هاشمی رفسنجانی در کنار حضرات آیات بهشتی، مطهری و خامنه ای؛ یکی از چهار یار اصلی حضرت روح الله بود. از این چهار نفر، بهشتی و مطهری مصداق "منهم من قضی نحبه" شدند و آیت الله خامنه ای با پایداری بر عهد خود مصداق " منهم من ینتظر" شد. از این قافله هاشمی ماند و امتحاناتی بزرگ، امتحاناتی به بزرگی جایگاه شخصیت درجه اول نظام اسلامی.
به جرات مي توان گفت كه بعد از رهبري فعلي و سابق، هيچكس به اندازه هاشمي رفسنجاني در نظام اسلامي وارد ميدان آزمايش الهي نشده است. در موقعيت هاشمي رفسنجاني همين بس كه او از آغاز حكومت جمهوري اسلامي تا سال 76 رئيس يكي از قواي سه گانه بوده است و بعد از آن نيز رئيس مجلس خبرگان و رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام را در كارنامه دارد.
شايد اگر هاشمي رفسنجاني در حوادث تروريستي اول انقلاب كشته مي شد، اكنون در سراسر كشور صدها خيابان و مدرسه و بيمارستان به نام او زده بودند و او را در حد و اندازه سيدالشهداي انقلاب، بهشتي عزيز، گرامي مي داشتند. اين جمله تاريخي امام كه " هاشمي زنده است چون نهضت زنده است" راجع به همان هاشمي رفسنجاني است كه زنده بودنش به زنده بودن نهضت وابسته بود، نه اين هاشمي كه نشانه هاي خسته شدن از نهضت در سيماي كهنسالش موج مي زند. اما افسوس كه هاشمي شهيد نشد.
بهشتي رفت و هاشمي ماند. اما در حقيقت بهشتي ماند و تا ابد زنده است. ولي هاشمي با اين سيري كه دارد... الله اعلم. مرگ هاشمي آن روزي بود كه با نهضت زاويه گرفت.
افسوس و هزاران افسوس كه هاشمي ماند و در ميدان آزمايش الهي دچار لغزش شد. اگر هاشمي طي آن سالها به شهادت رسيده بود، اكنون خون او، خون خدا بود براي آبياري هر چه بيشتر درخت انقلاب اسلامي. اما اگر ايشان الان از دنيا برود چه؟
لذا اگر كسي براي تبديل هاشمي يار امام به هاشمي مدرن گريه كند، جاي ملامت ندارد.
اي كاش هاشمي هيچگاه زن نمي گرفت.
اي كاش اگر زن ميگرفت بچه دار نميشد.
اي كاش اگر بچه دار ميشد، بچه اش شبيه مهدي و فائزه نميشدند.
اي كاش اگر بچه هايش مهدي و فائزه شدند، به سادگي جرم آنان را ناديده نمي گرفت.
اما افسوس...