صدای حمید حامی برای دوستداران موسیقی پاپ کشورمان آشناست؛ صدایی که برای بیش از دودهه خالق قطعههای ماندگاری ازجمله قبیله عشق، دونیمه رویا، دلم گرفت، فقط نگاه میکنم، خداحافظ، یاد من باش، یک لحظه عاشق شو، پرواز ممنوع، گلایهای نمیکنم، زمستون، نارنج و ترنج و... شده است. صدایی که طی سالیان سال با حضور بزرگانی، چون بابک بیات، ناصر چشمآذر، مجید انتظامی، محمدرضا چراغعلی، شاهین فرهت و... پرورش یافته و هنوز که هنوز است خیلیها فیلمهای «سام و نرگس» و «گل یخ» را بیش از بازیگرانش، با این صدا به یاد میآورند.
حمیدحامی کار حرفهای را از سال ۱۳۷۷ آغاز کرده و اگرچه در مقاطعی بهدلیل نداشتن سرمایهگذار، حضورش در دنیای هنر کمرنگ شده، اما در تمام این سالها هیچوقت از اصل خودش فاصله نگرفته و کار فاخر یا به قول خودش موسیقی متفکر را فدای کار بازاری نکرده است.
خبر رفع ممنوعالکاری و کنسرت مشترک حمید حامی با نیما مسیحا را که در عرض چند ساعت Sold out شد، بهانهای کردیم تا با این خواننده قدیمی پاپ کشورمان به گفتگو بنشینیم؛ کسی که با صداقت، صراحت لهجه و انتقاداتش به ساختار موسیقی کشور شناخته میشود.
متولد: ۱۴ خرداد ۱۳۵۵
سالهای فعالیت: از سال ۱۳۷۷ تاکنون
همکاری با موسیقیدانان: بابک بیات، مجید انتظامی، ناصر چشمآذر، محمدرضا چراغعلی، شاهین فرهت و...
آلبومها: قبیله عشق/ حامی / دو نیمهرؤیا / بوی گندم / فقط نگاه میکنم/ آخدا / یه لحظه عاشق شو
تیتراژها و آهنگهای میانی: فیلمهای سینمایی سام و نرگس، گل یخ، هدف اصلی و فالگیر
افتخارات: انتخاب آلبوم «یک لحظه عاشق شو» بهعنوان بهترین آلبوم موسیقی پاپ در دومین جشن سالانه موسیقی ما
اگر موافق باشید از کنسرت مشترکتان با نیما مسیحا شروع کنیم. چطور شد تصمیم به اجرای مشترک گرفتید؟
من و نیما دوستان قدیمی هستیم. حدودا یک سال پیش که متوجه شدم نیما قرار است پدر شود با او تماس گرفتم و تبریک گفتم. بعد از چند دقیقه صحبتمان بهکار مشترک و حتی اجرای مشترک رسید. این ماجرا به همین شکل رها شد تا بعد از به دنیا آمدن فرزندش که به اتفاق رضا تاجبخش به منزلش رفتیم، دوباره پیشنهاد اجرای مشترک یک قطعه بهصورت ضبط استودیویی و حتی اجرای مشترک کنسرت را ارائه دادم. تا اینکه درنهایت چند هفته بعد در بهمنماه سال گذشته نیما را به کنسرتم دعوت کردم. آنجا برای معرفی نیما بخشی از قطعه «پروانگی» اش را خواندم.
خود نیما هم کنار استیج آمد و قسمتی از این قطعه را خواند. ویدئوی این بخش از کنسرت به قدری مورد توجه رسانهها قرار گرفت که هر دو برای این اجرای مشترک مصممتر شدیم. درنهایت با یک تهیهکننده به توافق رسیدیم و تصمیم گرفتیم با هم یک کنسرت مشترک برگزار کنیم که نتیجه آن، اجراهای پانزدهم و شانزدهم مردادماه در سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی شد.
کنسرتی که در عرض چند ساعت هم Sold out شد.
بله، شکر خدا. من از همینجا از همه افرادی که به این شکل از موسیقی متفکر حمایت میکنند، تشکر میکنم.
در این کنسرت قرار است چه اتفاقاتی بیفتد؟ کمی درباره جزئیات آن توضیح میدهید؟
تقریبا نصف زمان کنسرت متعلق به من است که قرار است در آن ۷ قطعه مورد اقبال مردم را بخوانم. آنهایی که من را میشناسند میدانند که معمولا در اجراهایم کار جدید ارائه نمیدهم و قطعاتی انتخاب میکنم که مردم آنها را شنیدهاند و با آنها خاطره دارند؛ مثل قطعه نارنج و ترنج که خیلی مورد اقبال مردم قرار گرفته است. بهنظر من انتخاب کارهایی که مردم آنها را دوست دارند، هم به نوعی احترام به مخاطب است و هم برای خواننده انرژی مثبت زیادی به همراه میآورد، چون مردم هنگام اجرا با خواننده همخوانی میکنند و این لحظه برای هر خوانندهای لذتبخش است. نصف دیگر زمان اجرا هم به نیما اختصاص دارد؛ ضمن اینکه رضا تاجبخش رهبری ارکستر را بهعهده دارد و تنظیم قطعات کنسرت هم برعهده محمدرضا عقیلی است.
شما تجربه حضور در کنسرت «عاشقانههای پاپ» رضا تاجبخش را هم دارید؛ کنسرتی که اردیبهشتماه سال گذشته با حضور ۵ خواننده دیگر ازجمله رضا صادقی، روزبه نعمتاللهی، مهدی یراحی، سیامک عباسی و امیرعباس گلاب برگزار شد. اساسا بهنظرتان اجرای کنسرتهای مشترک نسبت به اجراهای تک چه مزایایی دارند؟
ابتدا که رضا تاجبخش حضور در این کنسرت را پیشنهاد کرد، خیلی تمایلی به شرکت در آن نداشتم، چون فکر میکردم قرار است خوانندههای به اصطلاح بازاری در آن حضور داشته باشند. اما بهخاطر رفاقتم با رضا پذیرفتم و بعد هم دیدم شکر خدا انتخاب خوانندهها، انتخابهای خیلی خوبی بوده و تمامی آنها موسیقی متفکر را میشناسند. نتیجه این شد که آن اجرا برای من اجرای بسیار خاطرهانگیزی شد و خیلی آن را دوست داشتم.
درباره مزیت کنسرتهای مشترک اینچنینی هم باید بگویم که در این اجراها زیر یک سقف، سلیقههای مختلفی جمع شدهاند و این فرصت در اختیار خواننده قرار میگیرد تا خودش را روی استیج و بهصورت زنده به طرفداران خوانندههای دیگر هم معرفی کند. بهنظر من این اتفاق ارزشمند، برجستهترین فاکتور اجراهای مشترک بهحساب میآید.
راستی چرا اینقدر کمکار هستید؟ بیش از ۲۰ سال است که در موسیقی ایران حضور دارید، اما از شما فقط ۷ آلبوم و چند تک تِرَک منتشر شده. در انتخاب کارهایتان وسواس دارید؟
نه، من خیلی هم کمکار نیستم. اما خب، همیشه این مصرع «کم گوی و گزیده گوی، چون دُر» در ذهنم هست و برای همین کارهایم را با وسواس انتخاب میکنم؛ وسواسی که البته جنبه منفی ندارد و بهنظرم کاملا بجاست، چون به هر حال هر فردی برای خلق اثر هنریاش باید وقت بگذارد و کیفیت کارش را بالا ببرد. اگر من امروز تصمیم بگیرم یک قطعه منتشر کنم و هفته دیگر آن را منتشر کنم، مسلما خروجی، خروجی خوبی نخواهد شد و کم و کاستیهای زیادی خواهد داشت.
با این حساب من بهخودم لقب کمکار بودن نمیدهم. اما یکی از دلایل اینکه شما میگویید کمکارم میتواند این باشد که در دنیای امروز موسیقی، مافیایی پرقدرت پشت همه کارهای هنری قرار گرفته که نگاهش به موسیقی یک نگاه کاملا تجاری است؛ به همین دلیل امروزه تهیهکنندهها با یا پشتوانه مالیشان فقط از خوانندگانی حمایت میکنند که بهاصطلاح کار بازاری ارائه دهند.
متأسفانه برخی از همکاران ما هم با طمع بیشتر دیده و شنیدهشدن، به شبکههای ماهوارهای و چهرههای شناختهشده شبکههای مجازی روی آوردهاند و با پرداخت مبالغی به آنها سعی دارند ویدئو کلیپها یا قطعههایشان را بیشتر به چشم و گوش مخاطبهای موسیقی برسانند. متأسفم که بگویم در این راه حتی به ایجاد دابسمش توسط اینفلوئنسرهای اینستاگرام هم متوسل میشوند! اما من و امثال من که به هنرمان اعتقاد داریم، از این فضاها کاملا دور هستیم و به همین دلیل ممکن است در سیل تبلیغات شبکههای ماهوارهای و مجازی، جای زیادی نداشته باشیم. به هر حال هر کسی دیده و شنیدهشدن را دوست دارد، اما من به هر قیمتی این کار را نخواهم کرد.
در یک دوره طولانی، کنسرت را هم کنار گذاشتید. دلیل آنچه بود؟
حدودا ۱۰-۹ سال پیش بود که ۵ سالی از فضای استیج و اجرای کنسرت دور شدم. دلیل آن هم بیماریای بود که حنجره، سیستم صوتی و تنفسیام را هدف گرفته بود. در آن سالهایی که نمیتوانستم بخوانم، تقریبا به حال افسردگی نزدیک شده بودم، اما با یاری خدا، کمک دوستانم و البته تلاش خودم، توانستم آن دوره سخت را پشت سر بگذارم. حالا ۵-۴ سالی است با اینکه هنوز مشکلم بهطور کامل برطرف نشده، اما روی استیج میروم و میخوانم تا هم به مردم عشق بدهم و هم خودم لذت ببرم.
داستان ممنوعالکاری اخیرتان چه بود؟ پخش تصاویر غیرمتعارف روی مانیتور پشت سرتان در کنسرت شیراز و متعاقب آن ممنوعالفعالیتیتان چطور پیش آمد؟
اول یک توضیح بدهم و آن اینکه من ممنوعالکار نبودم. فقط به حالت تعلیق درآمده بودم که آن هم خیلی زود با دستور وزیر محترم و مدیرکل دفتر موسیقی وزارت ارشاد، رفع تعلیق شدم. من شک ندارم مدیریتی پشت این ماجرا بود، چون بلافاصله بعد از کنسرت درحالیکه من از همه جا بیخبر بودم، شبکهها و صفحههای زرد بهصورت گسترده به تخریب من پرداختند و بدون اینکه ممنوعالکار شده باشم، خبر ممنوعالفعالیتیام را منتشر کردند.
کار حتی به شبکههای تلویزیونی غیرایرانی هم کشید! اما همان زمان سیستم اطلاعاتی کشور تحقیقات گستردهای روی این موضوع انجام داد و برایشان مسلم شد که در این اتفاق هیچ تقصیری متوجه من نیست؛ به همین دلیل و بهخاطر سابقه خوبی هم که داشتم، به ۲ماه نرسید که نامه رفع ممنوعالفعالیتیام از سوی وزیر ارشاد به دستم رسید.
پس چرا ما اینقدر دیر متوجه رفع این ممنوعیت شدیم؟
دلم نمیخواست از این خبر استفاده تبلیغاتی کنم. مثل برخی از همکارانم که متأسفانه خودشان خبر دروغین ممنوعالفعالیتیشان را اعلام میکنند و بعد دوباره به دروغ از رفع ممنوعالفعالیتیشان خبر میدهند تا بلیتهای کنسرتشان به فروش برسد! من هیچوقت از ممنوعالفعالیت بودن یا تعلیق کارم استفاده تبلیغاتی نکردهام؛ برای همین نامه وزیر ارشاد را منتشر نکردم و بیسر و صدا بهدنبال رفتن روی استیج بودم.
کمی قبلتر، از مافیای موسیقی گفتید. میخواهم بپرسم هماکنون فضای موسیقی کشورمان را چطور میبینید و بهنظرتان بزرگترین مشکل این روزهای موسیقی چیست؟
فضای موسیقی امروز ما واقعا نیازی به تحلیلهای تخصصی ندارد. متأسفانه این روزها فضای موسیقی به قدری فاسد و زرد شده که همه متوجه وخامت اوضاعش میشوند و من بعید میدانم که در کل تاریخ موسیقی هیچ کشوری، اینقدر فضای موسیقی سخیف و متشنج شده باشد. دلیلش هم همانطور که قبلا گفتم استفاده ابزاری از موسیقی برای بهرهبرداریهای خاص و تجاری است.
متأسفانه افراد خودفروختهای به دنیای موسیقی کشورمان نفوذ کردهاند که هیچچیز از هنر نمیدانند و صرفا با دید جلب توجه و نگاه تجاری به موسیقی، فضای امروز این دنیای هنری زیبا را مسموم کرده و به فساد کشاندهاند.
اینکه متأسفانه در سالهای اخیر شاهد یک بیسلیقگی عمومی در موسیقی هستیم و سلیقه موسیقایی مردم به سمت کار سخیف تمایل پیدا کرده هم نتیجه همین حضور افراد کارنابلد با نگاههای خاص است؟ بهنظرتان چرا در سالهای اخیر موسیقی کمارزش و سخیف جای کارهای فاخر را گرفته؟
با بخش اول سؤالتان موافقم و علت آن را هم خوراک بدی میدانم که نفوذکردهها به دنیای موسیقی به مردم ارائه میدهند. اما به این اعتقاد ندارم که موسیقی سخیف جای کارهای فاخر را گرفته. موسیقی فاخر هنوز زنده است و بهنظر من هیچوقت هم نمیمیرد. من اعتقاد دارم اگر لشکر چند صدمیلیونی افراد با کار بیکیفیت و سخیف وارد عرصه بشوند، باز هم یک خواننده، یک آهنگساز، یک ترانهسرا یا به بیان کلی یک هنرمند بهمعنای واقعی که در آثارش فخر وجود دارد، میتواند جلوی این لشکر چند صدمیلیونی بایستد؛ اتفاقی که همین حالا هم در کشورمان میافتد.
اگر چند سال اخیر را کنار بگذاریم، بیشتر تیتراژهای سریالها و فیلمها که سکوی پرتاب بسیار خوبی برای خوانندههای جوان بهحساب میآید، همیشه به چند خواننده محدود رسیده است. دلیل این موضوع را چه میدانید؟
ببینید! واقعیت این است که برای انتخاب خواننده تیتراژ، فقط و فقط شخص آهنگساز باید تصمیم بگیرد. اگر مرحوم بابک بیات زنده بود و روی این موضوع پافشاری میکرد، قطعا هنرمندانی که کار فاخر تولید میکنند، شرایط بهتری در این حوزه داشتند، اما حالا متأسفانه تیتراژ سریالها و فیلمهای سینمایی بیش از آنکه یک اثر هنری بهحساب بیاید، یک تیزر تبلیغاتی برای عواملش شده است که یکی از این عوامل خواننده است. خوانندهای که میتواند بهواسطه خواندن یک تیتراژ یا چند کار میانی برای یک سریال یا فیلم، کنسرتهای یکیدوسال آیندهاش را تضمین کند، سرمایهگذاری میکند و با خرید تیتراژها خودش را بر سر زبانها میاندازد.
جالب اینکه در این فضا تهیهکنندگان و کارگردانان هم روی درآمدی که از فروش تیتراژ اثر تصویریشان دارند، حساب میکنند! یعنی در این میان تیتراژ که قرار بود یک اثر هنری تلفیقی باشد که به رشد هر دو هنر کمک کند، تضمینی برای بقای خواننده در دنیای موسیقی و منبع درآمدی برای تهیهکننده و کارگردانان سینما شده است.
از رسالت تیتراژ بهعنوان یک اثر هنری تلفیقی گفتید. بهعنوان خوانندهای که تجربه تیتراژخوانی هم داشته، تلفیق موسیقی و فیلم را چقدر در رشد و شکوفایی هر دو هنر مؤثر میدانید؟
این دو کاملا لازم و ملزوم یکدیگرند و برای رشد و شکوفایی نیاز به قدرت هر دو هنر است. اگر موسیقی خوب روی یک فیلم ضعیف باشد، خیلی اثرگذار نمیشود و برعکس اگر یک فیلم یا سریال قوی با موسیقی تیتراژ ضعیف عرضه شود، خیلی چشمگیر نخواهد شد. اما اگر هر دو کاری فاخر و ارزشمند باشند، قطعا به بهتر شنیده شدن و بیشتر دیده شدن یکدیگر کمک خواهند کرد.
بیش از ۲۰ سال است که در دنیای موسیقی ایران فعالیت دارید. بهنظرتان جوانان علاقهمند به موسیقی، امروز برای ورود به این دنیای هنری کار سختتری دارند یا شما و همنسلهایتان؟
حقیقتش در این دوره و زمانه تنها شرط ورود جوانان به دنیای موسیقی، فقط و فقط وابستگیهای ویژه به سازمانها و ارگانها یا داشتن پشتوانه مالی است. اما زمان ما اینطور نبود و افرادی که هنری داشتند با تلاش و پشتکارشان میتوانستند قدم به دنیای موسیقی بگذارند.
نسل جدید موسیقی را چقدر در کارشان موفق میدانید؟
اگر منظورتان خوانندههای جدید هستند، باید بگویم که متأسفانه بیشتر این خوانندهها فقط چندروزی مطرح میشوند و خیلی زود کسی حتی نام آنها را هم به یاد نمیآورد. دلیلش هم همانطور که عرض کردم، کار کردن صرفا به ضرب و زور سرمایهگذاریهای سنگین و عملکردهای سیاسیشان است؛ بدون اینکه به فکر ارتقای کیفیت کارشان باشند. اما درباره نسل جدید نوازندگان، آهنگسازها و ترانهسراها، من آینده را خیلی روشن میبینم، چون امروز یکسری نوازنده بینظیر در حال پرورش هستند که فکر میکنم ظرف چند سال آینده بتوانند تواناییهای خودشان را ثابت کرده و خیلی زود نسل خوانندهها، آهنگسازها و نوازندههای بیهنر و بیتخصص را از دور خارج کنند.
از خودتان چقدر رضایت دارید؟ حامی چقدر توانسته به آرزوهایش در دنیای موسیقی دست پیدا کند؟
شکر خدا بسیاری از آرزوهای من در موسیقی محقق شدهاند. اما من همیشه فکر میکردم که بزرگتر از چیزی که امروز هستم، میشوم؛ البته منظورم از بزرگی، بزرگی در تکنیک و تولید موسیقی نیست، بزرگی در شهرت را عرض میکنم، ولی چون من بیشتر روی کیفیت کار و مولفبودن سرمایهگذاری کردهام تا ایجاد شهرت اجتماعی، به همین دلیل در این زمینه خودم را آدم موفقی میدانم.
البته که آرزوهای زیادی در سر دارم که تصور میکنم با توجه به روندی که در پیش است و اینکه سلیقه مردم به سمت موسیقیای از نوع موسیقی من در حال تغییر است، انشاءالله بهزودی به سایر آرزوهایم هم خواهم رسید.
و بهعنوان آخرین سؤال، طرفدارهایتان چه زمانی منتظر آلبوم جدیدتان باشند؟
چند سال است که مرتب قول انتشار آلبوم میدهم، اما تاکنون به چند دلیل نتوانستم به قولهایم عمل کنم؛ یکی اینکه هماکنون آلبوم موسیقی بهصورت فیزیکی فروش چندانی ندارد و به همین دلیل خواننده در این زمینه برگشت سرمایهای نخواهد داشت. دلیل دیگر هم نبود قانون کپی رایت در ایران است که مردم معمولا موزیکها را بهصورت رایگان دانلود میکنند و به این ترتیب خوانندهای که وابستگی نداشته باشد، رسما نمیتواند با فروش آلبومش، هزینه آلبوم بعدیاش را دربیاورد.
اما به هر حال، هماکنون چند آلبوم در دست تهیه دارم که اسم یکی از آنها «نارنج و ترنج» است؛ آلبومی که شامل گزیدهای از آثار انتشار یافتهام در این سالها به علاوه چند کار جدید است. ۳ آلبوم دیگر هم در دست تهیه دارم که یکی از آنها الکترونیکی است و کارش تقریبا به پایان رسیده. به امید خدا ظرف یکی دو سال آینده تمامی این ۴ آلبوم منتشر خواهند شد.
حال من با حال خوب مردم خوب میشود
شعار روز هفتم «حال خوش آخر هفتهها» ست؛ به همین دلیل در حاشیه گفتگو با حامی، از این خواننده نامآشنا چند سؤالی هم درباره این پرسیدهایم که حالش چه شکلی و با چه کاری خوب میشود.
حامی که از بین همه کارهایش، آلبوم «یک لحظه عاشق شو» و «فقط نگاه میکنم» را از همه بیشتر دوست دارد، در پاسخ به این سؤال که در ماشین معمولا چه آهنگهایی گوش میکند، میگوید: «آهنگهای خودم را زیاد گوش نمیدهم و اگر گوش بدهم بهدلیل چک کردن میکس و مستر یا برطرف کردن ایراداتش پیش از انتشار است. از نظر احساسی من کارهای فریدون آسرایی را دوست دارم و گوش میکنم. بین خوانندههای سنتی هم صدای محمد معتمدی را خیلی میپسندم».
این خواننده خارج از دنیای موسیقی هم فعالیتهای زیادی دارد؛ از شرکت در مسابقههای تلویزیونی بگیرید تا عضویت در تیم فوتبال ستارگان هنر. خودش در اینباره میگوید: «من که خیلی اجتماعی نیستم و تقریبا آدم گوشهگیری بهحساب میآیم، افسردگیها و سرخوردگیهایم را با ورزش، آن هم کنار هنرمندانی که خیلیهایشان هنرمندان شاخصی هستند کنار میگذارم و کلی امید و انرژی مثبت میگیرم. برای همین است که در تیمهای ورزشی هنرمندان، چه بسکتبال و چه فوتبال حضوری جدی دارم».
از او میپرسیم حالش چطور خوب میشود که پاسخ میدهد: «شکر خدا حال من کنار خانوادهام خوب است، اما قطعا با تغییرات اقتصادی و بهتر شدن وضع معیشت مردم بهتر هم خواهد شد؛ بهویژه اینکه معتقدم با بهتر شدن اوضاع زندگی مردم، جرم و جنایت کمتر شده و اوضاع فرهنگی جامعه ازجمله حال تئاتر و سینما، موسیقی و هنرهای دیگر بهتر خواهد شد».
موسیقی فاخر هنوز زنده است. من اعتقاد دارم اگر لشکر چندصدمیلیونی افراد با کار بیکیفیت و سخیف وارد عرصه بشوند، باز هم یک خواننده، یک آهنگساز، یک ترانهسرا یا به بیان کلی یک هنرمند بهمعنای واقعی که در آثارش فخر وجود دارد، میتواند جلوی این لشکر چندصدمیلیونی بایستد