سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۴ آذر ۱۳۹۸ - ۲۱:۳۰

ماجرای عجیب نیلوفر ۱۷ ساله؛ سرقت میلیاردی

ماجرای عجیب نیلوفر ۱۷ ساله؛ سرقت میلیاردی
دختر ۱۷ساله تصورش را هم نمی‌کرد که بعد از سرقت میلیاردی از خانه‌شان از همدستش رودست بخورد
کد خبر : ۴۸۴۸۱۵

چند وقت قبل مرد فرش فروشی که برای انجام ماموریت کاری به شهرستان رفته بود وقتی به خانه‌اش در شمال تهران بازگشت، با صحنه‌ای هولناک روبه‌رو شد. همسرش بی‌هوش داخل خانه افتاده بود و همه وسایل خانه به‌هم ریخته بود اما از دختر ۱۷ساله‌اش خبری نبود. او فورا به اورژانس زنگ زد و زن میانسال برای درمان به بیمارستان انتقال یافت. هنوز مشخص نبود ماجرا از چه قرار است و پزشکان پس از معاینه احتمال دادند که زن میانسال قرص‌های خواب آور مصرف کرده است تا اینکه وی به‌هوش آمد و راز هولناکی را فاش کرد.

در تعقیب دخترخانواده

به گزارش همشهری این زن که تا یک قدمی مرگ پیش رفته بود و به گفته پزشکان اگر همسرش دیرتر به خانه می‌رسید زنده نمی‌ماند، درباره ٢٠ ساعتی که بیهوش بود گفت: شب حادثه دختر ١٧ ساله‌ام به نام نیلوفر از مهمانی به خانه بازگشت و یک ظرف کیک همراهش بود. اصرار کرد که کیک تولد دوستش است و برای من آورده، حتی برایم چای ریخت و مجبورم کرد کیک را بخورم. بی‌خبر از نقشه‌ای که در سرداشت کیک را خوردم و بعد دچار سرگیجه شدم. کم‌کم خواب به سراغم آمد و از هوش رفتم. آنطور که متوجه شدم ٢٠ ساعتی بیهوش بودم تا اینکه همسرم رسیده و مرا به بیمارستان منتقل کرده است. هنوز آنچه اتفاق افتاده را باور ندارم اما از همسرم شنیدم که تمام طلاهایم به همراه سکه و دلارهایی که داخل گاوصندوق بوده سرقت شده است. دخترم نیلوفر مرا با کیک مسموم و بیهوش کرده و دست به سرقت زده است، اما مطمئنم که همه این نقشه‌ها زیر سر مردی است که به تازگی با او آشنا شده بود. احتمالا این مرد که دخترم عاشقش شده بود از دخترم خواسته چنین نقشه‌ای را اجرا کند و حالا هم حدس می‌زنم که هر دوی آنها پس از سرقت اموالی که بیش از یک میلیارد تومان ارزش داشتند فرار کرده‌اند.

متهم در ترکیه

با ناپدیدشدن نیلوفر، مشخصات او در سیستم پلیس ثبت و تحقیقات برای دستگیری او آغاز شد تا اینکه چند روز بعد اتفاق عجیبی رخ داد.
«من با دستور مرد مورد علاقه‌ام، مادرم را بیهوش کردم و دست به سرقت طلاها زدم اما حالا خودم هم قربانی شده‌ام. » نیلوفر ۱۷ساله که خودش را به سفارت ایران در ترکیه رسانده بود، اینها را گفت و مدعی شد که مرد مورد علاقه‌اش با کشاندن او به ترکیه همه پول‌هایش را سرقت و او رها کرده و وی نیز پس از چند روز سرگردانی تصمیم گرفته راهی سفارت ایران شده و خودش را معرفی کند.
با انجام تحقیقات بیشتر، دختر نوجوان که به اتهام سرقت تحت تعقیب پلیس پایتخت بود به ایران بازگردانده و تحویل مأموران پلیس شد. دختر نوجوان وقتی به دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و مقابل والدین‌اش قرار گرفت به گریه افتاد و گفت به‌شدت پشیمان است. او حتی حاضر نبود به چشمان پدر و مادرش نگاه کند. با این حال وقتی آنها را دید به پایشان افتاد و طلب بخشش کرد. دختر نوجوان در بازجویی به بیهوش کردن مادرش و سرقت اقرار کرد و حالا تحقیقات برای دستگیری عامل اصلی این سرقت میلیاردی ادامه دارد.

گفت‌وگو با نیلوفر

دختر جوان روز گذشته در دادسرا جزئیات بیشتری از پرونده‌اش را بازگو کرد.

از آشنایی با آن مرد بگو.
یک سال پیش با صادق در شبکه‌های اجتماعی آشنا شدم. آن زمان ١٦ساله بودم و هرگز فکرش را هم نمی‌کردم او کلاهبردار باشد. صادق حرف‌های عاشقانه می‌زد و آنقدر به من محبت کرد که فریبش را خوردم. فکر می‌کردم بهتر از او وجود ندارد و اگر با وی ازدواج کنم خوشبخت می‌شوم اما خبر نداشتم که او چه آشی برایم پخته است.
نقشه سرقت را صادق کشید؟
همه‌چیز زیر سر او بود و من آنقدر تحت‌تأثیر حرف‌هایش قرار گرفته بودم که کورکورانه هرچه می‌گفت انجام می‌دادم.
پدر و مادرت از این رابطه خبر داشتند؟
وقتی تصمیم گرفتم با مرد موردعلاقه‌ام ازدواج کنم، ماجرا را به آنها گفتم. اما پدر و مادرم با این وصلت مخالفت کردند. پدرم که تحقیق کرده بود می‌گفت صادق قبلا یک‌بار ازدواج کرده و زنش را طلاق داده است. علاوه بر این شنیده بود سابقه جعل دارد و به زندان هم رفته است. تفاوت سنی‌مان هم خیلی بود و همه اینها دلایلی شده بود برای اینکه آنها با این ازدواج مخالفت کنند.
با وجود اینکه یک‌بار ازدواج کرده و سابقه‌دار هم بود باز به این رابطه ادامه دادی؟
با چرب‌زبانی فریبم می‌داد. او خیلی خوب حرف می‌زد، طوری‌که قانع می‌شدم. انگار چشمانم کور شده بود. به من گفت زنش مشکل اخلاقی داشته و طلاقش داده است. سابقه جعل را هم توضیح داد که تبرئه شده و بی‌گناه بوده است. خب من هم دلایلش را پذیرفتم.
از نقشه سرقت بگو؟
صادق اصرار داشت پدر و مادرم را در خواب به قتل برسانیم و اموال‌شان را سرقت و با هم ازدواج کنیم. اما من نپذیرفتم. حاضر بودم با صادق فرار کنم اما او می‌گفت بدون پول نمی‌توانیم. خودش هم پولی نداشت و می‌گفت شریکش همه پول‌هایش را بالا کشیده و فرار کرده است. این شد که حاضر شدم طلاهای مادرم را سرقت کنم و صادق از من خواست بیهوش‌اش کنم. منتظر ماندیم تا پدرم به ماموریت برود. پس از رفتن او نقشه سرقت را اجرا کردیم. حتی قرص‌ها را هم صادق پودر کرد و داخل کیک ریخت. پس از آنکه مادرم بیهوش شد، سرقت را هم صادق انجام داد.
پیشنهاد فرار به ترکیه را هم صادق داد؟
او همه طلاها و سکه‌ها را فروخت و تبدیل به دلار کرد. ٣ روز هم در خانه یکی از دوستانش بودیم و بعد قاچاقی به ترکیه رفتیم. می‌گفت بستگانش در استرالیا هستند و می‌خواهد مرا به آنجا ببرد. نمی‌دانید چه سختی‌هایی کشیدم تا به ترکیه رسیدیم. در آنجا به هتل رفتیم اما بعد مرا قال گذاشت. همه دلارها را برداشت و رفت. رهایم کرد. به همین راحتی. آواره شدم و بدون اینکه پولی داشته باشم نمی‌دانستم چه کنم. یک ایرانی را دیدم و سرنوشتم را برای او توضیح دادم. دختر ایرانی مرا راهنمایی کرد که به سفارت بروم و من هم پس از چند روز سرگردانی به سفارت رفتم و خودم را معرفی کردم. حالا هم روی نگاه کردن به چشمان پدر و مادرم را ندارم و شرمنده آنها هستم. امیدوارم هر چه زودتر صادق دستگیر شود و به سزای همه فریبکاری‌هایش برسد.