جمعه ۰۹ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۰۵

بار آمریکا را به دوش نکشید!

بعضی نوشته‌اند: «مذاکره، تسلیم نیست، نفس گفت‌وگو واجد هیچ معنای منفی نیست. مذاکره بی‌قید و شرط طرفین یک نزاع می‌تواند اهداف مختلفی داشته باشد. از جمله مدیریت بحران، جلوگیری از جنگ‌های ناخواسته، ارزیابی واقعی اهداف طرف مقابل بدون واسطه و تبلیغات رسانه‌ای و رجزخوانی‌های از راه دور، تنش‌زدایی، بازی با کارت‌های واقعاً موجود و... و در صورت امکان حل و فصل آن دسته از اختلافاتی که هزینه کمتری برای دو طرف دارند و در نهایت حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات.»
کد خبر : ۴۶۵۴۳۹

سعدالله زارعی در یادداشتی نوشت: بعضی نوشته‌اند: «مذاکره، تسلیم نیست، نفس گفت‌وگو واجد هیچ معنای منفی نیست. مذاکره بی‌قید و شرط طرفین یک نزاع می‌تواند اهداف مختلفی داشته باشد. از جمله مدیریت بحران، جلوگیری از جنگ‌های ناخواسته، ارزیابی واقعی اهداف طرف مقابل بدون واسطه و تبلیغات رسانه‌ای و رجزخوانی‌های از راه دور، تنش‌زدایی، بازی با کارت‌های واقعاً موجود و... و در صورت امکان حل و فصل آن دسته از اختلافاتی که هزینه کمتری برای دو طرف دارند و در نهایت حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات.»

 

واقعیت این است که پذیرش مذاکره با طرفی که انواعی از اقدامات را علیه ما انجام داده است و سپس برای تبدیل آن به یک نتیجه دراز مدت، ما را به مذاکره دعوت می‌کند، معنایی غیر از تسلیم شدن ندارد. چرا که هیچ مصلحتی برای طرف مظلوم در اجابت دعوت طرف ظالم برای آنکه اهداف دشمنی‌های خود را محقق گرداند وجود ندارد. آمریکایی‌ها با صراحت از لزوم تحویل منطقه امنیتی ایران، توسط جمهوری اسلامی به دشمنان خود حرف می‌زنند و همزمان می‌گویند ایران باید با ما مذاکره کند. در این ماجرا هر انسان عاقل می‌داند که حتی یک درصد احتمال وجود ندارد که مذاکره ایران با آمریکا، در کنار نفع حداکثری برای آمریکا، اسرائیل و رژیم سعودی، حتی نفع حداقلی برای ما داشته است.


در این میان نفس پذیرش گفت‌وگو به معنای کم آوردن ماست و نتیجه این تلقی اعمال فشار بیشتر از سوی کسی است که ما را به مذاکره فرامی‌خواند. اما با فرض اینکه بحرانی وجود داشته باشد که ندارد، اجابت این گفت‌وگو نمی‌تواند به مدیریت بحران بین ما و آمریکا کمک کند چرا که به فرض اینکه تنش را هر دو طرف پدید آورده‌اند و نه آمریکای زیاده‌خواه و این ما هستیم که باید دنبال کاهش تنش باشیم، مذاکره ما به پذیرش ما از سوی آمریکا برای مشارکت در «راه حل» نمی‌انجامد. آنان اصولاً در منازعات، خود یک طرف اصلی بحران‌های پدید آمده هستند چطور برای طرفی که از ابتدا سیاستش مبتنی بر رد منازعه- مثلاً درباره جنگ سوریه، یمن و عراق- بوده است، در مدیریت چنین مواردی سهم قایل می‌شوند. جالب این است که این آقایان همزمان با آن که اعتراف صریح می‌کنند، «دولت آمریکا دنبال دیکته کردن سیاست‌هایش نه تنها بر کشورهای منتقد و مخالف خود بلکه بر دولت‌های هم‌پیمان خویش در اروپا و دیگر نقاط است و شاهد زورمداری و جنگ افروزی دولت ترامپ و متحدان منطقه‌ای‌اش هستیم»، از ایران می‌خواهند که به مذاکره بی‌قید و شرط تن داده و به نتایج آن که دست کشیدن از قدرت و منافع خود است، هم پایبند باشد! آیا این عبارت، با رساترین کلمات به مفهوم و معنای تسلیم کامل ایران و تقدیم کامل موجودی ایران به آمریکا نیست: «سیاست خارجی که حکومت ایران به ویژه در منطقه در پیش گرفته باید به صورت ساختاری تغییر کند. همین رویکرد نادرست است که زمینه را برای زیاده‌خواهی قدرت‌های سیادت‌طلب جهانی و خطر درگیری نظامی فراهم آورده است. این سیاست باید از داعیه‌ای جهانی و منطقه‌ای به حوزه ملی تغییر یابد» خب پس باید گفت اینکه نوشته‌اند مذاکره تسلیم نیست و واجد هیچ معنای منفی نیست، بی‌معناست.


گفته‌اند برای آنکه بتوانیم از اهداف طرف مقابل به یک ارزیابی واقعی برسیم و این ارزیابی بدون واسطه و تبلیغات رسانه ای و رجزخوانی‌های از راه دور باشد، باید به مذاکره بدون قید و شرط و مستقیم روی بیاوریم! اما واقعیت این است که ما در قرن 14 یا 15 میلادی قرار نداریم که نتوانیم بدون سفر و ملاقات رویارو از حرف‌های واقعی طرف مقابل سر در بیاوریم آمریکایی‌ها نه تنها در بیان و بقول این آقایان در رجزخوانی بلکه در بیانیه‌های رسمی و حتی قوانینی که علیه ما تصویب کرده و به اجرا گذاشته‌اند، حرف‌ها و منظورشان را به ما رسانده‌اند کمااینکه در بحث هسته‌ای هم آنان همه حرف‌های خود را زده بودند و پشت میز همان‌ها را به قانون و قاعده و تعهد برای ما تبدیل کردند و از ما برای حرف‌های زوری که قبلاً زده بودند، امضای تأیید گرفتند. پس حرفی نیست که زده نشده و این رسانه‌ها نیستند که مشغول داعیه درست‌کردن برای مقامات آمریکایی علیه ما هستند این خود مقامات آمریکا هستند که در طول چهل سال گذشته دشمنی علیه ایران را اعمال کرده‌اند چه رسد به اظهار مستقیم.


این‌ها می‌گویند «نگذاریم روسیه و... با کارت ما بازی کند. خودمان کارت‌مان را خرج کنیم.» واقعیت این است که مسایل ما و آمریکا را دیگران نساخته‌اند. روسیه، چین و حتی اروپایی‌ها نقشی در خلق دشمنی آمریکا علیه ما نداشته‌اند. آنان هیچگاه با کارت ما وارد بازی با آمریکا نشده‌اند چرا که اساسا ایران قابل معامله نبوده است. روسیه زمانی می‌تواند با کارت ایران در مواجهه با آمریکا بازی کند که ایران در جبهه آن باشد و در واقع در ذیل آن تعریف شده باشد.


بعضی گفته‌اند: « مردم ایران، اینک زیر بار فشار طاقت‌فرسای فقر، بیکاری و هزینه‌های فزاینده زندگی رنج می‌برند و هم به شدت نگران شعله‌ور شدن جنگ‌اند. ما قبل از هر چیز از بن‌بست دیپلماسی و آغاز جنگی ویرانگر که پیش و بیش  از هر چیز باعث مرگ هزاران نفر از هموطنان‌مان و آسیب‌دیدگی و احیانا آواره شدن صدها هزار نفر از آنان شده احساس نگرانی می‌کنیم.»


واقعیت این است که مردم ایران دو جلوه را درکنار هم شاهد هستند یکی اقتدار و امنیت ایران در مقایسه با وضع دیگران که در اظهارات مخالفان و دشمنان اقتدار و امنیت ایران هم به آن اشاره شده است و مردم ایران از این جهت بر خویش می‌بالند. جلوه دیگر مشکلات اقتصادی و... است که گرچه آن‌ها را بی‌ارتباط با فشار دشمنان هم نمی‌دانند اما به‌طور عمده معتقدند پیامد ناکارکردی‌ها و سیاست‌های نادرست داخلی است و این لزوما باید در یک روند متکی به داخل رفع و حل شود و هیچ کشور دشمن یا دوست نمی‌تواند کمکی به ما در رفع و یا کاهش آنان کند.


مردم ایران به حسب تجربه 20 سال اخیر خود به خوبی می‌دانند که آمریکا که کانون اصلی دشمنی علیه ایران است و در این میدان دشمنی، دیگرانی مثل رژیم‌های اسرائیل و سعودی  اصولا قابل ذکر نیستند، اگر در خود توان اداره یک جنگ پرشدت یا کم‌شدت علیه ایران را می‌دید به آن دست زده‌ بود و لذا خیال  مردم بابت جنگ راحت است. مردم می‌دانند در سیاست جمهوری اسلامی به‌طور اصولی و در سیاست آمریکا به‌طور تحلیلی جنگ وجود ندارد. اما این دسته از نیروهای سیاسی که ملت را از جنگ می‌ترسانند برای آن نیست که جنگی در نگیرد چرا که لازمه آن قرار داشتن در کنار نظام و مردم ایران است، هدف آنان این است که مقاومت مسئولین کشور در برابر دشمن را از طریق فشار مردمی بشکنند. خود این اعتراف به این نکته است که دولت‌ها و سیاست‌های خارجی قادر به غلبه به ایران از طریق تهدید نظامی و حتی عملی کردن آن نیستند و این آقایان درصدد کمک به آمریکا برای واداشتن ایران به تسلیم هستند. اما البته آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند که کسی که در درون خانه خود قرار دارد و بر خاک خویش تکیه کرده و از نظر دفاعی احساس ضعف نمی‌کند، به آسانی می‌تواند بر قدرت نظامی دشمن خود غلبه کند. سوریه یک نمونه بود که نیروی ایرانی عملیات‌های بزرگ - از جمله عملیات آزادسازی حلب و عملیات آزادسازی دیرالزور- را به دعوت دولت سوریه فرماندهی می‌کرد و این در حالی بود که آمریکا نتوانست حد و خطی که در شرق سوریه از آن حرف می‌زد را تحت فرمان خود نگه دارد. پس جنگی به وقوع نمی‌پیوندد.


اما اینکه این آقایان برخلاف آمریکایی‌ها که هر روزه یادآور می‌شوند که دنبال جنگی علیه ایران نیستند، از جنگ حرف می‌زنند برای آن است که می‌دانند چه پیشنهاد ذلت‌باری را در زمانی که ایران از بعد نظامی و امنیتی در اوج خود قرار دارد، به ایران می‌دهند. از جنگ صحبت می‌کنند تا زشتی تسلیم محض را بپوشانند. در واقع این آقایان از طرف پیروز در میدان می‌خواهند که خود را بدون قید و شرط تسلیم فرمانده شکست‌خوردگان نماید! آیا نام این منافع ملی است؟


برخی گفته‌اند: «تمام توان نظامی و بازدارندگی کشور باید در خدمت دیپلماسی کشور باشد و نه بالعکس، اگر حاکمیت جواد ظریف را نمی‌پسندد، قاسم سلیمانی را وزیر امور خارجه کند... آمریکاستیزی اثر مثبت دیپلماسی سالم و نرمال ایران را کم می‌کند و متأسفانه کشور ایران به کارت بازی روسیه، چین و حتی اروپا تبدیل می‌شود... ما باید به فکر تأمین منافع ملی کشور خودمان باشیم... باید ببینیم امروز کدام سیاست به سود منافع ملی ایران است ما نباید تأمین منافع ملی کشور را فقط به وقایع درون آمریکا منوط کنیم.


واقعیت این است که توان نظامی و دیپلماسی هر دو باید در خدمت تأمین منافع ملی ایران باشند قرار دادن یکی از این دو ذیل دیگری به معنای چشم‌پوشیدن و یا تحت‌الشعاع قرار دادن یک وجه مهم از توانایی کشور است که باید به تأمین منافع ملی ایران کمک کند. اما اگر از نظر آقایان طی سال‌های اخیر این دو جدا از یکدیگر افتاده‌اند، باید ببینید چرا چنین شده و فلسفه وجودی هر یک در قانون اساسی مورد مطالعه قرار گیرد تا معلوم شود آنکه جدا افتاده، کدام است. و نکته دیگر این است که باید ببینیم طی این سال‌هایی که این دو از یکدیگر جدا افتاده‌اند، کدام در تأمین منافع ملی موفق‌تر عمل کرده و کدام دچار ضعف بوده و منافع ملی را با کاستی مواجه کرده است. راه‌حل آن این نیست که رئیس یک دستگاه را برداریم و در دستگاه دیگر به کار بگیریم چرا که هر دستگاهی «کار ویژه» خود را دارد.


اما آمریکاستیزی هیچ‌گاه در دستور کار سیاست خارجی ایران نبوده و هیچ دستگاه دیگری نیز در ایران مروج آمریکاستیزی نبوده است و اساساً در خصومت بین ایران و آمریکا این طرف آمریکایی بوده که خصومت ورزیده و به ایران خسارت زده است نه اینکه طرف ایرانی حتماً در مقام انتقام یا قصاص علیه آمریکا وارد عمل شده باشد. پس موضوع اساساً آمریکاستیزی نیست ایران‌ستیزی است و این آقایان نمی‌خواهند ایران آمریکاستیزی را کنار بگذارد می‌خواهند ایران از هویت مستقل و مردمی خود فاصله بگیرد و رنگ و بوی رژیم‌هایی مثل عربستان بگیرد که کاملاً تحت سیطره آمریکاست و از سوی آنان تحقیر می‌شود حالا در آن از دموکراسی و حقوق مردم و ارزش‌های مورد قبول آنان خبری نبود هم نبود!


این آقایان می‌گویند ایران نباید در انتظار انتخابات 2020 آمریکا باشد باید با همین دولت ترامپ که خود این‌ها بر شرور بودن، غیرقابل اعتماد ‌بودن و قلدر بودن آن تأکید می‌کنند وارد مذاکره بدون قید و شرط شود و به نتایج آن هم که دست‌کشیدن از قدرت خویش است، تن بدهد  و جالب این است که این را عین منافع ملی ایران می‌خوانند! وقتی می‌نویسند «ما نباید تأمین منافع ملی خود را به وقایع درون آمریکا منوط کنیم» یعنی اینکه تحت هر شرایطی باید از مذاکره استقبال کرده و با هر خواسته‌ای همراه شویم! خب پس چرا نام این را منافع ملی می‌گذارند؟ منظور آنان از منافع ملی چیست؟ نکند این ملی در واقع آمریکاست و یا هر جای دیگری که در فشار بر ایران، همدست دونالد ترامپ است؟

برچسب ها: آمریکا ایران صراط