اتفاقاتي مثل يادداشت هتاكانه ي يك سردار در روزنامه اطلاعات و سايت خبرآنلاين، تحليل هاي بيسابقه ي يك نماينده ي سابق مجلس در يك برنامه تلويزيوني، حلوا حلوا كردن يك فيلم پرحرف حديث ايراني در جشنواره هاي اروپايي و امريكايي و برهنه شدن يك هنرپيشه ي فراري، هرچند علي الظاهر بهم مرتبط نيستند ولي حاشيه هاي بهم مرتبطي رابراي ما فراهم كرده اند.
عجيب است كه وقتي برخي از رفقاي ما نسبت به اين اتفاقات واكنش نشان مي دهند سريعاً به نقض آزادي بيان و خشونت گرايي و امثال اين اوصاف متهم مي شوند. نه سردار علايي و نه عماد افروغ و نه اصغر فرهادي هيچكدام نه به دادسرايي احضار شده اند و نه مورد عتاب و خطاب مسوولان قرار گرفته اند(و البته ما هم خوش نداریم که اینگونه بشود). همه شان چندين و چند روزنامه و سايت و رسانه ي ديگر دارند كه حرفهايشان را تكرار كنند و از خودشان دفاع كنند و از آن بالاتر به منتقدين خود حمله كنند؛ ولي چگونه است كه منتقدين آنها حق انتقاد ندارند و در صورت ابراز نظر سريعاً به نقض آزادي بيان متهم و به گروه هاي فشار منتسب مي شوند!
عجيب است كه حزب الله توسط ده ها سايت و روزنامه تفتيش عقايد مي شود كه چرا شما از حرف هاي سردار علايي و عماد افروغ ناراحت شده ايد! يا حتي بالاتر از آن تفتيش احساسات مي شود كه چرا از موفقيت هاي فيلم ضد ايراني «جدايي نادر از سيمين» خوشحال نشده ايد و يا اينكه متعصبانه با برهنه شدن آن ستاره ي پيشين مواجهه مي كنيد!!!
اين يعني اينكه ما حتي حق ناراحت شدن هم نداريم!
فعلا كه دهها روزنامه و مجله و سايت اصلاح طلب شبانه روز بدون مزاحم و دغدغه به جويدن ريشه هاي انقلاب مشغولند. هفته نامه 9دي براي انتشار طرحي از خاتمي كه خودش با آن عكس يادگاري گرفته است بيكباره توقيف مي شود ولي سايت خبرآنلاين و روزنامه اطلاعات صرفاً تذكر مي گيرند!
حرفهاي زاويه دار با اصل انقلاب هم گفتنش راحت تر است و هم يحتمل از حمايت بيشتر مافياي رسانه اي موجود بهرمند مي شود. اما بيراه نيست كه بگوييم جوانان انقلابي بيش از همه در معرض تفتيش عقايد و فشار گروه هاي فشار ضد انقلاب، اصلاح طلبان و رفقاي اصولگرانما هستند. اینها ، لاشخور و کاسب فتنه، عقب مانده، رادیکال تندور، افراطی یا هر اسم دیگری که نثارشان کنید ولی از حق انتقاد و حیات رسانه ای برخوردارند.
حرف آخر يك جمله است: مدعيان روشنفكري حق ابراز عقيده و احساسات را به این جوان ها هم بدهند...
بعد از تحرير:
فهم ما اين است كه دستگاه قضا و ساير نهادها با نيت خيرخواهانه انجام وظيفه مي كنند ولي نتيجه را همه مي بينند. شايد بخاطر راه نابلدي ما و کار بلدي رقباست كه چوب قضا را بيشتر مي خوريم. دست آخر ما دستگاه قضا را ركني از اركان نظام مي دانيم و تضعيف آنرا برنمي تابيم. اينهم از اقتدار و توامان از مظلوميت جمهوري اسلامي است ...