در زمان دولت موقت یک طرف نهضت آزادی و جبهه ملی بود و طرف دیگر نیروهای چپ و مذهبی را شامل میشد. در زمان ریاستجمهوری اول، بنیصدر و جریان منتسب به او یک طرف و حزب جمهوری و دیگر انقلابیون در طرف دیگر بودند. در سالهای بعد نیز دوقطبیهایی میان نیروهای سیاسی کشور وجود داشت که در برهههایی مثل جدایی جامعه روحانیت و مجمع روحانیون مبارز، مجلس سوم و انتخابات ریاستجمهوری هفتم به اوج خود رسید. بعدتر در سال ۸۸ جامعه سیاسی به دو بخش حامیان و مخالفان احمدینژاد تقسیم شد. در دهه ۹۰ نیز برجام به محل مناقشه سیاسی بدل شد که تا کنون به شکلهای مختلفی ادامه یافته است.
این دوقطبیها به رغم اینکه همواره آسیبزا بوده، هرگز نتوانسته ضربه مهلکی به تمامیت ایران وارد کند. اما پیشتر از درون دوقطبیهایی که در جامعه شکل میگرفت، پادزهرهایی سنتز میشد که دوقطبیها را در سایه نوعی امنیت و اطمینان به کلیت ساختار سیاسی-اجتماعی کشور قرار میداد.
موضوع نگرانکننده در دوقطبیهای سیاسی امروز، عدم تولید این پادزهرهای اطمینانبخش است. بهطوریکه مردم عملا از این دوقطبی کنار گذاشته شدهاند و تودههای مردم خود را در قالب این دوقطبی سیاسی تعریف نمیکنند؛ چراکه هیچیک از دو طرف را نماینده خواستهها و مطالبات خود نمیدانند. مردم دغدغه نان دارند و درگیر تامین نیازهای معیشتی اولیه هستند و سیاسیون مشغول جدال بر سر موضوعات دیگر. بنده بهعنوان روزنامهنگاری که هم سیاستمداران را زیر نظر دارد و هم در متن جامعه و در ارتباط با اقشار مختلف مردم است، این فاصله بین مردم و سیاسیون را به وضوح مشاهده میکنم. امروز آنچه در ذهن مردم میگذرد کاملا متفاوت از دغدغههای روزمره و مشکلات مردم است و این میتواند بزرگترین تهدید این ساختار دوقطبی باشد. اگر این بیتوجهی مردم و سیاسیون به یکدیگر در بزنگاههای مهمی مثل انتخاباتها در عدم حضور (یا حضور کمرنگ) مردم منعکس شود، فاجعهای است برای انقلابی که مردم پایهگذار اصلی آن بودهاند.
*این مطلب در سایت روزنامه دنیای اقتصاد، در جمعه13 تیر98 منتشر شده است.