محسن چاوشی با انتشار تصویری از خود و پدرش در اینستاگرام، خاطره ای نقل کرد که به این شرح است: «بعد عملش بهش غذا نداده بودن ...گرسنه ش بود ... گفت بابا گرسنمه.. گفتم بریم جگرکی حاج توکل؟؟ گفت چه جوری آخه پسرم؟ دزدیمش با لباس بیمارستان، زنگ زدم به آقا محمود گفتم بابام و دزدیدم دارم میارم... مغازه رو نبست و منتظر موند تا برسیم .. کرکره ها نیمه پایین بود... از بس استخون شده بود نمیتونست راه بره... چشماش بغض داشت ..گلوش گریه..
گفتم بابا چی دوست داری گفت جگر... جگر میخورد و جگرم کباب میشد... امشب ابوالفضل گفت بریم حاج توکل؟ گفتم بریم.. رفتیم و من همونجا نشستم که بابام نشسته بود. پدر بودن سخته ... پسر بودن خیلیییی سخت تر.
مادر عزیزه خیلی هم عزیزه اما پدر ... هر چی که دوست دارید فکر کنید، قضاوت بکنید ، فحش بدید ، آبرو ببرید .. بعد پدرم دیگه آبرویی ندارم .. قدر پدراتونو بدونید .. دلم تنگته لعنتی ...»
57243