در یک اقدام عجیب هنگام برگزاری مراسم عقد یک زوج، داماد از پای سفره پا به فرار گذاشت. زمانی که مراسم سنتی عقد عروس و داماد در حال انجام بود تا عاقد خطبه را بخواند، داماد در آخرین لحظه موقع نشستن روی صندلی متوجه شد عروس شخص دیگری است و بعد از آن ناگهان پا به فرار گذاشت! بنا به اظهارات داماد فراری ماجرا از این قرار است که مرد جوان روز واقعه در مسیر بازگشت به زادگاهش در داخل اتوبوس تصادفی چشم اش به دختری از بستگان دورش می افتد و عاشق او میشود.
به گزارش رکنا،مرد جوان که دختر رویاهایش تمام فکر و ذهن اش را پر کرده بود مدتی بعد از بازگشت به خانه بالاخره یک روز رازش را پیش مادرش برملا و از سیر تا پیاز قضیه را برای او تعریف می کند. زمانی که مادر نام و نشان عروس آینده اش را از پسرش سوال می کند، او به گمان این که عشق آینده اش دختر یکی از بستگان مورد نظرش است آدرس دختر را به مادرش می دهد.
مادر داماد فراری طبق رسم با دخترش راهی آدرس مورد نظر می شوند تا عروس شان را از خانواده دختر خواستگاری کنند. عروس که از قبل داماد را می شناخت به نشانه رضایت قلبی اش سکوت میکند و بعد از آن همه چیز به خوبی پیش می رود. داماد بی خبر از همه جا به گمان این که زن آینده اش همان دختری است که داخل اتوبوس دیده بعد از شنیدن جواب بله عروس سر از پا نمی شناسد و بی صبرانه بدون دیدار قبلی منتظر روز عقدش با دختر مورد علاقه اش می ماند.
چون طبق رسم دو خانواده، دختر و پسر تا زمان نشستن پای سفره عقد یکدیگر را ملاقات نمی کنند این موضوع داماد را به دردسر بزرگی می اندازد. بالاخره روز پیوند دختر و پسر فرا می رسد و همه چیز مهیای جاری شدن خطبه عقد بین عروس و داماد می شود. مهمان ها هم مانند عروس بی صبرانه منتظر ورود داماد می نشینند که با ورود او جیغ شادی بلند می شود.
داماد قبل از نشستن روی صندلی ناگهان چشم اش به عروس می افتد و دچار گیجی می شود که عروس آینده اش چرا تغییر کرده است؟ سکوت عجیبی فضا را پر می کند. همه هاج و واج یکدیگر را نظاره می کنند که داماد چرا رنگ به رویش نمانده و به یک باره دگرگون شده است و برای نشستن پای سفره عقد تعلل می کند. قبل از این که مادر داماد وارد میدان شود ناگهان داماد عقب عقب برمی گردد و پا به فرار می گذارد! بعد از فرار داماد، مراسم عقدکنان به هم می خورد و بین دو خانواده شکرآب می شود.
پدر داماد که به شدت از رفتار پسرش گیج و عصبانی است به دنبال داماد فراری می رود تا علت ماجرا را جویا شود. داماد فراری می گوید: روزی که داخل اتوبوس دختر مورد علاقه ام را دیدم چون دقیق او را نمی شناختم او را با دختر یکی از بستگان اشتباه گرفتم و به مادرم معرفی کردم که از قضا آن خانواده نیز دختر دم بخت داشتند. مادرم هم بی اطلاع از این ماجرا مراسم عقد کنان را برپا کرد تا این که روز عقدکنان با رو به رو شدن با همسر آینده ام شوکه و متوجه عروس اشتباهی ام شدم.