هرچند روحیه ی تشکیلاتی و احترام گذاشتن به نظر جمعش برای من قابل ستایش بود و هست ولی این سوال را مجدد به ذهن متبادر کرد که رابطه ی عرصه ی روشنفکری و سیاست چیست؟
این را ضعف بزرگی می دانم که غالب اهالی فکر و اندیشه برای بیشتر شنیده شدن حرف های شان مجبورند به عالم سیاست پناه ببرند و یا به زور به عرصه ی سیاست کشانده می شود. باید نگران بود از اینکه سرمایه های علمی کشور که می توانند نسلی را تربیت کنند و اندیشه ای را بنا یا تئوریزه کنند یک به یک به قربانگاه سیاست می آیند و سلایق متغیر سیاسی و جنگ های پایان ناپذیرش، آنان را از حیز انتفاع ساقط می کنند.
برای کشوری که داعیه ی پرچمداری جهانی دارد عیب است که عرصه ی علم و دانشگاه آن از عرصه ی سیاستش نحیف تر باشد و نتیجه ی احساس تکلیف و وظیفه ها به حضور مستقیم در قدرت سیاسی ختم شود!
در زمانه ای که فتح کرسی های پرکشش مجلس دغدغه ی بسیاری است کاش کسی هم به فکر کرسی های مهجور آزاد اندیشی و کرسی های از رمق افتاده ی دانشگاه ها بود