سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۳ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۶:۱۰
نقش فرشتگان در اداره عالم

ویژگی ملائکه از منظر امام سجاد علیه السلام

کد خبر : ۴۲۴۹۶۳

در فراز ششم دعای سوم صحیفه خواندیم: «خدایا بر آن دسته از فرشتگان که فقط در محضر خاص تو هستند و آنان را به سبب تقدیس خود، از شراب و طعام بی نیاز کردی و آنها را در باطن آسمان جای دادی، درود فرست و نیز بر آن دسته از فرشتگان که در اطراف آسمان گسترده هستند و منتظر امر و وعده ی تو می باشند، درود نثار فرما که آنان خزانه داران باران، و محرک ابرها برای بارندگی هستند».

این فرشتگان در کار سازمان دهی عالم هستند. حضرت برخی ویژگی های آنان را ذکر می کند: «آنان اختصاص به ذات حضرت حق دارند و مقربان درگاه الهی هستند و نزدیکترین ملائکه به حضرت ربوبی می باشند و تمام همت آنها صرف اطاعت و بندگی اوست و آنان از همه ما سوی الله بی نیاز بوده و بجز اطاعت از فرمان دوست به چیز دیگری مشغول نیستند».

قوای ما برای ما مثل فرشتگان عمل می کنند

اعمالی که قوای ما برای نفس یا ذات ما انجام می دهند، مثل اعمالی است که فرشتگان برای خدا انجام می دهند. یعنی قوای ما که همان قوه های «عقل و غضب و شهوت و وهم» هستند، فقط از خود ما فرمان می گیرند. یعنی قوای ما در استخدام ذات و نفس ما هستند و این نفس است که هر وقت می خواهد، آنها را بروز یا جلوه می دهد؛ هر وقت می خواهد بسط شان می کند و هر وقت می خواهد قبض شان می کند.

این نفس ما است که گاهی قوه ی «عقل» را به کار می گیرد و گاهی آن را به کار نمی گیرد. گاهی ما به جای قوه عقل، به قوه ی وَهم خود دستور می دهیم و گاهی به قوه ی «خیال». قوای هر کس ویژه ی ذات او هستند.

فرشتگان که خاصان درگاه ذات خداوند هستند نیز، به همین ترتیب عمل می کنند. آنان به غذا و آشامیدنی احتیاجی ندارند؛ چون مثل ما موجوداتی طبیعی نیستند؛ زیرا آنان اساساً مربوط به عالم ماده نبوده و از فراورده های مادی مانند خوردن، خوابیدن، و آشامیدن بهره نمی برند. یعنی فرشتگان آن طور که ما در شأن حسی و بدنی، نیاز به غذا داریم، نیازی ندارند؛ اما در شأنی مثل «عقل» اینطور نیستند.

هر کدام از فرشتگان در طبقه مخصوص به خود قرار داشته و وظیفه مخصوص به خود را انجام می دهند. حضرت می فرماید: «هر گروه از آنان در طبقه ای از طبقات عالم علوی، یعنی عالم فوق ماده قرار دارند و به طور طبقه بندی شده و متناسب با میزان مرتبه ی وجودشان در مراتب عظیم هستی راه یافته اند».

عوالم مختلف چه رابطه ای با هم و با فرشتگان دارند؟

عالم عِلوی یا عالم بالا که می گوییم، عالمی نیست که رابطه و فاصله ی مکانی و فضایی با اینجا که عالم دنیا است، داشته باشد؛ بلکه منظور از عالم عِلوی یعنی عالمی که شرافتش از اینجا بالاتر است. همانگونه که ما در درون خودمان حس داریم که مجرد است؛ ما فوق آن «خیال» را داریم. مافوق خیال، «وهم» را داریم. مافوق وهم، «عقل» را داریم و مافوق عقل، «فوق عقل» را داریم. یعنی ما تمام قوای خودمان را که مرتبه به مرتبه در مراتب مختلف هستی ما قرار دارند با هم یک جا داریم.

عالم خیال نسبت به عالم حس، عالم علوی به شمار می آید، یعنی بالا تر و شرافتش بیشتر است. عالم «وهم» باز علوی تر از عالم حس و عالم خیال است. چون دیگر خصوصیات خیال را هم ندارد. در خیال، شما اندازه و شکل دارید. مثلاً چیزی را با شکل و اندازه تصور می کنید؛ اما وقتی که وهم سراغ انسان می آید، انسان با وهم درک می کند، مثل«گرسنگی، تشنه، محبت، دشمنی، کینه، حسادت، علاقه، و... هیچ کدام ازاینها شکل و اندازه ندارد. یعنی از شکل و اندازه هم که تا حدودی متعلق به عالم ماده است، مبری است. یا عالم عقل که علوی تر است، شما وقتی تعقل می کنید، اصلاً خصوصیات هیچ یک از عوالم دیگر را ندارد. محدود و جزئی هم نیست. فرمولهای کلی دارد و در مقام بالاتری قرار دارد. پس در آسمان بالاتری قرار دارد. اسم این عوالم و عوالم وجودی خود را آسمان هم بگذاریم عیبی ندارد. عالم فوق عقل هم نسبت به عالم عقل، مرتبه بالاتری دارد. پس هر عالمی در طبقه ی مخصوص به خودش قرار دارد و هیچ کدام، مانع کار دیگری و مانع با هم بودن هم نیستند. ضمن اینکه مرتبه های هر شانی نیز با هم مخلوط نمی شوند. مثل این که شما الان می شنوید، می بینید، لمس می کنید، چیزی می خورید، ضمناً تعقل و خیال هم دارید؛ اما هیچ کدام از اینها با هم مخلوط نمی شوند.

وقتی می گوییم، ملائکه در طبقات مختلف عالم علوی قرار دارند، به این معنا نیست که در آسمان و فضا هستند. آسمان و زمین به معنایی که در عرف داریم، اینجا معنی ندارد. ما قشنگتر و بهتر و زیباتر از زمین نداریم. این تصور عوامانه است که گفته می شود «ما کف زمین یا پایین هستیم و همه در آسمان و در فضا معلق هستیم».

وقتی که مثلاً می گوییم «فرشته ها از آسمان نازل می شوند» یا «فلان چیز از بالا می آید»؛ باید بدانیم که این کلمه ی «بالا» نسبی است. یعنی ما عوالم تو در تو داریم که با همدیگر رابطه ی وجودی دارند؛ ولی فاصله ی زمانی و مکانی ندارند. همانطور که قوای نفس ما که در بالا توضیح دادیم با هم مخلوط نمی شوند و هر کدام در مرتبه ی خود، کار انجام می دهند، فرشته ها هم همینگونه اند. هیچ کدام از کارهایشان با همدیگر مخلوط نمی شود وهر یک کار خود را می کنند. فرشته ها در طبقات عالم علوی به طور طبقه بندی شده قرار دارند. آنان متناسب با میزان مرتبه ی وجودی شان در مرتبه ی عظیم هستی راه یافته اند. همان طور که «خیال» یک مرتبه ی وجودی دارد، غیر از مرتبه ی «حس»؛ یا «وهم» یک مرتبه ی وجودی دارد، غیر از مرتبه ی «خیال».

گروهی از فرشتگان خزانه داران عالمند

«دسته ی دیگری از فرشتگان در اطراف عالم قرار دارند و جوانب نظام هستی را می پایند و در انتظار رسیدن امر و تکالیف الهی به سر می برند. اینها خزانه داران نظام عالم بوده و ابر و باد و باران با هدایت آنها به اکناف و اطراف عالم سوق داده می شوند». تبدیلات خیلی عجیب و غریبی در این عالم دارد اتفاق می افتد. همه ی اینها توسط قوای عالم و فرشته ها دارد انجام می شود.

عجیب تر از این، شما عالم وجودتان را دارید که غذا را جذب می کنید. این غذا به میلیونها قسمت می رسد و تبدیلهای مختلف صورت می گیرد. یک قسمتش مغز می شود؛ قسمت دیگر استخوان؛ و قسمت دیگر رگ، عصب، پی، مو، پوست، ناخن، اشک چشم و ... به هزاران نوع تبدیل می شود. یک قسمت انرژی می شود که از بدن ما خارج می شود؛ اما ما احساس مادی از آن نداریم. مثلاً الان بنده خم می شوم که چیزی را بردارم، یک مقدار نیرو مصرف می شود.این نیرو از غذایی حاصل می شود که در بدن من ذخیره شده است.

مقداری از برقی که در کارخانه ی برق تولید می شود، به این مسجد می آید و یک قسمتی تبدیل به انرژی نورانی و قسمتی دیگر تبدیل به انرژی صوتی و گرمایی می شود.

گفتیم فرشته یعنی قوه و نیروی باشعور. نیروها به همدیگر تبدیل می شوند. اینها تحت یک مکانیزم خاصی تبدیل می شوند به چیزهای دیگر. ایجاد کردنی نیستند؛ تبدیل شدنی هستند. یعنی از اول بوده اند. مثلاً برق از اول در عالم بوده و بعد ادیسون آن را کشف کرده است. برق در آسمان و زمین هست. رعد و برق، همان برق است. حالا بعداً می رسیم و توضیح میدهم که اینها چگونه جزء ملائکة الله هستند.

خدا در عالم قوای زیادی گذاشته، یکی از این قوا، قوه ی «جاذبه» ی وجود ما است که می گیرد و جذب می کند؛ یعنی متصرفه است. دهها و صدها فرشته و قوه کار می کنند تا این بدن بشود ما. تازه وقتی شد ما، یک مقدارش می شود گرما و دمای خون که حرارت بدن را تأمین می کند. قوای بدن می شود تا تو بتوانی بدن را حرکت بدهی. اما اگر بالای سر یک مرده بایستید، خبری از این چیزها نیست. انسانی که یک زمانی جذب می کرد، حالا دیگر غذا نمی خورد؛ جذب نمی کند؛ نمی شنود؛ نمی بیند؛ بو نمی کشد و این ادراکها را ندارد. حال یکدفعه این مرده اگر زنده شود، بلند می شود و می تواند هزار تا کار انجام دهد. این انرژی اش از کجاست؟ ما خودمان که از خود هیچ چیز نداریم. اصلاً مگر ما این غذا را به انواع و اقسام نیروها تبدیل می کنیم؟ تمام اینها را فرشته ها انجام می دهند؛ همان فرشتگان عالم، یعنی قوایی که ما را محاصره کرده ا ند. ما اصلاً محاطِ فرشته ها هستیم؛ اطراف ما مملو از فرشته هست. همراه یک انسان، هزاران فرشته هست که او را احاطه کرده و با او کار می کنند. در همه ی عالم این دارد اتفاق می افتد. شریفتر از انسان که دیگر موجودی نیست.

آیا رویاندن دانه از خاک، کار انسان است؟

در انسان غذا تبدیل به عالیترین محصول که مجرد است و مادی نیست یعنی «فکر و معرفت» می شود. آیا انسان است که دانه را تبدیل به میوه می کند؟ آیا این کشت و زرع، کار انسان است؟ قرآن هم همین را می فرماید: «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ؛ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ[1] = آیا آنچه را كشت مى ‏كنید۷ ملاحظه كرده‏ اید؛ آیا شما آن را [بى ‏یارى ما] زراعت مى ‏كنید، یا ماییم كه زراعت مى ‏كنیم؟». این یعنی بشر کاری نمی کند؛ زراعت کار خداست. کار بشر فقط این است که دانه را درون زمین می گذارد. اما اتم به اتم این دانه، وقتی که تکان می خورد و بالا می آید را فرشته هامثل یک معمار و بنا می چینند تا از زمین بالا می آید و تبدیل به میوه می شود.

همه ی عملیات از دانه تا میوه، به وسیله فرشته ها انجام می شود. ما فقط در حرف می گوییم، خلق می شود؛ بیشتر از این نمی توانیم بگوییم؛ اما چگونه خلق می شود؟ از کجا می آید؟ آهن، روی، سرب، فسفر، منیزیم، پتاسیم با شیوه های خاص مولکولی و آرایش خاص اتمی خود از کجا می آیند؟ خدا یک سوال می کند؟ همه باید جوابش را بدهند. می گوید: این گیاهی که شما دانه اش را می کارید، آیا شما آن را رشد می دهید یا ما؟ چه کسی آن را تبدیل به گیاه می کند؟ برخی می گویند: طبیعت و ماده. اما طبیعت و ماده که همان قوای فرشته ها هستند. ما خارج از فرشتگان خلقتی نداریم. یعنی هر چه که هست، فرشتگان عالم هستند، نیرو است، انرژی است که دارد کار می کند؛ ملائکة الله علیهم السلام است.

هرچه بشر بیشتر پیشرفت می کند، به تخصص های بیشتری نیاز دارد

هر چه جهان جلوتر می رود، بشر برای شناخت مخلوقات خدا، به تخصص بیشتری نیازمند می شود. قبلاً اگر به یک نفر حکیم می گفتند، او فقط با چهار تا دارو سر و کار داشت و می توانست این داروها را ترکیب کند؛ اما امروزه به یک نفر می گویند پروفسور؛ در حالی که او فقط در یک رشته یا یک بخش از علم پروفسور است. امروزه یک موجود و یک مخلوق خدا ده ها و صدها نوع پرفسور نیاز دارد. تمامی هم ندارد، یعنی نمی توانند به آخر آن دست پیدا کنند و بگویند: «دیگر به آخر رسیدیم و توانستیم این موجود را به طور کامل بشناسیم». خداوند با انواع مخلوقاتش همه را متحیر کرده، یک فلفل دلمه ای در رنگ های متفاوت خلق کرده که در رنگهای قرمز، سبز، زرد و نارنجی و جلوه می کند و هر کدام هم خواص منحصر به خود را دارند و هر رنگ، یک نوع بیماری را درمان می کند. سیب زرد، سبز و قرمز، یا انواع گلها در رنگ های مختلف نیز همین طور هستند. خداوند فقط رنگ کاری کرده. الان در علم گیاه شناسی همه گیاهان و رنگ هایشان و نوع تاثیرگذاری بر روی انسان دارند را بطور طبقه بندی شده بررسی و مطالعه می کنند.

قرآن می گوید همه چیز را برای شما خلق کردیم. پس اگر این سبز است، این سبز روی شما تاثیر روانی خاص و تأثیر جسمی خاصی می گذارد. حال خیلی چیزهایی هم هست که ما نمی دانیم.

فرشتگان خاصی، ابرها و باران و برف را فرود می آورند

عبارت «خزان المطر و زواجر السحاب[2]» یعنی خازن و نگه دارنده ی ابرها هستند؛ ابرهایی که تولید می کنند و آن را نگه می دارند. «زواجر» یعنی فرشتگانی که این ابرها را می رانند، هُل می دهند و جلو می برند و در جای مشخصی آن ابرها را به صورت باران فرو می ریزند. حضرت می فرمایند: به تعدادی که مشخص شده، قطره های باران از آن پایین می آورند.

آدم باید یک ذره شعور داشته باشد و عقلش را کار بیندازد. این دانه های برف را شما زیر میکروسکوپ دیده اید؟ اضلاعش را که نگاه کنید، می بینید که همه منظم و بطور ریاضی هستند. مثلاً به صورت گلوله نیست که یک تکه بِکَنند و پایین پرت کنند. دانه دانه برفها را نقاشی می کنند و به صورت گل می ریزند بر سر ما و چه بسا زیباتر از گل. با چه آرایش و چه نازی این ها را تحویل زمین می دهند و بر روی ساختمانها و درختان می گذارند، این عالم چه بساطی دارد!!

این همه نقاشی و طراحی، با کدام قوه صورت گرفته؟ تمام این عالم ریاضی است. محاسبات را کی انجام داده؟ «لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ[3] = نه خورشید را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پیشى جوید و هر كدام در سپهرى شناورند»؛ «وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ[4]= و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده و این اندازه‏ گیرى آن تواناى داناست». همه اینها تقدیر خدای عزیز و علیم است.

«و خزان المطر و زواجر السحاب» یعنی فرشته ها هستند که در ساخت و ساز و ریزش باران دخیل اند و با حرکتی حساب شده و بسیار دقیق و بطور ریاضی عمل می کنند که در کجا این باران و برف را نازل کنند. به باد دستور می دهند که با فلان سرعت و با این درجه بندی روی هوا، دانه ای برف را بگیر و در فلان جا به زمین بینداز؛ سرعتش حساب شده است. برای همین دانشمندان طوفان ها و بادها را اسم می گذارند و با سرعت و مشخصات خاصی از آنها اسم می برند؛ مثل طوفان «کاترینا، طوفان گوستاو، طوفان مانسون و ...،» هر یک از این فرشته ها شخصیت دارند و بسیار دقیق ابرها را به اطراف عالم هدایت می کنند. از این رو به هر مقدار که باران در جایی لازم باشد، همین خزانه داران عالم، آن را عرضه می کنند و سپس به نقطه ی دیگر رهسپار می گردند. یعنی همه اش حساب شده است. در جامعه ای هم که گناه زیاد می شود خداوند به فرشته ها می گوید که اینجا را باران نریزید. بگذارید قحطی بیاید. این آیه ی قرآن است که می فرماید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ= به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را كه كرده‏ اند، به آنان بچشاند؛ باشد كه بازگردند». پس این امر خداست که می فرماید: اینجا خشکسالی بشود، چون معصیت می کنند؛ آنجا باید برف یا باران ببارد، چون اهل معصیت نبودند و بندگی خدا را می کردند. یک دفعه می بینید جایی که تابستان است، برف می آید. این امر خداست که می گوید این باران و برف را ببرید روی سر اینها بریزید. قرآن هم می فرماید: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ= و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعا بركاتى از آسمان و زمین برایشان مى‏ گشودیم ولى تكذیب كردند پس به [كیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم».

در دعای بعدی می خوانیم، جایی که معصیت زیاد می شود، خدا به زمین دستور می دهد، تکانی به زمین بده و یک زلزله می آید و می بینیم ده هزار نفر، 5 هزار نفر دفن می شوند. اینها اتفاقی نیست و هر یک براساس قواعدی دارد انجام می شود. بعد در خبرها می گویند: 50 هزار نفر زیر آوار ماندند و آن کودک شیرخوار کشته نشده. چون خدا دستور می دهد، طوری بریزید که آن کودک کشته نشود. 15 روز بعد از زلزله می آیند و او را از زیر آواری که خیلی ها را کشته، زنده بیرون می آورند. آیا این نوزدی که اگر دو روز آب نخورد می میرد؛ در این 15 روز شیر نمی خواهد؟ چرا. اما خدا به فرشته ها می گوید «او را نگه دارید و 15 روز بعد تحویل بدهید».