صراط: چند روز بعد از جریان سقیفه به در منزل حضرت زهرا علیهاالسلام هتک حرمت کردند و آیا اساسا حمله ای صورت گرفته است؟ آیا در منابع اهل سنت، درباره هجوم به خانه امیرالمومنین علیه السلام سندی وجود دارد؟
به گزارش تبیان، ما در رابطه با حوادث بعد از رحلت پیامبر تا به شهادت رسیدن حضرت زهرا (علیهاالسلام) و به طور خاص مخالفت حضرت امیر و اصحاب آن حضرت با غاصبان و مسائلی که گذشته متاسفانه جز یک مورد نقل دقیقی که ذکر شده باشد که در چه موقعیتی رخ داده، نداریم.
یعنی این حوادث پیش از شهادت حضرت زهرا (علیهاالسلام) اتفاق افتاده که البته شهادت حضرت زهرا را اهل تسنن شش ماه بعد از رحلت پیامبر می دانند. شیعه به نقلی هفتاد و پنج روز و به نقلی دیگر نود و پنج روز بعد از ارتحال پیامبر می دانند.
اما ببینید بعد از ارتحال و غصب خلافت، امیرالمومنین حاضر به بیعت با غاصبان نمی شود اگر چه در نحوه برخورد حضرت با خلافت ابوبکر در منابع اهل سنت نقل های متعدد و متناقضی وجود دارد. مثلا طبری پنج نقل می آورد و طبق یک نقلی می گوید به امیرالمومنین خبر داده شد، مردم با ابوبکر بیعت کردند و علی (علیه السلام) آنقدر خوشحال شد که بدون عبا دوید از منزل که به مسجد برود و با ابوبکر بیعت کند و آنگاه فرمود که عبای من را بیاورید یعنی در انجام این وظیفه اش حتی لحظه ای تعلل نکرده باشد!
یک نقل دیگری هم می آورد که حضرت رفتند برای بیعت اما گلایه ای هم کردند که چرا اهل بیت پیامبر را از این قضایا بی خبر گذاشتید؟ ابوبکر هم پاسخ داد دست ما نبود انصار داشتند اوضاع را دگرگون می کردند. امیرالمومنین هم توجیه شد و مسئله حل شد!
قنفذ برگشت و جواب حضرت را داد ابوبکر مدت طولانی گریه کرد دوباره او را فرستاد و گفت بگو که خلیفه رسول الله از تو می خواهد که بیایی و با او بیعت کنی. امیر المومنین وقتی این سخن را شنید فرمود: «سبحان الله چیزی را ادعا کرده که شایسته او نیست.» و دوباره قنفذ را بازگرداند ابوبکر وقتی جواب را شنید دوباره گریه کرد.
اما همین طبری و منابع دیگر می گویند امیرالمومنین بیعت نکرد تا فاطمه زهرا زنده بود. خیلی از این منابع می گویند اعتبار علی به زهرا سلام الله علیهما بود لذا وقتی او را از دست داد احساس خلا و بی پناهی کرد. یعنی دیگر پشتوانه ای ندارد به ناچار آمد و بیعت کرد.
اما آنچه مسلم است و در همین منابع هم آمده تمام منابع اهل سنت گفته اند برخی از صحابه پیامبر حاضر به بیعت با ابوبکر نشدند و به نشانه اعتراض در خانه امیرالمومنین و حضرت زهرا تحصن کردند این نقل قطعی است. حتی گفته اند این گروه برای مقابله با ابوبکر اقدام هم کردند.
آن تنها موردی که عرض کردم فقط زمانش ذکر شده است همین نقل است که گفته اند پنج روز پس از رحلت و غصب خلافت ابوبکر، این افراد که پیروان امیر المومنین بودند قصد کردند که بروند و ابوبکر را از منبر رسول خدا به پایین بکشند و بگویند که حق با علی (علیه السلام) بوده و آن ها غاصبند هرچه بادا باد، نهایتا همه ما را می کشند. قبل از اینکه بخواهند اقدام کنند، رفتند با امیرالمومنین علیه السلام مشورت کردند. حضرت تایید نکردند اما فرمودند با احتجاج کردن موافقم بروید با اینها بحث کنید. که این سخنان، در احتجاج طبرسی موجود است.
تبیان: بر اساس اسناد، زمان هجوم به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام چه زمان بوده است؟
بنا بر ظاهر برخی از نقل ها گفته شده حمله به خانه حضرت زهرا در همان روزهای اول اتفاق افتاد. ولی یکی از محققین معاصر ادله ای را اقامه می کند از جمله اینکه ما در منابع شیعه و سنی نقل داریم که حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از غصب، در مسجد با خلیفه مناظره ای دارد و خلیفه را به شدت محاکمه و محکوم می کند و بعد انصار را یعنی مردمی که خیانت کردند را مورد سرزنش قرار می دهد. می گویند یک چنین حرکت و سخنرانی نمی تواند از یک بانوی آسیب دیده و پهلو شکسته ایراد شده باشد.
و یا در نقلی معتبر داریم از شیعه و سنی که حضرت زهرا با امیرالمومنین به در خانه انصار و اصحاب با سابقه پیامبر در بدر و احد رفتند (سنی ها می گویند یک بار و شیعه می گوید چند بار رفتند) و آن ها را دعوت به قیام کردند که البته به رغم قولی که دادند حاضر نشدند.
حضرت زهرا وقتی این گستاخی را شنید با صدای بلند که همه بشنوند فرمود: ای پسر خطاب این بود سفارش پدرم رسول الله درباره اهل بیت او؟ هنوز کفن پدرم خشک نشده با اهل بیت او اینگونه رفتار می کنید؟
خب اگر کسی آسیب دیده باشد و پهلو شکسته باشد این کار شاق - به در خانه آن ها رفتن در دل شب – را نمی تواند انجام دهد.
لذا نتیجه می گیرند که ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا باید اندکی قبل از شهادت حضرت باشد.
بنده عرض می کنم اگر ما قول هفتاد و پنج روز را بپذیریم به طور مثال پنج روز قبل از شهادت و اگر قول نود و پنج روز را بپذیریم پنج روز پیش از شهادت یعنی نود روز بعد از رحلت پیامبر اتفاق افتاده است.
البته من خودم این نظر را قبول دارم به این اعتبار که چون بحث حمله به خانه حضرت هست و فرمودید از ادله اهل تسنن باشد آن تحصنی که عرض کرده بودم، در خانه امیرالمومنین ادامه دارد و غاصبان خلافت از این مسئله بیم دارند و معلوم است این واقعه طول کشیده و اینها حاضر به بیعت نیستند و چون احساس خطر کرده اند تصمیم می گیرند به خانه حمله ور شوند و به زور هم که شده از متحصنان بیعت بگیرند.
تبیان: لطفا جریان تعدی به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام را از مستندات و منابع اهل تسنن بفرمایید.
حمله به خانه حضرت زهرا در کتاب الامامة و السیاسة ابن قتیبه دینوری و قبل از آن در کتاب مهم الانساب و الاشراف احمد بن یحیی بلاذری آمده است، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و برخی دیگر از منابع اهل تسنن هم این مطلب را آورده اند. همچنین کتاب سقیفه ابوبکر جوهری که متاسفانه این کتاب از بین رفته منتهی ابن ابی الحدید و دیگران این کتاب را در دست داشتند و از آن استفاده هم کردند ظاهرا جمع آوری هم شده و جداگانه به عنوان کتاب ابوبکر جوهری چاپ شده که منتهی من ندیدم.
اما از همه اینها نزدیک تر به نقل شیعه ابن قتیبه دینوری است. او در کتاب الامامة و السیاسه می گوید در پی هواداری پیروان امیر المومنین از آن حضرت، عمر به ابوبکر گفت تا علی بیعت نکند پایه های حکومت محکم نخواهد شد او به واسطه نزدیکی و خویشاوندی که به رسول الله داشته خطرناک است و باید از او بیعت گرفته شود.
ابوبکر هم تایید می کند و به قنفذ غلام آزاد شده عمر می گوید برو در خانه علی و او بگو خلیفه رسول الله تو را می طلبد. قنفذ آمد در خانه حضرت و پیام را رساند. حضرت فرمودند چه زود به رسول خدا دروغ بستید.
قنفذ برگشت و جواب حضرت را داد. ابوبکر مدت طولانی گریه کرد دوباره او را فرستاد و گفت بگو که خلیفه رسول الله از تو می خواهد که بیایی و با او بیعت کنی. امیرالمومنین وقتی این سخن را شنید فرمود: «سبحان الله چیزی را ادعا کرده که شایسته او نیست.» و دوباره قنفذ را بازگرداند. ابوبکر وقتی جواب را شنید دوباره گریه کرد.
به نقل ابن قتیبه بسیاری از کسانی که آمده بودند همراه با عمر به شدت منقلب شدند و گریستند. به گونه ای که نزدیک بود دل های این ها شکافته شود و جگرهایشان پاره پاره شود. لذا گفتند ما را با فاطمه و خانه او کاری نیست و رفتند ولی گروهی با عمر ماندند. ابن قتیبه بعد از نقل این جریان می گوید در باز شد ولی دیگر نمی گوید چگونه؟
در اینجا عمر گفت علی کسی است که به صورت مسالمت آمیز تسلیم نخواهد شد. لذا تو باید به من مجوز برخورد خشن و سخت را بدهی و ابوبکر هم موافقت کرد.
عمر بن خطاب با گروهی حرکت کردند به سوی خانه امیر المومنین و حضرت زهرا در حالی که عمر شعله آتشی در دست داشت - تاکید می کنم این نقل از ابن قتیبه سنی است - به او گفتند عمر می خواهی چکار کنی؟ گفت می خواهم این خانه را با اهلش و کسانی که در آن پناه گرفته اند به آتش بکشم که چرا با ما بیعت نمی کنند؟ گفتند فاطمه دختر رسول خدا در این خانه است. گفت حتی اگر او باشد.
ابوبکر جوهری آورده است که عمر با سیصد نفر رجاله (یعنی پیاده) گرچه بار منفی در آن نهفته است در واقع می شود گفت اراذل و اوباش حرکت کردند به سمت خانه حضرت و این برخورد را داشتند. در این خانه گروهی تحصن کردند پیش از همه اینها، حضرت زهرا می شتابد پشت در، چون که صدای فریاد عمر را شنید.
ابن قتیبه می گوید: عمر فریاد زد ای کسانی که در این خانه جمع شده اید باید بیرون بیایید و بیعت کنید وگرنه خانه را به آتش می کشم. حضرت زهرا وقتی این گستاخی را شنید با صدای بلند که همه بشنوند فرمود: ای پسر خطاب این بود سفارش پدرم رسول الله درباره اهل بیت او؟ هنوز کفن پدرم خشک نشده، با اهل بیت او اینگونه رفتار می کنید؟
عمر گفت ای دختر پیغمبر می دانم چقدر نزد پدرت محبوب بودی ولی اگر در را باز نکنی و این ها بیرون نیایند و بیعت نکنند خانه را به آتش می کشم که این کار دین پدرت را محکم تر می کند!
بلاذری در انساب و اشراف می گوید که عمر گفت این کار یعنی آتش زدن خانه از آنچه پدرت آورده مهم تر است. خب چون انتظار چنین گستاخی نمی رفت حضرت زهرا شروع کردند به استغاثه به پیغمبر که ای پدر! ما بعد از تو از پسر ابن قحافه و ابن خزاب چه ها که ندیدیم و چنان با سوز و گداز این را فرمود که به نقل ابن قتیبه بسیاری از کسانی که آمده بودند همراه با عمر به شدت منقلب شدند و گریستند. به گونه ای که نزدیک بود دل های این ها شکافته شود و جگرهایشان پاره پاره شود. لذا گفتند ما را با فاطمه و خانه او کاری نیست و رفتند. ولی گروهی با عمر ماندند. ابن قتیبه بعد از نقل این جریان می گوید در باز شد ولی دیگر نمی گوید چگونه؟
سایر منابع اهل سنت هم می گویند این ها وارد خانه شدند و به سراغ علی علیه السلام رفتند اما منابع شیعه طور دیگر نقل می کنند به این صورت که حضرت زهرا پشت در بودند و عمر بن خطاب تهدید را عملی کرد و در را به آتش کشید، همین که مقداری سوخت با لگدی محکم در را گشود و این ضربه به پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شد در حالی که حضرت باردار بودند و به دلیل این ضربه بیهوش شدند و به زمین افتادند و این ها داخل خانه ریختند.
آن وقت منابع سنی می گویند که زبیر بن عوام اسدی _ زبیر یکی از متحصنان در خانه بود_ که پسر خاله حضرت امیر بود شمشیر کشید به سمت عمر و حمله کرد منتهی به زمین افتاد، ریختند و او را خلع سلاح کردند و امیرالمومنین علیه السلام را گرفتند، بازوان حضرت را بستند و آن وجود مقدس را از خانه بیرون بردند و حضرت زهرا خود را به آن وجود مقدس رسانید و لباس حضرت علی را گرفت _ البته این نقل شیعه است_ و فرمود نمی گذارم با او اینگونه برخورد کنید و او را ببرید.
حالا به نقلی خود عمر بن خطاب و به نقلی قنفذ به دستور او به قدری با غلاف شمشیر به دست آن حضرت زدند که دستان حضرت کبود شد و توانش از بین رفت و حضرت بیهوش شدند و حضرت علی را رها کردند. لذا به اینگونه حضرت را از خانه به سوی مسجد برای گرفتن بیعت اجباری بردند.