شهید مدافع حرم «محمدهادی ذوالفقاری» از جمله جوانهای بیباک، بابصیرت و خوشفکر جمهوری اسلامی ایران بود که در بهمنماه سال ۱۳۹۳ در منطقه «مکیشفیه» شهر سامرا به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «پسرک فلافلفروش» گردآوری شده است، منتشر میکند.
وابستگی به نجف
به گزارش میزان، ایام حضور هادی در نجف به چند دوره تقسیم می شود. حالات و احوال او در این سه سال بسیار متفاوت است. زمانی تلاش داشت تا یک کار در کنار تحصیل پیدا کند و درآمد داشته باشد. کار برایش مهیا شد، بعد از مدتی کار ثابت با حقوق مشخص را رها کرد و به دنبال کاری برای مردم و به نیت رضای پروردگار بود.
هادی کم کم به حضور در نجف و زندگی در کنار امیرالمومنین(ع) بسیار وابسته شد. وقتی به ایران برمیگشت، نمیتوانست تهران را تحمل کند. انگار گم گشتهای داشت که میخواست سریع به او برسد.
دیگر در تهران مثل یک غریبه بود. حتی حضور در مسجد و بین بچهها و رفقای قدیمی او را سیر نمیکرد. این وابستگی را وقتی بیشتر حس کردم که میگفت: حتی وقتی به کربلا میروم و از حضور در آنجا لذت میبرم، دلم برای نجف تنگ میشود. میخواهم زودتر به کنار مولا امیرالمومنین(ع) برگردم.
این را از مطالعاتی که داشت میتوانستم بفهمم. هادی در ابتدا برای خواندن کتابهای اخلاقی به سراغ آثار مقدماتی رفت. آدابالطلاب آقای مجتهدی را میخواند و .... رفته رفته به سراغ آثار بزرگان عرفان رفت. با مطالعه آثار و زندگی اشخاص، روز به روز حالات معنوی او تغییر می کرد. من دیده بودم که رفاقتهای هادی کم شده بود! برخلاف اوایل حضور در نجف، دیگر کم حرف شده بود. معاشرت او با بسیاری از دوستان در حد یک سلام و علیک شده بود.
به مسجد هندیها علاقه داشت. نماز جماعت این مسجد توسط آیتالله حکیم و به حالتی عارفانه برقرار بود. برای همین بیشتر مواقع در این مسجد نماز میخواند.
خلوتهای عارفانه داشت. نماز شب و برخی اذکار و ادعیه را هیچ گاه ترک نمیکرد. این اواخر به مرحوم آیتالله کشمیری ارادت خاصی پیدا کرده بود. کتاب خاطرات ایشان را میخواند و به دستورات اخلاقی این مرد بزرگ عمل میکرد.
یادم هست که میگفت: آیتالله کشمیری عجیب به نجف وابسته بود. زمانی که ایشان در ایران بستری بود میگفت مرا به نجف ببرید بیماری من خوب می شود. هادی این جملات را میخواند و میگفت: من هم خیلی به اینجا وابسته شدهام، نجف همه وجود ما را گرفته است. هیچ مکانی جای نجف را برای من نمیگیرد.
این سال آخر هر روز یک ساعت را به وادیالسلام میرفت. نمیدانم در این یک ساعت چه میکرد، اما هرچه بود حال عجیب معنوی برای او ایجاد میکرد. این را هم از استاد معنوی خودش مرحوم آیت الله کشمیری و آقا سید علی قاضی فرا گرفته بود.