شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۰ آذر ۱۳۹۶ - ۱۶:۳۸

یک بازیگر: امام برای من یک اسطوره است

بازیگر سینما و تلویزیون گفت: من در سال 58 به صورت داوطلبانه به سازمان «الفتح» پیوسته بودم. الفتح یک شبکه زیرزمینی بود که با هدف مبارزه چریکی علیه اسرائیل و برای آزادسازی فلسطین توسط یاسر عرفات تشکیل شده بود.
کد خبر : ۳۹۲۷۹۰
صراط: بازیگر سینما و تلویزیون گفت: من در سال 58 به صورت داوطلبانه به سازمان «الفتح» پیوسته بودم. الفتح یک شبکه زیرزمینی بود که با هدف مبارزه چریکی علیه اسرائیل و برای آزادسازی فلسطین توسط یاسر عرفات تشکیل شده بود.

به گزارش فارس، شاید خیلی ها بازی اش را در «سرنخ» و «پلیس جوان» به یاد بیاورند اما خیلی ها هم از پیوستن جوان 22 ساله ای به نام محمدرضا داوودنژاد به جنبش فتح فلسطین بی اطلاعند. او در سال های پس از جنگ، بازیگری را با جدیت دنبال کرد و در دوره هفدهم جشنواره فجر کاندیدای نقش اول مرد برای فیلم مصائب شیرین شد. خانواده داوودنژاد البته هنرپرور بوده اند؛ چراکه علیرضا داوودنژاد، برادر محمدرضا، از کارگردانان شناخته شده سینماست.

در میانه گفتگو خیلی اتفاقی به هشت سال دفاع مقدس اشاره کرد و این سرآغازی شد تا برای اولین بار از حضورش در جنوب لبنان و فلسطین و سپس در جبهه های جنوب و غرب ایران سخن بگوید. داوودنژاد در این گفتگو از نمایش بدبختی های ایران برای گرفتن جایزه خارجی انتقاد و از فقدان فیلم های فاخر مذهبی در سینما گلایه کرده و در پایان هم روایتی از همراهی خود با فلسطینیان را پیش روی مخاطبان قرار داده است.

 شما را به مطالعه این گفتگو دعوت می کنیم.

* چهار سال قبل روزنامه گاردین در تحلیلی از فیلم های جشنواره فجر نوشته بود که تم اصلی این فیلم ها تجاوز و خشونت است! فکر می کنید این تحلیل از کجا نشأت می گیرد؟

اگر گاردین از فیلم های ما تعریف می کرد ما باید فکر می کردیم که اشکال کارمان کجاست!

* آقای داوودنژاد! از دیدگاه شما چرا فیلم های خوب ایران عموما فیلم های سیاه هستند؟

تعریف فیلم سیاه چیست؟ به نظر من به فیلم سیاه به فیلمی گفته می شود که بخشی از مشکلات روزمره زندگی مردم را نشان دهد. درست است که در مملکت ما «رومئو و ژولیت» بسیار کم ساخته می شود اما فیلمسازان کشور ما بسیار متعهدتر از فیلمسازان دیگر کشورها هستند؛ فیلمسازانی که تنها به فکر گیشه اند! بنابراین طبیعی است که فیلمسازان ما قدری به مشکلات مردم و عوامل سبب ساز این مشکلات فکر کنند.

نمایش نهایت بدبختی های مردم برای گرفتن جایزه!

بیان این مشکلات در فیلم ها برای آنطرفی ها سیاه تلقی می شود. البته خیلی ها هم هستند که برای این که آنطرف آب ها اسم و رسمی داشته باشند، به دهات های دورافتاده ایران می روند و نهایت بدبختی های مردم را که باید تنها برای خودمان نمایش داده شود به آن طرف بازار می برند! آن ها جایزه هم می گیرند و تشویق هم می شوند. فیلم جنگی و کشت و کشتار برای آن ها، فیلم سیاه است؛ نه آقاجان! این فیلم ها روایت هشت سال زندگی ماست. روایت هشت سال جنگی که به ما تحمیل شد و هنوز هم آثارش هست.

* شما به نکته شایسته تأملی اشاره کردید. برخی از کارشناسان هم معتقدند که فیلم هایی که در جشنواره های خارجی جایزه می گیرند، فیلم هایی هستند که بیشتر بر چهره ایران پنجه کشیده باشند و وضعیت ایران را به تلخی به تصویر کشیده باشند.

من حتی با نمایش یک پلان تلخ درباره ایران برای خارجی ها مخالفم. این که در دهات های کشور ما چه می گذرد به خودمان مربوط است. باید از کسانی که می خواهند به واسطه نمایش تلخی ها و تصویر کردن ایران به زشت ترین شکل ممکن، به اسم و رسمی برسند و دو زار(!) پول کسب کنند، پرسید به کجا می روید؟ تو در این اتوبوس نشسته ای و داری از راننده اتوبوس دیگری مسیر را می پرسی؟

شما در این مملکت زندگی می کنید و برای «دیکران» فیلم می سازید؟ من با این رفتار مخالفم اما با این که هیچ مشکلی نشان داده نشود هم مخالفم. من فکر می کنم نمایش مشکلات در حد معقول بجاست.

باتجربه ها باید تجاربشان را به جوان ها منتقل کنند

* مسئولان کشور ما بسیار از جوانگرایی دم می زنند. فارغ از فضاهای سیاسی، به نظر شما فضای فیلمسازی کشور چقدر برای فعالیت فیلمسازان جوان مهیاست؟ آیا فضای انتقال تجربه برای تسهیل مسیر پیشرفت فیلمسازان جوان در سینمای ایران وجود دارد؟

من در حد خودم به عنوان یک بازیگر در دانشگاه تدریس کرده ام و تمام تلاشم را کرده ام که استالینلاوسکی را به جوانان دیگران بشناسانم. چون می دانم آن ها که از سیستم هنری او بهره ای برده باشند می تواند فعالیت خوبی در حوزه بازیگری داشته باشند. خیلی ها با این روند مخالفند. من معتقدم باتجربه ها باید تجارب خود را به جوانان منتقل کنند.

این سینماگرانِ فراموشکار!

یک جوان بدون کسب تجربه بزرگان چگونه ممکن است که بتواند این مسیر را طی کند؟ من می توانم از کارگردانانی اسم ببرم که من در فیلم اولشان بازی کردم و آن ها پول نداشتند که دستمزد مرا بدهند. برای من اصلا مهم نبود. آن ها کسانی بودند که اکنون برای خود در سینما کسی شده اند و الان که اسم و رسمی دارند، آن روزها را یادشان رفته و فراموش کرده اند که کار خود را چگونه و با چه کسانی شروع کردند. یادشان رفته که آن روزها چه حرف هایی می زدند.

بچه های جنگ تکرارنشدنی هستند

آن ها امروز اسم فرزند شهید را پشت اسمشان می گذارند در حالی که کسی که پدرش در منطقه جنگی نفس کشیده باشد نمی تواند آدم بدی بشود. من پس از جنگ، بچه هایی مثل بچه های جنگ را ندیدم. با همه این احوالات درست نیست که بگویم حالا که یک جوان با من بد کرد، من نباید به جوانان کمک کنم. من سعی می کنم تا آنجا که می توانم به همه کمک کنم.

همه هم این را می دانند که من آدمی نیستم که مته به خشخاش بگذارم و طلب پول کنم.

جای فیلم های فاخر در سینمای ایران خالی است

* کشور ما یک کشور مذهبی است اما شاهد آن هستیم که سینمای غرب فیلم های ایدئولوژیک فاخری می سازد که مبانی آن در فلسفه، حکمت و معارف ما موجود است. به نظر شما چرا ما فیلم های مذهبی فاخرِ پرشماری در کشورمان نساخته ایم؟

چون ما بیشتر به فکر پول و گیشه بوده ایم و کمتر به حقیقت ها فکر کرده ایم. غربی ها درباره مسائل ایدئولوژیک فیلم های فاخری می سازند و مطمئن هستند که گیشه دارند. اما سینماگران ما چون می دانند که گیشه ندارند به ساخت این فیلم های سطح پایین رو می آورند. من واقعا از این بابت متأسفم. جای فیلم های اساسی در سینمای ایران بسیار خالی است.

ایران از معدود کشورهایی است که اینقدر انسان انقلابی دارد

* خانم ستاره اسکندری تعبیری داشتند به این مضمون که جای اندیشه در سینمای ایران خالی است.

واقعا موافقم. همه چیز پول نیست. نمی توان همه چیز را در پول خلاصه کرد. مسائل بسیاری وجود که اگر ما بخواهیم به آن ها بپردازیم دچار کمبود موضوع نخواهیم شد. کشور ما بسیار غنی است. ایران از نوادر کشورهایی است که اینقدر آدم های انقلابی و با معرفت و حاذق در حکمت و فلسفه داشته ایم. ما عارفان زیادی داشتیم اما متأسفانه فیلم های خوبمان درباره این افراد و معرفت ها انگشت شمار هم نیست.

* آقای دژاکام هم در گفتگویی که با یکدیگر داشتیم تأکید می کردند که سرگرمی های لذت طلبانه جای لذت های زیبایی شناسانه را گرفته اند.

احسنت! جمله خوبی گفته است و من با سخن او بسیار موافقم.

* شما در سخنانتان چند بار به مسأله دفاع مقدس اشاره کردید. با رزمندگان دفاع مقدس چه ارتباطی داشتید؟

من در سال 58 به صورت داوطلبانه به سازمان «الفتح» پیوسته بودم. الفتح یک شبکه زیرزمینی بود که با هدف مبارزه چریکی علیه اسرائیل و برای آزادسازی فلسطین توسط یاسر عرفات تشکیل شده بود. بعدها سازمان آزادیبخش فلسطین با نام عربی التحریر الفلسطینیه تشکیل شد. من به صورت داوطلبانه آموزش های جنگی دیده بودم.

حضور در جبهه های غرب و جنوب کشور

وقتی جنگ در ایران آغاز شد، اعلام کردند که به نیرو نیاز داریم که من به ایران بازگشتم. من حسابی در جبهه های جنوب و غرب ایران گشته ام! هیچیک از فعالیت های جنگی من به خاطر پست و مقام و کارت نبود. من فقط به خاطر دلم در صحنه های جنگ حضور پیدا کردم. بعد از جنگ هم طبیعتا فعالیت هایم به پایان رسید و من هم به تهران برگشتم. هیچ کس هم حالم را نپرسید.

خیلی ها به من می گفتند اگر ما شرایط و موقعیت های تو را داشتیم، چنین و چنان می کردیم! اما من واقعا به خاطر دلم همه این فعالیت ها را انجام دادم. الحمدلله یک چوب کبریت هم به خاطر حضورم در جبهه ها نگرفته ام.

* در خارج از کشور دقیقا در چه منطقه ای مبارزه می کردید؟

من در «نبطیه» که استانی در جنوب لبنان است حضور داشتم. نبطیه در واقع خط مقدم مبارزه با اسرائیل بود. ما در عملیات ها به مناطق داخلی فلسطین می رفتیم و پس از عملیات به نبطیه بازمی گشتیم. من در عملیات «لیتانی» هم حضور داشتم. این عملیات که در سال 1978 انجام شد در واقع اولین تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان بود. در نهایت هم اسرائیلی ها شکست خوردند و عقب نشینی کردند.

در چند عملیات با فلسطینی ها همراه بودم

سازمان ملل هم البته پنج روز بعد از حمله اسرائیل قطعنامه ای صادر کرد که اسرائیلی ها را ملزم به عقب نشینی می کرد. نمی دانم گفتن این مسائل، چقدر درست است اما در چند عملیات با فلسطینی ها همراه بودم. در ایران هم در عملیات های متعددی شرکت داشتم.

* در مجموع چند سال در نبطیه بودید؟

حدود یکسال و نیم. گذراندن دوره های مختلف نظامی حدود هفت ماه طول کشید و بعد هم به خط مقدم جنگ با اسرائیل رفتیم.

* الان چه می کنید و حالتان چطور است؟

بد نیستم اما چندین ماه است که بیکارم.

* خودخواسته یا اجبارا؟

نمی توانم دلیلش را بفهمم. من اهل این نیستم که برای کار از این دفتر به آن دفتر بروم. من روابط عمومیِ لازم برای این کار را ندارم و شاید به همین خاطر است که بیکارم. شاید هم به خاطر برخی از ایده ها و نگاه هایم باشد. من عاشق امام بودم و هنوز هم هستم. حالم بد می شود اگر کسی بخواهد حرف هایش را تحریف کند. امام برای من یک اسطوره بود. خدا رحمتش کند.

امام که جام زهر نوشید، زندگی ام کن فیکون شد

از وقتی که امام گفت من جام زهر را نوشیدم انگار زندگی من کن فیکون شد و بهم ریختم. من تا الان مستأجرم و با وجود همه شرایط خوب و بد، کارهایی را هم رد می کنم. همه می گویند مگر دیوانه ای که در این شرایط کار رد می کنی؟ من نمی توانم کاری که دوست ندارم را انجام دهم. من معتقدم بازیگر باید با نقش زندگی کند و وقتی من نمی توانم با نقش ارتباط برقرار کنم چگونه با آن زندگی کنم؟ وقتی نمی توانم با نقش ارتباط برقرار کنم مجبورم ادا دربیاورم که ترجیح می دهم این کار را نکنم!

* با حضرت امام دیداری داشتید؟

من عضو گروه 110 بودم. وقتی از کردستان به تهران آمدم یک ریال نداشتم. این ها را برای خودتان می گویم.(مرآت: محمدرضا داوودنژاد در این بخش از گفتگو به بیان برخی از اقدامات خود در کردستان پرداخت که به درخواست خود ایشان از ذکر آن ها صرفنظر می کنیم) من مدتی هم در سمنان زندگی کرده ام.

* در چه سال هایی؟

سال های 69 و 70.

حاج اصغر اهل شعر و فلسفه است

* ظاهرا با آقای جمعه ای، رئیس اتاق بازرگانی استان سمنان هم دوست هستید.

بله. من نمیدانم شما حاج اصغر را چگونه می شناسید اما من مرید او هستم. حاج اصغر یک عارف است و چون ارتباطات بیرونی او عمدتا ارتباطات کاری است، همه از روحیات او خبر ندارند. من که با خود او بوده ام می دانم که چقدر اهل شعر است. او عاشق کتاب های فلسفی و حکمت است و دوستان نزدیکش هم اکثرا آدم هایی هستند که عرفان و فلسفه و حکمت را دوست دارند.

* چگونه با ایشان آشنا شدید؟

 من از شاگردان حاج آقا صفایی بودم و حاج اصغر را در محضر حاج آقای صفایی زیارت کردم. چندوقتی در خدمتش بودم و از این بابت خوشحالم. هنوز هم دوستش دارم.

* و سخن آخر.

من همه را دوست دارم اما آدم هایی که در حاشیه کویر را بیشتر. آدم هایی که در حاشیه کویر زندگی می کنند عشق و معرفت را می شناسند. این آدم ها برای من دوست داشتنی هستند.