حدود دو سال قبل وقتی صاحب یک باغ میوه در اطراف تهران برای سرکشی به آنجا رفته بود جسد خونین مرد جوانی را پیدا کرد و به پلیس اطلاع داد.
به گزارش ایران، وقتی مأموران راهی محل کشف جسد شدند، این مرد گفت: من صاحب باغ هستم مدتی است در قسمت انتهایی باغ در حال ساخت یک ویلای کوچک هستم و هر هفته برای سرکشی به باغ میآیم. امروز که به اینجا آمدم ناگهان در میان خرابهها با این جسد روبهرو شدم. بلافاصله دنبال سعید نگهبان باغ گشتم او همیشه اینجا زندگی میکند، اما هرچه صدایش کردم و دنبالش رفتم او را ندیدم و به پلیس خبر دادم.
پس از شروع تحقیقات جنایی و انتقال جسد به پزشکی قانونی مشخص شد که جسد متعلق به کارگر یکی از باغهای اطراف است و خانوادهاش از یک روز قبل خبر ناپدید شدن او را اعلام کرده بودند. در ادامه نیز کارآگاهان دریافتند مقتول که امیر نام داشته با سعید نگهبان باغی که جسد در آن پیدا شده رابطه دوستانهای داشته و ارتباط خانوادگی دارند.
از آنجا که صاحب باغ مدعی بود روز حادثه به محض دیدن جسد دنبال سعید گشته و او را پیدا نکرده است کارآگاهان سعید را برای تحقیق و بازجویی احضار کردند. وی به پلیس گفت: آن روز برای انجام کاری از باغ بیرون رفته بودم وقتی صاحب باغ با من تماس گرفت و موضوع کشف جسد را گفت تعجب کردم. من از چیزی خبرندارم و نمیدانم چه اتفاقی افتاده است و حتی جسد را ندیدم. اما وقتی پلیس به سعید گفت که میداند آخرین نفری که با امیر دیدار داشته او بوده است وی به ناچار لب به اعتراف گشود و راز جنایت را فاش کرد.
مرد جوان در حالی که از قتل ابراز پشیمانی میکرد، گفت: من و امیر سالهای زیادی با هم دوست بودیم. ما از شهرستان با هم به تهران آمدیم و کار کردیم. حتی رفت و آمد خانوادگی داشتیم، اما از یک اخلاق امیر خیلی ناراحت بودم و آن داشتن چشم ناپاک بود. امیر همیشه به زنها نگاه بدی داشت چندباری هم به او تذکر داده بودم. روز حادثه در حالی که داشتیم با هم صحبت میکردیم و چای میخوردیم امیر از رابطهاش با یک زن متأهل حرف زد. او گفت که این زن همسر دوست صمیمی اش است و عاشق او شده و میخواهد کاری کند از شوهرش طلاق بگیرد و با هم ازدواج کنند.
متهم ادامه داد: از شنیدن این حرف خیلی به هم ریختم ناگهان یادم آمدم که من چند باری که به سفر رفته بودم زن و بچههایم را به او سپرده بودم و با خودم گفتم نکند به همسر من هم نگاه ناپاک داشته است. خیلی عصبانی شدم به امیر گفتم نباید این کار را بکنی تو خودت زن و بچه داری. ضمن اینکه او همسر دوستت است و نباید زندگی اش را خراب کنی.
امیر حرفهای من را به شوخی گرفت و گفت دنیا دو روز است و آدم باید هرطوری که دوست دارد زندگی کند. آن زن هم از دست شوهرش ناراحت است و آنها اصلاً با هم خوب نیستند. من به امیر گفتم هرطوری هست تو نباید زندگی آنها را خراب کنی. آنها زن و شوهر هستند شاید با هم دعوا کردهاند و بعد آشتی میکنند به تو ربطی ندارد. آن زن بچه دارد و تو نباید زندگی او را نابود کنی. اما امیر با شنیدن حرفهای من عصبانی شد و گفت به تو ربطی ندارد. من که بشدت ناراحت بودم تصمیم گرفتم او را بکشم، چون فکر میکردم دیر یا زود به سراغ خانواده من هم میآید. با امیر درگیر شدم و دستانم را روی گلویش گذاشتم و او را خفه کردم. بعد هم چند ضربه چاقو به او زدم. بعد از وارد کردن ضربات چاقو او را در گوشهای رها کردم و رفتم.
بعد از اعترافات متهم و شکایت اولیای دم و درخواست قصاص از سوی آنها پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد، اما قبل از جلسه دادگاه سعید موفق به جلب رضایت اولیای دم شد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده که روز گذشته برگزار شد، متهم به لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد. او گفت: من اتهام خودم را قبول دارم، اما امیر مستحق مرگ بود، چون میخواست زندگی خودش و دوست صمیمی اش را به هم بزند. با این حال من از خانواده او طلب عفو و بخشش دارم. وی در ادامه گفت: من و خانوادهام هر چه داشتیم فروختیم تا دیه مقتول را به خانوادهاش بدهیم و رضایت بگیرم و الان هم خانوادهام در شرایط خیلی سختی زندگی میکنند. امروز از دادگاه درخواست دارم با توجه به اینکه دیه سنگینی پرداخت کردم و کارم را هم از دست دادم کمک کنید آزاد شوم تا بتوانم دوباره پیش خانوادهام بروم و زندگیام را از نو شروع کنم.
در پایان جلسه دادگاه، قضات متهم را از جنبه عمومی جرم به حبس محکوم کردند.
به گزارش ایران، وقتی مأموران راهی محل کشف جسد شدند، این مرد گفت: من صاحب باغ هستم مدتی است در قسمت انتهایی باغ در حال ساخت یک ویلای کوچک هستم و هر هفته برای سرکشی به باغ میآیم. امروز که به اینجا آمدم ناگهان در میان خرابهها با این جسد روبهرو شدم. بلافاصله دنبال سعید نگهبان باغ گشتم او همیشه اینجا زندگی میکند، اما هرچه صدایش کردم و دنبالش رفتم او را ندیدم و به پلیس خبر دادم.
پس از شروع تحقیقات جنایی و انتقال جسد به پزشکی قانونی مشخص شد که جسد متعلق به کارگر یکی از باغهای اطراف است و خانوادهاش از یک روز قبل خبر ناپدید شدن او را اعلام کرده بودند. در ادامه نیز کارآگاهان دریافتند مقتول که امیر نام داشته با سعید نگهبان باغی که جسد در آن پیدا شده رابطه دوستانهای داشته و ارتباط خانوادگی دارند.
از آنجا که صاحب باغ مدعی بود روز حادثه به محض دیدن جسد دنبال سعید گشته و او را پیدا نکرده است کارآگاهان سعید را برای تحقیق و بازجویی احضار کردند. وی به پلیس گفت: آن روز برای انجام کاری از باغ بیرون رفته بودم وقتی صاحب باغ با من تماس گرفت و موضوع کشف جسد را گفت تعجب کردم. من از چیزی خبرندارم و نمیدانم چه اتفاقی افتاده است و حتی جسد را ندیدم. اما وقتی پلیس به سعید گفت که میداند آخرین نفری که با امیر دیدار داشته او بوده است وی به ناچار لب به اعتراف گشود و راز جنایت را فاش کرد.
مرد جوان در حالی که از قتل ابراز پشیمانی میکرد، گفت: من و امیر سالهای زیادی با هم دوست بودیم. ما از شهرستان با هم به تهران آمدیم و کار کردیم. حتی رفت و آمد خانوادگی داشتیم، اما از یک اخلاق امیر خیلی ناراحت بودم و آن داشتن چشم ناپاک بود. امیر همیشه به زنها نگاه بدی داشت چندباری هم به او تذکر داده بودم. روز حادثه در حالی که داشتیم با هم صحبت میکردیم و چای میخوردیم امیر از رابطهاش با یک زن متأهل حرف زد. او گفت که این زن همسر دوست صمیمی اش است و عاشق او شده و میخواهد کاری کند از شوهرش طلاق بگیرد و با هم ازدواج کنند.
متهم ادامه داد: از شنیدن این حرف خیلی به هم ریختم ناگهان یادم آمدم که من چند باری که به سفر رفته بودم زن و بچههایم را به او سپرده بودم و با خودم گفتم نکند به همسر من هم نگاه ناپاک داشته است. خیلی عصبانی شدم به امیر گفتم نباید این کار را بکنی تو خودت زن و بچه داری. ضمن اینکه او همسر دوستت است و نباید زندگی اش را خراب کنی.
امیر حرفهای من را به شوخی گرفت و گفت دنیا دو روز است و آدم باید هرطوری که دوست دارد زندگی کند. آن زن هم از دست شوهرش ناراحت است و آنها اصلاً با هم خوب نیستند. من به امیر گفتم هرطوری هست تو نباید زندگی آنها را خراب کنی. آنها زن و شوهر هستند شاید با هم دعوا کردهاند و بعد آشتی میکنند به تو ربطی ندارد. آن زن بچه دارد و تو نباید زندگی او را نابود کنی. اما امیر با شنیدن حرفهای من عصبانی شد و گفت به تو ربطی ندارد. من که بشدت ناراحت بودم تصمیم گرفتم او را بکشم، چون فکر میکردم دیر یا زود به سراغ خانواده من هم میآید. با امیر درگیر شدم و دستانم را روی گلویش گذاشتم و او را خفه کردم. بعد هم چند ضربه چاقو به او زدم. بعد از وارد کردن ضربات چاقو او را در گوشهای رها کردم و رفتم.
بعد از اعترافات متهم و شکایت اولیای دم و درخواست قصاص از سوی آنها پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد، اما قبل از جلسه دادگاه سعید موفق به جلب رضایت اولیای دم شد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده که روز گذشته برگزار شد، متهم به لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد. او گفت: من اتهام خودم را قبول دارم، اما امیر مستحق مرگ بود، چون میخواست زندگی خودش و دوست صمیمی اش را به هم بزند. با این حال من از خانواده او طلب عفو و بخشش دارم. وی در ادامه گفت: من و خانوادهام هر چه داشتیم فروختیم تا دیه مقتول را به خانوادهاش بدهیم و رضایت بگیرم و الان هم خانوادهام در شرایط خیلی سختی زندگی میکنند. امروز از دادگاه درخواست دارم با توجه به اینکه دیه سنگینی پرداخت کردم و کارم را هم از دست دادم کمک کنید آزاد شوم تا بتوانم دوباره پیش خانوادهام بروم و زندگیام را از نو شروع کنم.
در پایان جلسه دادگاه، قضات متهم را از جنبه عمومی جرم به حبس محکوم کردند.