قبلتر خوشههای بمب کمی معرفت داشتند
صدای سوت،
دنگ انفجار،
قبلا سرها توی میدان بود.
ولی حالا سرها رفته توی حساب،
سنگر را با خوشههای تردید میزنند
خمپاره سوت ندارد، صدای خستگی می دهد.
خرجش اما واگر است
...
ما هنوز عادتمان همان است...
سایهاش که می رسد
خیز می رویم
تا کوههای غرب
تا بیابانهای جنوب
پشت خاکریزهای تو پناه می گیریم
زیر و رو میکنیم خروار خروار خاک را
به آب میرسیم در قمقهات
به قبله
در پیشانی بندت
هنوز تر وتازهای
و لبخندت - راستی هنوز می آید به آن لبهای ترکخوردهی عطشت -
جان میدهد به قدمهایمان
بر میگردیم.
اینجا چه امن است تا تو هستی.
***