سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
این روزها، نزدیک به چهار ماه است که به خاطر نگارش نامه به حضرتعالی در زندانم.
آقای نوری زاد! به نظر خودت به دلیل نگارش نامه زندانی هستی، ولی آنها که تو را زندانی کرده اند دلایل دیگری دارند و من هم حرف آنها را صادقانه تر از تو می یابم چرا که این روزها شاهد نگارش چند نامه دیگر هم به رهبری هستیم که نویسندگان آنها زندانی نشده اند! پس به من حق بده ادعای تو را مبنی بر زندانی بودن به خاطر نگارش نامه به رهبری نپذیرم.
شصت وهشت روز از این مدت را در زندان انفرادی به سربرده ام. توسط بازجوهای خود مورد اهانت و ضرب و شتم قرار گرفته ام. درهمهی این احوال، از جنابعالی به عنوان رهبری فهیم و آگاه اسم برده ام.
اگر در مورد 68 روز انفرادی بودن و توسط بازجوها مورد ضرب و شتم قرار گرفتن راست بگویی که زندانیان تندتر و بیمنطقتر از تو در ماجراهای این روزها آن را انکار می کنند، تازه جای این سوال باقی است که مگر قرار بوده و هست که آگاهی و فهیم بودن رهبر انقلاب با رفتار برخی ماموران زندان تغییر و تحول یابد؟
که اگر قرار باشد تغییری در اوضاع کشور رخ دهد، این تغییر از ناحیهی شما بسیار شدنیتر و پایدارتر خواهد بود. من شخصاً امیدی به نقش آفرینی سایر افراد و دستگاههای کشور ندارم. شما را از نزدیک می شناسم. به روح بلند شما واقفم. شما نیز نیک و از نزدیک مرا میشناسید.
در این ماههای زندان از آنچه در بیرون گذشت بی خبر بودم، اما در دیدار کوتاهی که فقط یکبار، گذرا، با خانوادهی خویش داشته ام، دانستم که در غیاب من آقای مهندس موسوی و حجج اسلام خاتمی و کروبی با خانوادهی من دیدار کرده اند. نمیدانم چرا،
گفته ای چرایی دیدار سران داخلی فتنه با خانواده ات را نمیدانی، با این همه ادعایی که در برخورد، فهم و تحلیل مسایل سیاسی داری، بعید می دانستم دلیل این دیدار را نتوانی ارزیابی کنی و تصور می کنم دوست داری خود را به نفهمیدن بزنی! وضعیتی که ریشه بخشی از مشکلاتی است که اکنون با آن دست و پنجه نرم می کنی.
اما بسیار دوست میداشتم خود شما نیز با آن بزرگواری که از شما سراغ دارم، به دیدار خانواده ام قدم رنجه می فرمودید، به آنها دلداری می دادید و به آنان می فرمودید که: فلانی -نوری زاد- درست در روزهای بحرانی، با برنامه های تلویزیونیاش، با نوشته هایش، برای منِ رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی این و آن قرار گرفته بودم، به میان آمد و از من سخت جانبداری کرد. امروز او در زندان است؛ به خاطر انتقاد از من! او باید در زندان ادب شود. همسر و فرزندانش توسط بازجوهای بیسواد و بی ادب و تندخو به ناسزا گرفته شوند و خود او به تلخترین شکل ممکن به ورطهی تهدید و تحقیر و ضرب و شتم درافتد. اما این دلیل نمیشود که منِ رهبر قدر زحمت های پیشین او را ندانم و به خانواده اش سر نزنم. یا اگر خود به دیدار آنان نروم، نماینده ام را نیز به این منظور به سراغشان نفرستم.
ادعا کرده ای که در روزهای بحرانی، با برنامه های تلویزیونیات، با نوشته هایت، برای رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی این و آن قرار گرفته بود، به میان آمدی و از ایشان سخت جانبداری کردی.
راستی نکند دلیل دیدار سران داخلی فتنه با خانوادهات همین جانبداری ادعاییات از رهبر در شرایط بحرانی باشد! آخر اینها خیلی به رهبری و هرکس به او وفادار باشد علاقهمندند! راستش را بخواهی من یقین کرده ام آدم اگر نماز را هم برای خدا نخواند، مستوجب عقوبت شرک است. تو هم با این همه استقامت و آزادگی که ادعا می کنی، حتما برای خدا و البته به خیال خودت به یاری و جانبداری از رهبر قلمی زده ای و با رانت و نمیدانم هزار رابطه دیگر سریالی بی سر و ته یا فیلمی ساخته ای و به صدا و سیما انداختهای و نان ونامش را برده ای، حالا چرا از رهبری طلبکاری؟!
رهبر گرامی، چشم انتظاری خانوادهی من، برای تماشای جمال مبارک شما و رویت نمایندهی شما به جایی نرسید. لابد؛ در این گردونه، آدمها، تاریخ مصرف دارند. که اگر به سر رسیدند، مثل دستمال آلوده، باید به دور انداخته شوند.
آقای نوری زاد! راستش از خدا پنهان نیست، از تو چرا پنهان بماند که این فراز طعنه آمیز نامهات به رهبری که به قول خودت فهیم و آگاه است را که خواندم، نفاق و دو رویی تمام قد در برابرم مجسم شد و از خود پرسیدم برای مثل تویی اگر روزی به اندازه دستمال آلوده هم ارزش قایل بوده اند، چه هزینه هنگفتی داده اند البته از آنجا که خداوند به بندگانش علم غیب نداده تا درون و نیت افراد را ببینند، حرجی نیست که در گذر ایام هر از گاهی خزف به جای لعل بنشیند!
اما گرایش من و امثال من به شما، گرایش به شخص خامنهای نبوده و نیست. ما، در جمال اندیشه های شما، افقهای گمشدهی آرزوهای شریف مردم خویش و مردم جهان را می دیدیم. یادم هست این اواخر، وقتی تلاش کردم به دیدار شما بیایم و آقای حسین محمدی -از دفتر شما- ماهها مرا به امروز و فردا وعده می داد، در نامه ای به او نوشتم: من از خود خامنهای، به خدای خامنهای پناه می برم! و دیگر سراغی از شما نگرفتم. و شما نیز!
شنیده بودم آقای حسین محمدی از کسانی است که در حد لیاقتش مورد اعتماد رهبر عزیز است و اکنون با این نقلی که تو کردی و با شناختی که از تو با وقایع این روزها در حد کمال یافته ام، رهبرم را به واسطه این درایت و هوشیاری در انتخاب اطرافیانش ستایش می کنم و به تو اطمینان می دهم آنچه برسرت آمده و می آید و خواهد آمد، جز ناشی از خصلت خود بزرگ بینی و بینش شرک آلودت نیست و خدای خامنهای هم شرک را از بزرگترین گناهان برشمرده و امیدی نداشته باش که با این خصلتها در آن درگاه نیز تحفه ای نثارت کنند!
چرا که دانستم شما از محاصرهی آدمهای جاهل، از تماشای افق آرزوهای مردم باز مانده اید
آقای نوری زاد! من و بسیاری از همفکرانم بارها و در مجالس و جشنواره ها و محافل مختلف تو را در محاصره انبوهی از آدمهای... دیده ایم که حقیقتا با ترکیب و چهره های رنگ آمیزی شده و اطوارهای غربزده و روشنفکرانه ای که در اطرافت می دیدیم، رغبت نکرده ایم جلو آمده و حرفهایمان را در مورد نوشته ها و سریال و فیلمهایت برایت بازگو کنیم، با این وصف آیا به ما هم حق می دهی که ادعا کنیم که این تویی که در محاصره خودخواسته ات در میان هوسبازان و اوهامی که به تو القا کرده اند، نه تنها از دیدن افق آرزوها بلکه از دیدن خواست فعلی مردم نیز که از تفسیر بی نیاز است، بازمانده ای؟!
من میخواستم در آن ملاقاتهای احتمالی، همین نگرانیها را با شما بگویم. اما گویا محاصره کنندگان شما از صراحت سخن من و از اندیشهی من آگاه بودند. همین آقای حسین محمدی، بعد از دیدار اعضای انجمن قلم با حضرتعالی، که حقیر نیز یکی از آنان بود، به من گفت: آقای نوری زاد، من، قربة الی الله از شما میترسم. ترس او، از همان نشست پا گرفته بود که من، بی ملاحظه راجع به اعتیاد گسترده مردم و جوانان به مواد مخدر و آشوبی که در ساختار اجتماعی شهرهای کوچک و بزرگمان درافتاده، به آشنا سخن گفتم.
آه و وای از این من!
اکنون اما چرا از زندان برای شما نامه مینویسم؟ برای اینکه هنوز ناباورانه، به شما، آری به شخص شما، امید بسته ام. باورم بر این است که: شما مگر برای این انشقاق بزرگ مردمان چاره ای بیندیشید. شما، امروز رهبر کدام مردمید؟ من مردم فراوانی برای شما نمیبینم. رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست. مبادا من و شما را ازدحام مردمی که به استقبال یک مسئول و یا خود جنابعالی می آیند، بفریبد. شما اگر به دیگر افراد مشهور هم اجازه ی سخنرانی و حضور در کشورتان بدهید، غوغای مردمان ما فزونی خواهد گرفت. اجتماع فراوان این مردم، هیچگاه قابل استناد نبوده و نیست(!) امروز شما بر کشوری رهبری می کنید که مردمش از دست رفته است. کشوری که در گردونهی چه کنمهای بسیاری گرفتار است. کشوری که اتحاد و یکپارچگیاش، به دست خود شما و اطرافیان شما، به حاشیه رفته است و نگرشی قلیل و تنگ به میدان آمده.
آقای نوری زاد! از نگاه تنگ و خودخواهانه و آلوده به حسادتت دامنه مقبولیت رهبری را به بحث سخیف حداقل و حداکثر کشانده ای و نتیجه گرفته ای که رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست! معلوم شد نفهمیدی که خامنهای خلف صالح خمینی است که می گفت:
قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینى یکه وتنها هم بماند، به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستى است، ادامه مىدهد و به یارى خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنههاى مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانى که به ستم و ظلم خویشتن اصرار مىنمایند سلب خواهد کرد (صحیفه امام، ج20، ص: 319)
آری همانطور که برای آن روح خدایی چه آن زمان که در غربت تبعید بود و چه آنگاه که در اوج محبوبیت در چشم وقلب مردم قرار داشت، چیزی جز عمل به تکلیف الهی مطرح نبود، خلف صالح او خامنهای نیز علیرغم آنکه بسیجیان جهان اسلام و پابرهنگان مغضوب دیکتاتورها بارها با جان و هستی خویش وفاداریشان را به شخص او و آرمانهای والایش اعلام نموده و با فداکاری و ایثار و بذل جان اثبات کرده اند که اهل کوفه نیستند، چیزی جز عمل به تکلیف الهی در سر ندارد و همین ویژگی است که مجاهدانی بزرگ چون سید حسن نصرالله را به خضوع در مقابل این مرد بزرگ وا می دارد. آری امروز خامنهای بر کشوری رهبری می کند که مردمش به لطف و عنایت حق تعالی از دست فتنه گران و بازی خوردگان داخلی استکبار جهانی رفته اند و در آغوش اسلام ناب محمدی (ص) پناه گرفته اند، به همین جهت است که سران داخلی فتنه، ریاکارانه و منافقانه برای جلب یکی دو نفر هم که شده، به دیدار خانواده تو می روند. شک نکن اینها اصحاب شیطانند و من دعا می کنم خانواده ات از شر آنها در امان بمانند؛ اگر تو فرصتی برایشان بگذاری!
نمی دانم امسال را سال چه نامیده اید. شنیده ام که به کوشش و تلاش در آن اشاره شده است. این نامگذاری، نشان میدهد که بعضاً مشاوران شما، افراد صادق و کارآمدی نیستند. من و همه، آنجا به شما آفرین می گفتیم که امسال را سال آشتی ملی می نامیدید و خود برای این پیوند مبارک اما دشوار و سخت، پیشقدم میشدید.
اگر کوشش و تلاش برای شما مهم است، از انرژی آن در آشتی ملی باید بهره ببرید.
آقای نوری زاد! من اطلاع دقیق دارم که زندانیان در حبس با امکانات گوناگون رسانه ای از اخبار بیرون مطلعند و سخت متعجبم که تو چرا با استفاده از عباراتی مثل (نمی دانم امسال را سال چه نامیده اید. شنیده ام که به کوشش و تلاش در آن اشاره شده است.) درصددی به دروغ شرایطی را که در آن به سر می بری، بر خلاف واقع جلوه دهی. خدا کند خودت باور نکنی که خیلی اهل استقامت در برابر ناملایمات هستی! اما بهدنبال القای این دروغ، مشاوران رهبری را بهدلیل نامگذاری این سال، غیرصادق و ناکارآمد برشمرده ای و اینگونه ادامه داده ای که:
(من و همه، من و همه، من و همه آنجا به شما آفرین می گفتیم که امسال را سال آشتی ملی می نامیدید و خود برای این پیوند مبارک اما دشوار و سخت، پیشقدم میشدید.) بهراستی چرا فکر می کنی اگر تو ترجیح می دهی امسال سال آشتی ملی نامیده می شد، همه، تاکید میکنم همه هم با این ترجیح تو موافقند. بوی تعفن خودبینی و خود بزرگ بینی به مشامت نمی رسد؟!
رهبر گرامی، میدانم سخنان ناگوار من چه بسا تلخ و آشوبنده باشد. اما بیایید سخن تلخ و صادقانه مرا، بر شیرینی سخن چاپلوسانهی کسانی که شما را احاطه کرده اند، ترجیح دهید.
باز یک نشانه دیگر از خودبینی در نوشته ات از روز روشن تر است، سخن خود را تلخ ولی صادقانه انگاشتن و مدعی چاپلوسی مابقی اطرافیان شدن را چرا باید خوانندگان نامه تو بپذیرند؟ چون تو ادعا می کنی! آقای نوری زاد! البته اعتراف می کنم سخنانت تلخ است نه از این جهت که حقیقتی را در مورد اطرافیان رهبری اثبات کردی بلکه از این جهت که منویات درونی و خصلتهای خودت را بروز دادی و انسان تاسف می خورد از اینکه تا چه حد یک انسان می تواند اسیر بافته های ذهن خود شود و خودبینی و خودخواهی او را از حقیقت مشهود دور سازد! خدا را شاکرم که رهبری سخن امثال تو را بر مشورتهای افراد لایق ترجیح نداد ه است.
جامعه ی ما، در جوار یک انفجار بزرگ است. دیگ جوشانیست که ما به خاطر آزار از خروج پرسروصدای بخار آن، چوب کبریتی در سوپاپ آن فرو کرده ایم. من با همهی اطمینانی که سابقاً در جانبداری از شما مینوشتم، اکنون نیز در جانبداری از شما مینویسم: ما، به روزهای پایانی فرصت آزمون خویش رسیده ایم. روزهایی که دست تقدیر، سنتهای ناب و حتمی خدای متعال، ما را از گردونهی امتحان به در می برد. امتحانی که در این 30 سال فرصت، جز خراش و خرابی با ما نبوده است. ما و شما؛ مردم خویش را از دست داده ایم. اگر سکوت و آرامشی در آنان میبینید به ضرب زور و اسلحه است. اگر باور ندارید به یک آزمون خیالی تن در دهید. به دو کشور ایران و مثلاً سوئد یا کانادا یا حتی مالزی اعلام میکنیم که مردم این دو کشور، یک روز، فقط یک روز پلیس و بسیج و اسلحهای بر سر نخواهند داشت و آزادند که هرچه میخواهند انجام دهند. فقط طی یک روز. تصور میکنید در پایان این یک روز؛ کشور ما و شما چگونه خواهد بود؟ و کشورهای دیگرچطور؟ قصد من از این مقایسه، مجیزگویی از غرب یا سایر کشورها نیست. بلکه میخواهم به شکنندگی آرامش و سکوت دروغین جامعهی خویش اشاره کنم.
آقای نوری زاد! از روز روشنتر است که اگر مردم، این نظام مقدس را که رهبری اساسی ترین رکن آن است، نخواهند، با اینهمه دشمنی که قلدران و زورمداران و زراندوزان عالم در داخل و خارج علیه آن می کنند، یک روز هم دوام نخواهد آورد و اگر طی 30 سال این نظام نه تنها پابرجا مانده بلکه بسیاری از مردم جهان را نیز حامی و دوستدار خود نموده، دقیقا بهخاطر خواست مردم و بسیجیان و محرومان و پابرهنگان مغضوب دیکتاتورها بوده است. آقای نوری زاد! امیدوارم حبس، اندکی تو را از خودخواهی و فضای ذهنی که بزک کردهها و روشنفکران هواپرست غربزده اطرافت برایت ساخته اند، بیرون آورد تا اینهمه حقیقت واضح را وارونه نبینی.
رهبر عزیز! من و بسیاری، هنوز دوستدار شما و سرنوشت کشور خویشیم. به رهبری شما بر مقدرات کشور ایمان داریم. ما دوست داریم با رهبری شما به افقهای مبارک دست ببریم. اما شما ظاهراً این اشتیاق را طالب نیستید. بعضاً مشاوران و دوستان ناآگاهی شما را در محاصرهی خود گرفته اند، به شما اطلاعات و آمار نادرست میدهند و از زبان شما، سخن غیرواقع برمی آورند. دوستانی همچون آقای شریعتمداری کیهان، که اطمینان دارم آنگاه که همه از اطراف شما پراکنده شدند و شما و او در یک جزیره تنهایی تنها ماندید، او درجانبداری غلیظ از شما، به مخالفت با خود شما برخواهد خواست!
در این پاراگراف که برای چندمین بار انگیزهات از نگارش نامه برملا شده (شاید ناخواسته) که همان بغض و کینه آلوده به حسادت نسبت به افرادی است که رهبری به دلیل لیاقتهایشان به برخی نظراتشان توجه می کنند، نکته جدیدی که به آن بپردازم، نیست.
برخلاف ظاهر تلخ نوشته ام، با صدای بلند و آوازی که همهی هستی را درنوردد، اعلام میدارم که: ما شما را دوست داریم و به پایان خوب سرنوشت شما سخت علاقهمندیم. مرا و ما را باور کنید. حتی در خیال احتمال دهید که ما درست میگوییم. این احتمال هیچ هزینهای برای شما ندارد. در خیال خود باور کنید که دوستان خوب شما، فراتر از شما، و در صنفی که انگ دشمن بر پیشانی آحادش خورده است، غم شما را میخورند و مضطربانه علاقهمند درخششِ نابِ شما در این روزهای پایانی آزمون الهیاند و با شجاعت تمام، شجاعتی که من شخصاً در شما باور دارم، امسال را سال آشتی ملی اعلام کنید و از ملامت هر ملامتگری نهراسید. که خدا شما و ما را کفایت میکند. خدایی که دست خود و دست مردم را در دست شما می نهد. یاعلی!
فرزند شما: محمد نوری زاد. اوین بند۲۴۰- سلول۵۷
در پایان همانطور که به خودت حق داده ای به اقرار خودت نامه تلخ بنویسی، امیدوارم به من هم این حق را بدهی که با لحنی مشابه خودت برایت پاسخ سرگشاده بنویسم! و امیدوارم باور کنی که من و همه دوستداران رهبری (که انشاالله دوستیمان برای رضای خدا باشد نه به امید اینکه اگر خدای ناخواسته در نظام حق جمهوری اسلامی به حق یا اشتباه و خطا، که طبیعی است در هر مجموعه انسانی و نظامی رخ دهد، دچار مشکلی شدیم، از رهبری انتظار مساعدت و دیدار با خانوادهمان را داشته باشیم!) نیز حسب آموزه های دینیمان که از امام و رهبری و شاگردان و همراهان ایشان آموخته ایم نیز به پایان خوب و سرنوشت خیر همه بندگان خدا و از جمله تو علاقهمندیم و متقابلا از تو می خواهم برای نجات خودت از توهماتی که گرفتارش شده ای، حتی در خیالت هم که شده، احتمال صدق در این نوشتار را بدهی و در کارت تجدید نظر کنی و واعظ بی عمل نباشی و خود نیز باور کنی که اگر خدا بخواهد کسی را نصرت کند، هیچ غلبه کننده ای بر نصرت شونده خدا نخواهد بود و خود را به خدا بسپاری و از ملامت ملامتگران نترسی و بدانی که عزت و ذلت بدست اوست!
کمترین علاقهمند خمینی و خامنهای
---
پی نوشت: مدتی است به این موضوع روز به روز بیشتر معتقد میشوم که انسان ها دوران پیری خرفت می شوند و وای بر آنها اگر در دوران جوانی خودسازی نکرده باشند و بی تقوا بار آمده باشند... خود را به بدبختی و فلاکت خواهند انداخت... به عبارت بدتر خود را به لجن خواهند کشید.
خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند..