دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۵ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۱:۳۲

تکذیب شایعه تاریخی اختلاف تختی و همسرش

تکذیب شایعه تاریخی اختلاف تختی و همسرش
سیدعلی اکبر حیدری، کشتی گیر پیشکسوت و احمد دباغ زاده، روزنامه نگار پیشکسوت مهمان برنامه سلام صبح‌به‌خیر بودند و درمورد تختی و ماجرای اختلافش با همسرش صحبت کردند.
کد خبر : ۴۷۳۰۹۳

سیدعلی اکبر حیدری، کشتی گیر پیشکسوت و احمد دباغ زاده، روزنامه نگار پیشکسوت مهمان برنامه سلام صبح‌به‌خیر بودند و درمورد تختی و ماجرای اختلافش با همسرش صحبت کردند.

به گزارش خبرآنلاین؛ حیدری در ابتدای برنامه گفت: «افتخار من این است که در معیت تیمی بودم که با حضور غلامرضا تختی به المپیک 1962 توکیو اعزام شدیم. حضور با تختی در اردوهای بسیار برایم باعث افتخار است و علاوه بر روش و منش، درس های زیادی را از این مرد بزرگ آموختیم و حرکات و منش تختی به نوعی بود که چون شهرستانی ها به اردوها می آمدند، او هیچوقت با زبان تذکر نمیداد و با اعمال خود نشان می داد که مثلا باید زیر تخت را جارو بزنید و با لباس مرتب سر تمرین ها حاضر شوید و...»
او ادامه داد: «تختی آنقدر دوست داشتنی بود که مورد احترام همه قرار می گرفت او کاپیتان تیم بود اما هیچوقت خودش را به این عنوان معرفی می کرد. حتی وقتی گل کوچک بازی می کردیم تا بدنمان گرم شود، اگر دیر می آمد نمی گفت چرا بدون من شروع کردید و یک گوشه می ایستاد تا بازی تمام شود و ما بازی می کردیم تا گرم شویم.»
دباغ زاده نیز درباره گفت: «من 38 سال است دنبال این هستم که بدانم چرا تختی آقا تختی شد، او چه داشت که دیگران نداشتند؟ مدال را که همه داشتند. با مربی او آقای فعله گری و دوستان او مثل محمد عرب، زنده یاد حسین شمشادی و... حرف می زدم.»
او در ادامه گفت: «شمشادی در میدان بهارستان بقالی داشت و تنها رفیق شش او بود که اصلا ورزشی نبود. یک بار به او گفتم آقای تختی شما را چه صدا می کرد؟ چون هر کدام از بچه ها را یک طور می نامید. گفت به من میگفت حسین موتوری چون خرو پف می کردم.»
این روزنامه نگار گفت: «خداوند عالم هرچه خوبی بود به تختی داده بود. یک بار با دوستان قدیمی او در ابن بابویه بودیم و می گفتیم حتی مردن تختی هم نعمت است و باعث می شود از پیشکسوتان کشتی نام برده شود.»
او ادامه داد: «رفتار و کردار آقاتختی باید در کتابهای درسی ما آورده شود و فرهنگ او را در ارتباطات خود پیدا می کنیم. متاسفانه می بینیم فوتبال بسکتبال والیبال حتی خود کشتی هم حواشی زیادی دارد.»
حیدری درباره اینکه آیا تا به حال برای تختی تولد گرفته بودید، گفت: «نه هیچوقت این اتفاق نیفتاد و من تشکر می کنم که بعد از 50 سال این اتفاق می افتد. او یک انسان مومن و معتقد بود و وقتی صبح ها برای فرائض دینی اش بیدار می شد برای اینکه برخی که نماز نمی خواندند بیدار نشوند خیلی آرام حرکت می کرد. او شصت پای کسانی که نماز می خواندند تکان میداد و با دست نشان می داد وقت نماز خواندن است.»

او در ادامه گفت: «یک بار کسی از او پرسید وقتی نماز می خوانی چه حسی داری او گفت حالا که مقابل تیم بلغار مسابقه داریم نماز که می خوانیم خداوند تفضلی می کند و دست ما را می گیرد. آن شخص هم از او خواست دیگر برای نماز بیدارش کند. صبح فردا تختی همه از جمله آن شخصی را که تازه نمازخوان شده بود بیدارکرد او هم گفت کشتی که دیگر تمام شده است و فکر میکرد فقط برای کشتی باید نماز خواند. آقاتختی هم سر صبحانه خیلی در این باره خندید.»
دباغ زاده درباره دو فیلمی که درباره تختی ساخته شده گفت: «فیلم دومی که درباره او ساخته شده به زندگی او شبیه است اما فقط به سختی های زندگی او می پردازد. باید از شهلا توکل همسر او یاد کنم، شیرزنی که 50 سال لب باز نکرد، ازدواج نکرد و با خیلی کنایه ها روبرو شد و نمی دانم چرا به او نپرداختند.»
دباغ‌زاده گفت: «او همه چیز را با خودش برد و حتی بابک پسر آقاتختی می گفت مادرم هیچوقت به من هم درباره گذشته ها توضیحی نداد.»
این روزنامه نگار پیشکسوت با رد شایعه مشکل بین تختی و همسرش گفت: «من با برادر همسر تختی مصاحبه کردم و او می گفت آنقدر خانواده ما آقای تختی را دوست داشتند که حساب نداشت و این حرف‌ها صحت نداشته است.»
این روزنامه نگار تاکید کرد: «آقای ناصر گیوه چی حال ندار بود و به خانه او رفتم، صحبت از آقاتختی شد و او خاطره‌ای از مسابقه در آلمان را تعریف کرد که می خواستند ماشینی را از آنجا بیاورند تا خرجی خودشان را دربیاورند. دیدیم مردی آنجا کنار ما مدام راه می رود از او پرسیدیم تو چه کسی هست. گفت من ایرانی هستم و اینجا تحصیل می‌کنم. همسرم هم حامله است. شنیدم شما می خواهید ماشینی را به تهران ببرید و چون همسر من بار دارد نمی توانم او را با هواپیما بفرستم. می شود قبول کنید همسر مرا با خودتان ببرید. آقا تختی هم قبول کرد. وقتی آنها به ایران رسیدند آن زن به همسرش می گوید او از مسیر آلمان تا تهران حتی یک بار چهره مرا نگاه نکرد و طوری رانندگی می کرد انگار بار شیشه دارد، او کیست؟ آن زن تازه بعد از رسیدن به منزل می فهمد سوار ماشین تختی شده است.»