روند مناسبات میان ایران و اروپا طی روزهای اخیر آشکارا وارد فاز جدیدی شده است. همچنان که در اخبار هم روشن است، پیشنهادات و مسائل جدیدی بر روی میز گفتگوها قرار گرفته است. در اخبار آشکار اطلاعات گوناگونی دربارهی جزئیات آنچه درباره آن رایزنیها در حال انجام است منتشر میشود که پرداخت 15 میلیارد دلار توسط اروپا به ایران برای خرید نفت در یک مدت معین 4 ماهه (تا پایان سال جاری میلادی) بخشی از آن است.آنگونه که عصر امروز رویترز از آقای لودریان وزیر خارجه فرانسه نقل کرده، اروپاییها در قبال این خط اعتباری انتظار دارند که ایران به اجرای کامل برجام بازگردد (یعنی بازگشت از گامهای ایران برای کاهش تعهدات برجامی)؛ امنیت در خلیج فارس تأمین شود و باب مذاکرات بر سر «امنیت منطقهای» و «برجام پسا2025» باز شود. لودریان همچنین گفته است که همهی اینها تابع این خواهد بود که ترامپ رئیس جمهور آمریکا با تعلیق تحریم نفتی ایران (Waivers) موافقت کند.
آقای عباس عراقچی معاون وزارت خارجه ایران و مسئول اجرای برجام در وزارت خارجه نیز از روز گذشته(دوشنبه) برای گفتگوهای کارشناسی در پاریس به سر میبرد. ایران نیز اعلام کرده است که در صورتی که تا پنجشنبه نتیجهای از مذاکرات عاید نشود، ایران گام سوم خود را برخواهد داشت تا زمانی که مذاکرات نتیجه بدهد. و با توجه به اینکه حصول نتیجه تا پنجشنبه تقریباً ناممکن است، گام سوم ایران نیز قطعی به نظر میرسد.
مذاکره برای دستیافتن به منافع ملی اساساً امری بدیهی است و کسی مخالف آن نیست؛ با این حال اخباری که از گوشه و کنار درباره این روند به گوش میرسد، در عین امیدبخشی، نگرانیهای جدی را نیز تولید میکند که مسئلهی این متن بررسی آنهاست. امیدبخشی از آن جهت که همچنانکه در گزارشهای پیشین نیز در تسنیم به آنها اشاره شد، روند نشاندهندهی آن است که هرچه راهبرد مقاومت فعال ایران به پیش میرود، عقبنشینیها در طرف مقابل آشکارتر میشود. به نوعی که اروپایی که در طی یک سال پس از خروج ترامپ از برجام عملاً حتی یک گام برای جبران این خروج و تامین منافع برجامی ایران برنداشت، اما طی هفتهها و ماههای اخیر و در پی کاهش تعهدات برجامی ایران، یکی از مهمترین دستورکارهایش را تشویق و تلاش برای راضی کردن ایران برای متوقف کردن این مسیر و بازگشت به مسیر قبلی قرار داده است. و در این بین روز به روز به جزئیات بسته پیشنهادیاش اضافه میکند.
اما نگرانیها از این باب است که با توجه به جزئیات اخبار، دولت ایران مجدداً قدم در مسیری بگذارد که جز تشدید فشار و تجدید تحریمها نتیجهای به بار نداشته باشد. طی سالهای گذشته گمانهزنیها و تحلیلهای بسیاری راجع به ایدئولوژی حجتالاسلام روحانی در حوزهی حکمرانی و بویژه حوزهی سیاست خارجی منتشر شده است. تحلیلگران بسیاری با عنایت به نوشتهها و سخنرانیهای او چه در دوران ریاستجمهوری و چه پیش از آن در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و همچنین نوع عملکرد او در سالهای ریاستجمهوری به این جمعبندی رسیدهاند که او توسعهبرونزا را ایدئولوژی خود میخواند و معتقد است از طریق ارتباط و مذاکره و عقد قرارداد با غرب میتوان به توسعه رسید. و برجام مهمترین خروجی این ایدئولوژی بود.
به نظر میرسد این تحلیل با واقعیت انطباق زیادی دارد؛ امّا برخی هم بویژه بعد از شکست برجام سعی کردهاند که از رئیسجمهور در این زمینه اتهامزدایی کرده و تاکید کنند که او چنین دیدگاهی ندارد و صرفاً به منافع ملی و پیشرفت از طریق تکیه به ظرفیتهای داخلی میاندیشد اما گفتگو و مذاکره با غرب را هم صرفاً برای تسریع امور و رفع موانع پیش گرفته است.
این متن قصد دارد اساساً این مناقشه را به تعلیق ببرد؛ به این معنا که اساساً فرض کنید مهم نیست که آقای روحانی به کدام ایدئولوژی در حوزه سیاست خارجی و حکمرانی داخلی معتقد است؛ بلکه بنا را بر این بگذاریم که با یک رویکرد صرفاً پراگماتیستی و عملگرایانه به تجربهای که از 6 سال گذشته اندوختهایم نگاه شود. آنچه مشخص است «برجام» که نتیجهی پیروزمندانه! رویکرد سابق دولت در حوزه سیاست خارجی از نگاه جریان سیاسی همسو با او بود، پس از دو سال از تلاش برای امضا و دو سال جهد برای اجرا و دو سال جدیت برای احیا، نتیجهای جز تشدید فشارها و تجدید تهدیدهای نظامی نداشت. به نوعی که نهایتاً آقای پمپئو وزیر خارجه آمریکا 12 شرط را برای ایران تعیین کرد که اجرای آنها عملاً به معنای تسلیم مطلق بود. در طی این مدت نیز اروپا ضمن همراهی راهبردی با آمریکا درباره دغدغههایش، صرفاً تلاش کرد که ایران را به طور کامل به تعهداتش در برجام نگهدارد تا امکان هرگونه مقابله فعال از ایران سلب شود تا زمانی که فشارهای آمریکا به نتیجهای که برنامهریزی شده منتج شود.
امّا در مقابل، راهبرد مقاومت فعال ایران نه تنها فشارها را کاهش و تهدیدات نظامی را حتی در مقام حرف نیز منتفی کرد، بلکه کار به جایی رسیده است که گفته میشود یکی از مهمترین درخواستهای اروپاییها و آمریکاییها از ایران در مذاکرات آن است که یک عکس یادگاری میان آقای روحانی و ترامپ گرفته شود!
بنابراین در شرایطی که رویکرد سابق دولت تنها به شدیدترین تحریمهای تاریخ و تندترین تهدیدات نظامی منجر شده بود و پمپئو نیز شروط 12 گانه به معنای تسلیم مطلق ایران روی میز قرار میداد، اما الان طرف مقابل در حسرت یک عکس یادگاری درمانده است.
مسئله اینجاست که مذاکراتی که هماینک با اروپا در جریان است و قاعدتاً آمریکا نیز درباره جزئیات آن کاملاً مطلع است، میتواند حاوی یک نگرانی بزرگ باشد. آنچنان که طرفهای مقابل اعلام کردهاند، آنها بنادارند در قبال 15 میلیارد دلار، ایران را به این نقطه برسانند که درباره مسائل منطقهای و نیز بندهای غروب برجام به گفتگو بنشیند. صرفنظر از اینکه حضور فردی همچون آقای عراقچی در مذاکرات با اروپا که در مذاکرات برجام نشان داده گزینه کامل و مناسبی برای مذاکرات نیست، اما امید آن است که دستکم مجموعهی دولت دربارهی نشانهی اصلی که از این مذاکرات به طرف غربی ارائه میکند مراقبت کند.
مسئله این نیست که آیا ایران با تمام شروط طرف مقابل چه در منطقه و چه درباره بندهای غروب برجام موافقت میکند یا خیر؛ تقریباً بدیهی است که دولت انشاءالله نه میخواهد و نه مجاز است که چنین توافقی کند، بلکه موضوع آن است که اگر کوچکترین نشانهای در اختیار طرف مقابل قرار بگیرد که ایران در پی فشارها نهایتاً دستکم چندگام به عقب مینشیند، همین موضوع مهمترین دستاورد غرب از این مذاکرات خواهد بود.
طرفهای غربی و بویژه آمریکا اگر به این محاسبه برسند که انتهای کمپین فشار، عقبنشینی، هرچند مختصر، از ناحیه ایران است، راهبرد خود را مجدداً بر اساس همان محاسبات سابق معین خواهند کرد و چه بسا ممکن است تمام مشوقهایی که امروز غرب در برابر ایران قرار داده مجدداً از روی میز حذف و دوباره به کمپین فشار حداکثری بازگردانده شود.
اینکه تیم مذاکرهکننده ایرانی بر اساس چه تاکتیکی بنا دارد مذاکرات را پیش ببرد در اختیار خود اوست و میتواند تاکتیکهای متفاوتی در این زمینه مطرح باشد، اما مسئله بر سر «معنا» و «نشانه راهبردی» است که از این مذاکرات حاصل خواهد شد. در صورتی که همانند ماجرای برجام، طرف مقابل تصور کند با یک دستکاری محاسباتی و با یک فشار مقطعی میتواند عقبنشینیهای راهبردی از ایران برداشت کند، همهچیز به پیش از 18 اردیبهشت 98 بازخواهد گشت.