سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۹ تير ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۷

فروش وعده آینده درخشان؛ دبستانی‌ها هم آلوده مافیای کنکور شدند

مدارس لاکچری بالای شهر با ترسیم رشته‌های پرطرفدار در دانشگاه‌های برتر در ذهن والدین، برای دانش‌آموزان ابتدایی تور پهن کردند.
کد خبر : ۵۱۱۲۹۶

طی سال‌های اخیر تب کنکور سراسری آن‌چنان داغ شده که حتی گستره‌ مخاطبان و داوطلبان این آزمون تغییر کرده است. روزگاری تنها ۱۸ ساله‌ها قصد ادامه تحصیل داشتند و اقدام به ثبت‌نام در کنکور می‌کردند، اما حالا سن خاصی نمی‌توان برایش قائل شد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران فرقی نمی‌کند در چه سنی باشید؛ تنها شرایط مورد نیاز، یا وضع مالی خوب است یا خانواده دل‌سوز که اگر پولی هم در جیب نداشته باشند، برایتان از جان مایه بگذارند تا شما به مقصودتان برسید.

البته شاید این مقصود همان نباشد که می‌خواهید؛ موسسات و آموزشگاه‌هایی هستند که تبلیغ آموزش و آمادگی برای کنکور می‌کنند و وعده آینده‌ای درخشان می‌فروشند. بعضی خانواده‌ها نیز سرخوش و مطمئن به این آینده، حتی یادشان می‌رود از فرزند خود بپرسند که چه رشته و حرفه‌ای را دوست دارد!

حالا پس از هزینه برای خرید کلی کتاب، توقع والدین بر دوش بچه‌هایی که تمام دوران تحصیلشان نگران بودند که مبادا شرمنده خانواده شوند، سنگینی می‌کند و تازه نزدیک کنکور یادشان می‌آید به جای رشته پزشکی و امثال آن، چقدر به رشته هنر یا... تمایل دارند.

یک آرزوی کودکانه و ۱۲ سال تاوان

این‌ها حرف هزاران دانش‌آموز مثل فاطمه است که در سن بچگی به اقتضای همان کودکی گفت «می‌خواهم دکتر شوم» و تا حالا که بیست و چند سن دارد، هنوز تاوان آرزوی لحظه‌ای‌اش را می‌دهد. امسال برای چهارمین سال است که قصد دارد کنکور دهد، در حالی که رفقایش احتمالاً امسال مدرک لیسانس خود را در رشته مورد علاقه‌شان کسب می‌کنند.

وقتی از او می‌پرسی خودت چه رشته‌ای را دوست داشتی، با حفظ روحیه می‌گوید «من همچنان برای پزشکی می‌جنگم و از بچگی آرزوی همین را داشتم» ولی تنها شاید او و خدایش می‌دانند که در این ۴ سال اخیر از زندگی‌اش چقدر بخاطر حرف اطرافیان سرخورده و حتی از این رشته زده شده است و تنها برای اثبات خودش و بخاطر هزینه‌‎های چند ده میلیونی‌اش مجبور است به این راه ادامه دهد تا شاید روزی همان شود که خانواده از او توقع دارند.

هرکسی را بحر کاری ساختند!

 اگر او و دیگر فاطمه‌ها به جای گذاشتن پول و عمرشان در راهی که به آن تعلق ندارند، پا در راه مورد علاقه خود می‌گذاشتند شاید تا الان برای خود درآمد مستقل و کسب‌وکار منحصری به راه می‌انداختند. کسب‌وکاری که والدین نیز اگر آن را ببینند به فرزند خود افتخار می‌کنند و او را با رفتار‌ها و توقعاتشان مجبور به تن دادن به یک آینده‌ نامربوط  نمی‌کردند.

از مادر فاطمه پرسیدم در طی این چند سال متوجه فشار و استرسی که به فاطمه وارد شده است، نشدید؟

او باز تاکید کرد «من و پدر فاطمه تنها می‌خواستیم او را با این مخارج و سهل کردن مسیر تحصیلی، به آرزوی کودکی‌اش برسانیم و اتفاقا متوجه استرس بی‌مرز او شدیم و در پی رفع آن، مدام به دخترمان می‌گفتیم که هر چه شد، شد! به خودت فشار نیاور».

از فاطمه پرسیدم «آیا این حرف والدینت آرامت می‌کرد» و او اظهار کرد که با وجود این حرف‌ها نیز دلهره داشتم که اگر نتوانم و به نتیجه نرسم به خانواده چه بگویم و به آن‌هایی که به بهانه امتحان و کنکور در مهمانی‌هایشان شرکت نمی‌کردم و تا امروز هر بار که نتایج رتبه‌های کنکور آمد بلافاصله جویا می‌شدند، چه بگویم و این روان مرا بیشتر بهم می‌ریخت.

بچه‌ام باید دکتر مهندس شود!

در خیابان انقلاب به دنبال کتاب‌های تستی بودم که با یک پدر کتاب فروش هم‌کلام شدم. اتفاقاً ابوالفضل پسر ۱۰ ساله‌اش نیز آنجا حضور داشت؛ از او پرسیدم که دوست داری چه‌ کاره شوی؟

احساس خجالت داشت و جواب درستی نداد، اما از نگاه ریزی که به پدرش کرد متوجه شدم نمی‌تواند به دلیل حضور پدرش حرفی بزند. از پدرش پرسیدم برای ابوالفضل چه آرزویی دارید؟

او پاسخ داد: قطعاً دلم می‌خواهد یه جایگاه خاصی برسد و دکتر و مهندس شود. هر پدری آرزوی خوشبختی فرزندش را دارد.

در فکر فرو رفتم که چرا والدین معنای خوشبختی‌شان با تعریف ما نوجوان و جوانان فرق می‌کند و همه چیز را در دکتر مهندسی می‌بینند!

از پدر ابوالفضل پرسیدم خودتان چقدر درس خواندید و چه آرزویی داشتید؟

او گفت: دیپلم مدیریت بازرگانی دارم و دوست داشتم مدیر باشم، ولی حالا کتاب فروشی دارم و می‌خواهم پسرم را به بالا بکشم.

حرف پدر ابوالفضل پاسخ خوبی بر سوالم بود! واقعاً والدین نه‌تنها آرزوی خوشبختی ما را دارند بلکه شاید اغلب ما را می‌خواهند به جایی برسانند که خودشان نتوانستند به هر دلیلی برسند.

دفن آرزوها برای دلخوشی دیگران

به نظر موضوع بسیار دردناک است، چون تو قرار است چیزی شوی که پدر و مادرت نشدند و این یعنی میل و خواسته تو، قرار است زیر آرزوی والدینت مدفون شود، مگر اینکه شانس بیاوری و برحسب اتفاق، آرزوهایتان مشترک باشد.

ابوالفضل میان این مکالمات که بیشتر از چند دقیقه‌ هم طول نکشید، گفت: حقیقتاً من دلم می‌خواهد فوتبالیست شوم، ولی خانواده‌ام می‌گویند فوتبال به دردت نمی‌خورد و بهتر است برای مهندس شدن و چیزی شبیه آن تلاش کنی تا مثل ما نشوی!

مراکز آموزشی لوکس بالای شهر 

از فاطمه‌ها و ابوالفضل‌ها که بگذریم، می‌رسیم به مجتمع‌ها، مدارس غیردولتی و مراکز آموزشی. آنجا مثل خانه نیست که مدام پدر و مادرت بگویند درس بخوان! حتی بعضی‌هایشان برای اینکه حین درس خواندن خسته نشوی، اتاق پلی استیشن، اتاق شن و اتاق خواب تعبیه کردند. گرچه به اندازه‌ای که پدر و مادرت تقبل کنند، پول بهشان تزریق شده است و سیرابند.

وعده داده‌اند که والدین گرامی نگران نباشید ما از سن کم سر فرزندان شما را با کتاب‌های کار و کتاب‌های تستی گرم می‌کنیم، شما نیز دل ما را گرم و جیبمان را پر کنید تا بهترین صندلیِ بهترین دانشگاه را از حالا برایتان رزرو کنیم.

نمی‌گویم آموزش و پرورشمان گل و بلبل است و دانش‌آموزانتان را به مدارس عادی بفرستید، چون آن‌جا از شما استقبال گرمی می‌شود و آینده نیز تضمین است، نه! اما وقتی دانش‌آموز از مقاطع ابتدایی در مدارس لوکس قدم بگذارد، شاید بیشتر از یک فرد معمولی راهش را گم کند. گرچه شاید بگویید که والدین این دسته از دانش‌آموزان آنقدر پول دارند که اگر فرزندان کنکوری‌شان در ناکجاآباد هم قبول شوند، باز قادرند خرج کنند، ولی همین بچه‌ها کسانی هستند که تنها خرج کردن را می‌آموزند و یادشان می‌رود چگونه حتی پول‌سازی کنند. شاید گاهی نیاز باشد کودکان را به حال خود رها کنیم تا خودشان راه منحصر به فرد خود را پیدا کنند.

آدم مطلوبی نیستم چون رویای دیگران را محقق نکردم

هدیه شیشه‌فر، متخصص روانشناسی و مشاور تحصیلی اظهار کرد: اغلب اوقات خانواده‌ها با هدف اینکه فرزندان خود را ارتقا دهند و آنان را به بالاترین دستاورد برسانند هزینه‌های زیادی می‌کنند و در قبالش فرزندشان در درونِ خود، نسبت به این خرج و مخارج احساس مسئولیت می‌کنند. این موضوع سطح استرس را در فرزند بالا می‌برد و او مدام از خود می‌پرسد که اگر نشود چه می‌شود و اگر به آن دستاورد مطلوبی که اطرافیان خواهانش هستند نرسم، نکند انسان خوب و مطلوبی نباشم.

او ادامه داد: سلامت روان مسئله مهمی است که معمولاً در بحث‌های رقابتی از جمله کنکور نادیده گرفته می‌شود و این درحالی است که یک فرد حتی اگر با وجود نبود آرامش روانی به خواسته‌اش برسد، نمی‌تواند بازده خوب و تاثیرگذاری در حرفه و رشته خود داشته باشد. احساس شادی و رضایت درونی هر فرد خیلی مهم‌تر از مطالبه‌ای است که دیگران از یک فرد دارند.

او افزود: شاید بهتر باشد که قبل از هرگونه خرجی برای فرزندان، علائق و سلایق او را بررسی کنیم تا بتوانیم برای استعدادش خرج کنیم، نه برای کاری که او برایش ساخته نشده است. در فضاهای آموزشی برای ایجاد انگیزه یک فضای رقابتی حاکم است و همه تشویق به یک دستاورد می‌شوند. در این گونه محیط‌‌ها اولین اصلی که زیر سوال می‌رود، اصل تفاوت‌های فردی است.

اعتماد به نفس کاذب نتیجه کمال‌گرایی والدین

این روانشناس تاکید کرد: که هر فرد در نوع خود بهترین است و اگر برای مثال کودکی حتی در رشته ساده ورزشی که به آن علاقه دارد، با حمایت والدین قدم بگذارد، می‌توان آینده درخشانی برایش متصور شد. چنانچه در خانواده‌هایی که مدام دست به قیاس کردن فرزند خود با اطرافیان می‌زنند، درصد موفقیت کاهش می‌آید و نتیجه نه مطلوب فرد و نه مطلوب خانواده است.

او در پایان گفت: اینکه خانواده‌ها به دلیل کمال‌گراییِ خود، فرزندان را به مسیری که متعلق به آن نیستند سوق می‌دهند، منجر به این می‌شود که اگر فرزند نتیجه هم بگیرد، دچار اعتماد به نفس کاذب خواهد شد یعنی با وجود اینکه به دستاورد مورد نظر رسیده است، اما از درون احساس غنی و کامل بودن نمی‌کند.

علیرضا خمسه دانشجوی داروسازی دانشگاه تهران اظهار کرد: من زندگی تحصیلی‌ام چالش‌های زیادی داشت. نمی‌دانم از شیطنت‌های تحصیلی‌ام بگویم یا از شرایطی که نداشتم! از نبود مبلغ کافی برای تهیه کتاب بگویم یا از مشکل جسمانی‌ام که مرا صد پله از یک دانش‌آموز نرمال و سالم عقب‌تر انداخته بود. من مقطع دبستان و راهنمایی خود را در شهرستان اقبالیه اطراف قزوین که نسبتاً از مناطق محروم محسوب می‌شد گذراندم و دبیرستان در خود قزوین مدرسه می‌رفتم.

محرومیت و محدودیت را با هم تجربه کردم

او ادامه داد: به دلیل کم‌شنوایی و حتی سمعک معمولی‌ای که داشتم، نمی‌توانستم از تدریسی که سر کلاس صورت می‌گرفت استفاده کامل و مفیدی کنم، حتی لب‌خوانی معلم هم کار دشواری بود لذا مجبور بودم  برای یادگیری دروس ساده هم، در خانه وقت بگذارم و خودم مطالعه داشته باشم. وضعیت نمراتم هم آنچنان درخشان نبود که کسی به آینده‌ام امیدوار باشد. همین که نمره قبولی را کسب می‌کردم، خانواده‌ام و حتی خودم راضی بودیم و دوستانم می‌گفتند ما که رتبه اول و دوم کلاس هستیم چیزی نخواهیم شد چه برسد به تو!

خمسه افزود: دوستان که هیچ! یکی از معلمان پیش‌دانشگاهی‌ ما بعد از دیدن معدل همان مقطع من که چهارده و سیزده صدم شده بود گفت «حاضرم برایت امضا کنم که تو در آینده هیچی نمی‌شوی». این حرف‌ها که تا استخوانم رسوخ کرده بود همانا و تصمیم جدی من برای اثبات خلاف این نظر‌های ظاهری و پوچ همانا.  

این دانشجو بیان کرد: برای این کار ۴ سال پیاپی کنکور شرکت کردم. سال اول با دیدن رتبه‌ام شاخ درآوردم و فهمیدم حسابی وضع درسی‌ام خراب است. آمدم کتاب تست بخرم دیدم وضع مالی‌ام نیز آنقدری کفاف نمی‌دهد که بتوانم چندین کتاب تست آن هم با قیمت‌های نجومی تهیه کنم. با رفقایم پول می‌گذاشتم و کتاب‌های تستی دست دوم را می‌خریدیم و به صورت شیفتی از آن‌ها استفاده می‌کردیم.

خمسه با بیان اینکه سال اول کنکور  رتبه‌اش سی و چند هزار شده بود، گفت: در سال چهارم موفق به کسب رتبه ۳۶۰ و قبولی در رشته داروسازی دانشگاه تهران شدم و این موفقیت را مدیون تلاش روزانه و بی‌وقفه‌ای هستم که با حمایت خانواده ام به ثمر نشست.