از فرزندم گذشتم و حضانت او را به شوهر خیانتکارم سپردم تا از این زندگی جهنمی رها شوم، اما اکنون چند ماه است که مرا از دیدار فرزندم محروم کردهاند و ...
به گزارش خراسان، زن ۲۷ ساله که برای شکایت از همسرش وارد کلانتری شده بود درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که با پسر همسایه ارتباط برقرار کردم.
«اردوان» از مدتی قبل سرراهم قرار میگرفت و به من ابراز علاقه میکرد. من هم در یک نگاه عاشقش شدم و این گونه روابط پنهانی ما آغاز شد مدتی بعد اردوان به خواستگاری ام آمد، اما دو روز بعد از این ماجرا پدرم فوت کرد و ما عزادار شدیم در این شرایط مادرم به شدت با ازدواج من و اردوان مخالفت کرد چرا که مرگ پدرم را پاقدم نحس او میدانست، ولی من که دلباخته اردوان بودم مقابل این خرافات ایستادم و به ازدواج با او پافشاری کردم اگرچه بارها سرگذشت تلخ این عشقهای خیابانی را در روزنامهها خوانده بودم، اما همواره خودم را توجیه میکردم که عشق و عاشقی آنها چیزی جز هوس نبوده و عاشق واقعی نبوده اند! خلاصه با اصرارهای من مراسم عقدکنان ما برگزار شد.
اما اختلافات ما از همان روزهای آغازین زندگی مشترک آشکار شد و سوءظنها شکل گرفت. اردوان نه تنها به حجاب و آرایش من ایراد میگرفت بلکه اجازه خروج از خانه را به من نمیداد وقتی در آزمون سراسری پذیرفته شدم اجازه ادامه تحصیل نداد. دراین شرایط با قهر به منزل مادرم رفتم و مهریه ام را به اجرا گذاشتم.
اما با وساطت بزرگ ترها دوباره به زندگی با اردوان بازگشتم، اما همان شب فهمیدم او با شاگرد فروشگاهش ارتباط پنهانی دارد. همسرم فروشگاه لباس زنانه داشت و به خاطر اعتراض به ارتباط با دختر فروشنده کتکم زد و سیم کارتم را عوض کرد تا دیگر با کسی ارتباط نداشته باشم.
وقتی فهمیدم باردار هستم چشم به روی همه خیانت هایش بستم، اما خیلی زجر میکشیدم، ولی او دست بردار نبود و به ارتباطش با زنان غریبه ادامه میداد تا این که بعد از شش سال زندگی مشترک دوباره به خانه مادرم رفتم و دو سال بعد با سپردن حضانت فرزندم به «اردوان» از او طلاق گرفتم، ولی اکنون که چهار ماه از جدایی مان میگذرد او اجازه نداده است فرزندم را ملاقات کنم و ...
به گزارش خراسان، زن ۲۷ ساله که برای شکایت از همسرش وارد کلانتری شده بود درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که با پسر همسایه ارتباط برقرار کردم.
«اردوان» از مدتی قبل سرراهم قرار میگرفت و به من ابراز علاقه میکرد. من هم در یک نگاه عاشقش شدم و این گونه روابط پنهانی ما آغاز شد مدتی بعد اردوان به خواستگاری ام آمد، اما دو روز بعد از این ماجرا پدرم فوت کرد و ما عزادار شدیم در این شرایط مادرم به شدت با ازدواج من و اردوان مخالفت کرد چرا که مرگ پدرم را پاقدم نحس او میدانست، ولی من که دلباخته اردوان بودم مقابل این خرافات ایستادم و به ازدواج با او پافشاری کردم اگرچه بارها سرگذشت تلخ این عشقهای خیابانی را در روزنامهها خوانده بودم، اما همواره خودم را توجیه میکردم که عشق و عاشقی آنها چیزی جز هوس نبوده و عاشق واقعی نبوده اند! خلاصه با اصرارهای من مراسم عقدکنان ما برگزار شد.
اما اختلافات ما از همان روزهای آغازین زندگی مشترک آشکار شد و سوءظنها شکل گرفت. اردوان نه تنها به حجاب و آرایش من ایراد میگرفت بلکه اجازه خروج از خانه را به من نمیداد وقتی در آزمون سراسری پذیرفته شدم اجازه ادامه تحصیل نداد. دراین شرایط با قهر به منزل مادرم رفتم و مهریه ام را به اجرا گذاشتم.
اما با وساطت بزرگ ترها دوباره به زندگی با اردوان بازگشتم، اما همان شب فهمیدم او با شاگرد فروشگاهش ارتباط پنهانی دارد. همسرم فروشگاه لباس زنانه داشت و به خاطر اعتراض به ارتباط با دختر فروشنده کتکم زد و سیم کارتم را عوض کرد تا دیگر با کسی ارتباط نداشته باشم.
وقتی فهمیدم باردار هستم چشم به روی همه خیانت هایش بستم، اما خیلی زجر میکشیدم، ولی او دست بردار نبود و به ارتباطش با زنان غریبه ادامه میداد تا این که بعد از شش سال زندگی مشترک دوباره به خانه مادرم رفتم و دو سال بعد با سپردن حضانت فرزندم به «اردوان» از او طلاق گرفتم، ولی اکنون که چهار ماه از جدایی مان میگذرد او اجازه نداده است فرزندم را ملاقات کنم و ...