قاعدتا برانکو ایوانکوویچ الان باید سوار شناسنامهاش شود و روی عدد سنش موج سواری کند. پول در بیاورد و مثل پیرمردهای هم سن و سال خودش در دنیای فوتبال قراردادهای پرطمراق ببندد. بیتوجه به گفتنیها، بیتوجه به شنیدهها، ایستاده روی مرز بازنشستگی، با قدمهای آرام روی طناب بهانهها.
به گزارش خبرانلاین با بیشترین تعادل برای پشت پا زدن به خواستنیها. منتظر جلو رفتن عقربههای ساعت برای رسیدن به انتهای دهه هفتم زندگی و بعد شنیدن صدای گریه و خنده نوهها. اما قدمهای آرام و فاتحانه روی چمنهای آزادی اینقدر برایش معنا دارند که او را هنوز در رینگ نگه داشتن. وسط هیاهو، بیتوجه به گفتنیها و بیتوجه به شنیدهها. از روزی که با نژادفلاح منتظر ماند تا پلهبرقی فرودگاه مسیر خودش را طی کند تا همین امروز که تیمش را به فینال آسیا رسانده، بارها انتقاد شنیده، بارها تصمیم اشتباه گرفته و بارها به چالش کشیده شده. چالشهایی که او را گاهی اوقات تبدیل به پیرمردی لجباز کرده. کسی که شاید خیلی وقتها جنگیدن برای درست بودن حرف و عقیدهاش را به خیلی چیزها ترجیح داده. اما هیچوقت زیر هیچ چیز نزده.
او هیجوقت با چیزهایی که داشته سرگرم نبوده؛ که اگر اینطور بود الان افسردهترین پیرمرد دنیا لقب میگرفت. یک پیرمرد که با هیچ چیز باید برای همه چیز بجنگد. گویی هر بدشانسی تازه برای او یک موفقیت تازه متولد شده است. انگار هر لحظه نزدیک شدن به ته دره او را بیشتر به سمت آسمانها سوق میدهد. همینقدر متناقض. او سوار بر تایتانیک خودش برای همه مشکلات یک آغوش عاشقانه باز میکند. برای رویاها مرز تعریف نمیکند، به جای خانواده چند نفره خودش برای یک خانواده چند میلیونی پدری میکند، کیلومترها دورتر از سبک زندگی محبوب پیرمردهای شبیه خودش. پیرمردهایی که فقط سنشان شبیه اوست. کسی که بیتوجه به روی ریل بودن یا نبودن قطار سن و سالش اعتقاد دارد اعداد مرز تعریف نمیکنند. او دیشب با کاغذی که روی آن نوشته شده بود "فینال لیگ قهرمانان آسیا" به کنفرانس خبری رفت. پز شاگردانش را داد. آنهایی که در بیشتر باز شدن لبهایش برای خندیدن تاثیر زیادی داشتند. پیرمرد کروات تیمش را با جنگیدن به فینال آسیا برد. مشتهای برانکو بعد از تساوی کافی برای صعود دیشب حکایت از این داشت که معجزهها بیکار نیستند هرروز برای او اتفاق بیفتند. از یک جایی به بعد تلاش تنها راه رسیدن به رویاست.