متن زیر یادداشت تحلیلی از احمدرضا دردشتی، مدیر گروه شبهه شناسی مرکز مطالعات و پاسخگوی به شبهات حوزههای علمیه است که در خصوص ماجرای قتل رومینا اشرفی، دختری که هفته گذشته به دست پدرش به قتل رسید نگاشته شده است؛
از منظر فقه اسلامی آیا پدر به سبب قتل عمد فرزندش قصاص میشود یا خیر؟
قتل فجیع و تکاندهنده رومینا اشرفی، دختر نوجوان تالشی، به دست پدر و به خاطر دوستی با مردی به نام بهمن و فرار از خانه به مدت ۴ روز، موجی از احساسات منفی، نگرانی و پرسشهای گوناگون را در اذهان جامعه برانگیخت. قتل رومینا نخستین پدیده در این راستا نیست و آخرین هم نخواهد بود. این پدیده تأثرانگیز، ابعاد گوناگون جامعهشناختی، روانشناختی، حقوقی، فقهی و فرهنگی دارد، که پرداختن به همه در یک مقاله ممکن نیست و صاحب نظران در رشتههای گوناگون میبایست به آن پرداخته و لایههای گوناگون و زاویههای مختلف آن را واکاوی کنند؛ چنانکه پیش از این نیز در پژوهشهای علمی به نمونههایی از این اتفاقات پرداخته شده است. یکی از ابعاد این پدیده، بعد فقهی آن بوده و در این خصوص پرسشهایی مطرح است. مهمترین پرسشی که این روزها از منظر فقهی و حقوقی و زیر تأثیر عواطف زخمخورده جامعه، ذهنها را میخراشد، فتوای فقیهان مسلمان در باب عدم جواز قصاص پدر به سبب کشتن فرزند است. برخی میپرسند چرا نظام فقهی اسلام در خصوص جنایت پدر علیه فرزند به عدالت رفتار نکرده و پدر را تنها به پرداخت دیه و تعزیر محکوم دانسته است؟ آیا این ظلم به فرزند نیست؟! حکمت یا حکمتهای نهفته در این حکم چیست؟
پاسخ به این پرسش علاوه بر تبیین دلایل و مستندات فقهی حکم، به تحلیلهای جامعهشناختی، روانشناختی و فرهنگی موضوع نیاز دارد. از این رو میکوشیم تا با پرتوافکنی بر موضوع و رابطه آن با حکم و توجه به ابعاد گوناگون آن، پاسخ روشن و عقل پسندی را به دست آوریم. مطالب را در ضمن سه بخش پی میگیریم:
۱. توضیح و تبیین فقهی موضوع [۱] و حکم فقهی [۲]؛
۲. تحلیل روانشناختی و فرهنگی موضوع حکم؛
۳. راهکارهای پیشنهادی برای تکرارنشدن چنین رویدادهایی.
بخش اول
پرسش اصلی این است که از منظر فقه اسلامی آیا پدر به سبب قتل عمد فرزندش قصاص میشود یا خیر؟
پاسخ
قرآن، سنت و عقل سه منبع استنباط احکام فقهی است. از این رو اگر حکم فقهی موضوعی در قرآن وجود نداشته و عقل نیز درباره آن ساکت بماند، سنت معصومان (علیهم السلام) تنها منبع استنباط حکم فقهی خواهد بود. در قرآن کریم به اهمیت و جواز موضوع قصاص اشاره شده و حیات اجتماع در گرو اجرای این حکم در جامعه دانسته شده است. [۳] از دیگر سو صریحاً به این امر اشاره شده که جان در برابر جان است و هرکس دیگری را به عمد و از روی آگاهی بکشد، در صورت خواست اولیای مقتول، باید قصاص شود؛ [۴] ولی کشتن از روی خطا موجب قصاص نیست و قاتل، تنها به پرداخت دیه و کفاره آزادی یک بنده و در صورت عدم وجود یا عدم قدرت بر آزادی بنده، به گرفتن روزه در دو ماه پی در پی، محکوم است. [۵] یقیناً حکم و موضوعی به اهمیت کشتن یک انسان، شرایط و ضوابطی دارد که همه آن در قرآن کریم نیامده و بر اساس آیات گوناگون، مانند آیات ۵۹ و ۶۵ سوره نساء و آیه ۴۴ سوره نحل و آیه ۷ سوره حشر، میبایست به سنت پیامبر و امامان اهل بیت (علیهم السلام) مراجعه شود. از این رو فقیهان مسلمان با استناد به روایات معصومان (علیهم السلام)، که تبیین کننده و تفصیل دهنده آیات قرآن کریم است، برای جواز قصاص نفس (جان)، شرایطی را مطرح کردهاند. [۶] یکی از شرایط جواز قصاص، این است که قاتل، پدر مقتول نباشد و بر این اساس، پدر در برابر قتل فرزندش قصاص نمیشود. البته عنوانی که فقها برگرفته از روایات، به کار میبرند، قصاص «والد» در برابر قتل «ولد» یا قصاص «پدر» در برابر قتل «پسر» است؛ یعنی حکم را ظاهراً به قتل «پسر» توسط «پدر» اختصاص دادهاند؛ زیرا قتل دختر به دست پدر، تخصصا [۷] از موضوع خارج است؛ چراکه به استناد ظاهر آیه قرآن [۸] و روایات رسیده، مرد در برابر زن قصاص نمیشود؛ بلکه خانواده مقتول میتوانند دیه زن را از قاتل گرفته یا نیم باقی مانده دیه مقتول را به قاتل بپردازند و او را قصاص کنند. ولی به نظر میرسد مقصود روایات و سخن فقیهان از «ولد»، مطلق فرزندان است و در این حکم میان دختر و پسر فرقی نیست. استناد فقیهان در لزوم رعایت این شرط برای جواز قصاص، روایات متعددی است که در کتابهای معتبر حدیثی و با اسناد معتبر وارد شده است. شیخ حر عاملی در جلد ۲۹ وسایل الشیعه در بخشی که به این موضوع اختصاص داده، یازده روایت را ثبت کرده که اکثر آنها روایات صحیح و معتبری است. مضمون اکثر این روایات این است که پدر به واسطه کشتن فرزند، قصاص نمیشود؛ بلکه باید او را به شدت تنبیه بدنی کرده و دیه قتل فرزند را از او ستاند. برای نمونه به دو روایت اشاره میشود:
- امام صادق یا امام باقر (علیهماالسلام) فرمود: «پدر برای کشتن فرزند قصاص نمیشود؛ ولی فرزند اگر عامدانه پدرش را بکشد، قصاص میشود.» [۹]
- حلبی از امام صادق (علیه السلام) میپرسد: «آیا اگر مردی پسرش را بکشد، قصاص میشود؟ امام (علیه السلام) فرمود: نه! و هیچکدام از یکدیگر ارث نمیبرد، اگر دیگری را بکشد!» [۱۰]
بر این اساس قانون مجازات اسلامی هم در موضوع قتل فرزند توسط پدر، پدر را سزاوار قصاص ندانسته و برای قاتل، به پرداخت دیه و تعزیر حکم کرده است. [۱۱]
حکمت حکمی که برای پدر رومینا صادر میشود چیست؟
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که علت تفاوت در حکم چیست؟ مگر پدر و فرزند هر دو انسان مسلمان نیستند و بر اساس حکم «اعدلوا هو اقرب للتقوی» [۱۲] نمیبایست در حقوق و تکالیف یکسان باشند؟ آیا این تفاوت در حکم موجب کاسته شدن از اهمیت جنایت پدر نمیشود؟
پاسخ
اولاً شکی نیست که بر اساس آیه «… و من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعاً…» [۱۳] قتل عامدانه فرزند توسط پدر، رفتاری جنایتکارانه علیه انسانیت و از منظر شرع مطهر، محکوم و نکوهیده است و اولیای فرزند میتوانند برای گرفتن حق خود علیه پدر اقامه دعوا کرده و خواهان مجازات او باشند. [۱۴] قتل عمد گناه کبیرهای است که هرکس مرتکب شود، مستحق عذاب ابدی است [۱۵] و در این امر، میان پدر و غیر او تفاوتی نیست. پس تفاوت خاصی که در مجازات پدر قاتل با دیگر قاتلان وجود دارد، هرگز به معنای اهمیت کمتر رفتار جنایتکارانه پدر نیست. این تفاوت در حکم، حکمتهایی دارد که در ادامه نوشتار به تحلیل آن میپردازیم.
بخش دوم: تحلیل روانشناختی و فرهنگی حکم
در این راستا توجه به چند نکته راهگشا است:
۱. اگر با نگاه منصفانه و واقعنگرانه به روابط پدر و فرزند بنگریم به خوبی روشن میشود که نسبت پدر با فرزند، هرگز مانند نسبت فرزند با پدر نیست؛ پدر، اصل وجود فرزند و علت حیات او است. پدر با عشق و علاقه وصف ناپذیری، نهال وجود فرزند را کاشته و پس از جوانهزدن با تمام وجود برای شکوفاشدن آن تلاش میکند. پدر، اساس خانواده است و اگر تلاشها و تکاپوهای او برای ایجاد آسایش و آرامش اهل خانه نباشد، خانواده از هم میگسلد و میفروپاشد. عشق پدر به فرزند و تلاشهای خالصانه و صادقانه او در مراقبت جسمی، روانی و معنوی از او هرگز با علاقه فرزند به پدر و کمکهای اندکی که فرزند به پدر میکند، قابل مقایسه نیست. عشق پدر به فرزند از اعماق روح و غریزه او میجوشد و حرارت محبت او است که موجب میشود خود را یکسره در خدمت نیازهای انبوه و پیچیده فرزندش قرار دهد. خدمات پدر به فرزند همواره از روی محبت و بدون هرگونه چشمداشتی است؛ چراکه فرزند، از آن هنگام که پا به دنیا میگذارد، تمام وجودش سراسر نیاز است و معمولاً تا سنین جوانی نمیتواند به پدر کمک شایانی بکند و کمتر پدری را میتوان سراغ گرفت که برای دریافت کمکی از فرزندش در آینده، بار سنگین فرزندآوری و مراقبت از فرزندان را بر خود هموار کند. در سنین نوجوانی و جوانی هم معمولاً استقلالطلبی، میل به جداشدن از خانواده و پیوستن به دوستان و گروههای اجتماعی، انتخاب همسر و تشکیل خانواده و زندگی مستقل، فرصت تلافی خدمات پدر را آنگونه که شایسته است، به فرزندان نمیدهد. مضاف بر اینکه کمکهای فرزندان به پدر و مادر معمولاً با چشم داشت دریافت خدمات بیشتری از سوی آنها است! شاید به همین سبب است که قرآن کریم در چند آیه با صراحت و لحن محکمی فرزندان را به احسان والدین توصیه میکند [۱۶] و در برابر والدین را از فریفتهشدن به محبت فرزندان و دست برداشتن از حدود الهی به خاطر آنها بیم میدهد. [۱۷] و به هرحال جایگاه و نوع تعامل پدر با فرزندان با جایگاه و کمیت و کیفیت کمکهای فرزندان نسبت به پدر بسیار متفاوت است؛ آنچنانکه اگر حتی فرزندان بخواهند خدمات، محبتها و رفتارهای محبتآمیز پدر و مادر را جبران کنند، هرگز نخواهند توانست. در روایتی آمده است که مردی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت مادر پیری دارد که به شدت ناتوان است و من از او مراقبت میکنم. او را تر و خشک کرده و غذا را جویده در دهانش میگذارم؛ آیا حق او را ادا کردهام؟ پیامبر پس از برشمردن برخی از خدمات مادر در دوران کودکی فرزند به او فرمود: اگر همه این کارها را هم انجام دهی باز نمیتوانی حق او را ادا کنی! [۱۸]
۲. عشق پدر به فرزند، عشق فطری و غریزی و از ژرفای وجود پدر است. این علاقه هرگز با علاقه فرزند به پدر که برخاسته از ناتوانی و نیاز او است، متفاوت است. به همین سبب فرزندان میتوانند به راحتی از خانواده و پدر و مادر دل کنده و برای خود خانوادهای تشکیل دهند، اما پدر و مادر هرگز نمیتواند از فرزندان خود دل کنده و آنان را فراموش کنند. این علاقه فطری و عمیق موجب میشود که پدر و مادر بسیاری از سختیها، بدرفتاریها و مشکلات رفتاری فرزندان را تحمل کرده و برای مراقبت از آنان خود را به دشواری و تلخکامی بیافکنند. سختگیریها و تنبیههایی که احیاناً از طرف برخی از والدین بر فرزندان اعمال میشود، معمولاً ناشی از حس دلسوزی و خیرخواهی است و کمتر والدینی را میتوان سراغ گرفت که فرزندان خود را با انگیزههای آزارگرانه تنبیه و تحت فشار قرار دهند. تحمل والدین در برابر بدرفتاری و کج رفتاری فرزندان زیاد است و از این رو آنگاه که خشمشان به سطح غیرقابل کنترلی میرسد، معمولاً از شدت و کیفیت آزاردهنده رفتار فرزندان یا مشکلات زندگی و فشارهای اجتماعی ناشی است. پدر و مادر، هیچگاه در شرایط عادی به کشتن فررند خود تصمیم نمیگیرند. غریزه پدری و مادری هرگز به آنان اجاز اندیشیدن به چنین کاری را هم نمیدهد؛ در حالی که تصمیم به قتل والدین از سوی فرزندان در شرایط عادی ممکن است. از این رو در اثبات عامدانه بودن قتل فرزند توسط پدر، شبهه جدی وجود دارد و به سهولت نمیتوان اثبات کرد که پدر به صورت آگاهانه، عامدانه و از روی قصد پیشین به قتل فرزند خود اقدام کرده است و بر اساس قاعده «الحدود تدرأ بالشبهات» [۱۹] آنجا که در تحقق عنوان جرم، شبههای پدید آید، حد از متهم ساقط میشود.
عقل و دین مجازات کور و صرفاً برای فرونشاندن حس انتقام را تأیید نمیکنند
۳. شکی نیست که عقلانیت و وجدان انسانها خواهان مجازات مجرم و چشاندن تلخی تنبیه به او است؛ اما این مجازات هرگز نمیتواند بیهدف و عاری از حکمت باشد. عقل و دین مجازات کور و صرفاً برای فرونشاندن حس انتقام را تأیید نمیکنند. مجازات باید ضمن تنبیه مجرم و ایجاد حس ترس و بازدارندگی در کسانی که برای ارتکاب جرم آمادگی دارند، به اصلاح و سامان دادن امور اجتماعی و ترمیم عواطف زخمی خانواده بزهدیده کمک کند. اگر کیفیت مجازات، خود به عمیقتر شدن زخم روانی و از هم پاشیدگی کانون خانواده بزهدیده منجر شود، آن مجازات عادلانه و عاقلانه نیست. پدر، محور حیات خانواده است. پدر، اساس زندگی و جریانساز حیات مادی و معنوی خانواده است و یقیناً فقدان او برای هستی خانواده جبرانناپذیر است. حال اگر فقدان او با روشی سهمگین و بسیار شدید، یعنی قصاص توسط اهل خانه، صورت گیرد، نه تنها حیات مادی و اجتماعی خانواده به خطر میافتد، بلکه حیات روانی و معنوی آنها نیز در معرض آسیب جدی قرار میگیرد. جایی که مادر و دیگر فرزندان و جد پدری باید تصمیم بگیرند و به کشتن پدر خانواده رضایت دهند! آیا این لحظه، لحظه بسیار دشواری نیست که میتواند همه عواطف انسانی را زیر پای خود له کند؟! شرع مطهر با برداشتن حکم قصاص پدر، حقیقتاً به خانواده زخمخورده کمک کرده تا در لحظه تصمیم گرفتن برای مجازات پدر، به تعارض سخت و جانکاهی نیفتند و خود در زیز سنگینی تصمیمشان سرکوب نشوند! اگر پدر توسط دیگر اعضای خانواده قصاص شود، نه تنها عواطف و حرمتهای انسانی در آن خانواده میمیرد و هستی آن خانواده از هم میفروپاشد، بلکه حرمت جایگاه پدر در منظومه حیات انسانی نیز به مخاطره افتاده و فرهنگی بنا نهاده میشود که افراد انسانی به سهولت بتوانند اساس حیات مادی، اجتماعی، روانشناختی و معنوی خود را از بین ببرند: «آن یکی بر سر شاخ، بن میبرید!»
۴. جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی به حق معتقدند که در تبیین و تحلیل جرمی که فاعل انسانی مرتکب میشود، نمیتوان تنها به خود فاعل پرداخته و او را علت کامل جرم دانست؛ درست است که در مقام مجازات، نمیتوان جز مجرم را مجازات کرد؛ اما در مقام تحلیل و تبیین جرم، نباید به او بسنده کرده و از بررسی مجموعه عوامل دخیل در تحقق جرم چشم پوشید. بسیاری از جرمها، به زمینههای فرهنگی، اجتماعی، تربیتی و غیره آن مسبوق است که به روشنی میتوان اثر آن را در نهادها و سازوکارهای اجتماعی و نیز کنشهای دیگر فاعلهای انسانی مشاهده کرد. از این رو بسا جرمی که در آن خود مجرم، تنها قسمتی از مسؤولیت را به عهده دارد و سرکوب مجرم و بیتوجهی به زمینهها و عوامل انسانی و غیرانسانی دخیل در تحقق جرم، نه تنها عادلانه نیست، بلکه به پاک شدن صورت مسأله و تکرار جرم کشیده خواهد شد؛ چه رسد که در مواردی خود مجرم هم در واقع قربانی دوم در صحنه جنایت است! در موضوع قتل رومینا اشرفی، باید به انصاف قضاوت کنیم. اکنون همه عواطف منفی به سمت پدر و شخصیت او جهت یافته و دیگر عوامل و زمینهها عامدانه یا از روی سهو نادیده انگاشته شده است. البته ما به همه ابعاد این جنایت هولناک آگاه نیستیم و از این رو پیش از برگزاری دادگاه، نمیتوان قضاوت روشن، جامع و منصفانهای در این باره مطرح کرد؛ اما به اجمال میتوان مجموعهای از زمینههای اجتماعی، فردی و فرهنگی را در تحقق این جرم مؤثر و مقصر معرفی کرد؛ هرچند سخن تفصیلی در این باب به بحثها و پژوهشهای تخصصی و گسترده نیاز دارد. امروزه مشکلات سیاسی، سختی و دشواری معیشت و تنگناهای اقتصادی، کاستی شدید در آموزش و نهادینهکردن فرهنگ و ارزشهای صحیح دینی و ملی، ضعف مهارت آموزی و آموزشهای ضروری زندگی درجهان کنونی، وجود نگرشهای اخلاقی ناقص و احیاناً نادرست در فرهنگ عمومی و خرده فرهنگها، فشارهای روانی ناشی از موقعیتهای زمانی، مثل قرنطینه ایام کرونا و دهها زمینه و عامل دیگر، که هرکدام در به وجودآمدن پدیدههایی از این قبیل سهیم است، میبایست در تحلیلها و قضاوتهای ما سهیم باشد و بیتوجهی به مجموعه عوامل، جز گمراهی ذهنی و عاطفی و بیانصافی رفتاری نتیجه دیگری ندارد!
۵. نکته مهم دیگری که در بسیاری از موارد نادیده گرفته میشود، نقش خود شخص بزه دیده در بروز جرم است. در موارد متعددی قربانی، خود نقش مؤثری در ایجاد جرم دارد. معمولاً افرادی که با رویدادهایی مانند قتل رومینا، برخورد احساسی صرف یا مغرضانه دارند، تلاش زیادی به خرج داده تا با ارائه تحلیل یک سویه و تحریف شده، تمام تقصیر را به گردن بزهکار انداخته و نقش بزده دیده را در پدیدآمدن جنایت، بپوشانند. در بسیاری از موارد اتفاق میافتد که بزهدیده با انجام اعمال آزارگرانه و تحریک شدید احساسات منفی بزهکار، او را علیه خود تحریک میکند. انسان موجودی عاطفی و هیجانی است و هرفردی بسته به شخصیت و مجموعه تواناییهای وجودیاش، تاب و تحمل زخمی شدن احساساتش اندازه خاصی دارد. همانگونه که همه افراد لازم است برای بالابردن سطح تحمل خود تلاش کنند، همینطور در موقعیتهای تنشزا میبایست از تحریک کردن شدید احساسات و هیجانات دیگران علیه خود نیز بپرهیزند. پدری را تصور کنید که با ماجرایی دشوار روبه رو میشود؛ مردی با ۱۶ سال تفاوت سنی با دخترش رابطه عاطفی برقرار کرده و کودک سیزده ساله را خام خیالات و خواستههای خود ساخته است. پدر که چنین ازدواجی را به صلاح دختر خود ندانسته و اساساً دختر را در موقعیت انتخاب صحیح و عاقلانه نمیداند، با این ازدواج مخالفت میکند. مرد ۲۹ ساله با خام کردن دختر او را فراری داده و با این کار به همه مردانگی، محبت، وفاداری و حیثیت پدر توهین میکند. پس از ۴ روز دلآشوبی و حرف و حدیثهای کوچه و بازار، دختر توسط پلیس دستگیر شده و متأسفانه بدون زمینهیابی روانشناختی، فرهنگی و دیگر شرایط کنونی خانه و خانواده، به خانه بازگردانده میشود. در این مواقع اگر دختر به اشتباه خود اقرار کرده و در صدد ترمیم عواطف پدر بر آید، معمولاً مشکل، آرام آرام برطرف شده و شرایط روانی خانواده عادی میشود؛ خصوصاً اگر خویشان نزدیک به حمایت از آرامش خانواده برخاسته و در صدد دلجویی از پدر و دختر برآیند. اما متأسفانه نسل جدید ما که تربیت شده فضاهای مجازی و دارای برخی از نگرشهای ضدفرهنگ ملی و بومی است و کمترین مهارتهای ارتباطی را آموزش دیده است، با سرسختی و پافشاری بر مواضع نادرست خود آتش خشم پدر را شعلهورتر میکند. پدری که تمام وجودش مهر فرزند است و برای آینده او آزروهای زیادی را در سر میپرورد، در برابر این همه هجوم ناجوانمردانه از اینجا و آنجا تاب تحمل از کف میدهد و آن میشود که نباید بشود! در این تصویر از ماجرای رومینا به خوبی میتوان رد پای بهمن، رومینا، خویشان، پلیس و دیگر فاعلها و زمینههای انسانی را دید که هرکدام در پدیدآمدن این جنایت دلخراش سهیماند. شکی نیست که پدر رومینا باید مجازات شود؛ اما چرا نامنصافانه بر سهم دیگران و خطای غیرقابلانکار آنان چشم بپوشیم و همه تقصیرها را به گردن پدر له شده در زیر ضربههای عاطفی و معنوی خراب کنیم؟! لحظهای چشمان خود را ببندیم و خود در جای آن پدر بگذاریم، آیا ممکن نبود ما هم چنان جنایتی را مرتکب شویم؟! قضاوت منصفانه حکم میکند که هم پدر و هم دیگر کسانی که در رویدادن این اتفاق سهمی داشتهاند، سرزنش و احیاناً بازخواست و مجازات شوند!
۶. حکم عدم جواز قصاص پدر به سبب قتل فرزند، مخصوص زمانی است که قتل، در شرایط عادی رخ داده و به نظر متخصصان امر، پدر در وقت جنایت، قادر به مهار هیجانات خود بوده و بتواند مسؤولیت رفتار خود را بپذیرد. بنابر این اگر پدر موقتاً یا به صورت دائمی از عقل و اراده بهنجار و لازم برای مسؤولیت کیفری برخودار نباشد، موضوع، تخصصا از بحث ما خارج خواهد بود؛ [۲۰] زیرا به حکم عقل و دین، عقل و اختیار از شرایط اصلی و اساسی تکلیف است و فرد دیوانه چه دیوانه دائمی و چه موقتی، از مجازات حدی معاف است؛ هرچند ممکن است قانون، مجازات خفیفتری برای او در نظر بگیرد. نیز اگر قتل فرزند توسط پدر، مشمول عناوین دیگری مانند «فساد فی الارض» قرار گیرد، ممکن است به اعدام پدر حکم شود. باید منتظر بود تا دادگاه رومینا تشکیل شده و ابعاد و لایههای مختلف قتل او برای همه روشن شود. به اقتضای وجدان و عاطفه انسانی آنچه که اکنون برای یاری خانواده رومینا لازم است، پرهیز از واردآوردن فشار روانی بیشتر بر این خانواده است. تحلیلهای ناقص، جانبدارانه، توهین به پدر و تبلیغ و تشویق برای مجازات او، توهین به نوجوان کشته شده و ساختن حرفها، حدیثها و تصویرهای نامناسب درباره رابطهاش با بهمن، توهین به دین و ارزشهای دینی و ملی و غیره، هیزمی بر آتش دل سوخته این خانواده است. هرکس از این فاجعه دردناک دلش به درد آمده و ناراحت است، میبایست از قضاوت عجولانه و شخصی دم فروبنند و کار را به دادگاه و قاضی بسپارد و برای آرام ساختن دل سوخته این خانواده تلاش کند.
چه باید کرد تا این اتفاق برای رومیناها و پدران رومیناها تکرار نشود؟
بخش سوم: راهکارهایی برای تکرارنشدن این جنایت
اکنون رومینا کشته شده و پدرش در بازداشت و منتظر محاکمه و مجازات است. رومینا دیگر زنده نخواهد شد و پدر او نیز دیگر فرصت ندارد از این جنایت پیشگیری کند؛ اما رومیناها و پدر رومیناهای دیگری هستند که اکنون زندهاند و ممکن است دیر یا زود به سرنوشت رومینا اشرفی و پدرش گرفتار شوند. پرسش مهم و حیاتی این است: «چه باید کرد تا این اتفاق برای رومیناها و پدران رومیناها تکرار نشود؟» سخن در این باره بسیار است و البته پرداختن به پاسخ نیز کار یکنفر نیست. محموعه صاحب نظران، مصلحان و سیاستگذاران میبایست در این عرصه قدم نهاده و کار جدی کنند. در اینجا از باب «نمی از یم» به برخی از راهکارهای پیشنهادی اشاره میکنیم:
۱. نخستین قدم راهبردی برای پیشگیری از این گونه اتفاقات، اصلاح نظام آموزشی کشور است. نظامی که هم رومیناها و هم پدران آنها در آن آموزش دیده و میبینند. متأسفانه بسیاری از مواد درسی و برنامههای پرورشی جاری در آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور، به اهداف نظام اسلامی و حیات طیبه شهرندان ایرانی ربط مستقیمی ندارد. در مقابل، بسیاری از اموری که جز نیازهای اساسی زندگی سالم و بالنده برای فرد و جامعه اسلامی است، در نظام آموزشی ما جایگاهی ندارد. آموزش و پرورش و دانشگاه و دیگر زمینههای تعلیمی، تربیتی و فرهنگی باید در قالب نظامی واحد، منسجم، راهبردی، معطوف به نیازها، آسیبها و ظرفیتها با مدیریت واحد بومی و اسلامی اداره شود. در جامعهای که نهادهای فرهنگی و آموزشی آن به صورت موازی و گاهی متعارض و متضاد با یکدیگر و بدون برنامه و مدیریت واحد رفتار میکنند، بیش از آنچه در آسیبهای اجتماعی شاهد هستیم، انتظاری نیست.
۲. فضای مجازی امروز در کنار ظرفیتهای بیبدیلی که در اختیار اقشار مختلف قرار داده، آسیبهای جدی و خطرناکی را هم برای همه افراد خصوصاً جوانان به وجود آورده است. متأسفانه نگاه آلوده سیاسی به مسائل فرهنگی و استراتژیک هنوز نگذاشته است تا برخی از مسؤولان کشور به اهمیت این عرصه و خطراتی که برای نسلهای کنونی و آینده و تمامیت استقلال و فرهنگ ما در حال ایجاد کردن است، آگاه شوند. اگر حاکمان جمهوری اسلامی خواهان حفظ و ارتقای امنیت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و روانی جامعهاند، دیر یا زود میبایست برای مدیریت عاقلانه و صحیح این فضا طرحی نو دراندازند؛ امروزه بنا به آمارهای موجود بخش قابل توجهی از آسیبهای اجتماعی، در فضای مجازی و به سبب ظرفیتهای خطرناک این عرصه در حال روی دادن است.
۳. زندگی اجتماعی به خودی خود دارای پیچیدگیها و ظرافتهایی است که ضرورت آموزش، مدیریت نگرشها، ارزشها و مهارتهای اجتماعی و وجود نهادها و مراکز حمایتی و هدایتی را توجیه میکند؛ چه رسد به جهان امروز که پدیدههای انسانی با سرعتی شگرف و غیرقابل کنترل در حال پدیدآیی و تحول است. به واقع بسیاری از افراد و خانوادههای ایرانی، آمادگی لازم برای رویارویی با مسائل اجتماعی را نداشته و سخت نیازمند حمایت و هدایت مستقیم و نزدیک نهادهای حکومتیاند. بسیاری از مشکلات و آسیبها با برخورداری از شناختها، نگرشها، مهارتها و حمایتهای به هنگام قابل پیشگیری است. متأسفانه از یک سو ظرفیت کمی و کیفی کنونی نهاد مشاوره و مددکاری کشور برای کمک به این وضعیت ناتوان و اندک است و از سوی دیگر، هزینههای سرسامآور خدمات مشاوره و روانشناسی و ناتوانی اکثر خانوادهها از پرداخت هزینه این خدمات و از سوی سوم نهادینه نبودن فرهنگ رجوع به مشاور و دریافت خدمات مددکاری، مردم را بدون دفاع در میانه میدان رها ساخته است. جامعه ما امروز سخت نیازمند همکاری همه نهادها و سازمانهای مسؤول برای ایجاد چتر حمایتی و هدایتی بر سر جامعه است. شرایط باید به گونهای باشد که هیچ شهروند ایرانی در هیچ کجایی ایران، احساس درماندگی، تنهایی، سردرگمی و بیچارگی نکند و به محض رویاروشدن با مشکلی که خود قادر به حل آن نیست از خدمات هدایتی و حمایتی حکومت بهره برد. بدیهی است که فعال کردن ظرفیت بیبدیل مساجد و کانونهای اعتماد محلی، بخشی از این پروژه خواهد بود.
۴. متأسفانه جریان هنری در کشور ما هیچگاه آنگونه که شایسته و بایسته است در خدمت اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی نبوده است. هنر و هنرورزی که مهمترین تجلی شعور، عاطفه و خلاقیت انسانی است به جای آنکه در خدمت تقویت بنیادهای اخلاقی و معنوی و ارزشهای والای انسانی باشد، بیشتر در خدمت به غرائز و خواهشهای نفسانی گام زده است. نگاهی به جریانهای هنری و ادبی پیش و پس از انقلاب اسلامی، به خوبی نشان میدهد که در بسیاری از مواقع، هنر علیه ارزش به کار گرفته شده و با افسوس تمام امروزه به کالایی برای پرکردن جیب شماری سوداگر و ارضای حس شهرتپرستی و شهوتزدگی عدهای تاجر و سلبریتی تبدیل شده است. امروزه اغلب فیلمهای سینمایی، سریالها و به ویژه تولیدات سخیفی که در شبکه خانگی توزیع میشود، جز دامنزدن به احساسات کور، سطحینگری، شهوتپرستی و افتادن نسل نوجوان و جوان به دنبال ارزشهای سخیف حیوانی نتیجه و پیامدی ندارد. هنر میبایست در خدمت اعتلای عقلی، علمی، فرهنگی و آرمانی جامعه باشد. مدیریت این ظرفیت بسیار مهم و بیبدیل انسانی اکنون در دست عدهای نااهل است و آنچه بر هنر و هنردوست و مردم تشنه هنر از آسیبها میرود، در میان هیاهوها و قبلیهگرایی سیاسی مغفول مانده و میماند. حاکمیت نظام اسلامی در همه سطوح باید هدایت و مدیریت عرصه هنر را از چنگ نااهلان خارج کرده و به اهل آن بسپارد و این عرصه را برای کودک و نوجوان و جوان ایرانی ایمن ساخته و این ظرفیت ارزشمند را دستمایه و زمینه ارتقای علمی، اخلاقی، اعتقادی و فرهنگی نسل حاضر و آتی قرار دهد! به امید آن روز.
از منظر فقه اسلامی آیا پدر به سبب قتل عمد فرزندش قصاص میشود یا خیر؟
قتل فجیع و تکاندهنده رومینا اشرفی، دختر نوجوان تالشی، به دست پدر و به خاطر دوستی با مردی به نام بهمن و فرار از خانه به مدت ۴ روز، موجی از احساسات منفی، نگرانی و پرسشهای گوناگون را در اذهان جامعه برانگیخت. قتل رومینا نخستین پدیده در این راستا نیست و آخرین هم نخواهد بود. این پدیده تأثرانگیز، ابعاد گوناگون جامعهشناختی، روانشناختی، حقوقی، فقهی و فرهنگی دارد، که پرداختن به همه در یک مقاله ممکن نیست و صاحب نظران در رشتههای گوناگون میبایست به آن پرداخته و لایههای گوناگون و زاویههای مختلف آن را واکاوی کنند؛ چنانکه پیش از این نیز در پژوهشهای علمی به نمونههایی از این اتفاقات پرداخته شده است. یکی از ابعاد این پدیده، بعد فقهی آن بوده و در این خصوص پرسشهایی مطرح است. مهمترین پرسشی که این روزها از منظر فقهی و حقوقی و زیر تأثیر عواطف زخمخورده جامعه، ذهنها را میخراشد، فتوای فقیهان مسلمان در باب عدم جواز قصاص پدر به سبب کشتن فرزند است. برخی میپرسند چرا نظام فقهی اسلام در خصوص جنایت پدر علیه فرزند به عدالت رفتار نکرده و پدر را تنها به پرداخت دیه و تعزیر محکوم دانسته است؟ آیا این ظلم به فرزند نیست؟! حکمت یا حکمتهای نهفته در این حکم چیست؟
پاسخ به این پرسش علاوه بر تبیین دلایل و مستندات فقهی حکم، به تحلیلهای جامعهشناختی، روانشناختی و فرهنگی موضوع نیاز دارد. از این رو میکوشیم تا با پرتوافکنی بر موضوع و رابطه آن با حکم و توجه به ابعاد گوناگون آن، پاسخ روشن و عقل پسندی را به دست آوریم. مطالب را در ضمن سه بخش پی میگیریم:
۱. توضیح و تبیین فقهی موضوع [۱] و حکم فقهی [۲]؛
۲. تحلیل روانشناختی و فرهنگی موضوع حکم؛
۳. راهکارهای پیشنهادی برای تکرارنشدن چنین رویدادهایی.
بخش اول
پرسش اصلی این است که از منظر فقه اسلامی آیا پدر به سبب قتل عمد فرزندش قصاص میشود یا خیر؟
پاسخ
قرآن، سنت و عقل سه منبع استنباط احکام فقهی است. از این رو اگر حکم فقهی موضوعی در قرآن وجود نداشته و عقل نیز درباره آن ساکت بماند، سنت معصومان (علیهم السلام) تنها منبع استنباط حکم فقهی خواهد بود. در قرآن کریم به اهمیت و جواز موضوع قصاص اشاره شده و حیات اجتماع در گرو اجرای این حکم در جامعه دانسته شده است. [۳] از دیگر سو صریحاً به این امر اشاره شده که جان در برابر جان است و هرکس دیگری را به عمد و از روی آگاهی بکشد، در صورت خواست اولیای مقتول، باید قصاص شود؛ [۴] ولی کشتن از روی خطا موجب قصاص نیست و قاتل، تنها به پرداخت دیه و کفاره آزادی یک بنده و در صورت عدم وجود یا عدم قدرت بر آزادی بنده، به گرفتن روزه در دو ماه پی در پی، محکوم است. [۵] یقیناً حکم و موضوعی به اهمیت کشتن یک انسان، شرایط و ضوابطی دارد که همه آن در قرآن کریم نیامده و بر اساس آیات گوناگون، مانند آیات ۵۹ و ۶۵ سوره نساء و آیه ۴۴ سوره نحل و آیه ۷ سوره حشر، میبایست به سنت پیامبر و امامان اهل بیت (علیهم السلام) مراجعه شود. از این رو فقیهان مسلمان با استناد به روایات معصومان (علیهم السلام)، که تبیین کننده و تفصیل دهنده آیات قرآن کریم است، برای جواز قصاص نفس (جان)، شرایطی را مطرح کردهاند. [۶] یکی از شرایط جواز قصاص، این است که قاتل، پدر مقتول نباشد و بر این اساس، پدر در برابر قتل فرزندش قصاص نمیشود. البته عنوانی که فقها برگرفته از روایات، به کار میبرند، قصاص «والد» در برابر قتل «ولد» یا قصاص «پدر» در برابر قتل «پسر» است؛ یعنی حکم را ظاهراً به قتل «پسر» توسط «پدر» اختصاص دادهاند؛ زیرا قتل دختر به دست پدر، تخصصا [۷] از موضوع خارج است؛ چراکه به استناد ظاهر آیه قرآن [۸] و روایات رسیده، مرد در برابر زن قصاص نمیشود؛ بلکه خانواده مقتول میتوانند دیه زن را از قاتل گرفته یا نیم باقی مانده دیه مقتول را به قاتل بپردازند و او را قصاص کنند. ولی به نظر میرسد مقصود روایات و سخن فقیهان از «ولد»، مطلق فرزندان است و در این حکم میان دختر و پسر فرقی نیست. استناد فقیهان در لزوم رعایت این شرط برای جواز قصاص، روایات متعددی است که در کتابهای معتبر حدیثی و با اسناد معتبر وارد شده است. شیخ حر عاملی در جلد ۲۹ وسایل الشیعه در بخشی که به این موضوع اختصاص داده، یازده روایت را ثبت کرده که اکثر آنها روایات صحیح و معتبری است. مضمون اکثر این روایات این است که پدر به واسطه کشتن فرزند، قصاص نمیشود؛ بلکه باید او را به شدت تنبیه بدنی کرده و دیه قتل فرزند را از او ستاند. برای نمونه به دو روایت اشاره میشود:
- امام صادق یا امام باقر (علیهماالسلام) فرمود: «پدر برای کشتن فرزند قصاص نمیشود؛ ولی فرزند اگر عامدانه پدرش را بکشد، قصاص میشود.» [۹]
- حلبی از امام صادق (علیه السلام) میپرسد: «آیا اگر مردی پسرش را بکشد، قصاص میشود؟ امام (علیه السلام) فرمود: نه! و هیچکدام از یکدیگر ارث نمیبرد، اگر دیگری را بکشد!» [۱۰]
بر این اساس قانون مجازات اسلامی هم در موضوع قتل فرزند توسط پدر، پدر را سزاوار قصاص ندانسته و برای قاتل، به پرداخت دیه و تعزیر حکم کرده است. [۱۱]
حکمت حکمی که برای پدر رومینا صادر میشود چیست؟
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که علت تفاوت در حکم چیست؟ مگر پدر و فرزند هر دو انسان مسلمان نیستند و بر اساس حکم «اعدلوا هو اقرب للتقوی» [۱۲] نمیبایست در حقوق و تکالیف یکسان باشند؟ آیا این تفاوت در حکم موجب کاسته شدن از اهمیت جنایت پدر نمیشود؟
پاسخ
اولاً شکی نیست که بر اساس آیه «… و من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعاً…» [۱۳] قتل عامدانه فرزند توسط پدر، رفتاری جنایتکارانه علیه انسانیت و از منظر شرع مطهر، محکوم و نکوهیده است و اولیای فرزند میتوانند برای گرفتن حق خود علیه پدر اقامه دعوا کرده و خواهان مجازات او باشند. [۱۴] قتل عمد گناه کبیرهای است که هرکس مرتکب شود، مستحق عذاب ابدی است [۱۵] و در این امر، میان پدر و غیر او تفاوتی نیست. پس تفاوت خاصی که در مجازات پدر قاتل با دیگر قاتلان وجود دارد، هرگز به معنای اهمیت کمتر رفتار جنایتکارانه پدر نیست. این تفاوت در حکم، حکمتهایی دارد که در ادامه نوشتار به تحلیل آن میپردازیم.
بخش دوم: تحلیل روانشناختی و فرهنگی حکم
در این راستا توجه به چند نکته راهگشا است:
۱. اگر با نگاه منصفانه و واقعنگرانه به روابط پدر و فرزند بنگریم به خوبی روشن میشود که نسبت پدر با فرزند، هرگز مانند نسبت فرزند با پدر نیست؛ پدر، اصل وجود فرزند و علت حیات او است. پدر با عشق و علاقه وصف ناپذیری، نهال وجود فرزند را کاشته و پس از جوانهزدن با تمام وجود برای شکوفاشدن آن تلاش میکند. پدر، اساس خانواده است و اگر تلاشها و تکاپوهای او برای ایجاد آسایش و آرامش اهل خانه نباشد، خانواده از هم میگسلد و میفروپاشد. عشق پدر به فرزند و تلاشهای خالصانه و صادقانه او در مراقبت جسمی، روانی و معنوی از او هرگز با علاقه فرزند به پدر و کمکهای اندکی که فرزند به پدر میکند، قابل مقایسه نیست. عشق پدر به فرزند از اعماق روح و غریزه او میجوشد و حرارت محبت او است که موجب میشود خود را یکسره در خدمت نیازهای انبوه و پیچیده فرزندش قرار دهد. خدمات پدر به فرزند همواره از روی محبت و بدون هرگونه چشمداشتی است؛ چراکه فرزند، از آن هنگام که پا به دنیا میگذارد، تمام وجودش سراسر نیاز است و معمولاً تا سنین جوانی نمیتواند به پدر کمک شایانی بکند و کمتر پدری را میتوان سراغ گرفت که برای دریافت کمکی از فرزندش در آینده، بار سنگین فرزندآوری و مراقبت از فرزندان را بر خود هموار کند. در سنین نوجوانی و جوانی هم معمولاً استقلالطلبی، میل به جداشدن از خانواده و پیوستن به دوستان و گروههای اجتماعی، انتخاب همسر و تشکیل خانواده و زندگی مستقل، فرصت تلافی خدمات پدر را آنگونه که شایسته است، به فرزندان نمیدهد. مضاف بر اینکه کمکهای فرزندان به پدر و مادر معمولاً با چشم داشت دریافت خدمات بیشتری از سوی آنها است! شاید به همین سبب است که قرآن کریم در چند آیه با صراحت و لحن محکمی فرزندان را به احسان والدین توصیه میکند [۱۶] و در برابر والدین را از فریفتهشدن به محبت فرزندان و دست برداشتن از حدود الهی به خاطر آنها بیم میدهد. [۱۷] و به هرحال جایگاه و نوع تعامل پدر با فرزندان با جایگاه و کمیت و کیفیت کمکهای فرزندان نسبت به پدر بسیار متفاوت است؛ آنچنانکه اگر حتی فرزندان بخواهند خدمات، محبتها و رفتارهای محبتآمیز پدر و مادر را جبران کنند، هرگز نخواهند توانست. در روایتی آمده است که مردی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت مادر پیری دارد که به شدت ناتوان است و من از او مراقبت میکنم. او را تر و خشک کرده و غذا را جویده در دهانش میگذارم؛ آیا حق او را ادا کردهام؟ پیامبر پس از برشمردن برخی از خدمات مادر در دوران کودکی فرزند به او فرمود: اگر همه این کارها را هم انجام دهی باز نمیتوانی حق او را ادا کنی! [۱۸]
۲. عشق پدر به فرزند، عشق فطری و غریزی و از ژرفای وجود پدر است. این علاقه هرگز با علاقه فرزند به پدر که برخاسته از ناتوانی و نیاز او است، متفاوت است. به همین سبب فرزندان میتوانند به راحتی از خانواده و پدر و مادر دل کنده و برای خود خانوادهای تشکیل دهند، اما پدر و مادر هرگز نمیتواند از فرزندان خود دل کنده و آنان را فراموش کنند. این علاقه فطری و عمیق موجب میشود که پدر و مادر بسیاری از سختیها، بدرفتاریها و مشکلات رفتاری فرزندان را تحمل کرده و برای مراقبت از آنان خود را به دشواری و تلخکامی بیافکنند. سختگیریها و تنبیههایی که احیاناً از طرف برخی از والدین بر فرزندان اعمال میشود، معمولاً ناشی از حس دلسوزی و خیرخواهی است و کمتر والدینی را میتوان سراغ گرفت که فرزندان خود را با انگیزههای آزارگرانه تنبیه و تحت فشار قرار دهند. تحمل والدین در برابر بدرفتاری و کج رفتاری فرزندان زیاد است و از این رو آنگاه که خشمشان به سطح غیرقابل کنترلی میرسد، معمولاً از شدت و کیفیت آزاردهنده رفتار فرزندان یا مشکلات زندگی و فشارهای اجتماعی ناشی است. پدر و مادر، هیچگاه در شرایط عادی به کشتن فررند خود تصمیم نمیگیرند. غریزه پدری و مادری هرگز به آنان اجاز اندیشیدن به چنین کاری را هم نمیدهد؛ در حالی که تصمیم به قتل والدین از سوی فرزندان در شرایط عادی ممکن است. از این رو در اثبات عامدانه بودن قتل فرزند توسط پدر، شبهه جدی وجود دارد و به سهولت نمیتوان اثبات کرد که پدر به صورت آگاهانه، عامدانه و از روی قصد پیشین به قتل فرزند خود اقدام کرده است و بر اساس قاعده «الحدود تدرأ بالشبهات» [۱۹] آنجا که در تحقق عنوان جرم، شبههای پدید آید، حد از متهم ساقط میشود.
عقل و دین مجازات کور و صرفاً برای فرونشاندن حس انتقام را تأیید نمیکنند
۳. شکی نیست که عقلانیت و وجدان انسانها خواهان مجازات مجرم و چشاندن تلخی تنبیه به او است؛ اما این مجازات هرگز نمیتواند بیهدف و عاری از حکمت باشد. عقل و دین مجازات کور و صرفاً برای فرونشاندن حس انتقام را تأیید نمیکنند. مجازات باید ضمن تنبیه مجرم و ایجاد حس ترس و بازدارندگی در کسانی که برای ارتکاب جرم آمادگی دارند، به اصلاح و سامان دادن امور اجتماعی و ترمیم عواطف زخمی خانواده بزهدیده کمک کند. اگر کیفیت مجازات، خود به عمیقتر شدن زخم روانی و از هم پاشیدگی کانون خانواده بزهدیده منجر شود، آن مجازات عادلانه و عاقلانه نیست. پدر، محور حیات خانواده است. پدر، اساس زندگی و جریانساز حیات مادی و معنوی خانواده است و یقیناً فقدان او برای هستی خانواده جبرانناپذیر است. حال اگر فقدان او با روشی سهمگین و بسیار شدید، یعنی قصاص توسط اهل خانه، صورت گیرد، نه تنها حیات مادی و اجتماعی خانواده به خطر میافتد، بلکه حیات روانی و معنوی آنها نیز در معرض آسیب جدی قرار میگیرد. جایی که مادر و دیگر فرزندان و جد پدری باید تصمیم بگیرند و به کشتن پدر خانواده رضایت دهند! آیا این لحظه، لحظه بسیار دشواری نیست که میتواند همه عواطف انسانی را زیر پای خود له کند؟! شرع مطهر با برداشتن حکم قصاص پدر، حقیقتاً به خانواده زخمخورده کمک کرده تا در لحظه تصمیم گرفتن برای مجازات پدر، به تعارض سخت و جانکاهی نیفتند و خود در زیز سنگینی تصمیمشان سرکوب نشوند! اگر پدر توسط دیگر اعضای خانواده قصاص شود، نه تنها عواطف و حرمتهای انسانی در آن خانواده میمیرد و هستی آن خانواده از هم میفروپاشد، بلکه حرمت جایگاه پدر در منظومه حیات انسانی نیز به مخاطره افتاده و فرهنگی بنا نهاده میشود که افراد انسانی به سهولت بتوانند اساس حیات مادی، اجتماعی، روانشناختی و معنوی خود را از بین ببرند: «آن یکی بر سر شاخ، بن میبرید!»
۴. جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی به حق معتقدند که در تبیین و تحلیل جرمی که فاعل انسانی مرتکب میشود، نمیتوان تنها به خود فاعل پرداخته و او را علت کامل جرم دانست؛ درست است که در مقام مجازات، نمیتوان جز مجرم را مجازات کرد؛ اما در مقام تحلیل و تبیین جرم، نباید به او بسنده کرده و از بررسی مجموعه عوامل دخیل در تحقق جرم چشم پوشید. بسیاری از جرمها، به زمینههای فرهنگی، اجتماعی، تربیتی و غیره آن مسبوق است که به روشنی میتوان اثر آن را در نهادها و سازوکارهای اجتماعی و نیز کنشهای دیگر فاعلهای انسانی مشاهده کرد. از این رو بسا جرمی که در آن خود مجرم، تنها قسمتی از مسؤولیت را به عهده دارد و سرکوب مجرم و بیتوجهی به زمینهها و عوامل انسانی و غیرانسانی دخیل در تحقق جرم، نه تنها عادلانه نیست، بلکه به پاک شدن صورت مسأله و تکرار جرم کشیده خواهد شد؛ چه رسد که در مواردی خود مجرم هم در واقع قربانی دوم در صحنه جنایت است! در موضوع قتل رومینا اشرفی، باید به انصاف قضاوت کنیم. اکنون همه عواطف منفی به سمت پدر و شخصیت او جهت یافته و دیگر عوامل و زمینهها عامدانه یا از روی سهو نادیده انگاشته شده است. البته ما به همه ابعاد این جنایت هولناک آگاه نیستیم و از این رو پیش از برگزاری دادگاه، نمیتوان قضاوت روشن، جامع و منصفانهای در این باره مطرح کرد؛ اما به اجمال میتوان مجموعهای از زمینههای اجتماعی، فردی و فرهنگی را در تحقق این جرم مؤثر و مقصر معرفی کرد؛ هرچند سخن تفصیلی در این باب به بحثها و پژوهشهای تخصصی و گسترده نیاز دارد. امروزه مشکلات سیاسی، سختی و دشواری معیشت و تنگناهای اقتصادی، کاستی شدید در آموزش و نهادینهکردن فرهنگ و ارزشهای صحیح دینی و ملی، ضعف مهارت آموزی و آموزشهای ضروری زندگی درجهان کنونی، وجود نگرشهای اخلاقی ناقص و احیاناً نادرست در فرهنگ عمومی و خرده فرهنگها، فشارهای روانی ناشی از موقعیتهای زمانی، مثل قرنطینه ایام کرونا و دهها زمینه و عامل دیگر، که هرکدام در به وجودآمدن پدیدههایی از این قبیل سهیم است، میبایست در تحلیلها و قضاوتهای ما سهیم باشد و بیتوجهی به مجموعه عوامل، جز گمراهی ذهنی و عاطفی و بیانصافی رفتاری نتیجه دیگری ندارد!
۵. نکته مهم دیگری که در بسیاری از موارد نادیده گرفته میشود، نقش خود شخص بزه دیده در بروز جرم است. در موارد متعددی قربانی، خود نقش مؤثری در ایجاد جرم دارد. معمولاً افرادی که با رویدادهایی مانند قتل رومینا، برخورد احساسی صرف یا مغرضانه دارند، تلاش زیادی به خرج داده تا با ارائه تحلیل یک سویه و تحریف شده، تمام تقصیر را به گردن بزهکار انداخته و نقش بزده دیده را در پدیدآمدن جنایت، بپوشانند. در بسیاری از موارد اتفاق میافتد که بزهدیده با انجام اعمال آزارگرانه و تحریک شدید احساسات منفی بزهکار، او را علیه خود تحریک میکند. انسان موجودی عاطفی و هیجانی است و هرفردی بسته به شخصیت و مجموعه تواناییهای وجودیاش، تاب و تحمل زخمی شدن احساساتش اندازه خاصی دارد. همانگونه که همه افراد لازم است برای بالابردن سطح تحمل خود تلاش کنند، همینطور در موقعیتهای تنشزا میبایست از تحریک کردن شدید احساسات و هیجانات دیگران علیه خود نیز بپرهیزند. پدری را تصور کنید که با ماجرایی دشوار روبه رو میشود؛ مردی با ۱۶ سال تفاوت سنی با دخترش رابطه عاطفی برقرار کرده و کودک سیزده ساله را خام خیالات و خواستههای خود ساخته است. پدر که چنین ازدواجی را به صلاح دختر خود ندانسته و اساساً دختر را در موقعیت انتخاب صحیح و عاقلانه نمیداند، با این ازدواج مخالفت میکند. مرد ۲۹ ساله با خام کردن دختر او را فراری داده و با این کار به همه مردانگی، محبت، وفاداری و حیثیت پدر توهین میکند. پس از ۴ روز دلآشوبی و حرف و حدیثهای کوچه و بازار، دختر توسط پلیس دستگیر شده و متأسفانه بدون زمینهیابی روانشناختی، فرهنگی و دیگر شرایط کنونی خانه و خانواده، به خانه بازگردانده میشود. در این مواقع اگر دختر به اشتباه خود اقرار کرده و در صدد ترمیم عواطف پدر بر آید، معمولاً مشکل، آرام آرام برطرف شده و شرایط روانی خانواده عادی میشود؛ خصوصاً اگر خویشان نزدیک به حمایت از آرامش خانواده برخاسته و در صدد دلجویی از پدر و دختر برآیند. اما متأسفانه نسل جدید ما که تربیت شده فضاهای مجازی و دارای برخی از نگرشهای ضدفرهنگ ملی و بومی است و کمترین مهارتهای ارتباطی را آموزش دیده است، با سرسختی و پافشاری بر مواضع نادرست خود آتش خشم پدر را شعلهورتر میکند. پدری که تمام وجودش مهر فرزند است و برای آینده او آزروهای زیادی را در سر میپرورد، در برابر این همه هجوم ناجوانمردانه از اینجا و آنجا تاب تحمل از کف میدهد و آن میشود که نباید بشود! در این تصویر از ماجرای رومینا به خوبی میتوان رد پای بهمن، رومینا، خویشان، پلیس و دیگر فاعلها و زمینههای انسانی را دید که هرکدام در پدیدآمدن این جنایت دلخراش سهیماند. شکی نیست که پدر رومینا باید مجازات شود؛ اما چرا نامنصافانه بر سهم دیگران و خطای غیرقابلانکار آنان چشم بپوشیم و همه تقصیرها را به گردن پدر له شده در زیر ضربههای عاطفی و معنوی خراب کنیم؟! لحظهای چشمان خود را ببندیم و خود در جای آن پدر بگذاریم، آیا ممکن نبود ما هم چنان جنایتی را مرتکب شویم؟! قضاوت منصفانه حکم میکند که هم پدر و هم دیگر کسانی که در رویدادن این اتفاق سهمی داشتهاند، سرزنش و احیاناً بازخواست و مجازات شوند!
۶. حکم عدم جواز قصاص پدر به سبب قتل فرزند، مخصوص زمانی است که قتل، در شرایط عادی رخ داده و به نظر متخصصان امر، پدر در وقت جنایت، قادر به مهار هیجانات خود بوده و بتواند مسؤولیت رفتار خود را بپذیرد. بنابر این اگر پدر موقتاً یا به صورت دائمی از عقل و اراده بهنجار و لازم برای مسؤولیت کیفری برخودار نباشد، موضوع، تخصصا از بحث ما خارج خواهد بود؛ [۲۰] زیرا به حکم عقل و دین، عقل و اختیار از شرایط اصلی و اساسی تکلیف است و فرد دیوانه چه دیوانه دائمی و چه موقتی، از مجازات حدی معاف است؛ هرچند ممکن است قانون، مجازات خفیفتری برای او در نظر بگیرد. نیز اگر قتل فرزند توسط پدر، مشمول عناوین دیگری مانند «فساد فی الارض» قرار گیرد، ممکن است به اعدام پدر حکم شود. باید منتظر بود تا دادگاه رومینا تشکیل شده و ابعاد و لایههای مختلف قتل او برای همه روشن شود. به اقتضای وجدان و عاطفه انسانی آنچه که اکنون برای یاری خانواده رومینا لازم است، پرهیز از واردآوردن فشار روانی بیشتر بر این خانواده است. تحلیلهای ناقص، جانبدارانه، توهین به پدر و تبلیغ و تشویق برای مجازات او، توهین به نوجوان کشته شده و ساختن حرفها، حدیثها و تصویرهای نامناسب درباره رابطهاش با بهمن، توهین به دین و ارزشهای دینی و ملی و غیره، هیزمی بر آتش دل سوخته این خانواده است. هرکس از این فاجعه دردناک دلش به درد آمده و ناراحت است، میبایست از قضاوت عجولانه و شخصی دم فروبنند و کار را به دادگاه و قاضی بسپارد و برای آرام ساختن دل سوخته این خانواده تلاش کند.
چه باید کرد تا این اتفاق برای رومیناها و پدران رومیناها تکرار نشود؟
بخش سوم: راهکارهایی برای تکرارنشدن این جنایت
اکنون رومینا کشته شده و پدرش در بازداشت و منتظر محاکمه و مجازات است. رومینا دیگر زنده نخواهد شد و پدر او نیز دیگر فرصت ندارد از این جنایت پیشگیری کند؛ اما رومیناها و پدر رومیناهای دیگری هستند که اکنون زندهاند و ممکن است دیر یا زود به سرنوشت رومینا اشرفی و پدرش گرفتار شوند. پرسش مهم و حیاتی این است: «چه باید کرد تا این اتفاق برای رومیناها و پدران رومیناها تکرار نشود؟» سخن در این باره بسیار است و البته پرداختن به پاسخ نیز کار یکنفر نیست. محموعه صاحب نظران، مصلحان و سیاستگذاران میبایست در این عرصه قدم نهاده و کار جدی کنند. در اینجا از باب «نمی از یم» به برخی از راهکارهای پیشنهادی اشاره میکنیم:
۱. نخستین قدم راهبردی برای پیشگیری از این گونه اتفاقات، اصلاح نظام آموزشی کشور است. نظامی که هم رومیناها و هم پدران آنها در آن آموزش دیده و میبینند. متأسفانه بسیاری از مواد درسی و برنامههای پرورشی جاری در آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور، به اهداف نظام اسلامی و حیات طیبه شهرندان ایرانی ربط مستقیمی ندارد. در مقابل، بسیاری از اموری که جز نیازهای اساسی زندگی سالم و بالنده برای فرد و جامعه اسلامی است، در نظام آموزشی ما جایگاهی ندارد. آموزش و پرورش و دانشگاه و دیگر زمینههای تعلیمی، تربیتی و فرهنگی باید در قالب نظامی واحد، منسجم، راهبردی، معطوف به نیازها، آسیبها و ظرفیتها با مدیریت واحد بومی و اسلامی اداره شود. در جامعهای که نهادهای فرهنگی و آموزشی آن به صورت موازی و گاهی متعارض و متضاد با یکدیگر و بدون برنامه و مدیریت واحد رفتار میکنند، بیش از آنچه در آسیبهای اجتماعی شاهد هستیم، انتظاری نیست.
۲. فضای مجازی امروز در کنار ظرفیتهای بیبدیلی که در اختیار اقشار مختلف قرار داده، آسیبهای جدی و خطرناکی را هم برای همه افراد خصوصاً جوانان به وجود آورده است. متأسفانه نگاه آلوده سیاسی به مسائل فرهنگی و استراتژیک هنوز نگذاشته است تا برخی از مسؤولان کشور به اهمیت این عرصه و خطراتی که برای نسلهای کنونی و آینده و تمامیت استقلال و فرهنگ ما در حال ایجاد کردن است، آگاه شوند. اگر حاکمان جمهوری اسلامی خواهان حفظ و ارتقای امنیت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و روانی جامعهاند، دیر یا زود میبایست برای مدیریت عاقلانه و صحیح این فضا طرحی نو دراندازند؛ امروزه بنا به آمارهای موجود بخش قابل توجهی از آسیبهای اجتماعی، در فضای مجازی و به سبب ظرفیتهای خطرناک این عرصه در حال روی دادن است.
۳. زندگی اجتماعی به خودی خود دارای پیچیدگیها و ظرافتهایی است که ضرورت آموزش، مدیریت نگرشها، ارزشها و مهارتهای اجتماعی و وجود نهادها و مراکز حمایتی و هدایتی را توجیه میکند؛ چه رسد به جهان امروز که پدیدههای انسانی با سرعتی شگرف و غیرقابل کنترل در حال پدیدآیی و تحول است. به واقع بسیاری از افراد و خانوادههای ایرانی، آمادگی لازم برای رویارویی با مسائل اجتماعی را نداشته و سخت نیازمند حمایت و هدایت مستقیم و نزدیک نهادهای حکومتیاند. بسیاری از مشکلات و آسیبها با برخورداری از شناختها، نگرشها، مهارتها و حمایتهای به هنگام قابل پیشگیری است. متأسفانه از یک سو ظرفیت کمی و کیفی کنونی نهاد مشاوره و مددکاری کشور برای کمک به این وضعیت ناتوان و اندک است و از سوی دیگر، هزینههای سرسامآور خدمات مشاوره و روانشناسی و ناتوانی اکثر خانوادهها از پرداخت هزینه این خدمات و از سوی سوم نهادینه نبودن فرهنگ رجوع به مشاور و دریافت خدمات مددکاری، مردم را بدون دفاع در میانه میدان رها ساخته است. جامعه ما امروز سخت نیازمند همکاری همه نهادها و سازمانهای مسؤول برای ایجاد چتر حمایتی و هدایتی بر سر جامعه است. شرایط باید به گونهای باشد که هیچ شهروند ایرانی در هیچ کجایی ایران، احساس درماندگی، تنهایی، سردرگمی و بیچارگی نکند و به محض رویاروشدن با مشکلی که خود قادر به حل آن نیست از خدمات هدایتی و حمایتی حکومت بهره برد. بدیهی است که فعال کردن ظرفیت بیبدیل مساجد و کانونهای اعتماد محلی، بخشی از این پروژه خواهد بود.
۴. متأسفانه جریان هنری در کشور ما هیچگاه آنگونه که شایسته و بایسته است در خدمت اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی نبوده است. هنر و هنرورزی که مهمترین تجلی شعور، عاطفه و خلاقیت انسانی است به جای آنکه در خدمت تقویت بنیادهای اخلاقی و معنوی و ارزشهای والای انسانی باشد، بیشتر در خدمت به غرائز و خواهشهای نفسانی گام زده است. نگاهی به جریانهای هنری و ادبی پیش و پس از انقلاب اسلامی، به خوبی نشان میدهد که در بسیاری از مواقع، هنر علیه ارزش به کار گرفته شده و با افسوس تمام امروزه به کالایی برای پرکردن جیب شماری سوداگر و ارضای حس شهرتپرستی و شهوتزدگی عدهای تاجر و سلبریتی تبدیل شده است. امروزه اغلب فیلمهای سینمایی، سریالها و به ویژه تولیدات سخیفی که در شبکه خانگی توزیع میشود، جز دامنزدن به احساسات کور، سطحینگری، شهوتپرستی و افتادن نسل نوجوان و جوان به دنبال ارزشهای سخیف حیوانی نتیجه و پیامدی ندارد. هنر میبایست در خدمت اعتلای عقلی، علمی، فرهنگی و آرمانی جامعه باشد. مدیریت این ظرفیت بسیار مهم و بیبدیل انسانی اکنون در دست عدهای نااهل است و آنچه بر هنر و هنردوست و مردم تشنه هنر از آسیبها میرود، در میان هیاهوها و قبلیهگرایی سیاسی مغفول مانده و میماند. حاکمیت نظام اسلامی در همه سطوح باید هدایت و مدیریت عرصه هنر را از چنگ نااهلان خارج کرده و به اهل آن بسپارد و این عرصه را برای کودک و نوجوان و جوان ایرانی ایمن ساخته و این ظرفیت ارزشمند را دستمایه و زمینه ارتقای علمی، اخلاقی، اعتقادی و فرهنگی نسل حاضر و آتی قرار دهد! به امید آن روز.