هشتمین قسمت از سریال مانکن به کارگردانی حسین سهیلی زاده و تهیه کنندگی ایرج محمدی این هفته در شبکه نمایش خانگی توزیع شد. این مجموعه اولین تجربه سریال سازی سهیلی زاده در شبکه نمایش خانگی است.
به گزارش آنا سهیلی زاده کار در تلویزیون را به صورت جدی با کارگردانی سریال رستوران خانوادگی در سال ۱۳۸۰ آغاز کرد. خانه آرزوها، رانتخوار کوچک و پیلههای پرواز عناوین سریالهای دیگری است که سهیلی زاده در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ کارگردانی آن را به عهده داشت. سریال ۱۰ قسمتی «روزهای اعتراض» را شاید بتوان اولین خیز بلند سهیلیزاده برای تبدیل شدن به یک سریال ساز حرفهای در تلویزیون دانست.
سهیلیزاده در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ دو سریال «دلنوازان» و «فاصلهها» را برای تلویزیون ساخت که هر دوی آنها از مجموعههای پربیننده در زمان خود بودند. به ویژه «فاصلهها» که با سوژهای حساس و ساختارشکن در موضوع روابط دختران و پسران توانست بینندگان تلویزیون را در شبهای تابستان سال ۱۳۸۹ پای تلویزیون بکشاند. از این سال به بعد ماشین سریالسازی سهیلیزاده شتاب گرفت.
«سراب»، «سه پنج دو»، «دختران حوا»، «آوای باران»، «آخرین بازی»، «نیاز»، «پریا»، «مرز خوشبختی» و «هست و نیست» سریالهایی است که او در هشت سال اخیر کارگردانی کرده است. در این بین شاید فقط بتوان به آوای باران به عنوان یک سریال تلویزیونی موفق اشاره کرد. سایر آثار او در این بازه زمانی نیز همچون اغلب سریالهای قبلیاش چندان در خاطر بینندگان باقی نمانده است.
بررسی کارنامه سهیلیزاده نشان میدهد او در دو دهه فعالیت در تلویزیون ۲۳ سریال ساخته است. این تعداد میتوانست نام او را همردیف سیروس مقدم به عنوان سلطان بلامنازع سریالسازی در تلویزیون، قرار دهد، شاید بتوان «روزهای اعتراض»، «آوای باران» و با اندکی اغماض «دلنوازان» را در رده سریالهای متوسط (و نه درخشان و عالی) قرار داد.
سهیلیزاده در این دو دهه سراغ سینما نرفت و قاب تلویزیون را به پرده سینما ترجیح داد. مانکن اولین تجربه سریالسازی او در شبکه نمایش خانگی است. این مجموعه را میتوان بستری برای محکزدن توانایی کارگردانی سهیلیزاده و البته میزان توانایی فیلمنامه نویسی «بابک کایدان» دانست. نویسندهای که نامش در تیم نویسندگان فیلمهایی همچون رحمان ۱۴۰۰، آینه بغل و تگزاس دیده میشود. سه فیلمی که در سالهای اخیر به نماد کمدیهای بی محتوا و خوش آب و رنگ تبدیل شدهاند و در کنار این خصلت، ابتذال و تکیه بر شوخیها و کنایههای جنسی را نیز در کنار خود میبیند.
سهیلیزاده و کایدان با چنین سابقهای در مانکن به یکدیگر رسیدند. کارگردان مانکن که حتی در پربینندهترین آثار تلویزیونی خود همچون «فاصلهها» و «دلنوازان» به پرداخت سطحی به شخصیتها، عادی نشان دادن رابطه دختر و پسر و نمایش بیمحابای سرکشی فرزندان در برابر والدین متهم بود، در مانکن هم به شکلی دیگر این ضعفها را نمایان ساخت.
مانکن ادعای برآمدن از بطن و متن جامعه را دارد و در این بین از معضلاتی همچون بیکاری، فقر، اعتیاد، شکاف طبقاتی، اختلاف نسلها و... به عنوان خمیر مایه داستان و شخصیتپردازی خود بهره میبرد، اما آنچه از ترکیب فیلمنامه کایدان و کارگردانی سهیلیزاده میبینیم، معجونی خوش آب و رنگ، اما فرسنگها دور از معضلات جامعه است.
کاوه (امیر حسین آرمان) جوان اول و شخصیت اصلی داستان مانکن است. پدرش سلمان (حسین پاکدل) به خاطر ورشکسته شدن و بدهکاری میلیاردی در زندان است. کاوه به خاطر تأمین بهای آزادی سلمان تن به ازدواج مصلحتی میدهد و با کتایون صوفیان (مریلا زارعی) دختر عموی پدرش که صاحب ثروتی افسانهای است و با او اختلاف سنی بالایی دارد ازدواج میکند؛ غافل از این که پدرش در جوانی ابتدا قرار بوده با کتایون ازدواج کند. این اتفاق در حالی رخ میدهد که کاوه دلباخته دختری به نام همتا (نازنین بیاتی) است. همتا با مادر و ناپدری معتادش زندگی میکند و خانواده او هم از لحاظ اقتصادی وضعیت مناسبی ندارد.
مانکن بیش از این که به فیلمنامهای جاندار، مستحکم و به اصطلاح چفت و بستدار متکی باشد، به تصاویر خوش آب و رنگ از زندگی تجملی کتایون و همقطارانش از یک سو و جذابیتهای ظاهری بازیگران و آرایش غلیظ و لباسهای پر زرق و برق خود تکیه کرده است. در چنین شرایطی حتی بازیگرانی همچون حسین پاکدل، الهام پاوه نژاد و محمد رضا فروتن با توانمندی بالا و سابقه قابل توجه در عرصه بازیگری، ضعیف عمل میکنند.
در مانکن، فرمول سنتی فیلمهای هندی یعنی «تقابل عشق و ثروت» و «رویای ثروتمند شدن و از نکبت و فقر به مکنت و فخر رسیدن» در جایجای اثر خودنمایی میکند. سازندگان مانکن به دنبال راویت یک ملودرام عاشقانه در بستر اختلاف طبقاتی هستند، اما آن چه ارائه میدهند کاریکاتوری از شکاف اقتصادی است.
حتی حضور شخصیت اخگر کوهسنگی (محمدرضا فروتن) که میکوشد خصلتی معماگونه و مبهم به داستان ببخشد هم دلچسب از آب درنیامده؛ فروتن با لحن و حالت چهره سرد که پیش از این هم به تناوب در بازیهای خود از آن بهره برده است و البته در کنار عناصر آشنایی که از شخصیتهای مافیایی در فیلمها و سریالهای ایرانی و خارجی سراغ داریم، چیزی به شخصیت اخگر نیفزوده است. به نظر میرسد ابهام در نقش این شخصیت در اتفاقات داستان هم خیلی زود و با توجه به روایت گام به گام ماجرا توسط همتا که در قسمت هشتم ارائه شده رنگ ببازد.
بازی تصنعی فرزاد فرزین در نقش جوان جنوب شهری که برای دوستش کاوه از هیچ فداکاری و کمکی دریغ نمیکند نیز همان تیپ همیشگی لات با معرفت و زودجوش، اما خوش قلب است که بارها و بارها امتحان خود را پس داده و شاید آخرین نمونه آن بازیهایی است که امین حیایی در اخراجیها و «سریال خوب بد زشت» (که اتفاقاً بابک کایدان نویسنده آن بود) ارائه داده است.
درکنار محتوا و ضعف درشخصیت پردازی، آن چه در مانکن بیشتر خودنمایی میکند اصرار کارگردان باسابقه تلویزیون بر جذابیتهای بصری و ظاهر بازیگران است. آرایش غلیظ بازیگران (چه شخصیتهای ثروتمند و چه طبقات پایین داستان) در کلوزآپهای متعدد از چهره بازیگران زن در قسمتهای مختلف به چشم میآید. گویا سهیلزاده به عقب نشینی خطوط قرمز در شبکه خانگی پناه برده تا با استفاده از این جذابیتهای کاذب نظر بینندگان را به خود جلب کند.
متأسفانه ضعف نهادهای نظارتی در عرصه شبکه نمایش خانگی هم به این موضوع دامن میزند. شاهد هستیم که چه در فرم و چه در محتوای سریالهای شبکه نمایش به وفور دیده میشود. به این ترتیب رسانهای که خانگی بودن را به عنوان ویژگی اصلی خود به یدک میکشد، بستری برای قبحشکنی تبدیل میشود. مانکن نمونهای از همین دسته آثار است که ضعف در شخصیتپردازی و کارگردانی و بازیهای معمولی را زیر پارچهای زربفت و رنگارنگ پنهان کرده است پردهای که تار وپودش را با چهره بزک کرده نقشآفرینان و نمایش زندگی لاکچری ثروتمندان و البته تصویری تصنعی از روابط انسانی ارائه داده است.