خبر سرقت مسلحانه و دستگیری سارقان مسلح شمال شهر تهران خبری بود که در یکی دو ساعت اخیر در تیتر اخبار حوادث شد، اما نکته قابل توجه آن شلیک سارق به پسر صاحبخانه بود که به دلیل گیر کردن فشنگ خوشبختانه تیر به پسر بیست ساله اصابت نکرد. پسر بیست ساله صاحبخانهای که خانهاش شب گذشته در خیابان دولت مورد سرقت قرار گرفت در گفتوگو با خبرنگار انتظامی خبرگزاری فارس به تشریح وقایع پرداخت و گفت: من به همراه برادر، خواهر و پدر و مادرم ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه به خانه بازگشتیم، مادرم و خواهرم اولین نفراتی بودند که وارد خانه شدند، وقتی مادرم وارد اتاقش شد سارق را که بر روی تختخواب ایستاده بود میبیند؛ اما از ترس زبانش بند میآید. خواهرم که به اتاقش رفته بود، به سراغ مادرم میآید و او نیز از ترس نمیتواند جیغ بزند، وقتی من وارد خانه شدم، با سارق مواجه شدم.
به گزارش فارس این پسر در ادامه صحبتهای خود گفت: سارق به سمت من با اسلحهای که در دست داشت نشانه گرفت، فکر کردم اسلحهاش قلابی است، با او درگیر شدم، ماشهاش را کشید ولی تیری شلیک نشد، در همین حین برادر دوقلویم نیز وارد شد و هر دو با سارق گلاویز شدیم، در همان حین دولا شد و از توی جورابش گاز اشکآور درآورد و به صورت ما پاشید.
این پسر خوششانس میافزاید: پدرم نیز در این حین وارد شد و هر سه با هم به سمت سارق هجوم بردیم و باز افشانههای گاز اشکآور بود که سارق به صورت ما حواله میکرد. در پلهها از دست ما فرار کرد و وارد خیابان شد.
این پسر صاحبخانه ادامه داد: خانه ما در کوچه بنبست است،همسایه آنطرفی منتظر بود تا پرایدش را به داخل پارکینگ ببرد که سارق به سمت او حمله کرد و با گاز اشکآور سعی کرد که وی را از ماشین بیرون بکشد و خود سوار خودرو شود، در همین حین همسایهها که از سر و صدای ما به وجود سارق پی برده بودند به سمت سارق هجوم بردند، با کمک همسایهها سارق را گرفتیم و پلیس نیز که مطلع شده بود به صحنه رسید و وی را دستگیر کرد.
از پسر صاحبخانه میپرسیم واقعا نمیدانستی که اسلحه واقعی است؟ وی میگوید فکر نمیکردم اسلحه واقعی است، وقتی پلیس رسید رفتم و از داخل خانه از جایی که اسلحه از دست سارق افتاده بود اسلحه را پیدا کرده و به پلیس دادم، آنجا بود که مأموران کلانتری گفتند که این اسلحه چهار فشنگ دارد و واقعی است و شانس آوردهاید که گیر کرده و گلوله شلیک نشده است.
این پسر خوششانس بیست ساله گفت: از وقتی که فهمیدم اسلحه واقعی بوده است، تا همین لحظه پلکهایم را روی هم نگذاشتهام. تازه فهمیده و ترسیدهام.