صراط:برخی مدعی هستند که فتنهی 88 یک «جنبش مردمی» حاصل تناقض میان ارزشها و هنجارهای جامعهی ایران بوده که مهار شدنی نیست و به فعالیت خود ادامه میدهد. این در حالی است که بعضی دیگر از تطبیق شاخصهای «بیماری اجتماعی» با این پدیدهی اجتماعی سخن میگویند.
به گزارش فارس چندی پیش رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای با یادآوری وقایع تلخ فتنهی 88 فرمودند: «این فتنه، «بیماری اجتماعی» بود که با حضور عظیم مردمی دفع شد.» در دیدگاه رهبر انقلاب، فتنهی 88 بیماری و عفونت ویروسی بود که در بخشی از بدنهی (هرچند کوچک) جامعه پیدا شد و با داشتن سابقهی حداقل 10 ساله، در شرایط اجتماعی و سیاسی خاص آن زمان فرصت بروز و کنشگری یافت. با این مبنا بود که از زمان پیدایش تا رفع بیماری، مقام معظم رهبری در سخنان خود به علل این بیماری اشارههایی داشتهاند تا عموم جامعه آگاه باشند؛ «ساده اندیشی و هوس زدگی، قدرت طلبی و سهم خواهی بیش از حد، مبارزهی افراطی برای کسب قدرت سیاسی به گونهای که حقیقت، قربانی قدرت گردد از سوی عدهای از خواص دنبال شد که همین عطش موجب گردید دنیا را از دریچهی قدرت خواهی و سهم طلبی بنگرند که اگر در ساخت سیاسی قدرت حضور نداشته باشند یا از آن کنار گذاشته شوند فتنهها به پا کنند و همه چیز را به آشوب کشند.»
همچنین ایشان جایی دیگر تأکید کردند: «اگر ما از اخلاق اسلامی دور شدیم، اگر عدالت را فراموش کردیم، شعار عدالت را به انزوا انداختیم، اگر رودربایستیها، ضعفهای شخصی، ضعفهای شخصیتی بر روابط سیاسی و بینالمللی مسؤولین کشور حاکم شود، اگر مردمی بودنِ مسؤولان کشور را دست کم گرفتیم، اگر مسؤولین کشور هم مثل خیلی از مسؤولین کشورهای دیگر به مسؤولیت به عنوان یک وسیله و یک مرکز ثروت و قدرت نگاه کنند، اگر ایستادگی در مقابل تجاوزطلبیهای دشمن فراموش شود، اگر مسألهی خدمت و فداکاری برای مردم از ذهنیت و عمل مسؤولین کشور حذف شود، اگر مردمی بودن، سادهزیستی، خود را در سطح تودهی مردم قرار دادن، از ذهنیت مسؤولین کنار برود و حذف شود؛ پاک شود، اگر این مغزهای حقیقی و این بخشهای اصلیِ هویت واقعی جمهوری اسلامی از دست برود و ضعیف شود، ساخت ظاهریِ جمهوری اسلامی خیلی کمکی نمیکند؛ خیلی اثری نمیبخشد و پسوند «اسلامی» بعد از مجلس شورا: مجلس شورای اسلامی؛ دولت جمهوری اسلامی، به تنهایی کاری صورت نمیدهد. اصل قضیه این است که مراقب باشیم آن روح، آن سیرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سیرت، بصیرت توجه داشته باشید. این، اساس قضیه است.»
از نگاه رهبر انقلاب، حسادت، بغض و دشمنی، نتیجهی یک دهه تلاش براندازانه بود که از سوی عدهای خواص در قالب ایجاد فتنه و فضای ابهام آلود پیگیری شد. در واقع فضای انتخاباتی حاکم بر جامعه در آن زمان فرصت مناسبی شد تا آن را بروز دهند و بیماری بخشی از بدنه، علایم بیرونی خود را ظاهر سازد. در ادامه به بررسی ویژگیهای جامعهشناختی این وضعیت بیماری اجتماعی پرداخته و پس از آن، این موضوع مورد بررسی قرار خواهد گرفت که فتنهی 88 را میتوان در قالب بیماری اجتماعی و یا جنبش مردمی تعریف کرد؟
مؤلفههای معرف فتنهی 88 به عنوان یک بیماری:
1- ضدیت با ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه و سعی در تضعیف آنها
در وضعیت بیماری اجتماعی، فرد یا جریان بیمار، ارزشهای موجد همبستگی جامعه را به یک باره نقض و ارزشهای خاص خود را مد نظر قرار میدهد، حتی اگر بافت کلی جامعه با ارزشهای آنان نامأنوس و یا در ضدیت باشد. حال آن که همین ارزشهای فراگیر حاکم بر جامعه، منبع اصلی وفاق و پیوستگی جامعهی ایرانی است که حتی دشمنان سیستم نیز به آن اشاره دارند و همین فاکتور مانع بسیاری از اقدامهای آنان بوده است. در واقع رفتار شناسی این کنشگران نشان میدهد هدف اصلی آنان برچیدن گزارهی «دین» از «سیاست اجتماعی» سیستم بوده است. در این وضعیت، هیچ بررسی و واقعبینی از ارزشها و هنجارهای مورد قبول جامعه وجود ندارد و خود بیمار کجرویش از هنجارهایهای فراگیر اجتماعی را نمیبیند و در تقلای کوتاه و بیحاصل خود جامعهای را در پیش رو دارد که کماکان به ارزشهای بنیادین خود واقف و در صدد رفع و واکسینه کردن بیماری است.
2- عدم تعقل
بخشی از این بیماری، ساده اندیشی و عدم تعقلی بود که هم در کنش خواص و هم کسانی که تحت تأثیر آنها قرار داشتند، وجود داشت. عدم تعقل وفرهنگ سیاسی برخواسته از آن، عنان کنش را به دست احساسات رادیکال میسپارد و همین سلطهی احساسات باعث میگردد که به جای این که منافع و اهداف واقعی جامعه در نظر گرفته شود و رفتارهای مدنی را با آن بسنجند، غلبهی احساسات برانگیخته شده را بر کنشهای خود بپذیرند و رفتارهای سیاسیشان به صورت واکنشهای عاطفی بروز کند، بدون این که پیامدهای مثبت و منفی آن رفتارها در رابطه با حقایق جامعه و منافع ملی محاسبه شده باشد. در این شرایط نیروهای خارجی مخالف سیستم در قالب جنگ نرم با پدیدآوردن صحنههای احساسی میتوانند هیستری جمعی ایجاد کنند و مدیریت رفتارهای مدنی را در ارادهی خود بگیرند و به بیان دقیقتر با جایگزین کردن واکنشهای احساسی رفتارهای غیرمدنی ایجاد کنند. از این رو در این وضعیت رفتارهایی مشاهده میشود که کاملاً با معیارها و فرم کنش عقلانی فاصله دارد و این روند عقلانیت زدایی و گسترش هیستری جمعی منجر به آن میگردد که عدهای حتی به ارزشهای ملی و دینی خود اهانت کنند.
3- مخالفت صرف
در وضعیتی بیماری اجتماعی در بخشی از بدنهی جامعه، عدهای وجود دارند که رفتارهای اجتماعی آنها در تمام دورانها مخالفت با همهی مظاهر و بودگیهای اجتماعی است، به صورتی که با هر سیاستی که توسط غیر از خودی اتخاذ شده باشد به سرعت مخالفت میشود حتی اگر تجربه نشان دهد که آن سیاست به نفع منافع عمومی اجتماعی است و جامعه همراه و هماهنگ با سیاست خاص سیستم است و در سیکل تعاملی حکومت- جامعه همهی تلاشها در جهت حل نقاط ضعف و بهبود شرایط است. ضمن این که غالباً مخالفتها در اکثر اوقات بدون ارایهی سیاست بدیل و برنامهی راهنمای خاص دیگر است، یعنی هیچ ارایهی راه حلی وجود ندارد و دور باطلی از مخالفت در رفتار و گفتار این کنشگران مشاهده میشود.
4- خود محوری و سهم خواهی افراطی از قدرت
در این شرایط عدهای در مواجهههای شخصی بدون ملاحظهی نظرها و اهداف دیگر اعضای جامعه، تمایلها و اغراض شخصی خود را بر دیگر اعضا ترجیح میدهند، در درون جامعهی خود، فقط دیدگاهها و خواستههای گروه، طبقه و یا همفکران خود را بر حق و درست میدانند. در فضای انتخاباتی جامعه نیز این رفتار بدین صورت نمایان میشود که عدهای رأی خود را برتر و به طور حتم بیشتر میدانند و انتظار دارند کل جامعه با نظر آنان موافق باشند. وجه غالب خودمحوری و خودخواهی سهم خواهی هرچه بیشتر از قدرت سیاسی درون جامعه است که در عمل نیز قدرت خواهی مداوم را سبب میشود و زمانی که اکثریت آرای جامعه شامل شخصی غیرخود میگردد با برنامهریزیهای قبلی بمباران انگاره سازیهای کاذب و پخش آنها در جامعه به سرعت آغاز میگردد در حالی که بعضی از این انگارهها مثل «تقلب» که به گستردگی مطرح میشود، نخست متوجه سطوح مختلف همین جامعهای است که آنها را مخاطب قرار دادهاند، چرا که انتخابات از ابتدا تا انتها توسط اعضای جامعه برگزار میگردد.
5- تقلید از خواص
بخشی از این بیماری مولود پیروی نا آگاهانه از سران جریان آفرین در همان زمان بود. بخشی از بدنهی متأثر از فضای تبلیغاتی سنگین و فراگیر رسانههای خارجی در پی شکست انتخاباتی کاندیدای مورد نظر خود، بدون تأمل در اغراض و انگیزههای این تبلیغات به دنبال احساسات تهییج و دستکاری شدهی خود در پی اجرای فرامین خواص برآمدند که البته در بسیاری از موارد پشیمانی زود هنگام بر رفتار کنشگران مستولی گردید.
6- عطش ایجاد بینظمی و نقض قوانین
در وضعیت بیماری اجتماعی همهی کنشها به سرعت منجر به وجود آمدن بینظمی وسیعی در حوزهی کنش میشود. به همین دلیل اوباشیگری همواره در این کنشها وجود دارد و در واقع اوباشیگری فرم غالب و شاکلهبندی اعتراض را در بر میگیرد. افراد اوباش از فضای بینظمی به وجود آمده در اجتماع استفاده کرده و ذیل فضای ایجاد شده به دنبال چیزی هستند که شاید دقیقاً ماهیت آن را هم ندانند. به این ترتیب افراد اوباش در کنشها بر ساخته میشوند.از سوی دیگر دوگانگیهای شدید این انتخابات نظیر رد چارچوبها و ساختارهای قانونی از طرف کسانی که با شعارهای قانونی وارد انتخابات شده بودند و رد مشروعیت نهادهایی که با پذیرش آنها وارد چرخهی انتخابات شدند، نظیر ستاد انتخابات و شورای نگهبان، تغییر موضع لیبرالهای دههی 60 به سوسیالیست و سوسیالیستهای دههی 70 به لیبرالیست، نفی شعارهای اصلی خط امام(ره) مثل ایستادگی مقابل آمریکا و حمایت از فلسطین و عدم محصور شدن در چارچوب مرزهای ملی در کنار انتساب خود به امام(ره) و خط امام(ره) و تغییر موضع بعضی از عناصر درون نظام به اپوزیسیون و تلاش برای استفاده از مزایای درون نظام بودن، ضمن رد مشروعیت ولایت فقیه، مجلس، ستاد انتخابات، دستگاه قضایی و قوهی قضاییه فضایی آنومیک را رقم زد که بسیاری را دچار بیهنجاری کرد که این مسأله با دعوت به راهپیماییهای بیمجوز، فشار رسانهایْ، مطبوعاتی و شبکهی اجتماعی شکل گرفته در دوران انتخابات و بیانیههای احساسی بر ایجاد پتانسیل رفتارهای ناهنجار پرخاشگرانه افزود.
7- آسیب رسانی و خشونت
اعتراض بیش از حد و خشونت، جزءِ جدایی ناپذیر رفتارهای معلول بیماری اجتماعی است و وقوع مرگ و مجروحیت برخی از افراد غیرعادی نیست و تخریب اماکن، اموال عمومی، ساختمانها، آتش زدن و... در خزانهی کنشِ کنشگران قرار دارد.
8- برانگیختگی آنی و به شدت هیجانی
در رفتارهای اجتماعی که حاوی مقادیر بسیاری از هیجانات جمعی است، پایان کار با سرعت به نقطهای میرسد که از آن به بعد فعالیتها آهسته و سپس خاموش میشوند و به توقف اضطرابآمیز میرسند. پایان فعالیتهای پرهیجان سیاسی، با مکانیسمهایی از قبیل نهادینه شدن اجلاسهای سیاسی و انتخابات متعاقب آن همراه هستند. به لحاظ عملی، در صورت وجود سلامت اجتماعی در تمامی سطوح جامعه، فعالیت سیاسی اجتماعی در جریان انتخابات، با برگزاری انتخابات و انتخاب کاندیدا میبایست خود به خود پایان مییافت، اما وقایع پس از آن این گونه نشان میداد که از قبل چنین برنامهریزیهایی برای افکارسازی، جریان آفرینی و عیبجویی افراطی به طور عمد وجود داشته است.
جنبش مردمی یا بیماری اجتماعی؟
برخی واژهها از بار معنایی خاصی در علم جامعهشناسی سیاسی برخوردارند که الزام میدارد کاربرد این واژهها برای شناسایی یا توضیح برخی تحولات و رویدادها، با توجه به همان بار معنایی واقعی آنان صورت پذیرد؛ تا موجد ابهامات و شبهاتی دربارهی خود آن رویداد نگردد. واژهی «جنبش» (Movement) یا «جنبش اجتماعی» (Social Movement) از جملهی این واژهها هستند. تعاریف این واژه در بردارندهی موضوعات زیر است:
1. جنبشها، ارزشها و هنجارهای جدیدی عرضه میکنند و بر آرمان شهر مورد نظر برای تکوین نظم نوین اجتماعی، تأکید میورزند.
2. جنبشها دارای تشکل، سازماندهی و شبکههای ارتباطی مداوم هستند.
3. جنبشها دارای پایداری و استمرارند.
عنصر آگاهی در جنبشها وجود دارد و نقش هویت بخشی دارند. همچنین یکسری ویژگیهای مشترک در تعریف جنبشها وجود دارد که اگر محقق نشود، آنگاه با دیگر موضوعات اجتماعی خلط مبحث شده و اشتباه گرفته میشود. این ویژگیها عبارتاند از:
1ـ داشتن اهداف مشخص، اولویتبندی شده و تا حد امکان قابل دسترس؛
2 ـ وجود هویت مشترک و یک ایدئولوژی حداقلی که وحدت، همبستگی و انسجام درونی را باعث شده، هدف را توجیه و مشروع ساخته و برنامه و راهکار چگونگی دستیابی به هدف را بهصورتی ساده ترسیم کند.
3 ـ داشتن رهبر یا کادر رهبری کارآمد که مورد اطاعت و پذیرش اکثریت قریب به اتفاق اعضا و حامیان جنبش باشد.
با توجه به تعاریف بیماری اجتماعی و جنبش اجتماعی اکنون میتوان بررسی تطبیقی انجام داد که آیا حوادث سال 88 در جامعهی ما در مؤلفهی بیماری تعریف میشود و یا جنبش؟ در وضعیت ویژهی آن زمان عدهی خاصی که مسأله آفرینی کردند، هدف واحد و مشخصی را دنبال نمیکردند و برنامهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منسجمی نداشتند؛ در صورتی که اهداف یک جنبش دستآوردهای ملموس و مشخصی هستند که جنبش در پی دستیابی به آنها است. این اهداف باید برای جمعیتی که از طرفداران بالقوهی جنبش محسوب میشوند، معتبر بوده و بخشهای وسیعی از آنان را با یکدیگر متحد کند؛ از نظر امکان موفقیت و نیل به حصول، الویتبندی شده باشد؛ ضمن آن که در کنار اهداف نمادین، باید دستآوردهایش نیز از نظر بهبود اجتماعی قابلمشاهده باشد.
گروههای جریان آفرین آن زمان از نظر عقیدتی و ایدئولوژیکی نیز طیف ناسازگار و ناهماهنگی را تشکیل میدادند؛ چنان که در یک سر طیف معتقدین به سکولاریسم و لیبرالیسم غربی و مخالفان نظام ولایت فقیه و در سر دیگر طیف، ارزش گرایان منتقد و حتی برخی از یاران نزدیک امام(ره) قرار داشتند. همچنین این جریان از رهبری واحد و مشخصی برخوردار نبود. کادر رهبری و سیاستگذاری واحدی بر این جریان حاکمیت نیافت و مهمتر از همه، قادر به جذب اعضا از میان طبقات مردم نبود.
آنان هر چند هوادارانی در گوشه و کنار جامعه داشتند، اما قادر نبودند در برقراری ارتباط دوسویه میان مردم و خواص تأثیرگذار باشند. بنابراین اشتباهات، چشم پوشی و خیالبافی بسیار نیاز است تا وضعیت خاص آن زمان تعبیر به جنبش شود و اساساً این موضوع از نظر علوم اجتماعی و از منظر دیدگاه واقعبینی مردود است، آن چنان که وضعیت اجتماعی ایران پس از دفع بیماری نشان میدهد که بدنهی کلی و اصلی جامعه پس از شوک اولیه از بروز این وضعیت در صدد رفع و دفع آن برآمد و باید توجه داشت که اصل کلی و واقعی این است که بیماری علایم حیاتی جامعه را نشان نمیدهد بلکه به لحاظ علمی، بیماری اجتماعی، کژ کارکردی جزیی از سیستم را نشان میدهد که در صورت عدم رفع و دفع عظیم ملی به خطرات اجتماعی بیشمار و گاهاً غیرقابل جبران خواهد انجامید.(*)
مریم اهتمام: دانشجوی دکترای جامعه ی شناسی سیاسی
به گزارش فارس چندی پیش رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای با یادآوری وقایع تلخ فتنهی 88 فرمودند: «این فتنه، «بیماری اجتماعی» بود که با حضور عظیم مردمی دفع شد.» در دیدگاه رهبر انقلاب، فتنهی 88 بیماری و عفونت ویروسی بود که در بخشی از بدنهی (هرچند کوچک) جامعه پیدا شد و با داشتن سابقهی حداقل 10 ساله، در شرایط اجتماعی و سیاسی خاص آن زمان فرصت بروز و کنشگری یافت. با این مبنا بود که از زمان پیدایش تا رفع بیماری، مقام معظم رهبری در سخنان خود به علل این بیماری اشارههایی داشتهاند تا عموم جامعه آگاه باشند؛ «ساده اندیشی و هوس زدگی، قدرت طلبی و سهم خواهی بیش از حد، مبارزهی افراطی برای کسب قدرت سیاسی به گونهای که حقیقت، قربانی قدرت گردد از سوی عدهای از خواص دنبال شد که همین عطش موجب گردید دنیا را از دریچهی قدرت خواهی و سهم طلبی بنگرند که اگر در ساخت سیاسی قدرت حضور نداشته باشند یا از آن کنار گذاشته شوند فتنهها به پا کنند و همه چیز را به آشوب کشند.»
همچنین ایشان جایی دیگر تأکید کردند: «اگر ما از اخلاق اسلامی دور شدیم، اگر عدالت را فراموش کردیم، شعار عدالت را به انزوا انداختیم، اگر رودربایستیها، ضعفهای شخصی، ضعفهای شخصیتی بر روابط سیاسی و بینالمللی مسؤولین کشور حاکم شود، اگر مردمی بودنِ مسؤولان کشور را دست کم گرفتیم، اگر مسؤولین کشور هم مثل خیلی از مسؤولین کشورهای دیگر به مسؤولیت به عنوان یک وسیله و یک مرکز ثروت و قدرت نگاه کنند، اگر ایستادگی در مقابل تجاوزطلبیهای دشمن فراموش شود، اگر مسألهی خدمت و فداکاری برای مردم از ذهنیت و عمل مسؤولین کشور حذف شود، اگر مردمی بودن، سادهزیستی، خود را در سطح تودهی مردم قرار دادن، از ذهنیت مسؤولین کنار برود و حذف شود؛ پاک شود، اگر این مغزهای حقیقی و این بخشهای اصلیِ هویت واقعی جمهوری اسلامی از دست برود و ضعیف شود، ساخت ظاهریِ جمهوری اسلامی خیلی کمکی نمیکند؛ خیلی اثری نمیبخشد و پسوند «اسلامی» بعد از مجلس شورا: مجلس شورای اسلامی؛ دولت جمهوری اسلامی، به تنهایی کاری صورت نمیدهد. اصل قضیه این است که مراقب باشیم آن روح، آن سیرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سیرت، بصیرت توجه داشته باشید. این، اساس قضیه است.»
از نگاه رهبر انقلاب، حسادت، بغض و دشمنی، نتیجهی یک دهه تلاش براندازانه بود که از سوی عدهای خواص در قالب ایجاد فتنه و فضای ابهام آلود پیگیری شد. در واقع فضای انتخاباتی حاکم بر جامعه در آن زمان فرصت مناسبی شد تا آن را بروز دهند و بیماری بخشی از بدنه، علایم بیرونی خود را ظاهر سازد. در ادامه به بررسی ویژگیهای جامعهشناختی این وضعیت بیماری اجتماعی پرداخته و پس از آن، این موضوع مورد بررسی قرار خواهد گرفت که فتنهی 88 را میتوان در قالب بیماری اجتماعی و یا جنبش مردمی تعریف کرد؟
مؤلفههای معرف فتنهی 88 به عنوان یک بیماری:
1- ضدیت با ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه و سعی در تضعیف آنها
در وضعیت بیماری اجتماعی، فرد یا جریان بیمار، ارزشهای موجد همبستگی جامعه را به یک باره نقض و ارزشهای خاص خود را مد نظر قرار میدهد، حتی اگر بافت کلی جامعه با ارزشهای آنان نامأنوس و یا در ضدیت باشد. حال آن که همین ارزشهای فراگیر حاکم بر جامعه، منبع اصلی وفاق و پیوستگی جامعهی ایرانی است که حتی دشمنان سیستم نیز به آن اشاره دارند و همین فاکتور مانع بسیاری از اقدامهای آنان بوده است. در واقع رفتار شناسی این کنشگران نشان میدهد هدف اصلی آنان برچیدن گزارهی «دین» از «سیاست اجتماعی» سیستم بوده است. در این وضعیت، هیچ بررسی و واقعبینی از ارزشها و هنجارهای مورد قبول جامعه وجود ندارد و خود بیمار کجرویش از هنجارهایهای فراگیر اجتماعی را نمیبیند و در تقلای کوتاه و بیحاصل خود جامعهای را در پیش رو دارد که کماکان به ارزشهای بنیادین خود واقف و در صدد رفع و واکسینه کردن بیماری است.
2- عدم تعقل
بخشی از این بیماری، ساده اندیشی و عدم تعقلی بود که هم در کنش خواص و هم کسانی که تحت تأثیر آنها قرار داشتند، وجود داشت. عدم تعقل وفرهنگ سیاسی برخواسته از آن، عنان کنش را به دست احساسات رادیکال میسپارد و همین سلطهی احساسات باعث میگردد که به جای این که منافع و اهداف واقعی جامعه در نظر گرفته شود و رفتارهای مدنی را با آن بسنجند، غلبهی احساسات برانگیخته شده را بر کنشهای خود بپذیرند و رفتارهای سیاسیشان به صورت واکنشهای عاطفی بروز کند، بدون این که پیامدهای مثبت و منفی آن رفتارها در رابطه با حقایق جامعه و منافع ملی محاسبه شده باشد. در این شرایط نیروهای خارجی مخالف سیستم در قالب جنگ نرم با پدیدآوردن صحنههای احساسی میتوانند هیستری جمعی ایجاد کنند و مدیریت رفتارهای مدنی را در ارادهی خود بگیرند و به بیان دقیقتر با جایگزین کردن واکنشهای احساسی رفتارهای غیرمدنی ایجاد کنند. از این رو در این وضعیت رفتارهایی مشاهده میشود که کاملاً با معیارها و فرم کنش عقلانی فاصله دارد و این روند عقلانیت زدایی و گسترش هیستری جمعی منجر به آن میگردد که عدهای حتی به ارزشهای ملی و دینی خود اهانت کنند.
3- مخالفت صرف
در وضعیتی بیماری اجتماعی در بخشی از بدنهی جامعه، عدهای وجود دارند که رفتارهای اجتماعی آنها در تمام دورانها مخالفت با همهی مظاهر و بودگیهای اجتماعی است، به صورتی که با هر سیاستی که توسط غیر از خودی اتخاذ شده باشد به سرعت مخالفت میشود حتی اگر تجربه نشان دهد که آن سیاست به نفع منافع عمومی اجتماعی است و جامعه همراه و هماهنگ با سیاست خاص سیستم است و در سیکل تعاملی حکومت- جامعه همهی تلاشها در جهت حل نقاط ضعف و بهبود شرایط است. ضمن این که غالباً مخالفتها در اکثر اوقات بدون ارایهی سیاست بدیل و برنامهی راهنمای خاص دیگر است، یعنی هیچ ارایهی راه حلی وجود ندارد و دور باطلی از مخالفت در رفتار و گفتار این کنشگران مشاهده میشود.
4- خود محوری و سهم خواهی افراطی از قدرت
در این شرایط عدهای در مواجهههای شخصی بدون ملاحظهی نظرها و اهداف دیگر اعضای جامعه، تمایلها و اغراض شخصی خود را بر دیگر اعضا ترجیح میدهند، در درون جامعهی خود، فقط دیدگاهها و خواستههای گروه، طبقه و یا همفکران خود را بر حق و درست میدانند. در فضای انتخاباتی جامعه نیز این رفتار بدین صورت نمایان میشود که عدهای رأی خود را برتر و به طور حتم بیشتر میدانند و انتظار دارند کل جامعه با نظر آنان موافق باشند. وجه غالب خودمحوری و خودخواهی سهم خواهی هرچه بیشتر از قدرت سیاسی درون جامعه است که در عمل نیز قدرت خواهی مداوم را سبب میشود و زمانی که اکثریت آرای جامعه شامل شخصی غیرخود میگردد با برنامهریزیهای قبلی بمباران انگاره سازیهای کاذب و پخش آنها در جامعه به سرعت آغاز میگردد در حالی که بعضی از این انگارهها مثل «تقلب» که به گستردگی مطرح میشود، نخست متوجه سطوح مختلف همین جامعهای است که آنها را مخاطب قرار دادهاند، چرا که انتخابات از ابتدا تا انتها توسط اعضای جامعه برگزار میگردد.
5- تقلید از خواص
بخشی از این بیماری مولود پیروی نا آگاهانه از سران جریان آفرین در همان زمان بود. بخشی از بدنهی متأثر از فضای تبلیغاتی سنگین و فراگیر رسانههای خارجی در پی شکست انتخاباتی کاندیدای مورد نظر خود، بدون تأمل در اغراض و انگیزههای این تبلیغات به دنبال احساسات تهییج و دستکاری شدهی خود در پی اجرای فرامین خواص برآمدند که البته در بسیاری از موارد پشیمانی زود هنگام بر رفتار کنشگران مستولی گردید.
6- عطش ایجاد بینظمی و نقض قوانین
در وضعیت بیماری اجتماعی همهی کنشها به سرعت منجر به وجود آمدن بینظمی وسیعی در حوزهی کنش میشود. به همین دلیل اوباشیگری همواره در این کنشها وجود دارد و در واقع اوباشیگری فرم غالب و شاکلهبندی اعتراض را در بر میگیرد. افراد اوباش از فضای بینظمی به وجود آمده در اجتماع استفاده کرده و ذیل فضای ایجاد شده به دنبال چیزی هستند که شاید دقیقاً ماهیت آن را هم ندانند. به این ترتیب افراد اوباش در کنشها بر ساخته میشوند.از سوی دیگر دوگانگیهای شدید این انتخابات نظیر رد چارچوبها و ساختارهای قانونی از طرف کسانی که با شعارهای قانونی وارد انتخابات شده بودند و رد مشروعیت نهادهایی که با پذیرش آنها وارد چرخهی انتخابات شدند، نظیر ستاد انتخابات و شورای نگهبان، تغییر موضع لیبرالهای دههی 60 به سوسیالیست و سوسیالیستهای دههی 70 به لیبرالیست، نفی شعارهای اصلی خط امام(ره) مثل ایستادگی مقابل آمریکا و حمایت از فلسطین و عدم محصور شدن در چارچوب مرزهای ملی در کنار انتساب خود به امام(ره) و خط امام(ره) و تغییر موضع بعضی از عناصر درون نظام به اپوزیسیون و تلاش برای استفاده از مزایای درون نظام بودن، ضمن رد مشروعیت ولایت فقیه، مجلس، ستاد انتخابات، دستگاه قضایی و قوهی قضاییه فضایی آنومیک را رقم زد که بسیاری را دچار بیهنجاری کرد که این مسأله با دعوت به راهپیماییهای بیمجوز، فشار رسانهایْ، مطبوعاتی و شبکهی اجتماعی شکل گرفته در دوران انتخابات و بیانیههای احساسی بر ایجاد پتانسیل رفتارهای ناهنجار پرخاشگرانه افزود.
7- آسیب رسانی و خشونت
اعتراض بیش از حد و خشونت، جزءِ جدایی ناپذیر رفتارهای معلول بیماری اجتماعی است و وقوع مرگ و مجروحیت برخی از افراد غیرعادی نیست و تخریب اماکن، اموال عمومی، ساختمانها، آتش زدن و... در خزانهی کنشِ کنشگران قرار دارد.
8- برانگیختگی آنی و به شدت هیجانی
در رفتارهای اجتماعی که حاوی مقادیر بسیاری از هیجانات جمعی است، پایان کار با سرعت به نقطهای میرسد که از آن به بعد فعالیتها آهسته و سپس خاموش میشوند و به توقف اضطرابآمیز میرسند. پایان فعالیتهای پرهیجان سیاسی، با مکانیسمهایی از قبیل نهادینه شدن اجلاسهای سیاسی و انتخابات متعاقب آن همراه هستند. به لحاظ عملی، در صورت وجود سلامت اجتماعی در تمامی سطوح جامعه، فعالیت سیاسی اجتماعی در جریان انتخابات، با برگزاری انتخابات و انتخاب کاندیدا میبایست خود به خود پایان مییافت، اما وقایع پس از آن این گونه نشان میداد که از قبل چنین برنامهریزیهایی برای افکارسازی، جریان آفرینی و عیبجویی افراطی به طور عمد وجود داشته است.
جنبش مردمی یا بیماری اجتماعی؟
برخی واژهها از بار معنایی خاصی در علم جامعهشناسی سیاسی برخوردارند که الزام میدارد کاربرد این واژهها برای شناسایی یا توضیح برخی تحولات و رویدادها، با توجه به همان بار معنایی واقعی آنان صورت پذیرد؛ تا موجد ابهامات و شبهاتی دربارهی خود آن رویداد نگردد. واژهی «جنبش» (Movement) یا «جنبش اجتماعی» (Social Movement) از جملهی این واژهها هستند. تعاریف این واژه در بردارندهی موضوعات زیر است:
1. جنبشها، ارزشها و هنجارهای جدیدی عرضه میکنند و بر آرمان شهر مورد نظر برای تکوین نظم نوین اجتماعی، تأکید میورزند.
2. جنبشها دارای تشکل، سازماندهی و شبکههای ارتباطی مداوم هستند.
3. جنبشها دارای پایداری و استمرارند.
عنصر آگاهی در جنبشها وجود دارد و نقش هویت بخشی دارند. همچنین یکسری ویژگیهای مشترک در تعریف جنبشها وجود دارد که اگر محقق نشود، آنگاه با دیگر موضوعات اجتماعی خلط مبحث شده و اشتباه گرفته میشود. این ویژگیها عبارتاند از:
1ـ داشتن اهداف مشخص، اولویتبندی شده و تا حد امکان قابل دسترس؛
2 ـ وجود هویت مشترک و یک ایدئولوژی حداقلی که وحدت، همبستگی و انسجام درونی را باعث شده، هدف را توجیه و مشروع ساخته و برنامه و راهکار چگونگی دستیابی به هدف را بهصورتی ساده ترسیم کند.
3 ـ داشتن رهبر یا کادر رهبری کارآمد که مورد اطاعت و پذیرش اکثریت قریب به اتفاق اعضا و حامیان جنبش باشد.
با توجه به تعاریف بیماری اجتماعی و جنبش اجتماعی اکنون میتوان بررسی تطبیقی انجام داد که آیا حوادث سال 88 در جامعهی ما در مؤلفهی بیماری تعریف میشود و یا جنبش؟ در وضعیت ویژهی آن زمان عدهی خاصی که مسأله آفرینی کردند، هدف واحد و مشخصی را دنبال نمیکردند و برنامهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منسجمی نداشتند؛ در صورتی که اهداف یک جنبش دستآوردهای ملموس و مشخصی هستند که جنبش در پی دستیابی به آنها است. این اهداف باید برای جمعیتی که از طرفداران بالقوهی جنبش محسوب میشوند، معتبر بوده و بخشهای وسیعی از آنان را با یکدیگر متحد کند؛ از نظر امکان موفقیت و نیل به حصول، الویتبندی شده باشد؛ ضمن آن که در کنار اهداف نمادین، باید دستآوردهایش نیز از نظر بهبود اجتماعی قابلمشاهده باشد.
گروههای جریان آفرین آن زمان از نظر عقیدتی و ایدئولوژیکی نیز طیف ناسازگار و ناهماهنگی را تشکیل میدادند؛ چنان که در یک سر طیف معتقدین به سکولاریسم و لیبرالیسم غربی و مخالفان نظام ولایت فقیه و در سر دیگر طیف، ارزش گرایان منتقد و حتی برخی از یاران نزدیک امام(ره) قرار داشتند. همچنین این جریان از رهبری واحد و مشخصی برخوردار نبود. کادر رهبری و سیاستگذاری واحدی بر این جریان حاکمیت نیافت و مهمتر از همه، قادر به جذب اعضا از میان طبقات مردم نبود.
آنان هر چند هوادارانی در گوشه و کنار جامعه داشتند، اما قادر نبودند در برقراری ارتباط دوسویه میان مردم و خواص تأثیرگذار باشند. بنابراین اشتباهات، چشم پوشی و خیالبافی بسیار نیاز است تا وضعیت خاص آن زمان تعبیر به جنبش شود و اساساً این موضوع از نظر علوم اجتماعی و از منظر دیدگاه واقعبینی مردود است، آن چنان که وضعیت اجتماعی ایران پس از دفع بیماری نشان میدهد که بدنهی کلی و اصلی جامعه پس از شوک اولیه از بروز این وضعیت در صدد رفع و دفع آن برآمد و باید توجه داشت که اصل کلی و واقعی این است که بیماری علایم حیاتی جامعه را نشان نمیدهد بلکه به لحاظ علمی، بیماری اجتماعی، کژ کارکردی جزیی از سیستم را نشان میدهد که در صورت عدم رفع و دفع عظیم ملی به خطرات اجتماعی بیشمار و گاهاً غیرقابل جبران خواهد انجامید.(*)
مریم اهتمام: دانشجوی دکترای جامعه ی شناسی سیاسی