بر اساس تسنیم، «موصل» هفتهها است که از شر نیروهای گروه تروریستی داعش آزاد شده است اما برخی از قربانیان جنایات آنها در این شهر قادر نیستند بدون دسترسی به درمان و حمایت مالی به زندگیشان ادامه دهند.
بر اساس گزارش skynews، به نحوی، «مریم سمیر»(Maryam Samir) از جنگ در موصل جان سالم به در برد، اما چند ماه پیش و زمانی که پدرش احمد او را به تصور اینکه مرده است رها کرد هرگز از یادش نمیرود.
پس از آنکه یک تکتیرانداز داعشی او را از ناحیه سر هدف قرار داد و غرق در خون روی زمین افتاده بود و گلولهها در اطراف او به پرواز مرگبارشان ادامه میدادند مریم تنها و بیکس لحظات مرگباری را سپری میکرد.
اما عشق مادر به فرزند اجازه نداد که او در آن شرایط تنها بماند.
مادر مریم در میان صدای انفجار و بارش گلوله به همسرش گفت: "نمیتوانیم او را جا بگذاریم؛ مریم دختر ما است."
چهار ماه و نیم از آن ماجرا میگذرد و مریم اکنون دختری 12 ساله است و مثل دیگر همسن و سالهایش دوست دارد عروسکبازی کند.
اما مریم در نگاه دیگران مثل دیگر دختربچههای 12 ساله به نظر نمیرسد؛ گلوله از جمجمه او رد شد و بعد از عبور از چشم راستش به سمت دماغ او حرکت کرده است؛ چهرهاش نشان وحشیگری داعشیان است.
مریم که در حال حاضر بیشتر وقت خود را در خانه عمویش میگذارند و در مصاحبهای که در همین مکان با خبرنگار skynews داشت گفته است که "هنوز گاهی به این فکر میکنم که آیا ممکن است چشمم مثل قبل شود و به حالت طبیعی برگردم و پدرم سر کارش برگردد و خانهمان مثل روز اول درست شود؟"
دکتر «سعد سلیم»، پزشک معالج مریم میگوید:" با توجه به قوانین، مریم واجد شرایط درمان یا حمایت مالی نیست چرا که او هنوز یک چشم سالم دارد."
چند هفته پیش، برای مریم چند عضو اهدایی پیدا شد و برای عمل پیوند او را به بیمارستان اربیل در کردستان عراق بردند.
جراحان پوست تمام تلاش خود را برای برداشتن زائدههای پوستی دور چشم و دماغ او انجام دادند اما مریم هنوز نیاز به کاسه چشم راست و بازسازی بینی دارد.
دکتر «جلال فطات»، که بسیاری از کارهای اولیه مریم را در بیمارستان اربیل انجام داد، گفت که جراحی بیشتر در حدود 5 هزار پوند هزینه خواهد داشت که مبلغ قابل توجهی در عراق جنگزده محسوب میشود اما به مریم فرصتی دوباره برای برگشتن به زندگی عادی میدهد.
«فطات» افزود:"او ممکن است دچار افسردگی و سایر مسائل روانپزشکی شود و من از این می ترسم."
«مریم» در حال حاضر مشکلاتی دارد؛ او به ندرت بیرون میرود زیرا بچهها در مدرسه به او گفتهاند که او چهره ناخوشایندی دارد.
مریم میگوید:"آنها من را «دختر بی چشم» مینامند؛ معمولا جلوی درب خانه نشسته و گاهی اوقات با اسباب بازیهایم بازی میکنم و در غیر این صورت در خانه میمانم."
«احمد سمیر عبدالله» پدر مریم قبل از شروع جنگ در موصل راننده تاکسی بود و تاکسی او با برخورد یک موشک از بین رفتن و او حالا هیچ پولی برای درمان دخترش ندارد.
مریم، مانند شهری در آن زندگی میکند،برای بازگشت به شرایط عادی راه درازی در پیش دارد؛ او ممکن است در مدرسه احساس راحتی نداشته باشد، اما او آرزوی معلم بودن دارد؛ آموزش دانشآموزان در یک مکان صلحآمیز؛ رویایی که او را به ادامه زندگی امیدوار میکند.