواش گرفتار مشکلات روحی و روانی میگردد و کسانی که با او در ارتباطند، از قیافهاش میفهمند که او روانی شده؛ پس فقر، خرد و عقل را سرگردان میکند.
ضرر سوم: «مردم نسبت به انسان فقیر سختگیری میکنند»، مردم با افراد فقیر برخورد تندی دارند و به او کم محلی میکنند، اما به پولدارها احترام میگذارند.
آیتالله مجتهدی تهرانی، روایتی درمورد ضرر سوم فقر، بیان نمودند: شخص ثروتمندی نزد پیامبر خدا نشسته بود، فقیری هم آمد و کنار او نشست. شخص ثروتمند خودش را جمع و جور کرد و نسبت به آن فقیر سختگیری نمود. حضرت رسول (ص) فهمیدند و فرمودند: «این چه کاری بود که کردی؟»، ثروتمند گفت: «شیطان مرا وادار به این کار کرد و برای اینکه جبران کنم حاظرم نصف ثروتم را به او ببخشم تا از من بگذرد.»، شخص فقیر از افراد خوب بود که پیامبر خدا (ص) به آن شخص فقیر فرمود: «او میخواهد نصف ثروتش را به تو ببخشد، آیا قبول میکنی؟»، فقیر عرض کرد: «نه!»، پیامبر خدا (ص) فرمودند: «چرا؟»، فقیر عرض کرد: «چون که میترسم همان شیطانی که در او داخل شده بود، در من هم داخل شود». یعنی آن تکبری که او پیدا کرد، منهم پیدا کنم و فردا همین رفتار را من نسبت به فقیر دیگری انجام دهم و به او اهانت کنم. چه انسانهایی بودند، نصف ثروت آن شخص را قبول نکرد، اگر حالاییها بودند هل میشدند و از ذوقشان سکته هم میکردند.
منبع: احسن الحدیث