صراط: احسان محمدی در عصر ایران نوشت: رئیس یک بانک کوچک در یک شهرچندهزار نفری پشت تریبون میرود و در مورد سیاستهای ترامپ در برخورد با مهاجران مکزیکی، نحوه عمل بوکوحرام در نیجریه، شیوه صید ماهی در ایسلند، تاثیر شو مد میلان بر نحوه عمل طراحان در خاور دور، مقایسه عملکرد تیم ملی بیسبال ژاپن و کریکت پاکستان و ... تز میدهد. محکم و با اطمینان خاطر حرف میزند. حاضران به افتخارش دست میزنند یا صلوات میفرستند و او احتمالاً در حالیکه ته دلش میگوید «سخنران کی بودی تا حالا؟!» سرجایش مینشیند تا لذت ببرد از حرفهای مجری که خواهد گفت: جناب رئیس ما را به فیض رساندند!
چرا مسئولان ما این همه تشنه حرف زدن هستند؟ دیروز شهردار بابلسر در یک مراسم به کُری خوانی برای استقلالیها پرداخته با مصدومیت دلخراش پادوانی بازیکن استقلال شوخی میکند که گردنش برای این شکسته که هی جدول را نگاه کرده که پرسپولیس را در صدر ببیند و برای همین مصدوم شده! یک شوخی بی مزه، توهین آمیز و غیرانسانی. سخن طنزآمیز البته که سخنرانی را جذاب میکند اما خندیدن به درد دیگران اسمش هرچه باشد طنز نیست!
شب قبل آقای حاجی بابایی نماینده مردم همدان در برنامه 90 با ادبیاتی ناخوشایند به مجری تخصصیترین برنامه فوتبال تلویزیون ایران حمله میکند که شما حق ندارید در مورد انتقال یک تیم فوتبال به همدان حرف بزنید!... اگر عادل فردوسی پور حق ندارد، سامان گلریز در برنامه آشپزی باید به این موضوع بپردازد؟
چند روز قبل فرماندار گلپایگان به عکاس و خبرنگار حاضر در جلسه حمله میکند که به چه حقی عکس میگیری؟ من اجازه نمیدهم! همان روز یک نماینده مجلس در فردیس کرج داد و قال راه میاندازد که چرا اسم من در بنر تشکر نیست، وزیر جهاد کشاورزی در یک شوخی غیرضروری به کارگر میگوید «سبوس» بخورد، یک چهره سرشناس عنوان میکند مارمولکها ابزار کسب اطلاعات جاسوسی هستند و بعد متخصصان برجسته دنیا اعلام میکنند چنین چیزی امکان ندارد و ... این افراد نمیدانند که الان همه جا دوربین و گوشی به دستهایی هست که ثبت و ضبط میکنند؟ هوش رسانهای ندارند؟
شما میتوانید به این لیست دهها مورد دیگر اضافه کنید. اظهارات مسئولان و مدیران که با به زبان آوردن سخنان غیرضروری و به دور از تخصص، به جامعه فشار و استرس وارد میکنند. بخشی از افزایش قیمت دلار در چند هفته اخیر به خطر اظهارنظرهایی از این دست بود. چرا مسئولان ما این همه عطش دارند در مورد هر مسئله ای حرف بزنند؟ زیاد حرف زدن فضیلت است؟ چه ایرادی دارد گاهی بگویند من در این حوزه اطلاعات کافی ندارم و بهتر است متخصصان حرف بزنند.
«مشاوران رسانهای» کجا هستند؟ چرا مدیران از این افراد استفاده نمیکنند یا به توصیههای آنها گوش نمیدهند و سخنانی بر زبان میآورند که هزینههای فردی و ملی به همراه می آورد؟ یک مدیر باید بداند چه زمانی چه حرفی بزند و کی سکوت کند. حرف زدن بلد نیستیم، حرف نزدن را تمرین کنیم.
وقتی اخبار روزانه را دنبال میکنم انبوهی از جملات و بیانات گهربار برخی مسئولان را میبینم که گفتن آنها هیچ سودی ندارد، نه حاوی اطلاعات است، نه قابلیت تحلیل دارد و نه محتوای آن به درد دنیا و آخرت میخورد. پس چه دلیلی برای بیان آنها وجود دارد؟ وقتی زیاد حرف میزنیم، احتمال بروز خطا هم بالاتر می رود. چرا به استقبال خطا میرویم؟
پاسخگویی مسئولان و لزوم شفافیت فقط در «زیاد و زیادی حرف زدن» خلاصه نمیشود. بسیاری از مدیران ما معمولاً مطالعه نمیکنند، فیلم نمیبینند، به تماشای تئاتر نمینشینند، در سخنرانی و کلاسهای آموزشی فن بیان شرکت نمی کنند، به مشاوران و روابط عمومیشان کمتر گوش می دهند و بعد اصرار هم دارند به عنوان سخنران کلیدی در مراسم شرکت کنند و دسته گل به آب میدهند!
در جامعه ما که هنوز ادبیات شفاهی مورد اقبال است، اشتیاق برای همرسانی ویدئو و صوت به شدت وجود دارد و البته نارضایتیها باعث میشود که کوچکترین خطای گفتاری، گاف و اغراق مسئولان با بازخورد شدید همراه باشد. لازم است که مدیران و مسئولان با دقت حرف بزنند یا سکوت بیشتری کنند. هزینه سخنان نسنجیده و ادبیات نامناسب بسیار گزاف است. در افکار عمومی رسوب میکند و بر دلخوریها می افزاید.
اگر حوصله دارید به یک خبرگزاری سر بزنید و چند گفتگوی مسئولان را بخوانید، به اخبار گوش بدهید و خلاصه سخنرانی چند مدیر را ببینید، چیزی دستگیرتان میشود؟ به دانش و اطلاعاتتان افزوده می شود؟
کاش یک بخشنامه لازم الاجرا صادر میشد که مدیران و مسئولان ما کم حرف بزنند و این همه برای دیده شدن ولع نداشته باشند. وقتی حریص دیده شدن هستید و تمنای شهرت دارید اما راه آن را بلد نیستید ممکن است به سوژه طنز یا خشم مردم در شبکههای اجتماعی تبدیل شوید.