ساعت ۹:۴۵ صبح، مقر پلیس اطلاعات و امنیت تهران بزرگ؛ چهارمین مرحله دستگیری اراذل و اوباش پایتخت.
به گزارش فارس درست مثل همیشه؛ آدمها دست در دست همدیگر با دستبند در گوشه دیوار حیاط به صف شدهاند: از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، سیاه و سفید با خط خطیها و تیزیهایی که بر روی سر و گردن و بدنشان خودنمایی میکند.
۲۴۰ نفرند؛ ۵۱ نفرشان سابقهدارند و ۴۵ نفرشان زیر ۱۸ سال، سن دارند.
جرمشان اوباشگری، مزاحمت نوامیس، تجاوز به عنف، تخریب اموال عمومی، تشویش اذهان عمومی و قدرتنمایی است و در این عرصه از رعب و وحشت و ترساندن مردم نیز ابایی ندارند؛ ۱۰ قبضه کلت کمری، ۲ قبضه کلاش جنگی، ۲ عدد نارنجک دستساز و ۶۴ قبضه انواع و اقسام سلاح سرد، شمشیر، قمه، چاقو و تیزی و تعداد زیادی فشنگ از جمله ابزارشان برای زورگیری و سرقت و خودنمایی است.
پرده اول: کلاهبردار ۴.۵ میلیاردی آپ
بلوز و شلوار راهراه آبی پوشیده؛ همان لباس معروف زندانیها را.
دستهایش را با دستبند و پاهایش را با پابند بستهاند. ۳۰ ساله است و متاهل. میگوید: به علت برداشت ۴.۵ میلیارد تومان از حساب شرکت آپ شناسایی و دستگیر شده است.
تحصیلاتش راهنمایی است و سابقه برداشت غیرمجاز از یک شرکت را در کارنامه خود دارد که با رضایت آزاد شده است.
اصالتا اهوازی است، اما برای کلاهبرداری اینترنتی به شهرهای مختلفی سفر کرده و در آخرین سفر در سیام مهر در تبریز دستگیر شده است؛ میگوید: ۳۰۰ میلیون تومان را خرج کردم سکه و دلار خریدم و مابقی که در حسابم بود توقیف شد؛ ۴.۵ میلیارد را در عرض ۲ ماه کلاهبرداری بدست آورده است.
پرده دوم:دستگیری عامل حمله به کلانتری بیسیم
از ماشین که پیاده میشود میلنگد. شلوار بیمارستان به پا دارد. معلوم است که زخمی است. جلو میروم و از او میپرسم که از بیمارستان آمدهای؟ تایید میکند و میگوید به کتف و پایم تیر زدند و الان از بیمارستان آمدم.
حسین نام دارد. ۲۴ ساله است و تحصیلاتش دیپلم؛ میگوید: دو شب پیش قرص خوردم و نفهمیدم که چه میکنم.
لوله آهنی دستم گرفتم و به کلانتری محلمان رفتم، شیشههایش را شکستم و نفهمیدم چه شد که تیر خوردم.
۴۰ عدد قرص اعصاب خورده و توهمش گل کرده بود؛ اینطور که خودش میگوید.
ادامه میدهد: عمویم را سه ماه پیش همین کلانتری احضار کرد و بعد هم به آگاهی فرستادند و آخر سر هم جنازهاش را به ما تحویل دادند.
میپرسم کینه کلانتری را به دل داشتی؟ میگوید شاکی عمویم خصوصی بود، اما آن لحظه هیچ چیز نفهمیدم و به کلانتری حمله کردم.
بر سر و گردنش جای تیزی و چاقو است؛ میپرسم سابقهداری که میگوید نه خودزنی کردهام؛ تاثیر قرصهای اعصابی است که میخورم.
پرده سوم: ساندویچ با طعم دستگیری
بچه سال است؛ پیراهن و شلوار ورزشی به تن کرده. در پارک بوستان سمن دستگیرش کردهاند به جرم مزاحمت نوامیس و رابطه نامشروع.
۲۰ ساله است. میگوید با دوست دخترم و تعدادی دیگر از بچهها داشتیم ساندویچ میخوردیم که ماموران آمدند و دستگیرمان کردند.
پرسیدم دخترهاچه شدند که میگوید آنها را بلافاصله آزاد کردند، اما من و دوستم را اینجا آوردند.
سابقهدار است البته نه سابقه خاصی؛ دفعه قبل هم با یک دختر دستگیرش کردند و با تعهد آزاد شد، اما این بار انگار قضیه فرق دارد چرا که ۸-۷ ساعت است که در پلیس امنیت است.
پرده چهارم:خودزنی با لیوان در کلانتری
موهایش پریشان است جای تیزی روی سر و گردنش تازه تازه است.
میگوید وقتی ماموران حرفم را قبول نکردند با لیوان خودزنی کردم.
تند تند حرف میزند؛ دنبال کسی است که حرفش را بشنود. میگوید این بار من مقصر نیستم، آمدم کلانتری تا از دست همسایههای مغازهام شکایت کنم؛ در مولوی پرده فروشی دارم دو سال است که خیاطی میکنم و هیچ درگیری نداشتهام، اما وقتی به کلانتری آمدم حرفم را قبول نکردند. تازه به من گفتند شرور سه بودی و به سطح یک رسیدهای.
آخر کسی نیست که بگوید که چگونه در عرض دو سال که سرم به کارم بود اینقدر ارتقاء یافتهام؛ به ماموران گفتم به بازرسی شکایت میکنم که مرا زدند؛ من هم لیوان را برداشتم و شکاندم و خودزنی کردم.
اینها را مجتبی میگوید؛ ۲۵ ساله است ۸-۷ سال از این ۲۵ سال را در زندان بوده؛ سه فقره دعوا داشته و دو فقره کیفقاپی؛ اما خودش میگوید که سر به راه شده و این بار پلیس اشباهی به وی گیرداده است.
پرده پنجم: فرزاد، گنده لات یاخچی آباد
گروهشان چند نفره است، اما فرزاد گنده لات است؛ از اراذل خطرناک سطح یک؛ همیشه مسلح است. بچه یاغچیآباد و نازیآباد است، اما الهیه نشین است چرا که با پول مواد ثروت هنگفتی بدست آورده است.
هر که را که دوست نداشته باشد نابودش میکند؛ به نوچههایش پول میدهد تا هرچه را که میخواهد برایش انجام دهند.
اینها را افسر پرونده میگوید و ادامه میدهد: هفته گذشته در ستارخان چهار نفر از نوچههای این آقا ساعت ۲۳:۵۰ به بستنی فروشی و آبمیوه فروشی فردی که فرزاد با وی خصومت داشت ریختند و با قمه و شمشیر همه چیز را تخریب کردند؛ از در و دیوار و یخچال و ... به تابلوی مغازه هم رحم نکردند و با اسلحه به آن شلیک کردند؛ صاحب مغازه را هم زخمی و مصدوم کردند؛ ۴۸ ساعت بعد از این حادثه نیز هنگام فرار در مرز بازرگان دستگیر و هم اکنون با قرار بازداشت موقت راهی زندان شدند.
پرده ششم:سارق مسلح پورشه در نیاوران
مشغول گفتگو با متهمان هستیم که خودروی پورشهای سوار بر جرثقیل وارد صحن پلیس امنیت میشود.
متهمانش نیز در کنار آن جای میگیرند؛ بهادر ۲۷ ساله کسی است که به جرم سرقت این پورشه به همراه دوستش ابوالفضل دستگیر شده است.
از نداری میگوید و اینکه به خاطر نداری پول شیرخشک و پوشاک بچه مجبور شده است که دست به سرقت بزند، اما «نداشتن» ش. فرق دارد چرا که پول برای خریدکلت دو میلیونی داشته است.
میگوید تحت فشار مواد بودم. با کلتی که تهیه کرده بودم یک کیف را از عابری زدم و در هنگام فرار پورشهای را دیدم که صاحبش به آن تکیه کرده بود، صاحب پورشه را تهدید کرده و ماشینش را سوار شده و فرار کردیم.
دو روز بعد از سرقت خودرو را به اصفهان بردم و پنهان کردم، اما یک هفته بعد دستگیر شدم؛ اینها حرفهای بهادر بود، اما افسر پرونده درخصوص سرقت این فرد میگوید که ابتدا کیف رایزن سفارت ژاپن را به سرقت برده و بعد با شلیک گلوله راننده خودرو را ترسانده و ماشینش را به سرقت برده اند.
آن طرفتر «مهدی آفتابه» با لباس فسفری به تن ایستاده؛ از اراذل سطح دو و گنده لات محدوده کن و سعادتآباد است؛ سابقه ۶-۵ مورد درگیری و زورگیری دارد؛ این طرف هم «هانی کرده» ایستاده است به خاطر پروندهای که از قبل داشته او را آوردهاند....
پرده آخر:
صدای سوت میآید سردار فرماندهی انتظامی تهران بزرگ با جانشین پلیس امنیت تهران وارد میشوند.
افسران پروندهها در گوشهای به صف میایستند؛ سردار با متهمان صحبت میکند و جانشین پلیس امنیت موارد شاخص دستگیریها را توضیح میدهد.
سردار رحیمی از امنیت مطلوب تهران میگوید و اعلام میکند دستگیریهای اخیر به دنبال مطالبات مردمی و تماسهای شهروندان بوده است.
وی تاکید میکند که پلیس برای تامین امنیت مردم با هیچکس شوخی ندارد.
صحبت سردار که تمام میشود ماشینها میآیند از ون و ماشین حمل متهم گرفته تا سمند و پراید؛ متهمان یک به یک سوار شده و میروند؛ میزهای وسط حیاط نیز به سرعت جمع شده و دوباره حیاط پلیس امنیت تهران پر میشود از خالی؛ انگار که نه انگار که ۲۴۰ نفر از اراذل تهران ساعتی پیش در آن جای گرفته بودند.