شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۱ آبان ۱۳۹۰ - ۱۹:۴۰
آینده از آن کیست؟

تنها راه نجات ملت بحرین از چنگان گرگهای آل خلیفه

اکثر مردم مظلوم بحرین شیعه اثنی عشری هستند و می دانیم که حضرت ولی عصر قطعا به فریاد شیعیان مظلوم خواهند رسید و آنها را از ظلم و ستم رها خواهد کرد.
کد خبر : ۳۹۸۳۶
به گزارش سرویس وبلاگ صراط مهدی در وبلاگ آینده از آن کیست؟ نوشت:
 
چندی پیش ، هنگام مطالعه کتاب شریف العبقری الحسان (که اکنون خلاصه آن با نام برکات حضرت ولی عصر علیه السلام چاپ شده است) به داستانی برخورد کردم که شاید این حکایت موقعیت کنونی ملت بحرین و همه ملتهای اسلامی خصوصا ملت هایی که بر مذهب حقه تشیع هستند ، را بیان می کند و راهکاری است برای پیروزی همه ملتها و آزادیخواهان جهان از دست ظلم و ستم سرکردگانشان که وابسته به غرب هستند.

علتی که به نظرم آمد داستان محمدبن عیسای بحرینی را برای رهایی ملت بحرین در وبلاگم بنویسم ، دو مطلب است :

۱- محمد بن عیسی از شیعیان بحرین بوده است و هم اکنون نیز قبر و بارگاهش مزور بسیاری از محبین اهلبیت علیهم السلام است.

۲- اکثر مردم مظلوم بحرین شیعه اثنی عشری هستند و می دانیم که حضرت ولی عصر قطعا به فریاد شیعیان مظلوم خواهند رسید و آنها را از ظلم و ستم رها خواهد کرد.

(البته این در صورتی است که خود شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام خالصانه ، عاجزانه و مظطرانه از حضرتش بخواهند که این است راه نجات.)

تشرف محمد بن عیسای بحرینی خدمت حضرت ولی عصر علیه السلام

مدتی بحرین تحت نفوذ خارجیان بود.

آنها مردی از مسلمانان را حاکم بحرین کردندتا شاید به علت حکومت کردن شخصی مسلمان، آن جا آبادتر شود و به حالشان مفیدتر واقع گردد.

آن حاکم از ناصبیان (کسانی که با اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دشمنی می ورزند) بود اووزیری داشت که در عداوت و دشمنی از خودش شدیدتر بود و پیوسته نسبت به اهل بحرین، به خاطر محبتشان به اهل بیت رسالت (علیهم السلام)، دشمنی می نمود و همیشه به فکرحیله و مکر برای کشتن و ضرر رساندن به آنها بود.

روزی وزیر بر حاکم وارد شد و اناری که در دست داشت به حاکم داد.

حاکم وقتی دقت کرد، دید بر آن انار این جملات نوشته شده است لااله الا اللّه محمد رسول اللّه و ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول اللّه.

این نوشته بر پوست انار بود، نه آن که کسی با دست نوشته باشد.

حاکم از این امر تعجب کرد و به وزیر گفت: این انار نشانه ای روشن و دلیلی قوی برابطال مذهب رافضه (نام شیعیان در نزد اهل سنت) است.

حال نظر تو درباره اهل بحرین چیست؟ وزیر گفت: اینها جمعی متعصب هستند که دلیل و براهین را انکار می کنند، سزاواراست ایشان را حاضر کنی و انار را به آنها نشان دهی.

اگر قبول کردند و از مذهب خوددست کشیدند، برای تو ثواب و اجر اخروی عظیمی خواهد داشت و اگر از برگشتن سر باز زدند و بر گمراهی خود باقی ماندند، یکی از سه کار را با آنها انجام بده: یا باذلت جزیه بدهند، یا جوابی بیاورند - اگر چه جوابی ندارند - یا آن که مردان ایشان رابکش و زنان و اولادشان را اسیر کن و اموال آنها را به غنیمت بردار.

حاکم نظر وزیر را تحسین نمود و به دنبال علماء و دانشمندان و نیکان شیعه فرستاد وایشان را حاضر کرد.

انار را به آنها نشان داد و گفت: اگر جواب کافی در این زمینه نیاوردید، مردان شما را می کشم و زنان و فرزندانتان را اسیر می کنم و اموال شما رامصادره می کنم و یا آن که باید جزیه بدهید.

وقتی شیعیان این مطالب را شنیدند، متحیر گشته و جوابی نداشتند، لذا رنگ چهره هایشان تغییر کرد و بدنشان به لرزه درآمد، با این حال گفتند: ای امیر سه روز به ما مهلت بده، شاید جوابی بیاوریم که تو به آن راضی شوی.

اگر نیاوردیم، آنچه رامی خواهی، انجام بده.

حاکم هم تا سه روز ایشان را مهلت داد.

آنها با ترس و تحیر از نزد او خارج شدند و در مجلسی جمع شدند تا شاید راه حلی پیدا کنند.

در آن مجلس بر این موضوع نظر دادند که از صلحاء بحرین ده نفر راانتخاب کنند.

این کار را انجام دادند.

آنگاه از بین ده نفر، سه نفر را انتخاب نمودند.

بعد به یکی از آن سه نفر گفتند: تو امشب به طرف صحرا برو و خدا را عبادت کن و به امام زمان حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف استغاثه نما، که او حجت خداوند عالم و امام زمان ماست.

شاید آن حضرت راه چاره را به تو نشان دهند.

آن مرد از شهر خارج شد و تمام شب، خدا را عبادت کرد و گریه و تضرع نمود و او راخواند و به حضرت صاحب الامر (علیه السلام) استغاثه نمود تا صبح شد، ولی چیزی ندید.

به نزد شیعیان آمد و ایشان را خبر داد.

شب دوم دیگری را فرستادند.

او هم مثل نفر اول، تمام شب را دعا و تضرع نمود اماچیزی ندید، و برگشت، لذا ترس و اضطرابشان زیادتر شد.

سومی را احضار کردند.

او مردی پرهیزگار به نام محمد بن عیسی بود.

شب سوم باسر و پای برهنه به صحرا رفت.

آن شب، شبی بسیار تاریک بود.

ایشان به دعا و گریه مشغول و به حق تعالی متوسل گردید و درخواست کرد که آن بلا و مصیبت را از سرمؤمنین رفع کند و به حضرت صاحب الامر (علیه السلام) استغاثه نمود.

وقتی آخر شب شد، شنید که مردی با او صحبت می کند و می گوید: ای محمد بن عیسی چرا تو را به این حال می بینم؟ و چرا به این بیابان آمده ای؟ گفت: ای مرد مرا رها کن، که برای امر عظیمی بیرون آمده ام و آن را جز به امام خود،نمی گویم و جز نزد کسی که قدرت بر رفع آن داشته باشد، شکایت نمی کنم.

فرمود: ای محمد بن عیسی، من صاحب الامر هستم، حاجت خود را ذکر کن. محمد بن عیسی گفت: اگر تو صاحب الامری، قصه ام را می دانی و احتیاج به گفتن من نیست.

فرمود: بلی، راست می گویی.

تو به خاطر بلایی که در خصوص آن انار بر شما واردشده است و آن تهدیداتی که حاکم نسبت به شما انجام داده، به این جا آمده ای.

محمد بن عیسی می گوید: وقتی این سخنان را شنیدم، متوجه آن طرفی شدم که صدا می آمد.

عرض کردم: بلی، ای مولای من.

تو می دانی که چه بلایی به ما وارد شده است.

تویی امام و پناهگاه ما و تو قدرت برطرف کردن آن بلا را داری.

حضرت فرمودند: ای محمد بن عیسی، در خانه وزیر لعنه اللّه درخت اناری هست.

وقتی که آن درخت بار گرفت، او از گل، قالب اناری ساخت و آن را دو نیم کرد.

درمیان هر یک از آن دو نیمه، بعضی از آن مطالبی که الان روی انار هست نوشت.

در آن وقت انار هنوز کوچک بود، لذا همان طوری که بر درخت بود، آن را در میان قالب گل گذاشت و بست.

انار در میان قالب بزرگ شد و اثر نوشته در آن ماند و به این صورت که الان هست درآمد.

حال صبح که به نزد حاکم می روید، به او بگو من جواب را باخود آورده ام، ولی نمی گویم مگر در خانه وزیر.

وقتی که وارد خانه وزیر شدی، در طرف راست خود، اتاقی خواهی دید.

به حاکم بگو، جواب را جز در آن اتاق نمی گویم، در این جا وزیر می خواهد از وارد شدن تو به آن اتاق ممانعت کند، ولی تو اصرار کن که به اتاق بروی و نگذار که وزیر تنها و زودترداخل شود، یعنی تو اول داخل شو.

در آن جا طاقچه ای خواهی دید که کیسه سفیدی روی آن هست.

کیسه را باز کن.

در آن کیسه قالبی گلی هست که آن ملعون (وزیر) نیرنگش را با آن انجام داده است.

آن انار را در حضور حاکم در قالب بگذار تا حیله وزیر معلوم شود.

ای محمد بن عیسی، علامت دیگر این که، به حاکم بگو معجزه دیگر ما آن است که وقتی انار را بشکنید غیر از دود و خاکستر چیزی در آن مشاهده نخواهید کرد، و بگواگر می خواهید صدق این گفته معلوم شود، به وزیر امر کنید که در حضور مردم انار رابشکند.

 وقتی این کار را کرد آن خاکستر و دود بر صورت و ریش وزیر خواهدنشست.

محمد بن عیسی وقتی این سخنان را از امام مهربان و فریادرس درماندگان شنید،بسیار شاد شد و در مقابل حضرت زمین را بوسید، و با شادی و سرور به سوی شیعیان بازگشت.

صبح به نزد حاکم رفتند و محمد بن عیسی آنچه را که امام (علیه السلام) به او امر فرموده بودند، انجام داد و آن معجزاتی که حضرت به آنها خبر داده بودند، ظاهر شد.

حاکم رو به محمد بن عیسی کرد و گفت: این مطالب را چه کسی به تو خبر داده است؟ گفت: امام زمان و حجت خدا بر ما.

 گفت: امام شما کیست؟ او هم ائمه (علیه السلام) را یکی پس از دیگری نام برد، تا آن که به حضرت صاحب الامر (علیه السلام) رسید.

حاکم گفت: دست دراز کن تا با تو بر این مذهب بیعت کنم: گواهی می دهم که نیست خدایی جز خداوند یگانه و گواهی می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و رسول اوست وگواهی می دهم که خلیفه بلافصل آن حضرت، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.

بعد هم به هر یک از امامان دوازده گانه اقرار نمود و ایمان آورد.

سپس دستورقتل وزیر را صادر کرد و از اهل بحرین عذرخواهی نمود.

این قضیه و قبر محمد بن عیسی نزد اهل بحرین مشهور است و مردم او را زیارت می کنند.

و این است راه نجات ملت بحرین از چنگال گرگهای آل خلیفه!

جز با توسل به اهلبیت علیهم السلام خصوصا حضرت ولی عصر علیه السلام آن هم بطور عاجزانه و خالصانه نمی توان کاری کرد و فقط شیعه چنین موالی کامل و محبوبی دارد که هنگام نگرانی ها و خطرات می تواند به آنها توسل کند و راه مسقیم را از سایر راهها شناخته و ره صد ساله را یک شبه بپیماید.

اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبآئه فی هذه الساعة و فی کل الساعة ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا

برحمتک یا ارحم الرحمین

 

نظرات بینندگان
yuosef
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۶ - ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱
۰
۰
از آل خليفه يهودي الاصل انتظاري بيش از اين نيست ؟ بريد شجره آنها را بررسي كنيد قطعا" به يهوديان عهد شكن با پيامبر خواهيد رسيد