سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۵ دی ۱۳۹۷ - ۰۸:۳۱

قول داده بود وقتی از جبهه برگردد داماد شود

از هر طرف خیل جمعیت می آمد و از میان هر جمعیتی فریاد گریه و ناله به آسمان بلند بود.
کد خبر : ۴۴۵۵۶۱

قول داده بود وقتی از جبهه برگردد داماد شود پاسدار شهید «براتعلی داودی» در ۱۳۳۷ در مشهد مقدس در خانواده‌ای محروم متولد شد و در نهایت در ۲۸ فروردین ۱۳۶۲ در پیرانشهر بر اثر آسیب‌دیدگی شدید و قطع یک دست و دو پا به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «ماشال» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

کت و شلوار

قابل پیش بینی بود که در مراسم تشییع پیکر براتعلی چه اتفاقی می افتد. آن همه محبت‌ها و رسیدگی ها و خدمات بی توقع براتعلی به مردم و محله، همه را به جوش و خروش درآورده بود.

او به استحقاقش رسیده بود، جای خالی‌اش ما را به درد آورده بود. از هر طرف خیل جمعیت می آمد و از میان هر جمعیتی فریاد گریه و ناله به آسمان بلند بود.

من هم سخت پریشان بودم. معلم و بزرگم را از دست داده بودم یک درد بزرگ مرا آزار می داد. گیج و مبهوت بودم دنبالش می گشتم. یکباره دیدمش. با کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید براقی میان جمعیت ایستاده بود. مردم را کنار زدم تا برسم به براتعلی!

هراسان و مشتاق دویدم سمتش. دست گشودم تا در آغوشش بپرم. در جای خالی‌اش خوردم زمین. یک نفر دستم را گرفت و بلندم کرد. لباسم را مرتب کرد و کمی بهم تشر زد: چه کار داری می کنی؟ آرامشت را حفظ کن!.

درطول مراسم و تا مدتها این اتفاق مرا آشفته خاطر کرده بود. همه فکر و ذهنم به این مشغول شده بود که آیا این اتفاق رویا و تصور و فکر و خیالی بیش نبوده است؟ یا این اتفاق واقعی بوده است و شهید در تشییع جنازه خودش شرکت کرده است و من او را دیده ام؟ تا این که یک روز وصف کت و شلوار و پیراهنی را که آن روز در تن براتعلی دیده بودم به یکی از برادرانش گفتم.

تأیید کرد و گفت: بله درسته. براتعلی آخرین باری که آمده بود مشهد چنین کت و شلواری خریده بود. قول داده بود بعد از این کار از جبهه برگردد داماد بشود. در واقع این کت و شلوار دامادی اش بود.

اصرار کردم که آن لباس را ببینم. وقتی دیدم، عین همان روز بود؛ کت و شلوار سیاه و پیراهن سفید براق.

آنجا بود که یقین کردم به حضور و حیات شهیدان: ولا تَحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون.