پاسدار شهید «براتعلی داودی» در ۱۳۳۷ در مشهد مقدس در خانوادهای محروم متولد شد و در نهایت در ۲۸ فروردین ۱۳۶۲ در پیرانشهر بر اثر آسیبدیدگی شدید و قطع یک دست و دو پا به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «ماشال» گردآوری شده است، منتشر میکند.
گروه بولدوزرها
به گزارش میزان، یکی از افتخاراتم عضویت در «گروه بولدوزرها» بود! جمعیت این گروه جهادی از پانزده تا بیست نفر در نوسان بود. گروهی که سردستهاش براتعلی بود. براتعلی پیش قدم رفع انواع و اقسام مشکلات محله ما بود.
بیشتر سعی میکرد تنهایی و یواشکی به خلق الله خدمت کند. کاملا هم چراغ خاموش حرکت میکرد. اما گاهی که کارش تکی پیش نمیرفت، ما بولدوزرها سریع وارد عمل میشدیم و رفع و رجوعش میکردیم. بولدوزر بودیم، چون الحمدالله در همه کاری پیش قدم و پرتوان بودیم و انجامش میدادیم.
بی بی در محله ما بیکس بود. او بود و یک خانه محقر قدیمی و پسر نوجوانش که خرجی بخور و نمیری در میآورد. به دستور براتعلی ما بولدوزرها به خط شدیم در کمترین زمان ممکن خانه بی بی را تعمیر کردیم. در و دیوار و سقف و حوض و حیاط و اتاق و خلاصه هر جای دیگری که زهوارش در رفته بود، سرحال و راست و ریس شد. خود براتعلی مدام به بی بی سر می زد و کم و کسریهایش را جبران می کرد. پیرزن هم دست از دعایش بر نمیداشت.
گاهی هم ما را بر میداشت و میبرد زمینهای زراعی اطراف شهر مشهد. گندم درو میکردیم. محصولات را میچیدیم. کار که تمام میشد خستگی را با چای آتشی در میکردیم. بعد از گپ و گفت با اهالی روستا بر میگشتیم به شهر. این عمل ما را با مشقتهای فراوان زندگی روستاییها آشنا میکرد؛ باعث می شد که روحیه تعاون و خدمت رسانی در بین ما زنده شود. ما را به دل طبیعت می برد و در آن فضا شادی و نشاطمان دو چندان می شد. کشاورزان بیبضاعتی که دیگر توان بدنی برداشت محصول را نداشتند یاری می داد. یاد گرفته بود کار بیهوده انجام ندهد.
یکی دیگر از حرکات بولدوزری گروه ما مرمت مساجد محله بود. کوششمان این بود که تمام تعمیرات مسجدهای اطراف را به بهترین نحو انجام بدهیم. میگفت: اینجا خانه خداست، تا دلتان بخواهد، آیه و روایت در فضیلت آباد کردن مسجد هست. قدر کارتان را بدانید.
نمیخواستیم هیچ مسجدی به خاطر کمبود نیروی متخصص، ناکارآمد و معطل بماند. بولدوزرها بزرگترین و سختترین کارها را با شور و علاقه و اخلاص، در کمترین زمان ممکن و بدون خستگی انجام میدادند؛ همان روح و روحیهای که از براتعلی در گروه دمیده شده بود.