جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۴

ازدواج با جهیزیه سرقتی!

قبلا به اتهام مالخری دستگیر شده بودم چرا که از راه خرید و فروش لوازم سرقتی بخشی از هزینه های زندگی ام را تامین می کردم اما خودم هیچ گاه در ماجرای سرقت ها نقشی نداشتم تا این که به طور مخفیانه ازدواج کردم و ...
کد خبر : ۴۶۲۱۹۱

مرد 40 ساله ای که به اتهام دستبرد به منزل همسایه اش توسط نیروهای زبده فرماندهی انتظامی شهرستان طرقبه شاندیز دستگیر شده بود درحالی که بیان می کرد اموال سرقتی را به مشهد انتقال داده است، ازدواج مخفیانه اش را انگیزه اصلی روی آوردن به سرقت دانست و به کارشناس اجتماعی فرماندهی انتظامی طرقبه شاندیز گفت: چندین ماه قبل فردی یکی از واحدهای آپارتمانی را که در آن زندگی می کردم خریداری کرد.

به گزارش خراسان او مردی بازنشسته بود که در شهر دیگری سکونت داشت. من هم که خودم را به عنوان همسایه به خریدار واحد آپارتمانی نزدیک کرده بودم در میان سخنانش متوجه شدم که او قرار نیست در این منزل زندگی کند و قصد داشت چند ماهی را که برای استراحت و تفریح به مشهد می آید در منزل خودش باشد. به همین دلیل روزی که «قاسم» (مرد بازنشسته) اسباب و اثاثیه کامل یک منزل را مقابل واحد آپارتمانی تخلیه کرد من هم بلافاصله برای کمک به اسباب کشی نزد او رفتم و لوازمش را به داخل منزلش حمل کردم. قاسم که از این رفتار من به شدت خوشحال شده بود اعتماد بیشتری به من پیدا کرد و با من گرم گرفت در همین اثنا من که نقشه زشتی را در سرم می پروراندم کلیدهای منزلش را پیدا کردم و نزد خودم نگه داشتم. از سوی دیگر و از مدتی قبل با زن جوانی آشنا شده بودم که به تازگی از شوهرش طلاق گرفته بود. این آشنایی به جایی رسید که تصمیم به ازدواج مخفیانه با او گرفتم چرا که اگر همسر و فرزندانم از ازدواج دوباره من مطلع می شدند آبرو و حیثیتم به باد می رفت از طرفی هم «مهشید» چیزی نداشت و من باید لوازمی را برای او تهیه می کردم تا به عنوان جهیزیه به خانه اش ببرد. اگرچه در مالخری لوازم سرقتی تبحر داشتم و حتی به همین جرم هم دستگیر شده بودم اما نمی توانستم همه لوازم یک زندگی را یک جا تهیه کنم! این گونه بود که نقشه خودم را به مرحله اجرا درآوردم تا آبرویم را حفظ کنم. با کلیدی که در دست داشتم به راحتی وارد واحد آپارتمانی همسایه شدم چرا که می دانستم او برای مدت طولانی به شهر محل سکونت خودش رفته است. یک کامیون اجاره کردم و به بهانه اسباب کشی همه لوازم منزل همسایه را بار زدم و به مشهد انتقال دادم. مهشید با دیدن همه لوازم یک زندگی بسیار خوشحال شد و آن ها را با کمک من و دوستانش داخل منزل اجاره ای به عنوان جهیزیه چید. این درحالی بود که من به منزل خودم بازگشتم و هیچ گاه فکر نمی کردم روزی پلیس سراغم بیاید ولی از شانس بد من همسایه بازنشسته این بار زودتر از موعد به آپارتمانش بازگشت و با دیدن منزل خالی از لوازم به پلیس پناه برد.

نیروهای انتظامی طرقبه شاندیز هم پس از بازدید از محل سرقت و در یک بررسی چند ساعته، به سراغ من آمدند و مرا به آگاهی انتقال دادند. آن ها که در همین چند ساعت سوابق مرا زیر ذره بین برده بودند طوری سوالات فنی و تخصصی خودشان را مطرح کردند که من فقط حیرت زده به آن ها نگاه می کردم و چاره ای جز اعتراف به سرقت نداشتم چرا که این بازجویی ها به طور مستقیم زیر نظر سرهنگ حسین پور (فرمانده انتظامی طرقبه شاندیز) صورت می گرفت و داستان های ساختگی مرا مانند باقی ماندن اثر انگشت در محل سرقت باور نمی کردند تا این که به ناچار کارآگاهان پلیس را به منزل همسر دوم خودم بردم و آن ها جهیزیه سرقتی را به صاحبش بازگرداندند. حالا هم خیلی پشیمانم اما ای کاش ...