جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۴ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۳

جریان فرود هواپیمای سردار سلیمانی در فرودگاه تروریست‌ها

جریان فرود هواپیمای سردار سلیمانی در فرودگاه تروریست‌ها
نماینده، ولی فقیه در نیروی قدس سپاه به روایت خاطره‌ای از حاج قاسم پرداخت.
کد خبر : ۴۹۲۳۴۵

حجت‌الاسلام والمسلمین شیرازی نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه است. او از سال ۱۳۶۱ با حاج قاسم آشنا شد و ارتباط این دو با یکدیگر شکل گرفت.

به گزارش باشگاه خبرنگاران حجت‌الاسلام شیرازی در طول این سال‌ها نکات و خاطرات بسیاری از حاج قاسم در خاطرش ثبت و ضبط کرده است.

او مهم‌ترین خصیصه حاج قاسم را فراموش کردن خود و پرداختن به دیگران می‌داند طوری که همه جا به فکر بالا بردن و اعتبار دادن به دیگران بود و به همین دلیل هم خدا او را بالا برد.

حرف‌های حاج آقای شیرازی درباره دوست و هم‌رزم قدیمی‌اش با یک نشریه شنیدنی و خواندنی است.

شهید حاج قاسم سلیمانی را چگونه شناختید؟

مرحوم سردار سپهبد سلیمانی متولد ۱۳۳۵ است. در سال ۶۱ که ایشان فرمانده تیپ ثارالله شد ۲۶ سال داشت. اما در این سن به اندازه یک انسان پنجاه، شصت ساله که سال‌ها مدیریت کرده است در تیپ ثارالله اثر گذاشت. رفتار او با رزمندگان به گونه‌ای بود که بین او و آن‌ها عشق و محبت خاصی وجود داشت.

برای حاج قاسم مجروحیت و شهادت رزمندگان تیپ ثارالله بالاتر از شهادت و مجروحیت فرزندانش بود و واقعا برای کسی که شهید می‌شد، می‌سوخت. مثلا وقتی حاج مهدی کازرونی در سال ۶۲ در عملیات والفجر ۴ شهید شد طوری بود که گویی نزدیک‌ترین و عزیزترین عزیزش را از دست داده است. از همان سال ۶۱ که با ایشان بودم تا آخرین دیدار ما در دی ماه ۹۸، ارتباطش با خدا و قرآن و اولیای الهی هیچ وقت تضعیف نشد و قطعا رو به کمال و رشد بود.

جریان فرود هواپیمای سردار سلیمانی در فرودگاه تروریست‌ها

سوالی در ذهن خیلی از ما هست که چرا سردار وصیت کرد مرا کنار فلان شهید دفن کنید؟ آن شهید که بوده و چه ارتباطی با سردار داشته است؟

نام آن شهید حسین یوسف‌اللهی است. ایشان مسئول اطلاعات لشکر ثارالله بود و در عملیات والفجر ۸ شهید شد. قبل از عملیات بدر قرار بود عملیاتی صورت گیرد لذا یوسف‌اللهی افرادی را برای شناسایی مشخص کرد. چون مسیر شناسایی آبی بود باید با قایق می‌رفتند. از چند نفری که اعزام شدند دو نفر در آب غرق شدند و، چون نمی‌شد سر و صدایی کرد دیگر رزمندگان به عقب برگشتند.

این اتفاق می‌توانست برای شهید سلیمانی خیلی مشکل‌ساز شود، چون اگر آب، اجساد این دو شهید را به سمت دشمن می‌برد، عملیات لو می‌رفت؛ لذا حاج قاسم خیلی نگران بود. شهید یوسف‌اللهی، حاج قاسم را صدا زد و گفت: نگران نباش! هر دو نفر این عزیزان برمی‌گردند.

یکی امروز ساعت ۴ بعدازظهر و دیگری ۸ صبح فردا به فلان محل که بچه‌ها زیارت عاشورا می‌خوانند. سلیمانی پرسید: شما از کجا خبر دارید؟ یوسف‌اللهی گفت: من یکی از شهدا را در عالم رویا دیدم که این مطلب را به من گفت. سردار می‌گفت: من خیلی اهمیت ندادم و توجه نکردم، ولی در گوشه ذهنم یک احتمال قرار دادم. در ساعت موعود، بچه‌ها را به آنجا فرستادم که رأس ساعت مقرر شهید اول رسید. شهید سلیمانی می‌گفت: یقین پیدا کردم دومین شهید هم خواهد آمد و همین‌طور هم شد.

سردار می‌گفت: من از شهید یوسف‌اللهی سوال کردم: حکمت اینکه فلان شهید زودتر آمد و دیگری دیرتر چه بود؟ یوسف‌اللهی گفت: فلانی که زودتر آمد نماز اول وقت و نماز شب او ترک نمی‌شد. ضمنا شهید اول، متأهل بود و به این خاطر نیمی از دینش را حفظ کرده بود. از اینجا ارتباط سردار با شهید یوسف‌اللهی شکل گرفت و تا والفجر ۸ ادامه داشت. این مسأله یعنی همانگونه که سردار در طول این ۴۰ سال، یک بار خود را ندید بعد از شهادت هم می‌خواست یوسف‌اللهی را بزرگ کند نه خودش را.

بعد از شهادت سردار، فیلم‌سازان متعددی متفق القول می‌گفتند زندگی سردار، خیلی جنبه دراماتیک دارد. گویا ایشان خاطرات روزانه خود را نوشته‌اند؛ این مساله را برای ما روشن کنید که می‌توان چه استفاده‌ای از این خاطرات کرد؟

سردار سلیمانی یک شخصیت چند بعدی داشت؛ لذا اگر کسی می‌خواهد فیلم یا اثری راجع به او تولید کند باید به همه ابعاد زندگی او توجه نماید. ایشان به تاریخ‌نگاری و تولیدات فرهنگی اهمیت فراوان می‌داد. بعد از جنگ، کنگره شهدای کرمان را سامان داد و گروهی از نویسندگان را ترغیب کرد که کتاب‌های دفاع مقدس را بنویسند. خودش هم تک‌تک کتاب‌ها را می‌خواند و از نظر سندیت بررسی می‌کرد. الان هم تاریخ لشکر ثارالله در حال جمع‌آوری است که دو جلد از آن، به چاپ رسیده است.

نسبت به نیروی قدس هم همین نگاه را داشت. در طول جنگ با داعش هم به مسأله تاریخ‌نگاری توجه داشت. بعد از شکست داعش، افرادی را برای تدوین تاریخ جنگ سوریه و عراق مشخص کرد و الان هم این اسناد در حال جمع‌آوری و تدوین است. در ارتباط با خودش هم همین کار را کرد و خاطراتش از عملیات‌های مختلف را نوشت و گردآوری کرد.

اخیرا هم مشغول بازنویسی خاطراتش از دوران جنگ بود تا بعد از ویراست، چاپ شود. در آخرین جلسه‌ای که چند روز قبل از شهادت با ایشان داشتم، می‌گفت: می‌بینی که مشغول تدوینم، ولی به خاطر کار‌هایی که دارم نمی‌توانم ادامه دهم.

ایشان در طول ۲۲ سالی که در نیروی قدس بود خاطرات روزانه خود را نوشته و ثبت کرده است. امیدوارم آن بخش از خاطرات ایشان که قابل چاپ است تدوین شود تا بتوانیم آن‌ها را در اختیار ملت قدرشناس ایران و بلکه جبهه مقاومت قرار دهیم. چرا که ایشان فقط ایرانی نیست بلکه مربوط به جبهه مقاومت و جهان اسلام است.

راجع به جنبه بین‌المللی ایشان در جبهه مقاومت صحبت کنید و اینکه چه تأثیری از بزرگان دیگر این جبهه گرفته‌اند؟

اولا ایشان فکری طراح داشت و حرف نو می‌زد. بر جغرافیای منطقه هم تسلط کامل داشت. مثلا در عراق که می‌خواست عملیاتی انجام شود خودش به شناسایی می‌رفت و بر متر متر منطقه تسلط پیدا می‌کرد. به هر نقطه‌ای که در سوریه و عراق اشاره می‌کردیم، می‌دیدیم اشراف اطلاعاتی و عملیاتی دارد.

به اعتقاد من نسبت به سایر فرماندهان جبهه مقاومت، هم از نظر معنوی و هم از دید نظامی، سرآمد بود، ولی هیچ‌گاه خود را ندید. یا عماد را دید؛ یا سیدحسن نصرالله را دید؛ یا مهدی المهندس را دید. در سوریه هم فرماندهان ارتش سوریه و فاطمیون و زیبنیون را می‌دید نه خود را. نظامیان هم به خاطر تواضع و اخلاصی که داشت حرفش را می‌خریدند. همه منتظر بودند که سردار سلیمانی چه می‌گوید! چون نسبت به دانش و بصیرت و دشمن‌شناسی او ایمان داشتند و مطیعش بودند. اگر حرفی را در عراق و سوریه می‌زد همه جبهه‌ها و جناح‌ها تبعیت می‌کردند.

ایشان به خاطر اینکه در چند کشور کار می‌کرد وقت نمی‌شناخت و شبانه‌روز کار می‌کرد. نیرو‌های آن منطقه گاهی خسته می‌شدند و به استراحت می‌رفتند، اما سردار سلیمانی، گاهی در مجموع ده یا پانزده روز، ده ساعت بیشتر نمی‌خوابید. از این جلسه به آن جلسه می‌رفت و وقتی یک یا دو بامداد جلساتش تمام می‌شد به عبادت می‌پرداخت.

می‌توانم ادعا کنم کمتر روزی بود که سردار شهید ما اگر هم به خواب می‌رفت ساعت ۳ نیمه شب بیدار نشود! از آن پس هم نمی‌خوابید و بعد از نماز صبح، مشغول کار می‌شد. وقتی همه می‌دیدند که اینگونه دلسوزی می‌کند او را دوست داشتند. در عراق، همه از زبان سردار می‌شنیدند که آمادگی من برای شهادت در عراق، صد برابر شهادت در ایران است و خدا هم این خواسته او را محقق کرد. این رفتار‌ها برای همه ثابت می‌کرد که سردار اهل عمل است و اهل شعار نیست. همواره هم او را حلال مشکلاتشان می‌دانستند.

در زمینه ارتباط سردار با فاطمیون هم اگر خاطره‌ای دارید بفرمایید.

سردار سلیمانی سال‌ها در افغانستان حضور داشت و با تروریست‌ها و شوروی سابق جنگید. مردم افغانستان او را می‌شناختند و همین نگاهی که امروز مردم عراق و سوریه و لبنان به سردار دارند دیروز افغانی‌ها داشتند. در افغانستان هم بار‌ها در معرض شهادت قرار گرفت و حتی یک‌بار هواپیمای ایشان در فرودگاه تروریست‌ها به زمین نشست، ولی بلافاصله که متوجه شد به هوا برخاست.

طراحی خلاقانه ساماندهی افغانی‌های مقیم ایران برای اعزام به سوریه و عراق هم از ذهن خلاق سردار شهید تراویده بود. این طراحی نگاه ملت ایران را به افغانی‌های مقیم ایران تغییر دارد و این مردم مظلوم، در نگاه ملت ما عزیز شدند. من بار‌ها رشادت این عزیزان را دیدم.

در جبهه سوریه، رزمنده‌ای افغانی را دیدم که دو پایش قطع شده بود و در حالی که درد می‌کشید می‌گفت: من حاضرم وقتی قدری دردم آرام گرفت دوباره به میدان مبارزه برگردم. هنر سردار این بود که از افراد مهجوری که کسی توجهی به آن‌ها نمی‌کرد بهره برد و قهرمان ساخت.

جالب است که خداوند با چه حکمتی اینقدر مشتاق شناخته شدن ایشان بود. اولین باری که ایشان به غرب معرفی شد با اقرار ژنرال‌های آمریکایی به زبدگی و محبوبیت ایشان صورت گرفت. توضیحی در این باره ارائه بفرمایید.

خدا شهید میثمی را رحمت کند که می‌فرمود: قدرت ما به میزان تجهیزات ما نیست. بلکه به مقدار ارتباط ما با خداست. سردار سلیمانی با خدا معامله می‌کرد «.. ولله العزه جمیعا». عزت ایشان به خاطر ارتباط مستمر و خالصانه او با خداوند بود. با ذکر و قرآن انسی همیشگی داشت.

چون برای خدا حرکت و او را یاری کرد خدا هم در همه میدان‌ها به او نصرت بخشید و نامش را بلند کرد. دشمنان از او هراس عجیبی داشتند و بنا به فرموده قرآن اگر ما برای خدا اقدام کنیم خداوند رعب و وحشت از ما را در دل دشمنان ما ایجاد می‌کند. در تشییع ایشان هم دیدید که مانند حیاتشان، سیل عشق و علاقه مردم از همه سلیقه‌ها و جناح‌ها سرازیر شد.

این به خاطر معامله او با خداوند بود. پروردگار را شاکرم که بعد از همنشینی با این شهید بزرگوار در دوران جنگ، به خواست ایشان، هشت سال هم در سپاه قدس با او مأنوس بودم و از معنویتشان بهره بردم.