در قرن ۲۱، فیلمهای علمی-تخیلی همچنان به شکوفایی خود ادامه داده، در باکس آفیس موفق بوده، الهامبخش رویاهای ما بوده و در این مسیر نوآوریهای تکنولوژیکی بسیاری در صنعت سینما شکل گرفت.
به گزارش برترین ها بدین ترتیب به نظر میرسد که هیچ پایانی برای جلوههای بصری قابل باور، اما حیرتانگیزی که دنیا را روشن میکنند وجود ندارد. جستجوی خستگیناپذیر و هیجانانگیز ما برای زیباترین و دوستداشتنیترین فیلمهای علمی-تخیلی از لحاظ فضای بصری کار سادهای نبود، اما برخی فیلمها از همان ابتدا مشخص بود که جایگاهی در فهرست ما خواهند داشت.
فهرستی که در ادامه آمده، فیلمهایی با عمق معنایی قابل توجه، تناسب هیجان انگیز فضایی، طراحی تولید خاص، قاببندی زیبا و شکوه غیرقابل انکار هستند. بدین ترتیب این ۱۰ فیلم خلاصه فیلمهای علمی-تخیلی هنرمندانهای هستند که ۱۹ سال گذشته را به یک دوره فراموش نشدنی برای علاقمندان به این ژانر تبدیل کردهاند.
همچنین باید در همین ابتدا بگوییم که فرانچایزهای دنیای مارول و جنگ ستارگان در این فهرست جای داده نشدهاند.
۱۰. رنگ سرچشمه (۲۰۱۳)
فیلم «رنگ سرچشمه» (Upstream Color) دومین فیلم شین کاروث بعد از شاهکار علمی-تخیلی اولش، «آغازگر» (Primer)، یک تجربه جهان دیگری است که مخاطب مناسب را به طور کامل به حالت رویا برده و به طور متناوب چشمهای او را با اشک ناشی از بهت و شادی خیس میسازد در حالی در مواقعی دیگر به خاطر حالت شاعرانه بصری و داستان متفاوت و شجاعانهاش مخاطب را هیپنوتیزم میکند.
ایمی سیمتز نقش الکس را بازی میکند، شخصیت طعمه اصلی داستان که تحت تاثیر یک سارق که ترکیبی از مواد مخدر، انگلها و برنامههای عجیب و غریب عصبی-زبانشناختی خوابآور را برای به خلسه فرستادن او و در ادامه خالی کردن حساب بانکیاش به کار میگیرد به عالم خلسه و دنیایی غیرواقعی برده میشود. الکس در نهایت به دنیای واقعی باز میگردد و در مییابد که او تنها کسی نیست که با این روش فریب داده شده است.
در این میان او با شخصیتی به نام جف روبرو میشود که او نیز مانند الکس نمیداند در طول مدت دوریاش از دنیای واقعی چه چیزهایی را از دست داده است و رابطه این دو اوج داستان را شکل میدهد. «رنگ سرچشمه» یکی از تغییر دهندهترین و مجذوب کنندهترین تجربیات سینمایی است که خواهید داشت.
۹. نابودی (۲۰۱۸)
فیلم «نابودی» (Annihilation) ساخته الکس گارلند یک فیلم تکان دهنده و عمیقاً تخیلی است که از اولین داستان موجود در کتاب پرفروش «سهگانه محدوده جنوبی» نوشته جف وندرمیر است که ترکیبی هیپنوتیک و گاهی تند از تمثیلهای بزرگ اکولوژِیکی و یک داستان ترسناک از تلاش برای زنده ماندن را در قالب یک داستان علمی-تخیلی در برابر تماشاگران علاقمند به ماجراجویی به تصویر میکشد.
در فیلم «نابودی»، لینا یک استاد زیستشناسی داغدار و سرباز سابق ارتش ایالات متحده است که همراه با گروهی دیگر از زنان برای شناسایی یک منطقه کوچک مرموز و سری در ساحل شمالی ایالات متحده، جایی که یک پدیده غیرزمینی باعث تغییر محیط و طبیعت به شکل غیرقابل کنترلی شده اعزام میشود. این پدیده غریب باعث شده که گیاهان به اشکالی زیبا، اما شیطانی که شبیه گل و انسان هستند تبدیل شده، همه چیز دچار جهش شده و به شکل تهدید کنندهای در حال گسترش باشد.
این منطقه که شباهتهای بسیاری به چرنوبیل و فوکوشیما داییچی دارد، یک سیلان ترسناک است که مرزهای آن دائماً در حال رشد قارچ گونهاند. لینا و گروهش اولین کسانی نیستند که در تلاش برای شناسایی این پدیده راه خود را گم کردهاند و خیلی زود مشخص میشود که این پدیده توان عاطفی و عقلانی آنها را نیز با چالش میکشد. «نابودی» دنیایی از داستانهای غریب است، از شوهران و دختران مرده، از همزادها، خوابهای بیداری، خرسهای وحشی هیولایی که میتوانند ظاهر و حرکات انسان را تقلید کنند، گلهای دچار جهش شدهای که میتوانند در بدن انسان جوانه بزنند و خیلی چیزهای دیگر.
۸. گزارش اقلیت (۲۰۰۲)
«گزارش اقلیت» (Minority Report) یکی از معدود ترکیبهای بزرگان هالیوود (استیون اسپیلبرگ و تام کروز) با یک داستان علمی-تخیلی پیچیده فلسفی و اخلاقی از فیلیپ کی دیک است که در آن با یک اقتباس سینمایی وفادار، هوشمندانه، درخشان، بلاک باستر و پر از هیجان و حیرت بصری مواجه هستیم. در ترکیب لایههای نوآر با اکشن و خشونت، یک افسر پلیس آینده به نام جان اندرتون که بخشی از یک واحد ویژه به نام «پیش از جنایت» است از افرادی به نام «precogs» برای پیشبینی و جلوگیری از وقوع جنایات مرگبار قبل از وقوع استفاده میکند.
با استفاده از سبک فیلمبرداری خلاقانه فیلمبردار محبوب اسپیلبرگ، یانوژ کامینسکی، روح عمیقاً متافیزیکی و پرمعنای اینگمار برگمان برای مخاطب بازسازی میشود و بدین ترتیب تابلوهای بصری هنرمندانه با کیفیت ۲۴ عیار خلق میشود. ترکیب این همه استاد در حرفه خود با یک شاهکار ماندگار علمی-تخیلی همراه بوده است که باید حتماً دید.
۷. فرزندان انسان (۲۰۰۶)
آلفونسو کوارون تاکنون در قرن بیست و یکم فیلمهای شاهکار و خیره کننده بسیاری ساخته است و درام پادآرمانشهری او در سال ۲۰۰۶ با عنوان «فرزندان انسان» (Children of Men) در میان آنها بسیار شاخص است. اقتباسی از رمان پی دی جیمز نوشته شده در سلا ۱۹۹۲، «فرزندان انسان» یک جواهر درخشان تکنیکی، بیرحمانه و تاریک از بدگمانی، استرس ذهنی و خشونت است. کلایو اوون در این فیلم رهبری گروهی از قهرمانان در سال ۲۰۲۷ و درحالی که نسل انسان در حال نابودی است را بر عهده دارد.
در شرایطی که انسانها دیگر قدرت باروری ندارند و تمامی انسانیت اطراف آنها در حال فروپاشی است، اوون باید از یک مسیر پرآشوب و در حال ویرانی فیزیکی و انسانی در بریتانیا یک زن باردار را به سلامت عبور دهد. درام انسانی فیلم بسیار عمیق و حیرت انگیز بوده و فیلمبرداری بینقص و برنده اسکار امانوئل لوبسکی نیز دائماً مخاطب را احاطه کرده و در خود غرق میسازد.
بسیاری از سکانسهای تک برداشتی بسیار دقیق و هوشمندانه فیلم که به شکل خلاقانهای گرفته شدهاند باعث شده که کیفیت و جذابیت این فیلم به عرش برسد و بدین ترتیب «فرزندان انسان» به نماد داستانپردازی با محوریت تصویر در یک ماجرای علمی-تخیلی با سینمایی رو به جلو و پراحساس تبدیل شد.
۶. ۲۰۴۶ (۲۰۰۴)
وونگ کار وای، کارگردان صاحب سبک هنگ کنگی یک رویاپرداز هنرمند است که طی سالها مجموعهای متنوع از فیلمها را ایجاد کرده که در زمره زیباترین، مالیخولیاییترین و مسحور کنندهترین فیلمهای تاریخ سینما قرار میگیرند. او که علاقهای وسواسگونه به پاک شدن حافظه و پشیمانی دردناک دارد، مهآلودگی شبه پروستی (مارسل پروست رمان نویس فرانسوی) قابل توجهی در تمام آثار خود در کوچکترین جزییات وارد میکند.
سهگانه سینمایی وی با «روزهای وحشی بودن» (Days of Being Wild) در سال ۱۹۹۰ آغاز شده و با عاشقانه هنرمندانه «در حال و هوای عشق» (Mood for Love) در سال ۲۰۰۰ ادامه پیدا کرده و در نهایت داستان فیلم «۲۰۴۶» از همانجایی که فیلم دوم به پایان میرسد آغاز میگردد که در آن به شخصیت چو مو وان نویسنده در دهه ۱۹۶۰ هنگ کنگ پرداخته میشود. در این فیلم چو هنوز سرخوردگی ناشی از عشق نافرجام خود به سو لی ژن دلربا را احساس میکند.
بخش زیادی از فیلم «۲۰۴۶» در متن داستان علمی-تخیلی حیرتانگیز و رازآلود چو با همین نام میگذرد. در این داستان با یک مرد ژاپنی سرگردان به نام تاک روبرو میشویم که شیفته یک ربات انساننما به نام گینوید شده است. فیلمبرداری مسحور کننده کریستوفر دویل به خوبی فضای مهآلود و زودگذر نوستالژی، درد درون و پیشمانی بادوام شخصیتها را گرفته و لیستی از بهترین بازیگران آسیایی نیز به جذابیت این فیلم افزوده است.
۵. چشمه (۲۰۰۶)
فیلم «چشمه» (The Fountain) ساخته دارن آرونوفسکی یک فانتزی علمی-تخیلی روانگردان و یک رمانس تاریخی است که روی معانی، ایدهها، تمها و خط داستانی چندگانهای را در یک قاب سه لوحی که در طی هزاران سال رخ داده است مانور میدهد و تمرکز آن بر روی تعقیب فضای کهکشانی بقای زندگی است که در قالب یک درخت رازآلود بیان میشود. در این فیلم هیو جکمن در سه نقش ظاهر میشود: در نقش توماس ورده، یک فاتح اسپانیایی قرن شانزدهمی؛ تام کرئو یک یک عصب شناس در قرن بیست و یکم است و تامی که یک مسافر فضایی در آینده برای رسیدن به ابر طلایی خیبالبا است و در هر سه برای نجات معشوقش از مرگ تلاش میکند. همچنین در جریان این تصویرسازی گریزی به درخت زندگی در کتابهای مقدس یهودیان و مسیحیان، علم عصب شناسی، استعمار اسپانیا و افسانههای تمدن مایایی زده شده است. فیلمبرداری خیره کننده متیو لیباتیک در «چشمه» باعث جذابی بلافاصله فیلم شده و شناور بودن دوربین باعث شده که عناصر روحانی داستان بسیار جذابتر باشند.
۴. زیر پوست (۲۰۱۳)
فیلم «زیر پوست» (Under the Skin) جاناتان گلیزر یک کندوکاو بسیار متفکرانه و عمیقاً شوکآور در تمدن و بشریت است که کارگردان نزدیک به یک دهه روی آن کار کرده است. زیباییهای این حماسه تاریک باعث شده که مقایسه گلیزر با استنلی کوبریک و آندری تارکوفسکی چندان بیراه نباشد، با توجه به احساسهای بصری ساختارمند و تمایلات نیمه مستندی که در بنیان این فیلم دیده میشود. کارگردان به نحوی از رمان علمی-تخیلی هجوآمیز مایکل فابر، نویسنده آلمانی، به همین نام به عنوان بنمایهای برای ساخت این فیلم توصیفی عمیق، متافیزیکی و تند استفاده میکند به نحوی که با محصولی بسیار فراتر از انتظارات روبرو میشویم. اسکارلت جوهانسون نیز بسیار فوقالعاده بوده و در یک فرآیند کنترل شده و حساب شده میدرخشد در حالی که از یک فرشته کوچک شبه بچه به یک بت شکن آشوبگر تبدیل میشود در حالی که در این مسیر تقریباً ساکت است. او طعمههایش را به صورت رندوم و از میان طبقات کارگر انتخاب کرده و سپس به استراحتگاه خود میبرد که همواره پایانی ترسناک و بسیار ناخوشایند دارد. انگیزههای او از این کشتارها نیز مبهم باقی میماند و این موضوع بر ترسناکی کابوسی که در برابر چشمان ما رخ میدهد میافزاید. موسیقی متن میکا لوی نیز به ترکیبات هنرمندانه چیده شده توسط گلیزر بعدی دیگر میبخشد و داستان را بیش از پیش پیچیده و ترسناک میسازد.
۳. خدا بودن سخت است (۲۰۱۳)
ساخت آخرین فیلم فیلمساز شناخته شده روسی، الکسی ژرمن، که دههها صرف مراحل پیش تولید آن شد، بالاخره در سال ۲۰۰۰ آغاز شده و پس از ۶ سال فیلمبرداری، سالهای نیز صرف مراحل پس از تولید آن شده و بالاخره پس از مرگ ژرمن توسط پسرش به پایان رسید و البته در سال ۲۰۱۳ به سینماها آمد. «خدا بودن سخت است» (Hard To Be a God) یک جایزه نادر برای سینمای تکان دهنده و به معنای واقعی کلمه شاهکار و حماسی است.
داستان این فیلم که اقتباسی از یک رمان علمی-تخیلی کالت از آرکادی و بوریس استروگاتسکی معروف است و شاهکار ژرمن به شمار میآید در یک سیاره بیگانه به نام آرکانار رخ میدهد که بسیار شبیه سیاره زمین است، اما در آن هنوز رنسانس رخ نداده و بدین ترتیب کابوس قرون وسطی هنوز ادامه دارد. تصویرسازی غیرمنتظره، اما استادانه از قرون وسطی در ترکیب با جزییات هجوآمیزی از فضاهای جهنمی، شخصیتهای فانتزی و عجیب و غریب و روایتهای مذهبی تکان دهنده همراه با مردان بیرحم و هیولاهای شیطانی انسان را به حیرت وامیدارد.
فیلمبرداری سیاه و سفید، اما بسیار پرجزییات این فیلم باعث بازسازی تابلویی از اوج بربریت، زیبایی و خندهدار بودن مبارزات انسانها در آن دوره شده است. بدون شک فیلمی ریشهدارتر، دارای اطلاعات و جزییات بیشتر و عجیبتر از «خدا بودن سخت است» نخواهید یافت.
۲. مکس دیوانه: جاده خشم (۲۰۱۵)
فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم» (Mad Max: Fury Road) اثر جرج میلر آنقدر در تعقیب و گریزهای خود صحنههای چشمنواز و مسحور کننده ارائه میدهد که حتی از فیلم اول او در این فرانچایز، «مبارز جاده» (The Road Warrior) در سال ۱۹۸۱، نیز بزرگتر و جذابتر است. فیزیک سینمای اکشن به هیچ عنوان تا به اندازه مشهود و حیرتانگیز نبوده است.
جهانشناسی پساآخرالزمانی «مکس دیوانه: جاده خشم» با طراحی تولید متناوباً جذاب و عجیب و غریب کالین گیبسون، طراحی لباس جنی بیوان و لنزهای دائماً در حال فراز و فرود جان سیل به عنوان فیلمبردار فیلم تقویت شده است. به هر شکلی که این فیلم را تدوین کنید با یک فانتزی مورد علاقه طرفداران این ژانر و یک داستان بسیار شجاعانه مواجه خواهید شد که مقاومت در مقابل آن غیرممکن است.
۱. بلید رانر ۲۰۴۹ (۲۰۱۷)
در همکاری با تیم فیلمنامه نویس همپتون فنچر (که در نوشتن سناریو فیلم اورجینال بلید رانر ساخته ریدلی اسکات در سال ۱۹۸۲ نیز مشارکت داشت) و مایکل گرین، و همچنین فیلمبردار پراحساسش راجر دیکینز، دنیس ویلنوو، این کارگردان بااستعداد و تخیلپرداز کانادایی، وظیفه تقریباً غیرممکن دنبال کردن بلید رانر ریدلی اسکات را با یک دنبالهای که تمام آن زیباییهای خیره کننده و شعر نوآر آینده موجود در فیلم اورجینال را در خود داشت انجام داد و نتیجه فیلمی است که شاید بتوان آن را از لحاظ احساسی جذابتر از نسخه اورجینال دانست.
فیلم «بلید رانر ۲۰۴۹» (Blade Runner ۲۰۴۹) ۳۰ سال پس از داستان فیلم اول، رایان گاسلینگ را در نقش کی نشان میدهد، نسخه کلون شدهای که به شکار نسخههای کلون شده فراری میپردازد، همان کاری که ریک دکارد (هریسون فورد) در فیلم اول انجام میداد و در این کار از روش مرگبار شبیه شکار قدیمش دست میکشد. وقتی که او مدارکی را بدست میآورد که نشان میدهد یک نسخه کلون شده تولید مثل کرده و اکنون یک بچه دارد، برای جلوگیری از شورش نسخههای کلون شده مامور کشتن آن نوزاد میشود.
«بلید رانر ۲۰۴۹» به عنوان یک بازی دهنده ذهن بسیار پرجزییات و دقیق، اثر هنرمندانه و فریبنده، پر از رمز و راز و فیلمی که مخاطب را با ابهامات بیشمار و معماهای سوزاننده آزار میدهد، یکی از شاهکارهای سینمای علمی-تخیلی است، فیلمی که همانند فیلم اورجینال تا دههها در مورد آن صحبت خواهند کرد، نظرات در مورد آن متفاوت خواهد بود، بازنگری خواهد شد و مورد تحسین قرار خواهد گرفت. کمتر فیلم علمی-تخیلی متفکرانه و شگفتانگیز اینچنینی تاکنون ساخته شده است که به هیچ عنوان نمیتوان در برابر تماشای آن مقاومت کرد.