مدیا وار (Media War) از جمله کاربردیترین ابزار فشار در عرصه بین الملل است که سابقه استفاده از آن به دوران جنگ سرد و تنازع کشورهای بلوک غرب علیه اتحاد جماهیر شوروی باز می گردد. با رخداد انقلاب اسلامی و انحلال شوروی سابق در اواخر قرن بیستم، این شگرد امتحان پس داده، اینبار علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران امتحان شد که رهبر فرزانه انقلاب عمدتاً از آن با مسمای «جنگ نرم» نام می برند.
به گزارش صراط بر طبق آمار رسمی، وجود بیش از 300 شبکه ماهواره ای فارسی زبان اپوزیسیون که عمدتاً از سوی کشورهای غربی و حتی شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس پشتیبانی مالی می شوند، نشان از تمرکز بیش از پیش دشمنان و ضدانقلاب خارجنشین، برای اقدام علیه منافع و امنیت ملی ایران اسلامی دارد. از آنجا که قدم نخست در مواجهه با هر خصمی، شناخت دقیق از او یا به عبارت بهتر «دشمنشناسی» است، قصد داریم تا سلسله نوشتارهایی تحت عنوان «راپورتچی صراط» به معرفی عناصر وطنفروش و مزدور شاغل در شبکه های اپوزیسیون فارسی زبان پرداخته و وجوه آشکار و پنهان زندگی این خائنان خودفروخته را مرور کنیم:
* «مسعود بهنود» در 28 مرداد 1325 در تهران، از پدری اهل انزلی و مادری تهرانی به دنیا آمد. در نوجوانی وارد دبیرستان فیروز بهرام شد که بسیاری از چهرههای مطرح دوران پهلوی در آن درس خواندند. سپس از آنجا به دبیرستان معروف البرز رفت، جایی که به گفته خودش، به علت تنبلی در خواندن درس و مشغولیت به امور دیگر، نتوانست درس خود را در آن به پایان برساند.
بهنود در چندین مصاحبه و نوشته، خود را به دلیل پوششدادن خبرهای نخست وزیری برای روزنامه آیندگان همراه همیشگی امیرعباس هویدا، نخست وزیر 13 ساله دوران پهلوی دانسته است. با یک حساب ساده میتوان به این نتیجه رسید که اگر امیرعباس هویدا، بعد از ترور حسنعلی منصور به صدارت رسیده باشد (سال 43)، آقای مسعود بهنود 18 یا 17 ساله که هنوز دیپلم خود را نگرفته، به خبرنگار اختصاصی یک روزنامه مهم برای پوشش اخبار نخست وزیر تبدیل شده بود!
بهنود ظاهراً در 19 سالگی، همزمان با گرفتن دیپلم و دادن کنکور، ازدواج کرد و صاحب دو فرزند یکی دختر (به عشق احمد شاملو، تخلص او را بر دختر خود گذاشت و این دختر گویی در ایالات متحده دندانپزشک است) و یک پسر به نام نیما، که اکنون طراح مُد است و با خوشنویسی روی تی شرت ثروت و شهرت خوبی به دست آورده، می باشد. نیما بهنود طراح لباس و مد است که در تهران نیز یک نگارخانه دارد و در سال 1390 نیز یک نمایشگاه انفرادی را نیز برگزار کرده است. نیما بسیار تحت تاثیر افکار و عقاید پدرش است و راه و روشی شبیه پدر دارد، تنها با این تفاوت که حوزه کاریشان متفاوت است، وی در یکی از برنامههای رادیو فردا، مستقیماً به این مسئله اشاره میکند که تفکرات وی شبیه به پدرش است.
مسعود بهنود به اذعان خودش، همزمان با سرودن شعر و فرستادن آن به مطبوعات کار مطبوعاتی خود را از مجله روشنفکر شروع کرد. مجلهای که برعکس اسم پرطمطراقش، یک مجله عامهپسند، زرد و به شدت سطح پایین بود. بعد از یکی دوسال، داریوش همایون که به دنبال بستن کادر روزنامه آیندگان بود از اتفاق به سراغ این جوان زردنامهنویس میآید. مسعود بهنود 21 ساله، که به ادعای خودش به عنوان طراح جدول برای روزنامه به آیندگان دعوت شد، یک شبه توسط داریوش همایون خبرنگار پارلمانی شد و بعد از 6 ماه به دبیری سرویس سیاسی و بعد از یک سال به سردبیری یکی از 3 روزنامه اصلی کشور (به روایتی پرتیراژترین روزنامه قبل از انقلاب) رسید!
همزمان با این پیشرفت حیرت آور، او در سالهای پایانی دهه 1340 به رادیو تلویزیون ملی ایران هم راه پیدا کرد و بعد از گویندگی و تهیه یکی دو برنامه نه چندان مهم، با راه اندازی برنامه «راه شب» با الگوبرداری از یک برنامه رادیویی فرانسوی، و محبوبیت پیدا کردن این برنامه، به یکی از چهرههای کلیدی رادیو تلویزیون ملی آن زمان، به مدیریت رضا قطبی، تبدیل شد. او خود مدعی است که بعد از مدتی کوتاه، آنقدر سرش شلوغ شد که صبحها در همان ساختمان رادیو و تلویزیون میخوابید و 9 صبح به آیندگان میرفت. او که در این برهه حدوداً 25 ساله است، همه گونه امکانات برای ساختن هر برنامهای که دلش میخواست در اختیار داشت و علاوه بر این برای مصاحبههای اختصاصی با شخصیتهای سیاسی و فرهنگی آن روز جهان به اقصی نقاط دنیا هم سفر میکرد. او بعد از خروج از آیندگان در سال 55 به کیهان مصباح زاده پیوست و به مشاور ارشد او تبدیل شد.
او بعد از پیروزی انقلاب، سعی کرد با تشخیص درست جهت باد، و استعدادش در موج سواری، خود را یک انقلابی دوآتشه نشان دهد. او که در سال 1358 سردبیر هفتهنامهای به نام «تهران مصور» بود، سعی کرد با به راه انداختن جریانات خبری و پروندهسازی برای گروههای سیاسی، خود را در صف مقدم حفاظت از انقلاب نشان دهد.
از زمانی که بهنود به اتفاق ماشاالله شمس الواعظین، محسن سازگارا، حمیدرضا جلایی پور، اکبر گنجی و عمادالدین باقی روزنامه جامعه را به عنوان روزنامه جامعه مدنی ایران در بهمن 1376 راه اندازی کردند، در طی 8 سال دوره اصلاحات، نسلی از روزنامهنگاران در مکتب این روزنامه (و زنجیرهای دیگر از روزنامهها و نشریاتی که توسط همین کادر تأسیس و بعد توقیف شدند) تربیت نمودند که بعدها شاکله مطبوعات اصلاحطلب و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور را تشکیل دادند. نگاهی گذرا به فهرست خبرنگاران و دست اندرکاران رسانههای فارسی خارج از کشور، به ویژه بیبیسی فارسی، نشان می دهد که این نامها، تقریبا بلااستثناء دست پرورده بهنود بوده اند: فرناز قاضی زاده، سینا مطلبی، امید معماریان، شهرام رفیع زاده، نگین شیرآقایی، فرن تقی زاده، پونه قدوسی و...!
بهنود بعد از خروج از کشور در سال 2003، با راه اندازی وبسایت خبری «روزآنلاین» (با همکاری هوشنگ اسدی و نوشابه امیری)، یک سرپل خبری برای روزنامهنگاران متمایل به غرب در درون کشور ایجاد کرد، تا این دسته از خبرنگاران و مطبوعاتیها، بعد از ترک کشور به امید شغل خوب و پول و رفاه، مدتی را در این وبسایت به کارآموزی بگذرانند تا بعد جذب شبکههایی چون بیبیسی شوند. به علاوه او جزو چهرههای کلیدی مجموعه رسانهای «گویا» هم هست که در کنار روزآنلاین و رادیوزمانه سه وبسایت خبری اصلی ضدانقلاب محسوب میشود.
جدای از حضور ثابت مسعود بهنود در شبکه بیبیسی فارسی به عنوان تحلیلگر و کارشناس، او یک برنامه اختصاصی به نام «دیدبان: مرور مطبوعات هفته با مسعود بهنود» را هم روی آنتن این شبکه دارد. حال و هوای برنامه، نوع اجرا و محتوای برنامه همه نشان از آن دارد که چنین برنامهای صرفا بابت دستخوش به زحمات بهنود در جذب نیرو برای این شبکه، برای شخص او طراحی شده است.
مسعود بهنود، امروز یکی از چهرههای مهم ضدانقلاب خارجنشین است. او گرچه بنا به طبع به شدت محافظهکار خود معمولا مواضع تند و شدید علیه نظام و شخصیتهای نظام نمیگیرد، بیشتر اهل کنایه و متلکپرانی است، اما نقش بسیار مهمی در شبکهسازی برای اپوزیسیون و کار فرهنگی خزنده و طولانی مدت علیه جمهوری اسلامی دارد. مسعود بهنود هم به سان همپالگی خود نوریزاده، به دلیل راحت طلبی و عشرتجویی ذاتی خود، هیچ ابایی از گرفتن پول از هیچ کجا ندارد، و برای تأمین سور و سات خود حاضر به مصالحه و کنار آمدن با هر طرفی است که سبیل نداشته او را چربتر کند! مکاری و زرنگی و تجربه طولانی او در عرصه مطبوعات، باعث شده که در 68 سالگی همچنان برای غربیها روی بورس باشد و در رفاه و تنعم زندگی بگذراند!