صراط: آیتالله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه 1 تا 11 سوره مبارکه «مؤمنون» به ویژگیهای مؤمنان اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون* إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ *وَ الَّذِینَ هُمْ لاِ َماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ* وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ * أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ*الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛ مؤمنان رستگار شدند. آنها که در نمازشان خشوع دارند. و آنها که از لغو و بیهودگى رویگردانند. و آنها که زکات را انجام مىدهند. و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به بى عفتى) حفظ مىکنند. تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهرهگیرى از آنان ملامت نمىشوند. و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند! و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت مىکنند. و آنها که بر نمازهایشان مواظبت مىنمایند. (آرى،) آنها وارثانند! (وارثانى) که بهشت برین را ارث مىبرند، و جاودانه در آن خواهند ماند». (مؤمنون/ 1 تا 11)
معنای «فلاح» دنیوی و اخروی
همان گونه که قبلاً گفتیم، انتخاب نام «مؤمنون» براى این سوره به خاطر آیات آغاز این سوره است که ویژگىهاى مؤمنان را در عباراتى کوتاه، زنده و پر محتوا تشریح مىکند، و جالب این که: نخست، به سرنوشت لذتبخش و پر افتخار مؤمنان ـ پیش از بیان صفات آنها ـ اشاره مىنماید تا شعلههاى شوق و عشق را در دلها براى رسیدن به این افتخار بزرگ زنده کند.
مىفرماید: «مؤمنان رستگار شدند، و به هدف نهایى خود در تمام ابعاد رسیدند» (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ).
«افلح» از ماده «فلح» و «فلاح» در اصل، به معنى شکافتن و بریدن است، سپس، به هر نوع پیروزى و رسیدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است.
در حقیقت، افراد پیروزمند، رستگار و خوشبخت، موانع را از سر راه بر مىدارند و راه خود را به سوى مقصد مىشکافند و پیش مىروند.
البته فلاح و رستگارى، معنى وسیعى دارد که هم پیروزىهاى مادى را شامل مىشود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.
پیروزى و رستگارى دنیوى، در آن است که انسان آزاد، سربلند، عزیز و بىیاز زندگى کند، و این امور، جز در سایه ایمان امکان پذیر نیست، و رستگارى آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار، در میان نعمتهاى جاویدان، در کنار دوستان شایسته و پاک، و در کمال عزت و سربلندى به سر برد.
«راغب» در «مفردات» ضمن تشریح این معنى، مىگوید: «فلاح دنیوى در سه چیز خلاصه مىشود: بقاء و غنا و عزت، و فلاح اخروى در چهار چیز: بَقاءٌ بِلا فَناء، وَ غِنى بِلا فَقْر، وَ عِزٌّ بِلا ذُلّ، وَ عِلْمٌ بِلا جَهْل: «بقاى بدون فنا، بىنیازى بدون فقر، عزت بدون ذلت، و علم خالى از جهل».
آن گاه به بیان این صفات پرداخته و قبل از هر چیز انگشت روى نماز مىگذارد، مىگوید: «آنها کسانى هستند که در نمازشان خاشعند» (الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ).
خشوع در نماز ویژگی مؤمنان از منظر قرآن
«خاشعون» از ماده «خشوع» به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمى در انسان پیدا مىشود، و آثارش در بدن ظاهر مىگردد.
در اینجا قرآن «اقامه صلوة» (خواندن نماز) را نشانه مؤمنان نمىشمارد بلکه خشوع در نماز را از ویژگىهاى آنان مىشمرد، اشاره به این که نماز آنها الفاظ و حرکاتى بىروح و فاقد معنى نیست، بلکه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنها پیدا مىشود که از غیر او جدا مىگردند و به او مىپیوندند، چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار مىشوند، که بر تمام ذرات وجودشان اثر مىگذارد، خود را ذرهاى مىبینند در برابر وجودى بىپایان، و قطرهاى در برابر اقیانوسى بیکران.
لحظات این نماز، هر کدام براى او درسى است از خودسازى و تربیت انسانى و وسیلهاى است براى تهذیب روح و جان.
در حدیثى مىخوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) مردى را دید که در حال نماز با ریش خود بازى مىکند فرمود: أَما أِنَّهُ لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوارِحُهُ!: «اگر او در قلبش خشوع بود، اعضاى بدنش نیز خاشع مىشد».
اشاره به این که: خشوع یک حالت درونى است که در برون اثر مىگذارد.
پیشوایان بزرگ اسلام آنچنان خشوعى در حالت نماز داشتند که به کلى از ما سوى اللّه بیگانه مىشدند، تا آنجا که در حدیثى مىخوانیم: «پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) گاه به هنگام نماز به آسمان نظر مىکرد، اما هنگامى که آیه فوق نازل شد دیگر سر بر نمىداشت و دائماً به زمین نگاه مىکرد».
دومین صفتى را که بعد از صفت خشوع، براى مؤمنان بیان مىکند این است که: «آنها از هر گونه لغو و بیهودگى روى گردانند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).
در واقع، تمام حرکات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مىکند، هدفى مفید و سازنده، چرا که لغو به معنى کارهاى بى هدف و بدون نتیجه مفید است.
در حقیقت لغو همان گونه که بعضى از مفسران بزرگ گفتهاند، هر گفتار و عملى است که فایده قابل ملاحظه اى نداشته باشد، و اگر مىبینیم:
بعضى از مفسران آن را به باطل تفسیر کردهاند. بعضى به معنى همه معاصى.
بعضى به معنى دروغ، بعضى به معنى دشنام یا مقابله دشنام به دشنام. بعضى به معنى غنا و لهو و لعب.و بالاخره، بعضى به معنى شرک، همه اینها مصداقهاى آن مفهوم جامع و کلى است.
البته لغو، تنها شامل سخنان و افعال بیهوده نمىشود، بلکه افکار بیهوده و بىپایهاى که انسان را از یاد خدا غافل و از تفکر در آنچه مفید و سازنده است به خود مشغول مىدارد، همه در مفهوم لغو جمع است.
در واقع، مؤمنان آنچنان ساخته شدهاند که نه تنها به اندیشههاى باطل و سخنان بىاساس و کارهاى بیهوده دست نمىزنند، بلکه به تعبیر قرآن از آن «معرض» و روى گردانند.
در آیه بعد، به سومین صفت مؤمنان راستین که جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره کرده مىگوید: «آنها کسانى هستند که زکات را انجام مىدهند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ).
و از آنجا که این سوره ـ همان گونه که قبلاً نیز گفتیم ـ از سورههایى است که در «مکّه» نازل شده و در آن هنگام، حکم زکات معمولى نازل نگردیده بود، مفسران، در تفسیر این آیه گفتگوهاى مختلفى دارند.
آنچه صحیحتر به نظر مى رسد این است که: زکات منحصر، به معنى زکات واجب نیست، بلکه زکاتهاى مستحب در شرع اسلام فراوان است، آنچه در «مدینه» نازل شد، زکات واجب بود ولى زکات مستحب، قبلاً نیز بوده است.
بعضى از مفسران نیز این احتمال را دادهاند که: زکات به صورت یک حکم وجوبى اما بدون حدّ و حدود در «مکّه» بوده است، یعنى مسلمانان موظف بودند مقدارى از اموال خود را به نیازمندان بپردازند، ولى بعد از تشکیل حکومت اسلامى، و تأسیس بیت المال، زکات تحت برنامه مشخصى قرار گرفت و نصاب ها و مقدارهاى معینى براى آن قرار داده شد، و مأمورین جمع زکات از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به هر سو اعزام شدند.
اما این که: بعضى از مفسران مانند «فخر رازى» و «آلوسى» در «روح المعانى» و «راغب» در«مفردات» نقل کرده اند: «زکات» در اینجا به معنى هر گونه کار نیک و یا تزکیه و پاکسازى روح و جان است، بسیار بعید به نظر مىرسد، زیرا در قرآن مجید هر جا نماز و زکات همراه با هم ذکر مىشود، زکات به همان معنى انفاق مالى است، و استفاده معنى دیگر نیاز به قرینه روشنى دارد که در اینجا نیست.
چهارمین ویژگى مؤمنان را مسأله پاکدامنى و عفت به طور کامل، و پرهیز از هرگونه آلودگى جنسى قرار داده، چنین مىگوید: «آنها کسانى هستند که فروج خویش را از بى عفتى حفظ مىکنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ).
«مگر نسبت به همسران و کنیزانشان که در بهره گیرى از آنها هیچگونه ملامت و سرزنش ندارند» (إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ).
از آنجا که غریزه جنسى سرکش ترین غرائز انسان است، و خویشتن دارى در برابر آن، نیاز به تقوا، پرهیزگارى فراوان، ایمان قوى و نیرومند دارد، بار دیگر روى همین مسأله تأکید کرده و مى گوید: «هر کس غیر این طریق را (جهت بهره گیرى جنسى) طلب کند تجاوزگر است» (فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ).
تعبیر به محافظت «فروج» گویا اشاره به این است که اگر مراقبت مستمر و پى گیر در این زمینه نباشد، بیم آلودگى فراوان است.
و تعبیر به «همسران» شامل همسران دائم و موقت هر دو مىشود، هر چند بعضى از مفسران اهل سنت در اینجا گرفتار اشتباهى شدهاند که در نکات به آن اشاره خواهد شد.
تعبیر به غَیْرُ مَلُومِینَ: «آنها مورد ملامت قرار نمىگیرند» ممکن است اشاره به طرز فکر غلطى باشد که براى مسیحیت انحرافى پیدا شده که آنها هر گونه آمیزش جنسى را خلاف شأن انسان مىپندارند و ترک مطلق آن را فضیلت مىدانند تا آنجا که کشیشان کاتولیک و همچنین زنان و مردان تارک دنیا، در تمام عمر، مجرد زندگى مىکنند، و هر گونه ازدواج را مخالف این مقام روحانى تصور مىکنند! هر چند این مسأله بیشتر جنبه ظاهرى دارد اما در خفا جمعى از آنها طرقى براى اشباع غریزه جنسى خود انتخاب مىکنند و کتابهاى نویسندگان خودشان پر است از داستانهایى که در این زمینه نوشتهاند.
به هر حال، امکان ندارد خداوند غریزهاى را به عنوان بخشى از نظام احسن در انسان بیافریند، و بعد آن را به کلى تحریم یا مخالف مقام انسانى بداند.
این نکته، چندان نیاز به یاد آورى ندارد که حلال بودن همسران مخالف با بعضى از موارد استثنائى نیست.
همچنین حلال بودن کنیزان (زنان برده) مشروط به شرایط متعددى است که در کتب فقهى آمده، و چنان نیست که هر کنیزى به صاحب آن حلال باشد، و در واقع در بسیارى از جهات و شرائط، همان شرایط همسران را دارد.
لزوم امانتداری و وفای به عهد برای مؤمنان
در هشتمین آیه مورد بحث، به پنجمین و ششمین صفت برجسته مؤمنان اشاره کرده، مىگوید: «آنها کسانى هستند که امانتها و عهد خود را مراعات مىکنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لاِ َماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).
حفظ و اداى امانت ـ به معنى وسیع کلمه ـ و همچنین پایبند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است.
در مفهوم وسیع امانت، امانتهاى خدا، پیامبران الهى و همچنین امانتهاى مردم جمع است، نعمتهاى مختلف خدا هر یک امانتى از امانات او هستند، آیین حق، کتب آسمانى، دستورالعملهاى پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اویند که مؤمنان در حفظ و اداى حق آنها مىکوشند تا در حیاتند از آن پاسدارى مىکنند، و به هنگام ترک دنیا آنها را به نسلهاى برومند آینده خود مىسپارند، و چنین نسلى را براى پاسدارى آن تربیت مىکنند.
دلیل بر عمومیت مفهوم امانت، در اینجا علاوه بر گستردگى و اطلاق لفظ، روایات متعددى است که در تفسیر امانت وارد شده، گاهى امانت به معنى «امامت امامان معصوم» که هر امام آن را به امام بعد از خود مىسپارد تفسیر شده و گاه به مطلق ولایت و حکومت.
جالب این که: «زراره» از شاگردان بزرگ امام باقر و امام صادق(ع) چنین مىگوید: «منظور از جمله «أَنْ تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهْلِها» این است که ولایت و حکومت را به اهلش واگذارید»!
مهمترین ودیعه الهى/ «نماز» برترین رابطه خلق و خالق
و این نشان مىدهد که: حکومت از مهمترین ودیعههاى الهى است که باید آن را به اهلش سپرد.
همچنین دلیل عمومیت عهد و پیمان، تعبیراتى است که در سایر آیات قرآن آمده، از جمله أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ: «به عهد خداوند وفا کنید هنگامى که عهد و پیمان بستید».
قابل توجه این که: در بعضى از آیات قرآن تعبیر به «اداى امانت» و یا «عدم خیانت در امانت» شده، در حالى که در آیه مورد بحث، تعبیر به «رعایت امانت» شده که هم شامل ادا مىشود، هم محافظت و مراقبت کامل از آن.
بنابراین، اگر کوتاهى در اصلاح چیزى که مورد امانت است باعث ضرر یا خطرى بشود، شخص امین موظف است که در اصلاح آن نیز بکوشد (و به این ترتیب سه کار لازم است: اداء، حفظ و اصلاح).
به هر حال، مسلّم است که پایبند بودن به تعهدات، حفظ و اداى امانات از مهمترین پایههاى نظام اجتماعى بشر است و بدون آنها هرج و مرج در سرتاسر جامعه به وجود خواهد آمد، به همین دلیل حتى افراد و ملتهایى که اعتقاد الهى و مذهبى نیز ندارند، براى مصون ماندن از این هرج و مرج اجتماعى ناشى از خیانت در عهد و امانت، خود را موظف به انجام این دو برنامه ـ لااقل در مسائل کلى اجتماعى ـ مىدانند.
بالاخره در نهمین آیه، آخرین ویژگى مؤمنان را که محافظت بر نمازها است بیان کرده مىگوید: «آنها کسانى هستند که در حفظ نمازهاى خویش مىکوشند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ).
جالب این که: نخستین ویژگى مؤمنان را «خشوع در نماز» و آخرین صفت آنها را «محافظت بر نماز» شمرده است، از نماز شروع مىشود و به نماز ختم مىگردد.
چرا که نماز مهمترین رابطه خلق و خالق است.
نماز برترین مکتب عالى تربیت است.
نماز وسیله بیدارى روح و جان، و بیمه کننده انسان در برابر گناهان است.
خلاصه نماز، هر گاه با آدابش انجام گیرد، زمینه مطمئنى براى همه خوبىها و نیکىها خواهد بود.
یاد آورى این نکته نیز لازم است که: آیه نخست و آیه اخیر، اشاره به دو مطلب متفاوت مىکند، و به همین دلیل، در آیه نخست، «صلاة» به صورت «مفرد» و در آیه اخیر به صورت «جمع» است.
اولى، به مسأله خشوع و توجه خاص درونى که روح نماز است، و اثر بر تمام اعضاء مى گذارد اشاره مى کند.
و دومى، به مسأله آداب و شرائط نماز از نظر وقت و زمان و مکان و همچنین از نظر تعداد نمازها، و به نمازگزاران و مؤمنان راستین توصیه مى کند در همه نمازها مراقب همه این آداب و شرائط باشند.
در مورد اهمیت نماز در مجلدات مختلف این تفسیر مشروحاً بحث کردهایم.
بعد از ذکر این صفات ممتاز، نتیجه نهایى آن را به این صورت بیان مىکند: «آنها وارثانند» (أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ).
«همان وارثانى که فردوس و بهشت برین را به ارث مىبرند، و جاودانه در آن خواهند ماند» (الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
«فردوس» در اصل ـ به گفته بعضى ـ یک لغت رومى است و بعضى آن را عربى و بعضى اصل آن را فارسى مىدانند و به معنى «باغ» است، یا باغ مخصوصى که تمام نعمتها و مواهب الهى در آن جمع است و لذا، مىتوان آن را به عنوان «بهشت برین» (بهترین و برترین باغهاى بهشت) نامید.
تعبیر به «ارث بردن» ممکن است اشاره به این باشد که: مؤمنان بدون زحمت به آن مىرسند، همانند ارث که انسان زحمتى براى آن نکشیده است، درست است که نائل شدن به مقامات عالى بهشت، بسیار تلاش و کوشش و پاکى و خودسازى مىخواهد ولى آن پاداش عظیم در مقابل این اعمال ناچیز به قدرى زیاد است که گویى انسان بىزحمت به آن رسیده است.
توجه به این نکته نیز لازم است که: در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)چنین نقل شده: ما مِنْکُمْ مِنْ أَحَد اِلاّ لَهُ مَنْزِلانِ: مَنْزِلٌ فِى الْجَنَّةِ، وَ مَنْزِلٌ فِى النّارِ، فَاِنْ ماتَ وَ دَخَلَ النّارَ وَرِثَ أَهْلُ الْجَنَّةِ مَنْزِلَهُ:
«هر یک از شما بدون استثنا داراى دو منزل است: منزلى در بهشت، و منزلى در دوزخ، اگر دوزخى شود و وارد جهنم گردد، اهل بهشت منزلگاه او را به ارث مى برند».
تعبیر به «ارث»، در آیه مورد بحث، ممکن است اشاره به این نکته نیز باشد.
این احتمال را نیز بعضى از مفسران دور ندانسته اند که تعبیر به «ارث» در اینجا اشاره به سرانجام کار مؤمنان است، همچون میراث که در پایان کار به وارث مى رسد.
به هر حال، این مرحله عالى بهشت، طبق ظاهر آیات فوق، مخصوص مؤمنانى است که داراى صفات بالا هستند، به این ترتیب، دیگر بهشتیان در مراحل پایینتر قرار دارند.
منبع: فارس