شهید «حسن طهرانی مقدم» به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است. موشکهایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری خود، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کردهاند. «دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بیادعا» صفتهایی بودند که حضرت آیتالله خامنهای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «مردی با آرزوهای دوربُرد» گردآوری شده است، منتشر میکند.
داستان دوم
عید قربان آمده بودند از بابا عبدی بگیرند. گفته بود: امسال عید غدیر عیدی تونو می دم.
عادتشان بود. بابا توی بیشتر عیدهای مذهبی بهشان عیدی می داد. همیشه چیزی بیشتر از عیدی قبلی! ولی این بار حواله شان کرده بود به غدیر. شاید به خاطر علاقهی خاصش به غدیر بود که خواسته بود عیدی قربان را هم بگذارد روی عیدی غدیر و خوشحالشان کند. شاید هم چیزی دیگر.
انگار با شنیدن اسم غدیر روحیه می گرفت. هر جا توی هر شهری میخواستند ساختمانی، ورزشگاهی چیزی بسازند میگفت اسمش را مرتبط با فرهنگ غدیر بگذارند. توی افتتاحشان می رفت و با دیدن اسم ساختمان ذوق می کرد. البته برای ساختمانها و بناهایی که حاج حسن افتتاحشان می کرد، قیچی و روبان و پرده و این چیزها لازم نبود. همهی مهمانهای افتتاحیه جمع می شدند. حاج حسن از یک مداح دعوت می کرد که توی مراسم روضه بخواند. می گفت می خواهم ذکر ائمه اول کار برود توی روح ساختمان و متبرک شود فضایش. آخر عاشق ائمه بود. توی بغرنج ترین مشکلات پناه می برد به حرم امام رضا(ع). گاهی تنهایی معتکف می شد و گاهی هم تیمش را می برد تا امام رضا(ع) توی جلسههای داخل حرم ، شاهد اتمام حجتهایش باشد. ارداتش به حضرت زهرا(س)، زبانزد خاص و عام بود.
اول همه سخنرانیهایش میگفت «اللهُمَ صَلِ عَلی فاطِمَه و اَبیها و بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّر المُستَودِعُ فیها». شاید به خاطر اسم هیئتشان بود که از جوانی عاشق حضرت زهرا(س) شده بود. هیئتی که شبهای جمعه اگر میتوانست توی آن شرکت می کرد. روضه که شروع می شد، یک گوشه کِز می کرد و بی صدا اشک میریخت.
هیئت محبان فاطمه را سی، سی و پنج سال پیش خودشان با بروبچهها تاسیس کرده بودند. بچههای مسجد زینب کبری(س) از این کارهای گروهی زیاد کرده بودند و بعد از سی، چهل سال هنوز هم همدیگر را این ور و آن ور میدیدند. هر کدامشان کارهای بودند برای خودشان. هرچند که خیلیهایشان هم شهید شده بودند. یادش به خیر. اولین شهید هیئتشان، علی بود و حال آخرینشان شده بود حاج حسن. دو برادر بعد از 31 سال دوباره اسمشان توی یک لیست قرار گرفته بود. علی ظهر عاشورای سال 59 شهید شده بود و حاج حسن دو روز مانده به عید غدیر سال 90. همان سالی که بچهها عید قربانش آمده بودند از بابا عیدی بگیرند. گفته بود: امسال عید غدیر عیدیتونو میدم.